سه سیاست موفقیت آمازون از زبان جف بزوس
۱- استانداردها اکتسابی هستند
بزوس معتقد است رسیدن به استانداردهای بالا اکتسابی هستند نه ذاتی. او می گوید: یک فرد جدید را وارد یک تیم قوی کنید. او سریعا خود را با استعدادهای بالای تیم منطبق خواهد کرد.
۲- اهداف واضح و واقع گرایانه تعیین کنید
اگر می خواهید در زمینه خاصی استانداردهای خود را ارتقا دهید، در ابتدا باید آن زمینه را بررسی کرده سپس اهداف واقعبینانه ای با توجه به مقدار کار یا زمانی که لازم است تا به آن سطح از کیفیت برسید، تعیین کنید.
۳- با مشتریان خود در ارتباط نزدیک باشید
زمانی که شما خدمت یا محصولی را به مشتری می فروشید، باید به یاد داشته باشید که هرگز ارتباط خود را با او قطع نخواهید کرد صرف نظر از اینکه چقدر در بیزینس خود موفق هستید.
بزوس می گوید او هنوز ایمیل هایی که مردم به آدرس ایمیل عمومی او می فرستند را می خواند و این راهی است برای اینکه بداند بر مشتریان آمازون چه می گذرد. او می گوید تمرکز بر اینکه مشتریان چه می گویند بسیار مهم تر از تمرکز بر عملکرد رقبا است.
۱- استانداردها اکتسابی هستند
بزوس معتقد است رسیدن به استانداردهای بالا اکتسابی هستند نه ذاتی. او می گوید: یک فرد جدید را وارد یک تیم قوی کنید. او سریعا خود را با استعدادهای بالای تیم منطبق خواهد کرد.
۲- اهداف واضح و واقع گرایانه تعیین کنید
اگر می خواهید در زمینه خاصی استانداردهای خود را ارتقا دهید، در ابتدا باید آن زمینه را بررسی کرده سپس اهداف واقعبینانه ای با توجه به مقدار کار یا زمانی که لازم است تا به آن سطح از کیفیت برسید، تعیین کنید.
۳- با مشتریان خود در ارتباط نزدیک باشید
زمانی که شما خدمت یا محصولی را به مشتری می فروشید، باید به یاد داشته باشید که هرگز ارتباط خود را با او قطع نخواهید کرد صرف نظر از اینکه چقدر در بیزینس خود موفق هستید.
بزوس می گوید او هنوز ایمیل هایی که مردم به آدرس ایمیل عمومی او می فرستند را می خواند و این راهی است برای اینکه بداند بر مشتریان آمازون چه می گذرد. او می گوید تمرکز بر اینکه مشتریان چه می گویند بسیار مهم تر از تمرکز بر عملکرد رقبا است.
شش کلاه تفکر*
تکنیک شش کلاه تفکر (six thinking hats technique) یکی از مهمترین تکنیکهای خلاقیت است. ابداع کننده این تکنیک، ادوارد دوبونو (پدر تفکر خلاق) است.
آقای دوبونو که به عنوان مُبدع نظریه «تفکر جانبی» هم شناخته میشود، کتابی با عنوان «شش کلاه تفکر» نیز نوشته که به زبان فارسی هم ترجمه شده است.
در این تکنیک بهطور کلی با استفاده از شش سبک فکری، موضوع یا مسئله مورد نظر، بررسی میشود. برای هریک از شش سبک فکری نیز یک کلاه با رنگی مخصوص در نظر گرفته شده است. در واقع رنگ کلاهها نمایانگر طرز تفکر و نگرش افراد میباشد.
دوبونو با ارائه تکنیک شش کلاه تفکر، سعی میكند بهكسانی كه دورهم جمع میشوند، بياموزد كه تکبعدی فکر نکنند. به تفكر خود وسعت دهند و آنگاه به راههای خلاق بينديشند. در نهایت با یک هماهنگی مدبرانه نتايج را طبقهبندی كرده و در تصميمگيری و حل مسائل از آن استفاده كنند.
در این تکنیک افراد با گذاشتن هر یک از کلاهها بر سرشان، سبک فکریشان را براساس رنگ کلاهشان تغییر میدهند. در واقع این افراد سعی میکنند نقش بازی کنند. یکی از مهمترین موانع تفکر در زمینههای مختلف، عملکرد تدافعی ما است. ما با گذاشتن هریک از کلاهها بر سرمان، این فرصت را به خودمان میدهیم تا بدون تعصب و پیشداوری، در نقش خصوصیات فردی آن کلاه، درباره موضوعات مختلف فکر کنیم و حرف بزنیم.
حالا به خصوصیات هریک از کلاهها میپردازیم:
کلاه سفید
کلاه سفید مربوط به واقعیتها، اطلاعات و ارقام ملموس میشود. سفيد، رنگی خنثی و منفعل است. كلاه سفيد با موضوعات و شكلهای انفعالی سر و كار دارد. کسی که این کلاه را بر سر گذاشته، واقعيتها را بدون هيچگونه قضاوتی مورد کنکاش قرار میدهد. مثل یک کامپیوتر که بدون دخالت دادن احساسات و عواطف، و فقط براساس دادهها عمل میکند و نتیجه را ارائه میهد. فردی که این نقش را بازی میکند واقعیتها را بیطرفانه بیان کند و تفاسیر و تحلیلها کاری نداشته باشد.
کلاه قرمز
کلاه قرمز به عکس کلاه سفید، متکی بر احساسات است. رنگ قرمز نشانه خشم، شور و هيجان است. در کلاه قرمز بينش هيجانی و جنبههای احساسی و غيراستدلالی مدنظر میباشد. در واقع این رنگ کلاه ابزار مناسبی برای بيرون ريختن احساسات است. این احساسات است که تفکر ما را شکل میدهد و آن را با نیازهای ما و مقتضیات زمانه متناسب میکند. استفاده از کلاه قرمز به متفکر فرصت ارائه احساساتش در مورد موضوع مورد را بحث میدهد.
کلاه سیاه
در تکنیک شش کلاه تفکر، کلاه سیاه بهطور خاص روی نظرات منطقیِ منفی تاکید دارد. رنگ سیاه نشانه منفینگری و افسردگی است. بنابراین فردی که با این رنگ کلاه در جلسه حضور پیدا میکند، جنبههای منفی و بدبينانه موضوع را ابراز میکند. صاحب کلاه سیاه یادآوری میکند که موضوع مورد بحث با تجارب یا دانش موجود در آن زمینه سنخیت ندارد. او دلایل عدم موفقیت و شکست را برمیشمرد.
کلاه زرد
کلاه زرد تفکر سازنده مثبت را نمایندگی میکند. زرد نشانه آفتاب و مثبت است. تفکر فرد صاحب کلاه زرد بر محاسن و مزایا استوار است. وی همیشه جنبههای مثبت و خوشبينانه موضوع مورد بررسی قرار میدهد. میتوان گفت که گرایشات کلاه زرد درست نقطه مقابل تمایلات کلاه سیاه است. هر چه کلاه سیاه منفینگر کلاه زرد مثبتاندیش است.
کلاه سبز
کلاه سبز سمبل تفکر خلاق و تفکر جانبی است. رنگ سبز نشانه رويش و باروری است. به همین جهت از کلاه سبز برای ابراز ایدهها و راهحلهای جدید و خلاقانه استفاده میشود. صاحب کلاه سبز از نظرات کهنه و تکراری گریزان است و از نظرات نو و متفاوت استقبال میکند. این کلاه به تغییر علاقهمند است و بنابراین روی تغییر و تحول متمرکز میشود.
کلاه آبی
کلاه آبی آخرین کلاه تکنیک شش کلاه تفکر است. این کلاه روی تفکر متمرکز است. بنابراین وقتی کسی کلاه آبی را بر سر میگذارد دیگر درمورد یک «موضوع» فکر نمیکند، بلکه درمورد «تفکرِ درباره یک موضوع» فکر میکند. این کلاه کنترل کننده و سازمان دهنده اندیشهها است. در واقع کسی که این کلاه را بر سر گذاشته، نظرات بقیه کلاهها را مورد ارزیابی قرار داده و سازماندهی میکند. در ضمن رنگ آبی سرد است.
سرچشمه تمامی نیروهای انسان، تفکر است. با این وجود هرگز نمیتوانیم ادعا کنیم که در این مهارت انسانی که پرارزشترین توانایی ماست، کامل شدهایم. هر قدر که در آن متبحر شده باشیم، باز هم باید بخواهیم بهتر و بهتر بیندیشیم.
ادوارد دوبونو
@drebusiness
تکنیک شش کلاه تفکر (six thinking hats technique) یکی از مهمترین تکنیکهای خلاقیت است. ابداع کننده این تکنیک، ادوارد دوبونو (پدر تفکر خلاق) است.
آقای دوبونو که به عنوان مُبدع نظریه «تفکر جانبی» هم شناخته میشود، کتابی با عنوان «شش کلاه تفکر» نیز نوشته که به زبان فارسی هم ترجمه شده است.
در این تکنیک بهطور کلی با استفاده از شش سبک فکری، موضوع یا مسئله مورد نظر، بررسی میشود. برای هریک از شش سبک فکری نیز یک کلاه با رنگی مخصوص در نظر گرفته شده است. در واقع رنگ کلاهها نمایانگر طرز تفکر و نگرش افراد میباشد.
دوبونو با ارائه تکنیک شش کلاه تفکر، سعی میكند بهكسانی كه دورهم جمع میشوند، بياموزد كه تکبعدی فکر نکنند. به تفكر خود وسعت دهند و آنگاه به راههای خلاق بينديشند. در نهایت با یک هماهنگی مدبرانه نتايج را طبقهبندی كرده و در تصميمگيری و حل مسائل از آن استفاده كنند.
در این تکنیک افراد با گذاشتن هر یک از کلاهها بر سرشان، سبک فکریشان را براساس رنگ کلاهشان تغییر میدهند. در واقع این افراد سعی میکنند نقش بازی کنند. یکی از مهمترین موانع تفکر در زمینههای مختلف، عملکرد تدافعی ما است. ما با گذاشتن هریک از کلاهها بر سرمان، این فرصت را به خودمان میدهیم تا بدون تعصب و پیشداوری، در نقش خصوصیات فردی آن کلاه، درباره موضوعات مختلف فکر کنیم و حرف بزنیم.
حالا به خصوصیات هریک از کلاهها میپردازیم:
کلاه سفید
کلاه سفید مربوط به واقعیتها، اطلاعات و ارقام ملموس میشود. سفيد، رنگی خنثی و منفعل است. كلاه سفيد با موضوعات و شكلهای انفعالی سر و كار دارد. کسی که این کلاه را بر سر گذاشته، واقعيتها را بدون هيچگونه قضاوتی مورد کنکاش قرار میدهد. مثل یک کامپیوتر که بدون دخالت دادن احساسات و عواطف، و فقط براساس دادهها عمل میکند و نتیجه را ارائه میهد. فردی که این نقش را بازی میکند واقعیتها را بیطرفانه بیان کند و تفاسیر و تحلیلها کاری نداشته باشد.
کلاه قرمز
کلاه قرمز به عکس کلاه سفید، متکی بر احساسات است. رنگ قرمز نشانه خشم، شور و هيجان است. در کلاه قرمز بينش هيجانی و جنبههای احساسی و غيراستدلالی مدنظر میباشد. در واقع این رنگ کلاه ابزار مناسبی برای بيرون ريختن احساسات است. این احساسات است که تفکر ما را شکل میدهد و آن را با نیازهای ما و مقتضیات زمانه متناسب میکند. استفاده از کلاه قرمز به متفکر فرصت ارائه احساساتش در مورد موضوع مورد را بحث میدهد.
کلاه سیاه
در تکنیک شش کلاه تفکر، کلاه سیاه بهطور خاص روی نظرات منطقیِ منفی تاکید دارد. رنگ سیاه نشانه منفینگری و افسردگی است. بنابراین فردی که با این رنگ کلاه در جلسه حضور پیدا میکند، جنبههای منفی و بدبينانه موضوع را ابراز میکند. صاحب کلاه سیاه یادآوری میکند که موضوع مورد بحث با تجارب یا دانش موجود در آن زمینه سنخیت ندارد. او دلایل عدم موفقیت و شکست را برمیشمرد.
کلاه زرد
کلاه زرد تفکر سازنده مثبت را نمایندگی میکند. زرد نشانه آفتاب و مثبت است. تفکر فرد صاحب کلاه زرد بر محاسن و مزایا استوار است. وی همیشه جنبههای مثبت و خوشبينانه موضوع مورد بررسی قرار میدهد. میتوان گفت که گرایشات کلاه زرد درست نقطه مقابل تمایلات کلاه سیاه است. هر چه کلاه سیاه منفینگر کلاه زرد مثبتاندیش است.
کلاه سبز
کلاه سبز سمبل تفکر خلاق و تفکر جانبی است. رنگ سبز نشانه رويش و باروری است. به همین جهت از کلاه سبز برای ابراز ایدهها و راهحلهای جدید و خلاقانه استفاده میشود. صاحب کلاه سبز از نظرات کهنه و تکراری گریزان است و از نظرات نو و متفاوت استقبال میکند. این کلاه به تغییر علاقهمند است و بنابراین روی تغییر و تحول متمرکز میشود.
کلاه آبی
کلاه آبی آخرین کلاه تکنیک شش کلاه تفکر است. این کلاه روی تفکر متمرکز است. بنابراین وقتی کسی کلاه آبی را بر سر میگذارد دیگر درمورد یک «موضوع» فکر نمیکند، بلکه درمورد «تفکرِ درباره یک موضوع» فکر میکند. این کلاه کنترل کننده و سازمان دهنده اندیشهها است. در واقع کسی که این کلاه را بر سر گذاشته، نظرات بقیه کلاهها را مورد ارزیابی قرار داده و سازماندهی میکند. در ضمن رنگ آبی سرد است.
سرچشمه تمامی نیروهای انسان، تفکر است. با این وجود هرگز نمیتوانیم ادعا کنیم که در این مهارت انسانی که پرارزشترین توانایی ماست، کامل شدهایم. هر قدر که در آن متبحر شده باشیم، باز هم باید بخواهیم بهتر و بهتر بیندیشیم.
ادوارد دوبونو
@drebusiness
☑️ بهترین سایت های دانلود عکس رایگان و بدون کپی رایت !!
این چندتا سایت هر عکسی که شما لازم داشته باشید با بهترین کیفیت در اونها وجود داره که میتونید از اونها برای تامنیل ها و ویدئوهاتون استفاده کنید تا به جذابیت اونها بیفزایید ⛔️
🔴 Pexels
🟠 Reshot
🟢 Picography
🔵 Freestocks
⚫️ Pixabay
🟡 Pinterest
در این سایت ها هر عکسی که لازم داشته باشید با هر موضوعی رو میتوانید با یک سرچ پیدا کنید و بکار بگیرید.
📍 @drebusiness
این چندتا سایت هر عکسی که شما لازم داشته باشید با بهترین کیفیت در اونها وجود داره که میتونید از اونها برای تامنیل ها و ویدئوهاتون استفاده کنید تا به جذابیت اونها بیفزایید ⛔️
🔴 Pexels
🟠 Reshot
🟢 Picography
🔵 Freestocks
⚫️ Pixabay
در این سایت ها هر عکسی که لازم داشته باشید با هر موضوعی رو میتوانید با یک سرچ پیدا کنید و بکار بگیرید.
📍 @drebusiness
☑️۹ کلمه قدرتمند در مارکتینگ !
🌀زیرا
🌀رایگان
🌀شما
🌀بلافاصله
🌀محرمانه
🌀بدون ریسک
🌀از دست ندهید
🌀راحت
🌀محدود
📍 @drebusiness
🌀زیرا
🌀رایگان
🌀شما
🌀بلافاصله
🌀محرمانه
🌀بدون ریسک
🌀از دست ندهید
🌀راحت
🌀محدود
📍 @drebusiness
☑️تفاوت های اصلی فروش و بازاریابی
هدف فروش👈🏻درآمد
هدف بازاریابی👈🏻جایگاه یابی
رویکرد فروش👈🏻تاکتیکی
رویکرد بازاریابی👈🏻راهبردی
دانش فروش👈🏻اجرایی
دانش بازاریابی👈🏻فنی
وابستگی فروش👈🏻مشتریان
وابستگی بازاریابی👈🏻نام تجاری
شنوندگان فروش👈🏻مشتریان بالفهل
شنوندگان بازاریابی👈🏻مشتریات بالقوه
📍 @drebusiness
هدف فروش👈🏻درآمد
هدف بازاریابی👈🏻جایگاه یابی
رویکرد فروش👈🏻تاکتیکی
رویکرد بازاریابی👈🏻راهبردی
دانش فروش👈🏻اجرایی
دانش بازاریابی👈🏻فنی
وابستگی فروش👈🏻مشتریان
وابستگی بازاریابی👈🏻نام تجاری
شنوندگان فروش👈🏻مشتریان بالفهل
شنوندگان بازاریابی👈🏻مشتریات بالقوه
📍 @drebusiness
💢۵ ویژگی رهبران با شخصیت
۱- صداقت
رهبران واقعی همواره گفتار و رفتاری صادقانه دارند و ظاهر و باطنشان یکی است. رهبران بزرگ چه با دیگران و چه با خودشان رو راست هستند، هیچگاه دیگران یا خودشان را فریب نمیدهند و هیچ حرف یا رفتار نادرستی از ایشان سر نمیزند.
۲- انتخاب درست
انسان را میتوانیم «موجود انتخابکننده» بنامیم، چون هر کدام از ما روزانه صدها نوع انتخاب انجام میدهیم. وقتی یک حرف یا رفتار را انتخاب میکنیم، به این معناست که دهها حرف یا رفتار دیگر را کنار میگذاریم. به همین دلیل، انتخابهای ما نشان میدهند که چه چیزهایی برای ما مهم هستند و چه چیزهایی بیاهمیت. رهبران بزرگ همواره به خصوص در شرایط سخت «گفتار و رفتار درست» را انتخاب میکنند، حتی اگر این کار هزینههای بالایی برایشان داشته باشد.
۳- پایبندی به ارزشها
رهبران بزرگ در تمام شرایط به ارزشهای شرکتشان پایبندند و تحت هیچ شرایطی این ارزشها را زیر پا نمیگذارند. برای مثال، توماس واتسون، شرکت آیبیاِم را بر اساس سه ارزش مهم پایهگذاری کرد:
- احترام به تمام کارمندان،
-ارائه بهترین خدمات به مشتریان،
-انجام تمام کارها به بهترین نحو ممکن.
وی با پایبندی به این ارزشها توانست آیبیاِم را به بزرگترین شرکت کامپیوتری در دنیا تبدیل کند
۴- تسلط بر نفس
رهبران بزرگ تسلط بالایی بر نفس خویش دارند به این معنا که تا جای ممکن منطقی و به دور از احساسات تصمیمگیری و رفتار میکنند و در رهبری کسب و کارشان، مسائل و علائق شخصیشان را دخالت نمیدهند
۵- استقامت
آلبرت گِرِی، از معروفترین مشاوران مدیریت در آمریکا، پس از ۱۳ سال مطالعۀ زندگی رهبران بزرگ، خلاصه تحقیقاتش را در این جمله خلاصه کرد: «رهبران بزرگ، بر خلاف رهبران معمولی، استقامت بالایی برای رسیدن به موفقیت دارند و هیچ گاه دست از تلاش برنمیدارند»
دِنیس وِیتلی، یکی دیگر از مشاوران مدیریت در آمریکا، خصوصیت استقامت در رهبران بزرگ را این گونه تعریف میکند: «رهبران بزرگ برای رسیدن به اهدافشان سخت تلاش میکنند، ولی رهبران معمولی برای خلاص شدن از استرس و انتقاد دیگران»
۱- صداقت
رهبران واقعی همواره گفتار و رفتاری صادقانه دارند و ظاهر و باطنشان یکی است. رهبران بزرگ چه با دیگران و چه با خودشان رو راست هستند، هیچگاه دیگران یا خودشان را فریب نمیدهند و هیچ حرف یا رفتار نادرستی از ایشان سر نمیزند.
۲- انتخاب درست
انسان را میتوانیم «موجود انتخابکننده» بنامیم، چون هر کدام از ما روزانه صدها نوع انتخاب انجام میدهیم. وقتی یک حرف یا رفتار را انتخاب میکنیم، به این معناست که دهها حرف یا رفتار دیگر را کنار میگذاریم. به همین دلیل، انتخابهای ما نشان میدهند که چه چیزهایی برای ما مهم هستند و چه چیزهایی بیاهمیت. رهبران بزرگ همواره به خصوص در شرایط سخت «گفتار و رفتار درست» را انتخاب میکنند، حتی اگر این کار هزینههای بالایی برایشان داشته باشد.
۳- پایبندی به ارزشها
رهبران بزرگ در تمام شرایط به ارزشهای شرکتشان پایبندند و تحت هیچ شرایطی این ارزشها را زیر پا نمیگذارند. برای مثال، توماس واتسون، شرکت آیبیاِم را بر اساس سه ارزش مهم پایهگذاری کرد:
- احترام به تمام کارمندان،
-ارائه بهترین خدمات به مشتریان،
-انجام تمام کارها به بهترین نحو ممکن.
وی با پایبندی به این ارزشها توانست آیبیاِم را به بزرگترین شرکت کامپیوتری در دنیا تبدیل کند
۴- تسلط بر نفس
رهبران بزرگ تسلط بالایی بر نفس خویش دارند به این معنا که تا جای ممکن منطقی و به دور از احساسات تصمیمگیری و رفتار میکنند و در رهبری کسب و کارشان، مسائل و علائق شخصیشان را دخالت نمیدهند
۵- استقامت
آلبرت گِرِی، از معروفترین مشاوران مدیریت در آمریکا، پس از ۱۳ سال مطالعۀ زندگی رهبران بزرگ، خلاصه تحقیقاتش را در این جمله خلاصه کرد: «رهبران بزرگ، بر خلاف رهبران معمولی، استقامت بالایی برای رسیدن به موفقیت دارند و هیچ گاه دست از تلاش برنمیدارند»
دِنیس وِیتلی، یکی دیگر از مشاوران مدیریت در آمریکا، خصوصیت استقامت در رهبران بزرگ را این گونه تعریف میکند: «رهبران بزرگ برای رسیدن به اهدافشان سخت تلاش میکنند، ولی رهبران معمولی برای خلاص شدن از استرس و انتقاد دیگران»
در زندگی 20 درصد تخصصتون به دردتون میخوره، 30 درصد مهارتهاتون و 50 درصد"ویژگی"هاتون.
شما همیشه امکان داره در شرایطی قرار بگیرید که تخصص و مهارتتون کاری از پیش نبره و باید ویژگیهایی داشته باشید که بتونید اون شرایط را پشت سر بگذارید.
تواناییهای فردی بزرگترین سرمایه شماست...
Join → https://www.tg-me.com/drebusiness
شما همیشه امکان داره در شرایطی قرار بگیرید که تخصص و مهارتتون کاری از پیش نبره و باید ویژگیهایی داشته باشید که بتونید اون شرایط را پشت سر بگذارید.
تواناییهای فردی بزرگترین سرمایه شماست...
Join → https://www.tg-me.com/drebusiness
💢قانون جذب
👈برایان تریسی در کتاب خود به نام «100 قانون موفقیت در تجارت» که مینویسد:
👈قانون جذب، یکی از بزرگترین قوانینی است که موفقیت یا شکست اشخاص در زندگی شخصی و تجاریشان را رقم میزند
👈این مطلبی است که مصریان باستان بیش از 3 هزار سال قبل از میلاد مسیح به آن اشاره کردهاند: آن چه را که بخواهید، آن هم شما را طلب میکند
👈در حقیقت، طبق قانون جذب، اندیشههای شما به شدت قدرتمند هستند به شکل یک انرژی ذهنی میباشند که به سرعت برق حرکت میکنند
👈این اندیشهها به قدری قوی هستند که میتوانند از هر مانعی عبور کنند. به همین دلیل است که بعضی وقتها به کسی که در فاصله دوری از شما زندگی میکند، فکر میکنید و درست در همان لحظه، او به شما زنگ میزند
👈در این تجربهها، اندیشه شما بلافاصله با اندیشه او ارتباط پیدا کرده است، بدون این که خودتان و طرف مقابلتان متوجه شده باشید
👈پس برای موفق شدن در زندگی و کسب و کارمان، کافی است ذهنیتمان را تغییر بدهیم و همواره به موارد مثبت فکر کنیم و مثبت حرف بزنیم
👈این اصل در مورد سازمانها و شرکتها هم مصداق دارد. به عبارت دیگر، هرگاه در سازمانی شرایط مطلوب نباشد، بهترین راه برای ایجاد تغییر و تحول مثبت، آوردن فردی به سازمان است که بتواند اندیشه و احساس کارکنان را نسبت به خودشان و کاری که انجام میدهند، تغییر بدهد
👈به همین دلیل است که در بسیاری از شرکتهای خدماتی، هر روز صبح، مدیر مربوطه کارمندان را دور هم جمع میکند و با آنها درباره اندیشهها و طرز تفکرات مثبت در خصوص کارشان گفتگو میکند
👈مثلا مدیر بخش نظافت یک هتل حرفهای، همیشه صبح اول وقت، نظافتچیها را دور هم جمع میکند و با آنها درباره اثرات مثبت کارشان بر موفقیت کل هتل گفتگو میکند تا آنها با اندیشهای مثبت، سر کار بروند و با این اندیشه مثبت، رضایت مشتریان هتل را جذب کنند
👈برایان تریسی در کتاب خود به نام «100 قانون موفقیت در تجارت» که مینویسد:
👈قانون جذب، یکی از بزرگترین قوانینی است که موفقیت یا شکست اشخاص در زندگی شخصی و تجاریشان را رقم میزند
👈این مطلبی است که مصریان باستان بیش از 3 هزار سال قبل از میلاد مسیح به آن اشاره کردهاند: آن چه را که بخواهید، آن هم شما را طلب میکند
👈در حقیقت، طبق قانون جذب، اندیشههای شما به شدت قدرتمند هستند به شکل یک انرژی ذهنی میباشند که به سرعت برق حرکت میکنند
👈این اندیشهها به قدری قوی هستند که میتوانند از هر مانعی عبور کنند. به همین دلیل است که بعضی وقتها به کسی که در فاصله دوری از شما زندگی میکند، فکر میکنید و درست در همان لحظه، او به شما زنگ میزند
👈در این تجربهها، اندیشه شما بلافاصله با اندیشه او ارتباط پیدا کرده است، بدون این که خودتان و طرف مقابلتان متوجه شده باشید
👈پس برای موفق شدن در زندگی و کسب و کارمان، کافی است ذهنیتمان را تغییر بدهیم و همواره به موارد مثبت فکر کنیم و مثبت حرف بزنیم
👈این اصل در مورد سازمانها و شرکتها هم مصداق دارد. به عبارت دیگر، هرگاه در سازمانی شرایط مطلوب نباشد، بهترین راه برای ایجاد تغییر و تحول مثبت، آوردن فردی به سازمان است که بتواند اندیشه و احساس کارکنان را نسبت به خودشان و کاری که انجام میدهند، تغییر بدهد
👈به همین دلیل است که در بسیاری از شرکتهای خدماتی، هر روز صبح، مدیر مربوطه کارمندان را دور هم جمع میکند و با آنها درباره اندیشهها و طرز تفکرات مثبت در خصوص کارشان گفتگو میکند
👈مثلا مدیر بخش نظافت یک هتل حرفهای، همیشه صبح اول وقت، نظافتچیها را دور هم جمع میکند و با آنها درباره اثرات مثبت کارشان بر موفقیت کل هتل گفتگو میکند تا آنها با اندیشهای مثبت، سر کار بروند و با این اندیشه مثبت، رضایت مشتریان هتل را جذب کنند
همه هوش مصنوعیا رو یک جا بهت معرفی کردم
#کاربردی
Join → @drebusiness
#کاربردی
Join → @drebusiness
📚 #یک_دقیقه_مطالعه
آرتروز فکری چیست؟
آرتروز بیماریای است که به مفاصل حمله میکند و نتیجه اش این میشود که بیمار نمیتواند مفاصلش را به راحتی تکان دهد.
و اما آرتروز فکری
بیماریای است که وقتی به انسان حمله میکند، فرد قدرت خلاقیتش را از دست می دهد، دیگر نمیتواند نوآوری کند، همیشه مستأصل است و قادر به یافتن راهحلهای جدید نیست.
مغز هنوز هم این تواناییها را دارد اما چون آرتروز گرفته قادر به تفکر و خلاقیت نیست و نمیتواند تمام قدرت خود را بهکار بندد.
فرد مبتلا به آرتروز فکری در هر سن و سالی که باشد از فکر کردن و خلاقیت و آموختن رنج میبرد، نمی تواند کتاب بخواند، نمی تواند برنامههای آموزشی و مفید را تماشا کند و نمیتواند از دیگران بیاموزد
درچنین حالتی فرد دوست دارد در همین وضعیتی که هست بماند و خود را از هر حرکتی دور میدارد. درنتیجه کارها راطوطیوار انجام میدهد و درنهایت در "تلۀ روزمرهگی" گرفتار میشود. ایا شما تا بحال دچار ارتروز فکر شده اید؟
✍🏻دکتر اصغر زمانی
Join → https://www.tg-me.com/drebusiness
آرتروز فکری چیست؟
آرتروز بیماریای است که به مفاصل حمله میکند و نتیجه اش این میشود که بیمار نمیتواند مفاصلش را به راحتی تکان دهد.
و اما آرتروز فکری
بیماریای است که وقتی به انسان حمله میکند، فرد قدرت خلاقیتش را از دست می دهد، دیگر نمیتواند نوآوری کند، همیشه مستأصل است و قادر به یافتن راهحلهای جدید نیست.
مغز هنوز هم این تواناییها را دارد اما چون آرتروز گرفته قادر به تفکر و خلاقیت نیست و نمیتواند تمام قدرت خود را بهکار بندد.
فرد مبتلا به آرتروز فکری در هر سن و سالی که باشد از فکر کردن و خلاقیت و آموختن رنج میبرد، نمی تواند کتاب بخواند، نمی تواند برنامههای آموزشی و مفید را تماشا کند و نمیتواند از دیگران بیاموزد
درچنین حالتی فرد دوست دارد در همین وضعیتی که هست بماند و خود را از هر حرکتی دور میدارد. درنتیجه کارها راطوطیوار انجام میدهد و درنهایت در "تلۀ روزمرهگی" گرفتار میشود. ایا شما تا بحال دچار ارتروز فکر شده اید؟
✍🏻دکتر اصغر زمانی
Join → https://www.tg-me.com/drebusiness
Telegram
مدیریت و دیجیتال مارکتینگ_ تبلیغات
چکیده اطلاعات آموزشی مدیریت ودیجیتال مارکتینگ
عضویت در این کانال رایگان هست @drebusiness
عضویت در این کانال رایگان هست @drebusiness
🔶 #کیف_پول | پسانداز روز مبادا رو جدی بگیر!
🔸روز مبادا همون روزیه که غیر منتظره و ناگهانی، با کلی خرج و مخارج میاد سراغمون و خیلی از مواقع، همون پسانداز کمی که براش گذاشتیم کنار گرهگشای کارمون میشه. بنابراین پسانداز کردن باعث میشه نگرانیهایی که در مورد چالشهای روز مبادا داریم کم بشه و به امنیت مالی برسیم.
https://www.tg-me.com/drebusiness
🔸روز مبادا همون روزیه که غیر منتظره و ناگهانی، با کلی خرج و مخارج میاد سراغمون و خیلی از مواقع، همون پسانداز کمی که براش گذاشتیم کنار گرهگشای کارمون میشه. بنابراین پسانداز کردن باعث میشه نگرانیهایی که در مورد چالشهای روز مبادا داریم کم بشه و به امنیت مالی برسیم.
https://www.tg-me.com/drebusiness
💢تعبیر اشتباه از تعادل بین کار و زندگی و حلقه گم شده آن!
✍️ ایوب موحدزاده
تعادل کار و زندگی یکی از مولفههای مهم #جبران_خدمت در کنار #سیستم_حقوق_ودستمزد است. مولفهای که تحقیقات نشان میدهند منجر به همافزایی در رضایت زندگی میشود. با مطالعه ادبیات داخلی و خارجی #تعادل_کار_و_زندگی، با تعبیر اشتباهی بر میخوریم و آن یکسان دیده شدن کمیت و کیفیت «کار» با «زندگی» است (شکل1). تعادلی افسانهای و غیرواقعی که به ظاهر متعادل و جذاب است، اما وقتی دقیقتر به این شکل افسانهای مینگریم درخواهیم یافت که «کار» مساوی با کل زندگی تعریف شده است؛ درحالیکه کار بخشی از زندگی است، نه برابر آن، و به این ترتیب هرگز نمیتواند با زندگی متعادل شود.از سوی دیگر افرادی نیز هستند که در محیط کار بیشتر احساس خرسندی میکنند تا در زندگی شخصی. افرادی که بدلیل منازعات خانوادگی، جدایی و... تلاش دارند با تعبیر اشتباه از شکل1 دایره زندگی را کوچکتر از دایره کار کنند که این خود محل نقد زیادی است.
از آنجایی که کار بخشی از زندگیست تصورِ منفک بودن آنها خطاست. شکل صحیح و ایدهآل تعادل، هم وزن بودن حلقه «خود» با دیگر بخشهای زندگیست. به این معنا که باید ابتدا خودمان به یک آرامش درونی و نسبی شخصی برسیم سپس بدنبال تعادل سایر بخشها باشیم (شکل2). نکته حائز اهمیت این است که بعضاً خرسندی شخصی زمانی حاصل میشود که حلقه «خود» بیشترین همپوشانی و همبستگی را با خانواده، کار و غیره داشته باشد. به عبارت دیگر هرقدر اهداف و تمایلات شخصی با دنیای بیرون (کار، همسر، دوستان و...) همسوتر باشد، تعادل با کیفیتتری خواهیم داشت.
اگر با همه بخشهای زندگی به طور مساوی رفتار کنیم، میتوانیم یک شغل کامل، خانوادهای شاد، سرگرمیهای لذت بخش، دوستانی همراه و خیلی چیزهای دیگر داشته باشیم. شکل 2 شکل ایدهآل و خوبی است، اما به ندرت کسی میتواند تعادل مذکور را بدست آورد یا برای مدت طولانی حفظ کند چراکه رسیدن به آن نیازمند تلاش زیاد و تقریباً غیرممکن است.
از آنجایی که زندگی و اجزای تشکیل دهنده آن به طور پیوسته در نوسان است، رسیدن به درجه از برابری برای همه حلقهها بسیار دشوار بوده؛ لذا بهتراست بجای تلاش برای ایجاد تعادل ریاضی بین آنها(شکل2)، سعی کنیم اثرات منفی هر بخش را بر روی سایر حلقهها به حداقل برسانیم. شکل3 شکل واقعیتر و مبین وضعیت فعلی ما است؛ یکی از دلایل شکست برنامه سازمانها برای #تعادل_کار_زندگی این است که سازمانها با پیش فرض شکل 1 برنامههای خود را پیشنهاد و پیادهسازی میکنند؛ در حالیکه باید با پذیرفتن شکل3 درجهت رسیدن به شکل 2 حرکت کنند. فراموش نکنیم که ترازوی زندگی بجای دو کفه دارای چندین کفه هست و تعادل و هارمونی بین آنها بسیار اهمیت دارد.
در گیرودار زندگی حلقهای که به بوته فراموشی سپرده شده «فردیت خودمان»است؛ در واقع کفه ترازوی دنیای بیرون (کار،خانواده، دوستان و...) بسیار سنگینتر از کفه دنیای درون است. بالندگی فردیت خود(دنیای درون) و همزمان ایجاد تعادل منطقی بین حلقه های کار، خانواده، دوستان و...(دنیای بیرون) نقش حیاتی در شادکامی و زیستن با کیفیت در این دنیای کوتاه را دارد.
نکته پایانی: ترازوی سنجش تعادل در زندگی باید چند کفه داشته باشد تا تمامی بخشهای زندگی بخصوص «خود» را مورد توجه قراردهد. در غیر اینصورت در پایان خط با بخشی از خودِ تنهای خود روبرو میشویم که تماماً برای دیگری وقت صرف کرده است. پس بهتر است حلقههای زندگیمان از جمله کار را درک، ارزش آنها را برای خود تعیین و سپس بین آنها تعادل برقرارکنیم.
✍️ ایوب موحدزاده
تعادل کار و زندگی یکی از مولفههای مهم #جبران_خدمت در کنار #سیستم_حقوق_ودستمزد است. مولفهای که تحقیقات نشان میدهند منجر به همافزایی در رضایت زندگی میشود. با مطالعه ادبیات داخلی و خارجی #تعادل_کار_و_زندگی، با تعبیر اشتباهی بر میخوریم و آن یکسان دیده شدن کمیت و کیفیت «کار» با «زندگی» است (شکل1). تعادلی افسانهای و غیرواقعی که به ظاهر متعادل و جذاب است، اما وقتی دقیقتر به این شکل افسانهای مینگریم درخواهیم یافت که «کار» مساوی با کل زندگی تعریف شده است؛ درحالیکه کار بخشی از زندگی است، نه برابر آن، و به این ترتیب هرگز نمیتواند با زندگی متعادل شود.از سوی دیگر افرادی نیز هستند که در محیط کار بیشتر احساس خرسندی میکنند تا در زندگی شخصی. افرادی که بدلیل منازعات خانوادگی، جدایی و... تلاش دارند با تعبیر اشتباه از شکل1 دایره زندگی را کوچکتر از دایره کار کنند که این خود محل نقد زیادی است.
از آنجایی که کار بخشی از زندگیست تصورِ منفک بودن آنها خطاست. شکل صحیح و ایدهآل تعادل، هم وزن بودن حلقه «خود» با دیگر بخشهای زندگیست. به این معنا که باید ابتدا خودمان به یک آرامش درونی و نسبی شخصی برسیم سپس بدنبال تعادل سایر بخشها باشیم (شکل2). نکته حائز اهمیت این است که بعضاً خرسندی شخصی زمانی حاصل میشود که حلقه «خود» بیشترین همپوشانی و همبستگی را با خانواده، کار و غیره داشته باشد. به عبارت دیگر هرقدر اهداف و تمایلات شخصی با دنیای بیرون (کار، همسر، دوستان و...) همسوتر باشد، تعادل با کیفیتتری خواهیم داشت.
اگر با همه بخشهای زندگی به طور مساوی رفتار کنیم، میتوانیم یک شغل کامل، خانوادهای شاد، سرگرمیهای لذت بخش، دوستانی همراه و خیلی چیزهای دیگر داشته باشیم. شکل 2 شکل ایدهآل و خوبی است، اما به ندرت کسی میتواند تعادل مذکور را بدست آورد یا برای مدت طولانی حفظ کند چراکه رسیدن به آن نیازمند تلاش زیاد و تقریباً غیرممکن است.
از آنجایی که زندگی و اجزای تشکیل دهنده آن به طور پیوسته در نوسان است، رسیدن به درجه از برابری برای همه حلقهها بسیار دشوار بوده؛ لذا بهتراست بجای تلاش برای ایجاد تعادل ریاضی بین آنها(شکل2)، سعی کنیم اثرات منفی هر بخش را بر روی سایر حلقهها به حداقل برسانیم. شکل3 شکل واقعیتر و مبین وضعیت فعلی ما است؛ یکی از دلایل شکست برنامه سازمانها برای #تعادل_کار_زندگی این است که سازمانها با پیش فرض شکل 1 برنامههای خود را پیشنهاد و پیادهسازی میکنند؛ در حالیکه باید با پذیرفتن شکل3 درجهت رسیدن به شکل 2 حرکت کنند. فراموش نکنیم که ترازوی زندگی بجای دو کفه دارای چندین کفه هست و تعادل و هارمونی بین آنها بسیار اهمیت دارد.
در گیرودار زندگی حلقهای که به بوته فراموشی سپرده شده «فردیت خودمان»است؛ در واقع کفه ترازوی دنیای بیرون (کار،خانواده، دوستان و...) بسیار سنگینتر از کفه دنیای درون است. بالندگی فردیت خود(دنیای درون) و همزمان ایجاد تعادل منطقی بین حلقه های کار، خانواده، دوستان و...(دنیای بیرون) نقش حیاتی در شادکامی و زیستن با کیفیت در این دنیای کوتاه را دارد.
نکته پایانی: ترازوی سنجش تعادل در زندگی باید چند کفه داشته باشد تا تمامی بخشهای زندگی بخصوص «خود» را مورد توجه قراردهد. در غیر اینصورت در پایان خط با بخشی از خودِ تنهای خود روبرو میشویم که تماماً برای دیگری وقت صرف کرده است. پس بهتر است حلقههای زندگیمان از جمله کار را درک، ارزش آنها را برای خود تعیین و سپس بین آنها تعادل برقرارکنیم.
💢 چه کنیم که مدیر ما متوجه ارزش کارمان شود؟
ار کردن در شغلی که هیچکس متوجه تلاشهای شما نمیشود، جالب نیست. وقتی به کار شما توجهی نمیشود، چطور میتوانید تلاشهای خود را برجسته کنید؟ با چه کسی باید این کمبود را در میان بگذارید؟ و اگر وضعیت تغییر نکند، چقدر باید در این کار باقی بمانید؟
آنی مک کی، نویسندهی کتاب چگونه در محیط کار شاد باشیم؟ در این خصوص میگوید:
هیچ چیز بدتر از این نیست که در محیط کار خود احساس کنیم نادیده گرفته شدهایم. همهی ما این نیاز انسانی را داریم که بابت تلاشهایمان از ما قدردانی شود. عدم توجه همکاران، نوعی احساس عدم تعلق به محیط را در ما ایجاد میکند.
وقتی نادیده گرفته میشوید، در خصوص پیشرفت کاری خود هم نگرانیهایی خواهید داشت. با این حال میتوانید وضعیت موجود را تغییر دهید. راههای زیادی وجود دارد تا افراد دیگر به ارزش کار شما پی ببرند. در ادامه به معرفی این روشها خواهیم پرداخت:
📌 واقع بین باشید
قبل از هر عملی از خود بپرسید که چه میزان قدردانی از مدیر یا همکاران خود انتظار دارید؟ واقعیت این است که در فضاهای کاری، افراد بسیار مشغولتر و گرفتارتر از آن هستند که حواسشان به ارزش کار شما باشد.
📌با مدیر خود صحبت کنید
چنانچه تلاشهای شما در محیط کار نادیده گرفته میشود با مدیر خود وارد مذاکره شوید. مذاکره در این خصوص با بعضی مدیرها سادهتر است. بهطور میانگین، بیشتر مدیرها به نیازهای انسانی کارکنان خود توجهی ندارند! چنانچه مدیر شما هم جزو این دسته قرار میگیرد، این نکته را به خاطر بسپارید که قرار نیست وی را تغییر دهید. بلکه می خواهید گفتگویی دربارهی عملکرد خود با او داشته باشید.
📌حضور خود در تیم را افزایش دهید
چنانچه یک تیم را مدیریت میکنید باید کار و ارزش آن را به اعضای تیم توضیح دهید. در زندگی روزمره، ممکن است مدیر و همکارانتان از جزئیات کار تیمی شما مطلع نباشند. از این رو پیشنهاد میشود که در یک زمان مناسب با مدیرتان در خصوص اهداف تیم صحبت کنید و پیشنهاداتی دربارهی بهتر شدن روند از او بخواهید.
📌از تلاشهای دیگران قدردانی کنید
یکی دیگر از مواردی که به شکل دوگانهای عملکرد شما را مورد توجه قرار میدهد، قدردانی و تحسین دیگران است. چرا که وقتی متوجه کار درست و خوب دیگران میشوید، فرهنگ قدردانی را در سازمان خود مرسوم میکنید.
ار کردن در شغلی که هیچکس متوجه تلاشهای شما نمیشود، جالب نیست. وقتی به کار شما توجهی نمیشود، چطور میتوانید تلاشهای خود را برجسته کنید؟ با چه کسی باید این کمبود را در میان بگذارید؟ و اگر وضعیت تغییر نکند، چقدر باید در این کار باقی بمانید؟
آنی مک کی، نویسندهی کتاب چگونه در محیط کار شاد باشیم؟ در این خصوص میگوید:
هیچ چیز بدتر از این نیست که در محیط کار خود احساس کنیم نادیده گرفته شدهایم. همهی ما این نیاز انسانی را داریم که بابت تلاشهایمان از ما قدردانی شود. عدم توجه همکاران، نوعی احساس عدم تعلق به محیط را در ما ایجاد میکند.
وقتی نادیده گرفته میشوید، در خصوص پیشرفت کاری خود هم نگرانیهایی خواهید داشت. با این حال میتوانید وضعیت موجود را تغییر دهید. راههای زیادی وجود دارد تا افراد دیگر به ارزش کار شما پی ببرند. در ادامه به معرفی این روشها خواهیم پرداخت:
📌 واقع بین باشید
قبل از هر عملی از خود بپرسید که چه میزان قدردانی از مدیر یا همکاران خود انتظار دارید؟ واقعیت این است که در فضاهای کاری، افراد بسیار مشغولتر و گرفتارتر از آن هستند که حواسشان به ارزش کار شما باشد.
📌با مدیر خود صحبت کنید
چنانچه تلاشهای شما در محیط کار نادیده گرفته میشود با مدیر خود وارد مذاکره شوید. مذاکره در این خصوص با بعضی مدیرها سادهتر است. بهطور میانگین، بیشتر مدیرها به نیازهای انسانی کارکنان خود توجهی ندارند! چنانچه مدیر شما هم جزو این دسته قرار میگیرد، این نکته را به خاطر بسپارید که قرار نیست وی را تغییر دهید. بلکه می خواهید گفتگویی دربارهی عملکرد خود با او داشته باشید.
📌حضور خود در تیم را افزایش دهید
چنانچه یک تیم را مدیریت میکنید باید کار و ارزش آن را به اعضای تیم توضیح دهید. در زندگی روزمره، ممکن است مدیر و همکارانتان از جزئیات کار تیمی شما مطلع نباشند. از این رو پیشنهاد میشود که در یک زمان مناسب با مدیرتان در خصوص اهداف تیم صحبت کنید و پیشنهاداتی دربارهی بهتر شدن روند از او بخواهید.
📌از تلاشهای دیگران قدردانی کنید
یکی دیگر از مواردی که به شکل دوگانهای عملکرد شما را مورد توجه قرار میدهد، قدردانی و تحسین دیگران است. چرا که وقتی متوجه کار درست و خوب دیگران میشوید، فرهنگ قدردانی را در سازمان خود مرسوم میکنید.
❌ هرگز فکر نکنید با داشتن پول زیاد شما ثروتمند خواهید بود.
در دنیای امروزی ثروت فراتر از پول است.
ناپلئون هیل در کتاب کلید طلایی 15 نوع ثروت را معرفی میکند که داشتن آنها ما را ثروتمند میکند:
1- نگرش مثبت
2- رابطهی درست
3- ادب
4- یادگیری مادام العمر
5- انضباط شخصی
6- تندرستی واقعی
7- آرامش خاطر
8- خلاقیت
9- عشق ورزیدن به کار
10- داشتن برنامه و هدف
11- داشتن قلب و زبان شاکر
12- درک دیگران
13- استفاده موثر از زمان
14- بخشندگی
15- اعتماد به نفس
@drebusiness 👈💯
در دنیای امروزی ثروت فراتر از پول است.
ناپلئون هیل در کتاب کلید طلایی 15 نوع ثروت را معرفی میکند که داشتن آنها ما را ثروتمند میکند:
1- نگرش مثبت
2- رابطهی درست
3- ادب
4- یادگیری مادام العمر
5- انضباط شخصی
6- تندرستی واقعی
7- آرامش خاطر
8- خلاقیت
9- عشق ورزیدن به کار
10- داشتن برنامه و هدف
11- داشتن قلب و زبان شاکر
12- درک دیگران
13- استفاده موثر از زمان
14- بخشندگی
15- اعتماد به نفس
@drebusiness 👈💯
یه بابایی دکترای ریاضی محض داشته ولی هیچ جا کار پیدا نمیکنه؛یه روز یه آگهی میبینه که نوشته بود:
شهرداری رفتگر بی سواد استخدام میکند؛او از روی ناچار خودشو بی سواد نشون میده و استخدام میشه؛بعد یه مدت شهرداری کلاس سوادآموزی برگزار میکنه اونم به خاطر اینکه لو نره شرکت میکنه؛چند وقت بعد معلم کلاس چهارم پای تخته صداش میکنه و شکلی رسم میکنه و میگه:مساحت اینرو حساب کن؛یارو میبینه چاره ای جز انتگرال گیری نداره ولی چون میترسه لو بره برمیگرد عقب که ببینه کسی راه دیگه بلده که برسونه؛که همه ی رفتگرها یک صدا میگن:بابا انتگرالشو بگیر!
حکایتی زیبا از مرحوم دکتر ناصر کاتوزیان, پدر علم حقوق
@ drebusiness 👈💯
شهرداری رفتگر بی سواد استخدام میکند؛او از روی ناچار خودشو بی سواد نشون میده و استخدام میشه؛بعد یه مدت شهرداری کلاس سوادآموزی برگزار میکنه اونم به خاطر اینکه لو نره شرکت میکنه؛چند وقت بعد معلم کلاس چهارم پای تخته صداش میکنه و شکلی رسم میکنه و میگه:مساحت اینرو حساب کن؛یارو میبینه چاره ای جز انتگرال گیری نداره ولی چون میترسه لو بره برمیگرد عقب که ببینه کسی راه دیگه بلده که برسونه؛که همه ی رفتگرها یک صدا میگن:بابا انتگرالشو بگیر!
حکایتی زیبا از مرحوم دکتر ناصر کاتوزیان, پدر علم حقوق
@ drebusiness 👈💯
💢راکت دو مرحلهای
👈مارتی نویمایر در کتاب ارزشمند خود به نام «زاگ: چگونه یک برند متمایز بسازیم؟» مینویسد:
👈بسیاری از برندها پس از کسب موفقیتهای خیرهکننده، به ناگهان تمرکزشان را به هم میزنند و در نتیجه، پس از مدتی شکست میخورند
👈برای مثال، زمانی نه چندان دور، سییرز معروفترین فروشگاه کاتالوگی در آمریکا بود، ولی مدیران شرکت به هوای بهرهمندی بیشتر از برند مشهور و محبوبشان تصمیم گرفتند وارد فروشگاههای حضوری هم بشوند
👈اختصاص میلیاردها دلار از سرمایۀ شرکت به تاسیس فروشگاههای زنجیرهای باعث به هم خوردن تمرکز سییرز شد به گونهای که شرکت کسب و کار اصلیاش که همان فروش کاتالوگی بود را فراموش کرد و حتی نتوانست کسب و کارش را از فروش کاتالوگی به فروش آنلاین گسترش بدهد و این بازار جدید را به آمازون واگذار کرد
👈تجربههایی مانند سییرز به ما یادآوری میکند که برندینگ مثل یک راکت دو مرحلهای است، به این معنا که یک کسب و کار برای موفقیت و رسیدن به اوج از دو مرحله عبور میکند: مرحلۀ اول که شامل شروع کسب و کار است و مرحلۀ دوم که شامل توسعۀ کسب و کار است
👈اگر میخواهیم در این سفر دو مرحلهای موفق شویم، نباید با همان برند اولمان، وارد مرحلۀ رشد بشویم. به بیان دیگر، برای مرحله رشد باید برند دیگری را توسعه بدهیم و تمرکز برند اولمان را به هم نزنیم
👈برای مثال، زمانی که کُداک رهبر بازار فیلم و چاپ عکس بود، تکنولوژی عکاسی و فیلمبرداری دیجیتال رواج پیدا کرد و کُداک برای آن که از بازار عقب نماند، کسب و کار چاپ عکس خود را رها کرد و با همان برند اولیهاش وارد صنعت عکاسی دیجیتال شد
👈اما این کار فقط باعث شد تا تمرکز کُداک به هم بخورد و در نتیجه هم صنعت چاپ عکس را از دست بدهد و هم نتواند در صنعت عکاسی دیجیتال با رقبایی مثل سونی رقابت کند
✍مارکتینگ آز
@drebusiness
👈مارتی نویمایر در کتاب ارزشمند خود به نام «زاگ: چگونه یک برند متمایز بسازیم؟» مینویسد:
👈بسیاری از برندها پس از کسب موفقیتهای خیرهکننده، به ناگهان تمرکزشان را به هم میزنند و در نتیجه، پس از مدتی شکست میخورند
👈برای مثال، زمانی نه چندان دور، سییرز معروفترین فروشگاه کاتالوگی در آمریکا بود، ولی مدیران شرکت به هوای بهرهمندی بیشتر از برند مشهور و محبوبشان تصمیم گرفتند وارد فروشگاههای حضوری هم بشوند
👈اختصاص میلیاردها دلار از سرمایۀ شرکت به تاسیس فروشگاههای زنجیرهای باعث به هم خوردن تمرکز سییرز شد به گونهای که شرکت کسب و کار اصلیاش که همان فروش کاتالوگی بود را فراموش کرد و حتی نتوانست کسب و کارش را از فروش کاتالوگی به فروش آنلاین گسترش بدهد و این بازار جدید را به آمازون واگذار کرد
👈تجربههایی مانند سییرز به ما یادآوری میکند که برندینگ مثل یک راکت دو مرحلهای است، به این معنا که یک کسب و کار برای موفقیت و رسیدن به اوج از دو مرحله عبور میکند: مرحلۀ اول که شامل شروع کسب و کار است و مرحلۀ دوم که شامل توسعۀ کسب و کار است
👈اگر میخواهیم در این سفر دو مرحلهای موفق شویم، نباید با همان برند اولمان، وارد مرحلۀ رشد بشویم. به بیان دیگر، برای مرحله رشد باید برند دیگری را توسعه بدهیم و تمرکز برند اولمان را به هم نزنیم
👈برای مثال، زمانی که کُداک رهبر بازار فیلم و چاپ عکس بود، تکنولوژی عکاسی و فیلمبرداری دیجیتال رواج پیدا کرد و کُداک برای آن که از بازار عقب نماند، کسب و کار چاپ عکس خود را رها کرد و با همان برند اولیهاش وارد صنعت عکاسی دیجیتال شد
👈اما این کار فقط باعث شد تا تمرکز کُداک به هم بخورد و در نتیجه هم صنعت چاپ عکس را از دست بدهد و هم نتواند در صنعت عکاسی دیجیتال با رقبایی مثل سونی رقابت کند
✍مارکتینگ آز
@drebusiness
Forwarded from تبادلات پیشگامان
👇👇👇
https://www.tg-me.com/addlist/4nU8-wyalhIzZTc8
✅معرفی کانال ویژه امشب:
https://www.tg-me.com/+RT9NkzcfOY5iMGQ0
.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM