Telegram Web Link
🍎
دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم

ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه محراب می‌زدم

هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب می‌زدم

روی نگار در نظرم جلوه می‌نمود 
وز دور بوسه بر رخ مهتاب می‌زدم

چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ 
فالی به چشم و گوش در این باب می‌زدم

نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم 
بر کارگاه دیده بی‌خواب می‌زدم

ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت
  می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم

خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام
بر نام عمر و دولت احباب می‌زدم

👤حافظ

@delkadesher 🌿
🍎


از تو دل ار سفر کند با تپش جگر کند
بر سر پاست منتظر تا تو بگوییش بیا

👤مولانا

@delkadesher
🍎

من عهد تو سخت سست می دانستم
بشکستن آن درست می دانستم

این دشمنی ای دوست که با من ز جفا
آخر کردی،نخست می دانستم

👤مهستی گنجوی

@delkadesher 🌿
🍎

دور نشو
حتی برای یک روز
چرا که... چرا که
چگونه بگویم یک روز چقدر زیاد است؟!
و من منتظرت خواهم بود
مثل انتظار در یک ایستگاه خالی
که قطارهایش در جای دیگری خوابیده‌اند
من را ترک نکن حتی برای یک ساعت
چرا که قطرات کوچک اندوه خواهند بارید
و غبار سرگردان
قلب باخته‌ام را خفه خواهدکرد
شاید نیم‌رُخت در هیچ ساحلی حل نشود
هیچ‌وقت پلک‌هایت برای پوچی فاصله نلرزد
من را ترک نکن
حتی برای یک لحظه
چرا که در آن لحظه
آنقدردور می‌شوی
که آشفته و سرگردان بر روی زمین
از خودم می‌پرسم
آیا برخواهی گشت؟
یا رهایم می‌کنی تا بمیرم؟

👤پابلو نرودا
برگردان: مریم آقاخانی

@delkadesher 🌿
🍎

با قیامِ سبزه‌ها از خاک
با طلوعِ چشمه‌ها از سنگ
با سلامِ دلپذیرِ صبح
با گریزِ ابرِ خشم
آهنگ سینه‌ام را
باز خواهم کرد.
همرهِ بالِ پرستوها
عطرِ پنهان مانده‌ی
اندیشه‌هایم را
باز در پرواز خواهم کرد..


👤سیاوش کسرایی


@delkadesher 🌿
🍎

مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام
تو فارغی و به افسوس می‌رود ایام

👤سعدی
@delkadesher 🌿
🍎
ای‌کاش که جای آرمیدن بودی
یا این رهِ دور را رسیدن بودی

کاش از پیِ صدهزار سال از دلِ خاک
چون سبزه امیدِ بردمیدن بودی.

👤خیام

@delkadesher 🌿
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍎

دعای مردم بخارا در شب نوروز

تن صحّت،
خاطر جمع،
عمر دراز،
رزق فراخ،
رحمت کلان،
گشایش کار،
دشمنان پیاده،
دوستان زیاده،
رفع کل بلا
@delkadesher 🌿

نوروز مبارک
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍎

#گزیده_کتاب 📙📗📕

انسان از آغاز وجود خود را بسی کم شاد کرده است. برادران، «گناه نخستین» همین است و همین!
‌هرچه بیشتر خود را شاد کنیم، آزردن دیگران و در اندیشهٔ آزار بودن را بیشتر از یاد می‌بریم.

👤نیچه
#چنین_گفت_زرتشت

@delkadesher 🌿
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍎

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد


👤حافظ

@delkadesher 🌿
🍎

نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود

وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به زار غم پراگنده شود

👤رودکی

@delkadesher 🌿
🍎

آدمهایی که روزی عاشقِ هم بوده اند،
نمی توانند دوست بمانند،
چون قلبِ یکدیگر را شکسته اند؛
نمی توانند دشمن بشوند،
چون قلبِ یکدیگر را لمس کرده اند؛
در بهترین حالت می شوند
" غریبه ترین آشنا " ...🌱

@delkadesher 🌿
🍎

غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد

جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد


👤سعدی

@delkadesher 🌿
🍎

#گزیده_کتاب 📙📗📕

▪️عشق به آدمی این توانایی را می بخشد که قیافه‌ی واقعی خود را نشان دهد؛ شکفته شود؛ سلاح های دفاعی خود را از دست بنهد؛ و بگذارد نه تنها از نظر جسمی که از نظر روانی و معنوی نیز کاملا عریان شود. به عبارتی، آدمی به جای آن که خویشتن واقعی خود را پنهان سازد، می گذارد چهره ی واقعی اش دیده شود. ما در روابط عادی خود با اطرافیان تا حدودی مرموز هستیم و نمی گذاریم طرف مقابل پی به خویشتن واقعی ما ببرد، اما در رابطه ی عاشقانه نمی توانیم چهره واقعی خود را پنهان کنیم.
 
▫️سرانجام چیزی که شاید حائز اهمیت بسیار هم باشد آن است که اگر چیزی را دوست بداریم یا به چیزی عمیقا علاقه مند شویم و یا شیفته ی چیزی شویم، کمتر دچار وسوسه می شویم که در ماهیت آن چیز دخالت بکنیم، یا تصمیم به کنترل آزمودنی بگیریم، یا آن را تغییر دهیم و یا اصلاح کنیم. من به این نتیجه رسیده ام که آدمی وقتی کسی یا چیزی را دوست داشته باشد، آن را رها می کند تا به حال خود باشد.

#آبراهام_مزلو
زندگی در اینجا و اکنون
ترجمه : مهین میلانی

@delkadesher 🌿
🍎

رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد

در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادن مان بود، خزان شد

زخمی به گِل کهنه ی ما کاشت خداوند
اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد

آنگاه همان زخم، همان کوره‌ی کوچک
شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد

با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد

ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم
یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد

جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت
گفتم بِسِتان، بوسه بده، گفت گران شد

یک عمر به سودای لبش سوختم و آه
روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد


یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گُلِ سَر
رفت و همه‌ی دلخوشی ام یک چمدان شد

با هر که نوشتیم چه ها کرد؟ به ما گفت
مصداق همان وای به حال دگران شد!

👤 حامد عسگری

@delkadesher 🌿
🍎

خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست؟
معنی آب زندگی و روضه‌ی ارم
جز طَرفِ جویبار و میِ خوشگوار چیست؟

👤حافظ

#سیزده_بدر خجسته باد

@delkadesher
🍎

وقتی به تو فکر می کنم
سال من نو می شود
توپ در می کنند توی قلبم
و ماهی قرمز تنگ بلور
پشتک می زند برای خنده هایت...

👤عباس معروفی

@delkadesher 🌿
🍎

حکایت

گویند در عصر سليمان نبی پرنده اى براى نوشيدن آب به سمت بركه اى پرواز كرد، اما چند كودک را بر سر بركه ديد، پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آن بركه متفرق شدند.
همين كه قصد فرود بسوى بركه را كرد، اينبار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به آن بركه مراجعه نمود .
پرنده با خود انديشيد كه اين مردى باوقار و نيكوست و از سوى او آزارى به من مُتصور نيست.
پس نزديک شد، ولی آن مرد سنگى به سويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد.
شكايت نزد سليمان برد.
پیامبر آن مرد را احضار کرد، محاكمه و به قصاص محكوم نمود و دستور به كور كردن چشم داد.
آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت:
چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند، بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد!
و گمان بردم كه از سوى او ايمنم
پس به عدالت نزديكتر است اگر محاسنش را بتراشيد
تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند.

@delkadesher 🌿
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍎

نازلی!
بهارخنده زد و ارغوان شکفت؛
در خانه،
زیر پنجره گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...


👤احمد شاملو

@delkadesher 🌿
2024/09/21 09:38:34
Back to Top
HTML Embed Code: