Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام بر کسانی که
تکیه گاه افراد بسیاری بودند
اما در تنهایی خود
هیچ تکیه گاهی نداشتند...

#کانال_چندقدم مانده....👣
این موضوع که «ببخش تا دلت در آرامش باشه» هم بنظرم خود گناهکاران باب کردن تا وجدانشون راحت باشه که بخشیده شن
وگرنه کی میدونه دلی که از غصه تیکه تیکه شده ، چه عذابی رو متحمل میشه تا اون ظلمی که در حقش شده رو یادش بره؟


#کانال_چندقدم مانده...👣
چرا رابطه مون مثل ماههای اولش نیست؟🌱

- چون هر رابطه سه مرحله رو پشت سر میذاره و تک مرحله ای نیست

🔸1- مرحله هیجان :این دوره حدودا شش ماه طول میکشه و همون دوره همه چیز گل و بلبل محسوب میشه دقیقا همون دوره ای که همه دلشون میخواد بهش برگردن
🔸2- مرحله طوفان: توی این مرحله خیلی از تفاوت ها تعارضها چالشها و... پدیدار میشه و خیلی از رابطه ها توی این مرحله به پایان میرسن
🔸3- مرحله صمیمیت : معمولا افراد پخته و از نظر عاطفی بلوغ رسیده وارد این مرحله میشن ،این افراد میتونن تفاوتهای فردی رو درک کنن و بهش احترام بذارن طرف مقابلشون رو به جای قضاوت و سرزنش درک و حمایت میکنن مرحله ای که طرف مقابل رو با تمام نقاط قوت و ضعفش دوست داریم
پس این مهمه که انتظار اینکه همه چیز مثل روزهای اول باشه رو از رابطه نداشته باشیم
چون رابطه مرحله به مرحله پیش میره و نمیشه انتظار داشت همه چیز مثل اول رابطه بمونه

#کانال_چندقدم مانده...👣
تو رفتہ ایی و من اینجا
میان خاطرہ ها
به هر طرف که نظر
می کنم نشانه توست ...

#شفیعی_کدکنی

#کانال_چندقدم مانده....👣
اگه کسی برامون دست نزنه
ما موفق نیستیم؟!
اون همه تلاش هایی که کردی ولی دیده نشد
اون همه رنج هایی که کشیدی اما کسی
متوجهش نشد
آیا فقط باید دیگران بدونن که تو
در خلوت خودت چه سختی ها و مشکلاتی رو تجربه کردی؟!
لطفاً به خودت افتخار کن،
حتی اگه هیچکس برات دست نزد
خودت بزن..


#کانال_چندقدم مانده....👣
از به دوش کشیدن من خسته شدی
سنگین بودم
از دست‌هایم خسته شدی
و از چشم‌هایم
و از سایه‌ام
حرف‌هایم تند و آتشین بودند
روزی می‌آید
ناگهان روزی می‌آید
که سنگینی ردپاهایم را
در درونت حس کنی
ردپاهایی که دور می‌شوند
و این سنگینی
از هر چیزی
طاقت‌فرساتر خواهد بود
-ناظم حکمت


#کانال_چندقدم مانده.....👣
.


پیلہ ای از شعر می بافم دور خود
بی آرزوی پروانه شدن
و در سلول خود ساخته می‌میرم
بہ امید آنکه ابریشمش
شالی شود
بر شانه های تو...!
#یغما_گلرویی

#کانال_چندقدم مانده....👣
در زندگی هیچ لذتی بزرگ‌تر از غلبه بر سختی‌ها وجود ندارد. لذت عبور از یک پله، و رفتن به پله‌ی بعدی، ساختن آرزوهایی جدید، و تماشای به ثمر نشستن آن‌ها. هیچ کوششی در این دنیا بدون‌ نتیجه نخواهد ماند. امکان ندارد که دانه‌ای بکاری، و نور خورشید آن را به جوانه‌ای سبز و شاداب تبدیل نکند. پس اُمیدوار باش، و ادامه بده. بگذار اُمیدواری در تلخ‌ترین روزها، هنر تو باشد.

#کانال_چندقدم مانده....👣
یه افسانه هست که میگه:
اگه یک پروانه سفید بیاد سمتت یعنی قراره آرزوت برآورده بشه.

#کانال_چندقدم مانده....👣
من...
زنی آتش به جان
با شالِ ساده ی بلندی روی سر
و گیسوانِ تا کمر رسیده ای
که توی دستانِ هیچ گیره و سنجاقی ،
بند نمی‌شود
آستین های پیراهنش،
هم قواره با مُچِ دست هاش،
چله ی مرداد ماه خوزستان

من...
زنی عاشقِ ماتیکِ قرمز
ترسیده از پاسبانان هرزه گرد
توی آیینه ی خانه ،
لباسِ دانه اناری می پوشد
و آن‌قدر می‌چرخد دور خودش ،
تا رنگ و لعاب جوانی اش
به زردی زالزالک شبیه تر باشد...!

من...دخترکی گُر گرفته از کودکی ،
پشتِ هزار نقاب و پَستو مدفون مانده...
نه آوازِ مرضیه خوانده
نه بابا کَرَم رقصیده
نه در حیاطِ پُشتی
طعم بوسه های یواشکی را چشیده
نه در پسکوچه های شمیران ،
سوار دوچرخه شده...

دخترکی با کارت های "صدآفرین" بی شمار،
اسم کوچکش هر روز
توی خوب های تخته سیاه،
اما به هوای نگهداشت آبرو
در سایه سار پچ پچ زاغکان همسایه،
اختیار تارهای اَبروی خودش را هم نداشت...!

من...
عروسکی پنهان
در پشتِ کارنامه های شاگردِ اوّلِ تحصیل،
و رتبه ی آخرِ شادی های کودکانه...!

اصلا بین خودمان بماند...شاید من...
همان وقت ها که دستمال هایم را،
زیر درختان آلبالو گم کردم
و زنجیرهایی که عمو زنجیرباف ،
بافته بود و انداخته بود پشت کوه را،
هیچکس برایم پیدا نکرد
مُرده باشم...!
نمی دانم...

امّا حکایتی غریب و دور ،
شبیه به ناقوسِ خاموشی
در کلیسای مهر و موم شده،
حوالی خاکِ سرخِ ابیانه ،
همیشه و هر روز
توی یاخته های تنم
هوسِ هیجان و هیاهو دارند...!

هوس نوبرانه ای شبیه "تو"...
شبیه "جان و جهانی که نداشته ام"...
شبیه  "شعر" هائی
که هنوز به دنیا نیاورده ام...

من...
زنی که به شوق شاید آخرین جرقه های
توامان امید و فرداهای روشن
ته فنجانِ قهوه ی چشم های روزگار را،
درآورده...!

دخترکی سالخورده
که همیشه آنچه را می خواسته
گذاشته اند روی طاقچه
که مبادا دستش برسد...

زنی که شبیه " من" بودن
برایش حکم حرام داشت...!


#آزاده_رمضانی

#کانال_چندقدم مانده...👣
+ من فکر میکنم که داری اشتباه بزرگی میکنی

- داشتن این آزادی که بتونم اشتباه کنم، خواسته‌ی همیشگی‌م بوده

🎥 Game Of Thrones
  
#کانال_چندقدم مانده...👣
بمب گذاری  میشود گاهی شهر دل هر انسانی ،
همیشه ویرانی ها از رفتن ها نیست گاهی از جا گذاشتن هاست
از حواس پرتی ها از دیر بقل گرفتن ها ،
از هوای دل هم را نداشتن
از امروز فردا گفتن ها ...
از لج کردن ها
می آید ...
تا بمب ها منفجر نشده
تا دیر نشد ِ و آبادی احساستان
ویرانه نشده است ....
دوستت دارم هایی که میشنوید را قاب بگیرید،
دستهایی که به طرفتان دراز میشود را سفت بچسبید ،
و تا دیر نشده بفهمید
همیشه قرار نیست زندگی رویایی باشد
اما باید همیشه زندگی در جریان  باشد !
کسی آخرین سیم بمب  را میتواند قطع کند و وضعیت را به حالت سفید در بیاورد که ماندن را بلد باشد
که جواب های را با هوی ندهد ...
که با بد و خوب
طرفش بسازد ...
وگرنه هر لحظه ممکن است منفجر شود
کاشانه ی دنج احساس
-شهرزاد

#کانال_چندقدم مانده...👣
‏یه غلط گیر بردار، آدم اشتباهی ها رو غلط بگیر،
تازه جای خالیشون سفید میشه و میفهمی
چه لطفی به خودت کردی.
‌  

#کانال_چندقدم مانده....👣
و مجتبی شکوری چقدر قشنگ میگه:
"ممکنه سال‌ها از نردبانی بالا بریم که روی دیوار اشتباهی تکیه داده شده"
مصداق خیلی از تلاش‌ها، رابطه‌ها، احساس‌ها، آدم‌ها، شغل‌ها و . . .

#کانال_چندقدم مانده....👣
2024/10/03 11:18:19
Back to Top
HTML Embed Code: