Telegram Web Link
اگر کودکان می‌دانستند پس از اعتراف به خطای خود از مجازات و توبیخ مصون خواهند بود کمتر به دروغ‌گویی متوسل می‌شودند!!

در حقیقت توبیخ و تنبیه بزرگترهاست که می‌تواند کودکان را به دروغ‌گویی سوق دهد! بنابراین باید با کمال صداقت اعتراف کرد که در این مورد هم مربیان و والدین هستند که کودکان را وادار به دروغ‌گویی می‌کنند.

کودک به تدریج با تجربه‌های مختلف در این زمینه متوجه می‌شود که راست‌گویی اسباب زحمت می‌شود و دروغ‌گویی برعکس آن سودمند است در واقع کودک برای دفاع از خود به دروغ متوسل می‌شود.

👶 @childrentherapy
اگر کودکان می‌دانستند پس از اعتراف به خطای خود از مجازات و توبیخ مصون خواهند بود کمتر به دروغ‌گویی متوسل می‌شودند!!

در حقیقت توبیخ و تنبیه بزرگترهاست که می‌تواند کودکان را به دروغ‌گویی سوق دهد! بنابراین باید با کمال صداقت اعتراف کرد که در این مورد هم مربیان و والدین هستند که کودکان را وادار به دروغ‌گویی می‌کنند.

کودک به تدریج با تجربه‌های مختلف در این زمینه متوجه می‌شود که راست‌گویی اسباب زحمت می‌شود و دروغ‌گویی برعکس آن سودمند است در واقع کودک برای دفاع از خود به دروغ متوسل می‌شود.

👶 @childrentherapy
مهم است که بدانید که چه زمانی واکنش نشان ندهید

تا زمانی که کودک شما کار خطرناکی انجام نمی‌دهد و برای رفتارهای خوب خود توجه مثبت کافی دریافت می‌کند، نادیده گرفتن رفتار بد می‌تواند راهی موثر در جلوگیری از آن باشد.

نادیده گرفتن رفتارهای نامناسب می‌تواند به کودک پیامد طبیعی آنها را بیاموزاند. برای مثال، اگر کودک شما به عمد کلوچه‌های خود را زمین می‌اندازد به زودی متوجه خواهد شد که دیگر کلوچه‌ای برای خوردن باقی نمانده است یا اگر تمام اسباب‌بازی‌هایش به زمین می‌اندازد و می‌شکند متوجه خواهد شد که دیگر نمی‌تواند با آنها بازی کند و طولی نمی‌کشد که یاد می‌گیرید کلوچه‌هایش زمین نیندازد و با دقت با اسباب‌بازی‌هایش بازی کند.
👶 @childrentherapy
کودكان تحت تاثیر پدرانی هستند كه از نظر عاطفی حضور دارند، برای فرزندان خود ارزش قائل می‌شوند و در ناراحتی‌ها و نگرانی‌ها می‌توانند فرزندانشان را آرام کنند

اما در عوض پدرانی كه خشونت می‌وزند، عیب‌جو هستند، فرزند خود را تحقیر می‌كنند یا از نظر عاطفی سرد هستند می‌‌توانند به شدت به فرزند خود آسیب برسانند.

شواهد تحقیقاتی حاكی از آن است كه پدرهای علاقه‌مند به ویژه آنهایی كه از نظر عاطفی در دسترس هستند، در خوشبختی فرزندانشان نقش منحصر به فردی را ایفا می‌كنند.
👶 @childrentherapy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‍ یکی از اولین تجربه‌های جدایی کودک از والدین موقعی اتفاق می‌افتد که فرد دیگری مراقبت از او را بر عهده می‌گیرد. ترس از جدایی برای کودک تنش‌زاست، خواه این جدایی کوتاه باشد یا طولانی.

اضطراب جدایی به صورت دوره‌ای در بعضی از وهله‌های رشد و تحول کودک اوج می‌گیرد. تعدادی از دوره‌های اوج به سنین طفولیت و نوپایی مربوط می‌شوند...

اکثر کودکان پیش‌دبستانی یا احتمالا همه‌ آنها، به نوعی اضطراب جدایی را تجربه می‌کنند. اینکه کودک چقدر احساساتش را بروز می‌دهد به شخصیت او و تجارب قبلی‌اش در زمینه‌ی جدایی بستگی دارد. بعضی از بچه‌ها مشتاقانه با موقعیت‌های جدید روبرو می‌شوند، طوری که به نظر می‌رسد نگران جدایی نیستند.

بعضی دیگر، هنگام جدا شدن ناراحت و غمگین می‌شوند، گریه می‌کنند، یا والدینشان می‌چسبند. بعضی نیز کناره‌گیری می‌کنند و از شرکت در فعالیت‌ها و صحبت کردن با دیگران امتناع می‌ورزند. کمک کردن به کودکان مضطرب در مسیر کنار آمدن با احساساتشان، گام مهمی در هدایت آنها به سمت استقلال به شمار می‌رود.

دبورا هِویت
از کتاب پس این هم عادیه
ترجمه کاظم هوشفر و همکاران

👶 @childrentherapy
تشویق کودک بایستی متناسب با سن و سطح توانایی‌های او باشد.

زمانی که به یک کودک کم سن گفته می‌شود: «می‌بینم که کفشاتو خودت پوشیدی»، این برای کودک تشویق تلقی می‌شود اما برای یک بچه نوجوان این حرف یک توهین پنداشته می‌شود.

تشویق کودک هم نباید به گونه‌ای باشد که شکست‌های گذشته را نیز به او یادآوری کند: «فکر نمی‌کردم تو ریاضی نمره خوبی بگیری ولی گرفتی!»

شور و شوق فراوان از طرف والدین می‌تواند مانعی برای کودک محسوب شود گاهی اوقات شور و شوق بیش از حد والدین فشار زیادی به کودک می‌آورد: «تو بالاخره یک دانشمند بزرگ می‌شوی»

👶 @childrentherapy
اولین تجربه‌ی ما از عشق ورزیدن و مورد عشق قرارگرفتن زمانی رخ داد که کودک بودیم. ممکن است عشقِ والدین گاهی عمیقاً لطیف و مسحورکننده باشد، اما همین عشق می‌تواند به‌سادگی درگیر محرک‌های فریبنده‌ای نیز باشد. ما احتمالاً آموخته‌ایم که عاشق والدینی افسرده یا بسیار زودرنج باشیم؛ شاید ما به این نتیجه رسیده‌ایم که عشق را با تلاشِ بسیار زیاد برای راضی کردن دیگری یا با ترسِ دائمی ترک شدن مرتبط بدانیم؛ ممکن است در معرضِ تبعیض قرار گرفته باشیم و شاید این‌گونه یاد گرفته‌ایم که فقط در صورتی به عشق می‌رسیم که فردِ دیگری از آن عشق بهره نبرد؛ شاید والدینمان این برداشت را به ما منتقل کرده‌اند که فقط در صورتی که بچه‌ی بسیار خوبی باشیم آن‌ها عاشق ما خواهند بود، یا این عشق تا زمانی وجود دارد که ما مطیع و وابسته باقی بمانیم و این یعنی موفقیت‌های مستقلانه‌ی ما نشان‌هایی از پایانِ عشقِ والدینمان به ما است.

👶 @childrentherapy
تشویق کودک بایستی متناسب با سن و سطح توانایی‌های او باشد.

زمانی که به یک کودک کم سن گفته می‌شود: «می‌بینم که کفشاتو خودت پوشیدی»، این برای کودک تشویق تلقی می‌شود اما برای یک بچه نوجوان این حرف یک توهین پنداشته می‌شود.

تشویق کودک هم نباید به گونه‌ای باشد که شکست‌های گذشته را نیز به او یادآوری کند: «فکر نمی‌کردم تو ریاضی نمره خوبی بگیری ولی گرفتی!»

شور و شوق فراوان از طرف والدین می‌تواند مانعی برای کودک محسوب شود گاهی اوقات شور و شوق بیش از حد والدین فشار زیادی به کودک می‌آورد: «تو بالاخره یک دانشمند بزرگ می‌شوی»

👶 @childrentherapy
| خاطرات بد و ناگوار کودکی به چهار طریق هنگام بزرگسالی روی ما تاثیر می‌گذارد |

چه اینکه در کودکی شاهد یا مفعول خشونت باشید، یا اینکه از نظر فیزیکی یا روانی مورد بی‌توجهی سرپرست خود قرار گیرید، در هنگام بزرگسالی احتمال زیادی هست که نشانه‌های آن خاطرات بد را بروز دهید. بچه‌ها از اتفاقاتی که می‌بینند یا برایشان رخ می‌دهد برداشتی می‌کنند و بر آن اساس در دنیای درون خود نقشه‌ای از جهان ترسیم می‌کنند. سپس این نقشه به آن‌ها کمک می‌کند تا بتوانند با دنیا همراهی کنند. ولی اگر آن‌ها نتوانند این تصور را هنگام بزرگ‌تر شدن تغییر دهند این می‌تواند توانایی عملکرد آن‌ها را به عنوان یک بالغ تخریب کند. این تاثیرات منفی به طور کلی در چهار حالت می‌توانند روی ما تاثیر بد بگذارند.

۱. هویت اشتباه
به عنوان یک آسیب‌شناس کودک، خیلی از بزرگسالان را دیده‌ام که ناگواری‌های کودکی را با خود در بزرگسالی مانند زخم احساسی حمل می‌کنند. یکی از طُرُقی که این زخم‌ها خود را نشان می‌دهند هویت اشتباه است. به عنوان بچه، ما دوست داریم که والدین، ما را دوست بدارند و از ما مراقبت کنند. وقتی آن‌ها مراقبت نمی‌کنند، ما سعی می‌کنیم آدمی بشویم که آن‌ها دوست دارند و به او توجه می‌کنند.

برای همین یک سری از احساساتمان را که سر راه این خواسته قرار دارند، پنهان می‌کنیم و در واقع شخص دیگری را از خود به دنیا ارائه می‌دهیم. وقتی ما احساساتمان را مخفی کنیم پس از مدتی یادمان می‌رود که چه کسی بوده‌ایم زیرا اصل شخصیت ما همان احساسات ما است. ما تمام عمر احساس می‌کنیم که، وای اگر ماسک ما از چهره بیفتد دیگر کسی من را نمی‌پذیرد و دوست نخواهد داشت. بهترین کار این است که به روانشناس مراجعه کنید تا به شما کمک کند چطور این ترس را کنار بگذارید و به خود حقیقیتان بازگردید.

۲. تفکر قربانی‌وار
تصوری که ما از خودمان داریم سخنگوی درونی ما را هدایت می‌کند. طوری که ما با خودمان حرف می‌زنیم، می‌تواند ما را قوی یا ضعیف کند. حرف‌های منفی می‌تواند این حس را القا کند که ضعیف هستیم و قدرت کنترل زندگی خود را نداریم، مانند قربانی‌ها! ممکن است در کودکی قربانی بوده باشیم، ولی این نباید در بزرگسالی ادامه پیدا کند. در کودکی ما قدرت زیادی در کنترل محیط اطراف خود نداریم ولی ما دیگر کودک نیستیم و بزرگ شده‌ایم. در تمام جوانب زندگی، ما همیشه قدرت انتخاب داریم، حتی در اینکه چگونه در مورد زندگی خود بیاندیشیم. خیلی بیشتر از آنچه فکر کنید می‌توانید موقعیتتان را تغییر دهید، به جای اینکه فکر کنید قربانی بوده‌اید فکر کنید نجات یافته بوده‌اید. دفعه‌ی بعد که در مخمصه‌ای بودید و انتخاب نازلی کردید به خودتان یاد آوری کنید که شما بیشتر از آنچه فکر کنید قدرت کنترل دارید.

۳. پرخاشگری بالقوه
اگر کودک در محیطی بزرگ شود که هر گونه پرخاش غیرقابل قبول بوده، او با این باور بزرگ می‌شود که خشونت غیرقابل قبول است. پس او در هنگام بزرگسالی اگر یک حرکت پرخاشگرانه ببیند فکر می‌کند که این حس باید سرکوب شود. یا اگر در خانواده‌ای بزرگ شود که هر نوع خشونت را سرکوب می‌کنند او نیز در بزرگسالی به همان شیوه عمل خواهد کرد و از ابراز خشمی که می‌تواند برای او مفید باشد، خودداری می‌کند.

حالا چه اتفاقی می افتد اگر نتوانید خشم خود را پنهان کنید؟ اگر شما خودتان از آن دسته افراد باشید، پاسخ این سوال را می‌دانید و احتمالا شما همچنان عصبانی می‌مانید. وقتی عصبانیت که یک احساس سالم و طبیعی است را سرکوب کنید و به جای اینکه عامل ایجاد آن را از بین ببرید عصبانیت را مخفی کنید، این عصبانیت از بین نمی‌رود و باقی می‌ماند. پس از گذر زمان این عصبانیت به پرخاشگری بالقوه تبدیل می‌شود.

۴. بی‌تفاوتی
اگر شما در زمان کودکی از طرف والدین خود نادیده گرفته می‌شدید ممکن است خشم و ترس خود را در آرزوی اینکه دیگر هیچوقت نادیده گرفته نشوید دفن کرده باشید. در واقع اتفاقی که می‌افتد مثل این است که ما خودمان را ترک کرده‌ایم. ما همیشه خود را کنار می‌کشیم و از پتانسیل خود استفاده نمی‌کنیم و بی‌تقاوتی را برمی‌گزینیم. آدم بی‌تفاوت می‌گوید من میدانم باید چه کاری انجام دهم ولی انجام نمی‌دهم.

👶 @childrentherapy
تشویق کودک بایستی متناسب با سن و سطح توانایی‌های او باشد.

زمانی که به یک کودک کم سن گفته می‌شود: «می‌بینم که کفشاتو خودت پوشیدی»، این برای کودک تشویق تلقی می‌شود اما برای یک بچه نوجوان این حرف یک توهین پنداشته می‌شود.

تشویق کودک هم نباید به گونه‌ای باشد که شکست‌های گذشته را نیز به او یادآوری کند: «فکر نمی‌کردم تو ریاضی نمره خوبی بگیری ولی گرفتی!»

شور و شوق فراوان از طرف والدین می‌تواند مانعی برای کودک محسوب شود گاهی اوقات شور و شوق بیش از حد والدین فشار زیادی به کودک می‌آورد: «تو بالاخره یک دانشمند بزرگ می‌شوی»

👶 @childrentherapy
مهم است که بدانید که چه زمانی واکنش نشان ندهید

تا زمانی که کودک شما کار خطرناکی انجام نمی‌دهد و برای رفتارهای خوب خود توجه مثبت کافی دریافت می‌کند، نادیده گرفتن رفتار بد می‌تواند راهی موثر در جلوگیری از آن باشد.

نادیده گرفتن رفتارهای نامناسب می‌تواند به کودک پیامد طبیعی آنها را بیاموزاند. برای مثال، اگر کودک شما به عمد کلوچه‌های خود را زمین می‌اندازد به زودی متوجه خواهد شد که دیگر کلوچه‌ای برای خوردن باقی نمانده است یا اگر تمام اسباب‌بازی‌هایش به زمین می‌اندازد و می‌شکند متوجه خواهد شد که دیگر نمی‌تواند با آنها بازی کند و طولی نمی‌کشد که یاد می‌گیرید کلوچه‌هایش زمین نیندازد و با دقت با اسباب‌بازی‌هایش بازی کند.
👶 @childrentherapy
2024/11/15 18:01:42
Back to Top
HTML Embed Code: