یکی از اولین تجربههای جدایی کودک از والدین موقعی اتفاق میافتد که فرد دیگری مراقبت از او را بر عهده میگیرد. ترس از جدایی برای کودک تنشزاست، خواه این جدایی کوتاه باشد یا طولانی.
اضطراب جدایی به صورت دورهای در بعضی از وهلههای رشد و تحول کودک اوج میگیرد. تعدادی از دورههای اوج به سنین طفولیت و نوپایی مربوط میشوند...
اکثر کودکان پیشدبستانی یا احتمالا همه آنها، به نوعی اضطراب جدایی را تجربه میکنند. اینکه کودک چقدر احساساتش را بروز میدهد به شخصیت او و تجارب قبلیاش در زمینهی جدایی بستگی دارد. بعضی از بچهها مشتاقانه با موقعیتهای جدید روبرو میشوند، طوری که به نظر میرسد نگران جدایی نیستند.
بعضی دیگر، هنگام جدا شدن ناراحت و غمگین میشوند، گریه میکنند، یا والدینشان میچسبند. بعضی نیز کنارهگیری میکنند و از شرکت در فعالیتها و صحبت کردن با دیگران امتناع میورزند. کمک کردن به کودکان مضطرب در مسیر کنار آمدن با احساساتشان، گام مهمی در هدایت آنها به سمت استقلال به شمار میرود.
دبورا هِویت
از کتاب پس این هم عادیه
ترجمه کاظم هوشفر و همکاران
👶 @childrentherapy
اضطراب جدایی به صورت دورهای در بعضی از وهلههای رشد و تحول کودک اوج میگیرد. تعدادی از دورههای اوج به سنین طفولیت و نوپایی مربوط میشوند...
اکثر کودکان پیشدبستانی یا احتمالا همه آنها، به نوعی اضطراب جدایی را تجربه میکنند. اینکه کودک چقدر احساساتش را بروز میدهد به شخصیت او و تجارب قبلیاش در زمینهی جدایی بستگی دارد. بعضی از بچهها مشتاقانه با موقعیتهای جدید روبرو میشوند، طوری که به نظر میرسد نگران جدایی نیستند.
بعضی دیگر، هنگام جدا شدن ناراحت و غمگین میشوند، گریه میکنند، یا والدینشان میچسبند. بعضی نیز کنارهگیری میکنند و از شرکت در فعالیتها و صحبت کردن با دیگران امتناع میورزند. کمک کردن به کودکان مضطرب در مسیر کنار آمدن با احساساتشان، گام مهمی در هدایت آنها به سمت استقلال به شمار میرود.
دبورا هِویت
از کتاب پس این هم عادیه
ترجمه کاظم هوشفر و همکاران
👶 @childrentherapy
تشویق کودک بایستی متناسب با سن و سطح تواناییهای او باشد.
زمانی که به یک کودک کم سن گفته میشود: «میبینم که کفشاتو خودت پوشیدی»، این برای کودک تشویق تلقی میشود اما برای یک بچه نوجوان این حرف یک توهین پنداشته میشود.
تشویق کودک هم نباید به گونهای باشد که شکستهای گذشته را نیز به او یادآوری کند: «فکر نمیکردم تو ریاضی نمره خوبی بگیری ولی گرفتی!»
شور و شوق فراوان از طرف والدین میتواند مانعی برای کودک محسوب شود گاهی اوقات شور و شوق بیش از حد والدین فشار زیادی به کودک میآورد: «تو بالاخره یک دانشمند بزرگ میشوی»
👶 @childrentherapy
زمانی که به یک کودک کم سن گفته میشود: «میبینم که کفشاتو خودت پوشیدی»، این برای کودک تشویق تلقی میشود اما برای یک بچه نوجوان این حرف یک توهین پنداشته میشود.
تشویق کودک هم نباید به گونهای باشد که شکستهای گذشته را نیز به او یادآوری کند: «فکر نمیکردم تو ریاضی نمره خوبی بگیری ولی گرفتی!»
شور و شوق فراوان از طرف والدین میتواند مانعی برای کودک محسوب شود گاهی اوقات شور و شوق بیش از حد والدین فشار زیادی به کودک میآورد: «تو بالاخره یک دانشمند بزرگ میشوی»
👶 @childrentherapy
اولین تجربهی ما از عشق ورزیدن و مورد عشق قرارگرفتن زمانی رخ داد که کودک بودیم. ممکن است عشقِ والدین گاهی عمیقاً لطیف و مسحورکننده باشد، اما همین عشق میتواند بهسادگی درگیر محرکهای فریبندهای نیز باشد. ما احتمالاً آموختهایم که عاشق والدینی افسرده یا بسیار زودرنج باشیم؛ شاید ما به این نتیجه رسیدهایم که عشق را با تلاشِ بسیار زیاد برای راضی کردن دیگری یا با ترسِ دائمی ترک شدن مرتبط بدانیم؛ ممکن است در معرضِ تبعیض قرار گرفته باشیم و شاید اینگونه یاد گرفتهایم که فقط در صورتی به عشق میرسیم که فردِ دیگری از آن عشق بهره نبرد؛ شاید والدینمان این برداشت را به ما منتقل کردهاند که فقط در صورتی که بچهی بسیار خوبی باشیم آنها عاشق ما خواهند بود، یا این عشق تا زمانی وجود دارد که ما مطیع و وابسته باقی بمانیم و این یعنی موفقیتهای مستقلانهی ما نشانهایی از پایانِ عشقِ والدینمان به ما است.
👶 @childrentherapy
👶 @childrentherapy
تشویق کودک بایستی متناسب با سن و سطح تواناییهای او باشد.
زمانی که به یک کودک کم سن گفته میشود: «میبینم که کفشاتو خودت پوشیدی»، این برای کودک تشویق تلقی میشود اما برای یک بچه نوجوان این حرف یک توهین پنداشته میشود.
تشویق کودک هم نباید به گونهای باشد که شکستهای گذشته را نیز به او یادآوری کند: «فکر نمیکردم تو ریاضی نمره خوبی بگیری ولی گرفتی!»
شور و شوق فراوان از طرف والدین میتواند مانعی برای کودک محسوب شود گاهی اوقات شور و شوق بیش از حد والدین فشار زیادی به کودک میآورد: «تو بالاخره یک دانشمند بزرگ میشوی»
👶 @childrentherapy
زمانی که به یک کودک کم سن گفته میشود: «میبینم که کفشاتو خودت پوشیدی»، این برای کودک تشویق تلقی میشود اما برای یک بچه نوجوان این حرف یک توهین پنداشته میشود.
تشویق کودک هم نباید به گونهای باشد که شکستهای گذشته را نیز به او یادآوری کند: «فکر نمیکردم تو ریاضی نمره خوبی بگیری ولی گرفتی!»
شور و شوق فراوان از طرف والدین میتواند مانعی برای کودک محسوب شود گاهی اوقات شور و شوق بیش از حد والدین فشار زیادی به کودک میآورد: «تو بالاخره یک دانشمند بزرگ میشوی»
👶 @childrentherapy
| خاطرات بد و ناگوار کودکی به چهار طریق هنگام بزرگسالی روی ما تاثیر میگذارد |
چه اینکه در کودکی شاهد یا مفعول خشونت باشید، یا اینکه از نظر فیزیکی یا روانی مورد بیتوجهی سرپرست خود قرار گیرید، در هنگام بزرگسالی احتمال زیادی هست که نشانههای آن خاطرات بد را بروز دهید. بچهها از اتفاقاتی که میبینند یا برایشان رخ میدهد برداشتی میکنند و بر آن اساس در دنیای درون خود نقشهای از جهان ترسیم میکنند. سپس این نقشه به آنها کمک میکند تا بتوانند با دنیا همراهی کنند. ولی اگر آنها نتوانند این تصور را هنگام بزرگتر شدن تغییر دهند این میتواند توانایی عملکرد آنها را به عنوان یک بالغ تخریب کند. این تاثیرات منفی به طور کلی در چهار حالت میتوانند روی ما تاثیر بد بگذارند.
۱. هویت اشتباه
به عنوان یک آسیبشناس کودک، خیلی از بزرگسالان را دیدهام که ناگواریهای کودکی را با خود در بزرگسالی مانند زخم احساسی حمل میکنند. یکی از طُرُقی که این زخمها خود را نشان میدهند هویت اشتباه است. به عنوان بچه، ما دوست داریم که والدین، ما را دوست بدارند و از ما مراقبت کنند. وقتی آنها مراقبت نمیکنند، ما سعی میکنیم آدمی بشویم که آنها دوست دارند و به او توجه میکنند.
برای همین یک سری از احساساتمان را که سر راه این خواسته قرار دارند، پنهان میکنیم و در واقع شخص دیگری را از خود به دنیا ارائه میدهیم. وقتی ما احساساتمان را مخفی کنیم پس از مدتی یادمان میرود که چه کسی بودهایم زیرا اصل شخصیت ما همان احساسات ما است. ما تمام عمر احساس میکنیم که، وای اگر ماسک ما از چهره بیفتد دیگر کسی من را نمیپذیرد و دوست نخواهد داشت. بهترین کار این است که به روانشناس مراجعه کنید تا به شما کمک کند چطور این ترس را کنار بگذارید و به خود حقیقیتان بازگردید.
۲. تفکر قربانیوار
تصوری که ما از خودمان داریم سخنگوی درونی ما را هدایت میکند. طوری که ما با خودمان حرف میزنیم، میتواند ما را قوی یا ضعیف کند. حرفهای منفی میتواند این حس را القا کند که ضعیف هستیم و قدرت کنترل زندگی خود را نداریم، مانند قربانیها! ممکن است در کودکی قربانی بوده باشیم، ولی این نباید در بزرگسالی ادامه پیدا کند. در کودکی ما قدرت زیادی در کنترل محیط اطراف خود نداریم ولی ما دیگر کودک نیستیم و بزرگ شدهایم. در تمام جوانب زندگی، ما همیشه قدرت انتخاب داریم، حتی در اینکه چگونه در مورد زندگی خود بیاندیشیم. خیلی بیشتر از آنچه فکر کنید میتوانید موقعیتتان را تغییر دهید، به جای اینکه فکر کنید قربانی بودهاید فکر کنید نجات یافته بودهاید. دفعهی بعد که در مخمصهای بودید و انتخاب نازلی کردید به خودتان یاد آوری کنید که شما بیشتر از آنچه فکر کنید قدرت کنترل دارید.
۳. پرخاشگری بالقوه
اگر کودک در محیطی بزرگ شود که هر گونه پرخاش غیرقابل قبول بوده، او با این باور بزرگ میشود که خشونت غیرقابل قبول است. پس او در هنگام بزرگسالی اگر یک حرکت پرخاشگرانه ببیند فکر میکند که این حس باید سرکوب شود. یا اگر در خانوادهای بزرگ شود که هر نوع خشونت را سرکوب میکنند او نیز در بزرگسالی به همان شیوه عمل خواهد کرد و از ابراز خشمی که میتواند برای او مفید باشد، خودداری میکند.
حالا چه اتفاقی می افتد اگر نتوانید خشم خود را پنهان کنید؟ اگر شما خودتان از آن دسته افراد باشید، پاسخ این سوال را میدانید و احتمالا شما همچنان عصبانی میمانید. وقتی عصبانیت که یک احساس سالم و طبیعی است را سرکوب کنید و به جای اینکه عامل ایجاد آن را از بین ببرید عصبانیت را مخفی کنید، این عصبانیت از بین نمیرود و باقی میماند. پس از گذر زمان این عصبانیت به پرخاشگری بالقوه تبدیل میشود.
۴. بیتفاوتی
اگر شما در زمان کودکی از طرف والدین خود نادیده گرفته میشدید ممکن است خشم و ترس خود را در آرزوی اینکه دیگر هیچوقت نادیده گرفته نشوید دفن کرده باشید. در واقع اتفاقی که میافتد مثل این است که ما خودمان را ترک کردهایم. ما همیشه خود را کنار میکشیم و از پتانسیل خود استفاده نمیکنیم و بیتقاوتی را برمیگزینیم. آدم بیتفاوت میگوید من میدانم باید چه کاری انجام دهم ولی انجام نمیدهم.
👶 @childrentherapy
چه اینکه در کودکی شاهد یا مفعول خشونت باشید، یا اینکه از نظر فیزیکی یا روانی مورد بیتوجهی سرپرست خود قرار گیرید، در هنگام بزرگسالی احتمال زیادی هست که نشانههای آن خاطرات بد را بروز دهید. بچهها از اتفاقاتی که میبینند یا برایشان رخ میدهد برداشتی میکنند و بر آن اساس در دنیای درون خود نقشهای از جهان ترسیم میکنند. سپس این نقشه به آنها کمک میکند تا بتوانند با دنیا همراهی کنند. ولی اگر آنها نتوانند این تصور را هنگام بزرگتر شدن تغییر دهند این میتواند توانایی عملکرد آنها را به عنوان یک بالغ تخریب کند. این تاثیرات منفی به طور کلی در چهار حالت میتوانند روی ما تاثیر بد بگذارند.
۱. هویت اشتباه
به عنوان یک آسیبشناس کودک، خیلی از بزرگسالان را دیدهام که ناگواریهای کودکی را با خود در بزرگسالی مانند زخم احساسی حمل میکنند. یکی از طُرُقی که این زخمها خود را نشان میدهند هویت اشتباه است. به عنوان بچه، ما دوست داریم که والدین، ما را دوست بدارند و از ما مراقبت کنند. وقتی آنها مراقبت نمیکنند، ما سعی میکنیم آدمی بشویم که آنها دوست دارند و به او توجه میکنند.
برای همین یک سری از احساساتمان را که سر راه این خواسته قرار دارند، پنهان میکنیم و در واقع شخص دیگری را از خود به دنیا ارائه میدهیم. وقتی ما احساساتمان را مخفی کنیم پس از مدتی یادمان میرود که چه کسی بودهایم زیرا اصل شخصیت ما همان احساسات ما است. ما تمام عمر احساس میکنیم که، وای اگر ماسک ما از چهره بیفتد دیگر کسی من را نمیپذیرد و دوست نخواهد داشت. بهترین کار این است که به روانشناس مراجعه کنید تا به شما کمک کند چطور این ترس را کنار بگذارید و به خود حقیقیتان بازگردید.
۲. تفکر قربانیوار
تصوری که ما از خودمان داریم سخنگوی درونی ما را هدایت میکند. طوری که ما با خودمان حرف میزنیم، میتواند ما را قوی یا ضعیف کند. حرفهای منفی میتواند این حس را القا کند که ضعیف هستیم و قدرت کنترل زندگی خود را نداریم، مانند قربانیها! ممکن است در کودکی قربانی بوده باشیم، ولی این نباید در بزرگسالی ادامه پیدا کند. در کودکی ما قدرت زیادی در کنترل محیط اطراف خود نداریم ولی ما دیگر کودک نیستیم و بزرگ شدهایم. در تمام جوانب زندگی، ما همیشه قدرت انتخاب داریم، حتی در اینکه چگونه در مورد زندگی خود بیاندیشیم. خیلی بیشتر از آنچه فکر کنید میتوانید موقعیتتان را تغییر دهید، به جای اینکه فکر کنید قربانی بودهاید فکر کنید نجات یافته بودهاید. دفعهی بعد که در مخمصهای بودید و انتخاب نازلی کردید به خودتان یاد آوری کنید که شما بیشتر از آنچه فکر کنید قدرت کنترل دارید.
۳. پرخاشگری بالقوه
اگر کودک در محیطی بزرگ شود که هر گونه پرخاش غیرقابل قبول بوده، او با این باور بزرگ میشود که خشونت غیرقابل قبول است. پس او در هنگام بزرگسالی اگر یک حرکت پرخاشگرانه ببیند فکر میکند که این حس باید سرکوب شود. یا اگر در خانوادهای بزرگ شود که هر نوع خشونت را سرکوب میکنند او نیز در بزرگسالی به همان شیوه عمل خواهد کرد و از ابراز خشمی که میتواند برای او مفید باشد، خودداری میکند.
حالا چه اتفاقی می افتد اگر نتوانید خشم خود را پنهان کنید؟ اگر شما خودتان از آن دسته افراد باشید، پاسخ این سوال را میدانید و احتمالا شما همچنان عصبانی میمانید. وقتی عصبانیت که یک احساس سالم و طبیعی است را سرکوب کنید و به جای اینکه عامل ایجاد آن را از بین ببرید عصبانیت را مخفی کنید، این عصبانیت از بین نمیرود و باقی میماند. پس از گذر زمان این عصبانیت به پرخاشگری بالقوه تبدیل میشود.
۴. بیتفاوتی
اگر شما در زمان کودکی از طرف والدین خود نادیده گرفته میشدید ممکن است خشم و ترس خود را در آرزوی اینکه دیگر هیچوقت نادیده گرفته نشوید دفن کرده باشید. در واقع اتفاقی که میافتد مثل این است که ما خودمان را ترک کردهایم. ما همیشه خود را کنار میکشیم و از پتانسیل خود استفاده نمیکنیم و بیتقاوتی را برمیگزینیم. آدم بیتفاوت میگوید من میدانم باید چه کاری انجام دهم ولی انجام نمیدهم.
👶 @childrentherapy
تشویق کودک بایستی متناسب با سن و سطح تواناییهای او باشد.
زمانی که به یک کودک کم سن گفته میشود: «میبینم که کفشاتو خودت پوشیدی»، این برای کودک تشویق تلقی میشود اما برای یک بچه نوجوان این حرف یک توهین پنداشته میشود.
تشویق کودک هم نباید به گونهای باشد که شکستهای گذشته را نیز به او یادآوری کند: «فکر نمیکردم تو ریاضی نمره خوبی بگیری ولی گرفتی!»
شور و شوق فراوان از طرف والدین میتواند مانعی برای کودک محسوب شود گاهی اوقات شور و شوق بیش از حد والدین فشار زیادی به کودک میآورد: «تو بالاخره یک دانشمند بزرگ میشوی»
👶 @childrentherapy
زمانی که به یک کودک کم سن گفته میشود: «میبینم که کفشاتو خودت پوشیدی»، این برای کودک تشویق تلقی میشود اما برای یک بچه نوجوان این حرف یک توهین پنداشته میشود.
تشویق کودک هم نباید به گونهای باشد که شکستهای گذشته را نیز به او یادآوری کند: «فکر نمیکردم تو ریاضی نمره خوبی بگیری ولی گرفتی!»
شور و شوق فراوان از طرف والدین میتواند مانعی برای کودک محسوب شود گاهی اوقات شور و شوق بیش از حد والدین فشار زیادی به کودک میآورد: «تو بالاخره یک دانشمند بزرگ میشوی»
👶 @childrentherapy
مهم است که بدانید که چه زمانی واکنش نشان ندهید
تا زمانی که کودک شما کار خطرناکی انجام نمیدهد و برای رفتارهای خوب خود توجه مثبت کافی دریافت میکند، نادیده گرفتن رفتار بد میتواند راهی موثر در جلوگیری از آن باشد.
نادیده گرفتن رفتارهای نامناسب میتواند به کودک پیامد طبیعی آنها را بیاموزاند. برای مثال، اگر کودک شما به عمد کلوچههای خود را زمین میاندازد به زودی متوجه خواهد شد که دیگر کلوچهای برای خوردن باقی نمانده است یا اگر تمام اسباببازیهایش به زمین میاندازد و میشکند متوجه خواهد شد که دیگر نمیتواند با آنها بازی کند و طولی نمیکشد که یاد میگیرید کلوچههایش زمین نیندازد و با دقت با اسباببازیهایش بازی کند.
👶 @childrentherapy
تا زمانی که کودک شما کار خطرناکی انجام نمیدهد و برای رفتارهای خوب خود توجه مثبت کافی دریافت میکند، نادیده گرفتن رفتار بد میتواند راهی موثر در جلوگیری از آن باشد.
نادیده گرفتن رفتارهای نامناسب میتواند به کودک پیامد طبیعی آنها را بیاموزاند. برای مثال، اگر کودک شما به عمد کلوچههای خود را زمین میاندازد به زودی متوجه خواهد شد که دیگر کلوچهای برای خوردن باقی نمانده است یا اگر تمام اسباببازیهایش به زمین میاندازد و میشکند متوجه خواهد شد که دیگر نمیتواند با آنها بازی کند و طولی نمیکشد که یاد میگیرید کلوچههایش زمین نیندازد و با دقت با اسباببازیهایش بازی کند.
👶 @childrentherapy
پدر و مادرها بزرگسالانی هستند که سعی دارند کمک و همراه مسیر رشد و تحول کودکان خود باشند، ولی این همراهی نباید تبدیل به موضع برتر برای والدین باشد، آنها عصبانی میشوند، داد میزنند، تنبيه میكنند، عقاید خود را تحمیل میکنند، احساسات کودک را بیاهمیت میدادند، زور میگویند و نمیخواهند کلمه «نه» بشوند و اینجا فراموش میکنند این رفتارهای اشتباه نهتنها کمکی برای رشد کودک نمیکند، بلکه به مرور زمان حتی رابطه کلامی و عاطفی خود را نیز با کودک از دست میدهند و کودک را درگیر آسیبهای شناختی و جسمی نگه میدارند.
👶 @childrentherapy
👶 @childrentherapy
جملاتی که نباید به کودک خود بگوییم!
-ميرم، تو رو تنها میذارم.
-از این خونه باید بری!
-من تو رو دیگه نمیخوام.
فكر كنيد كسی را كه خیلی دوست داريد به شما چنين جملاتی بگويد چه احساسی در شما ايجاد خواهد كرد. در اين حالت كودک دچار تجربه اضطراب و ترس از جدایی خواهد شد، چیزی که در بزرگسالی میتواند به روابط اجتماعیاش تاثیر بگذارد و آنها را با مشكل مواجه کند. از طرفی كودک با شنيدن اين جملات اعتماد و باورش نسبت به شما کاهش خواهد یافت.
👶 @childrentherapy
-ميرم، تو رو تنها میذارم.
-از این خونه باید بری!
-من تو رو دیگه نمیخوام.
فكر كنيد كسی را كه خیلی دوست داريد به شما چنين جملاتی بگويد چه احساسی در شما ايجاد خواهد كرد. در اين حالت كودک دچار تجربه اضطراب و ترس از جدایی خواهد شد، چیزی که در بزرگسالی میتواند به روابط اجتماعیاش تاثیر بگذارد و آنها را با مشكل مواجه کند. از طرفی كودک با شنيدن اين جملات اعتماد و باورش نسبت به شما کاهش خواهد یافت.
👶 @childrentherapy
| همانندسازی کودکان با خصوصیات منفی والدین |
درونیسازی و یکی شدن با خصوصیات منفی والدین، چیزی است که اغلب اوقات برای بسیاری از کودکان رخ میدهد. یکی از دلایل مهم درونی کردن خصوصیات منفی والد، این است که با این کار احساس گناه کودک آرام میگیرد. کودک که از والدش به دلیل داشتن آن خصیصههای منفی عصبانی است، حالا با درونی کردن آن ویژگی در خویشتن، خشمش اندکی فروکش خواهد کرد و امنیت بیشتری را تجربه میکند.
مثلا کودک از عصبی بودن والد، وسواسهای او یا خساستش عصبانی است و در فانتزیهای ناخودآگاهش خشم شدیدی را به او تجربه میکند. این خشم منجر به احساس گناه کودک میشود. او سعی میکند خودش هم عصبی، وسواس و یا خسیس باشد تا به این شیوه اندکی آرامش پیدا کند. انگار با خودش بگوید: «اگر مامان وسواسیه یا بابا خسیسه، خب من خودمم همینجوریام».
اما دلیل دیگر این نوع درونیسازی، انتقام از والدین هم میتواند باشد. کودکی با پدر عصبی و پرخاشگر، خودش هم عصبی و پرخاشگر میشود تا با تداوم این چرخه، طعم تلخ رفتار پدر را به او بچشاند. کودکی با مادر وسواسی، خودش هم به شدت روی نظم اتاق یا تمیزی دستها و صورتش حساس میشود یا هر لباسی را تن نمیکند چون بدنش را میخاراند تا بدین شکل به مادر بفهماند که رفتارهای وسواسگونه او تا چه حد برای کودک عذابآور بوده است.
پس میبینیم که درونیسازی خصوصیات منفی والدین کارکرد بسیار مهم و عمیقی دارد و رابطه را در یک سیکل منفی نگاه میدارد. هر چند این سیکل بسیار آسیبرسان است، اما انگار همهی اعضای خانواده را راضی نگاه میدارد. شاید در سطح خودآگاه شاکی باشند، اما آنچه باعث تداوم چرخه میشود، رضایت و لذتمندی در سطح ناخودآگاه است.
والد در ناخودآگاهش راضی است، چراکه عذابوجدانش از پرخاشی که به فرزندش میکند کم میشود، چون کودکش هم به خاطر هر چیزی کوچکی داد میزند و قشقرق راه میاندازد. یا مادر کودکی را میبیند که با وسواسهایش او را درمانده کرده؛ پس خودش هم با عذابوجدان کمتری به رفتارهای وسواسگونهاش ادامه میدهد. کودک هم متقابلاً در سطح ناخودآگاه از انتقامی که میگیرد لذت میبرد و احساس گناهش نیز تا حد زیادی فروکش خواهد کرد.
👶 @childrentherapy
درونیسازی و یکی شدن با خصوصیات منفی والدین، چیزی است که اغلب اوقات برای بسیاری از کودکان رخ میدهد. یکی از دلایل مهم درونی کردن خصوصیات منفی والد، این است که با این کار احساس گناه کودک آرام میگیرد. کودک که از والدش به دلیل داشتن آن خصیصههای منفی عصبانی است، حالا با درونی کردن آن ویژگی در خویشتن، خشمش اندکی فروکش خواهد کرد و امنیت بیشتری را تجربه میکند.
مثلا کودک از عصبی بودن والد، وسواسهای او یا خساستش عصبانی است و در فانتزیهای ناخودآگاهش خشم شدیدی را به او تجربه میکند. این خشم منجر به احساس گناه کودک میشود. او سعی میکند خودش هم عصبی، وسواس و یا خسیس باشد تا به این شیوه اندکی آرامش پیدا کند. انگار با خودش بگوید: «اگر مامان وسواسیه یا بابا خسیسه، خب من خودمم همینجوریام».
اما دلیل دیگر این نوع درونیسازی، انتقام از والدین هم میتواند باشد. کودکی با پدر عصبی و پرخاشگر، خودش هم عصبی و پرخاشگر میشود تا با تداوم این چرخه، طعم تلخ رفتار پدر را به او بچشاند. کودکی با مادر وسواسی، خودش هم به شدت روی نظم اتاق یا تمیزی دستها و صورتش حساس میشود یا هر لباسی را تن نمیکند چون بدنش را میخاراند تا بدین شکل به مادر بفهماند که رفتارهای وسواسگونه او تا چه حد برای کودک عذابآور بوده است.
پس میبینیم که درونیسازی خصوصیات منفی والدین کارکرد بسیار مهم و عمیقی دارد و رابطه را در یک سیکل منفی نگاه میدارد. هر چند این سیکل بسیار آسیبرسان است، اما انگار همهی اعضای خانواده را راضی نگاه میدارد. شاید در سطح خودآگاه شاکی باشند، اما آنچه باعث تداوم چرخه میشود، رضایت و لذتمندی در سطح ناخودآگاه است.
والد در ناخودآگاهش راضی است، چراکه عذابوجدانش از پرخاشی که به فرزندش میکند کم میشود، چون کودکش هم به خاطر هر چیزی کوچکی داد میزند و قشقرق راه میاندازد. یا مادر کودکی را میبیند که با وسواسهایش او را درمانده کرده؛ پس خودش هم با عذابوجدان کمتری به رفتارهای وسواسگونهاش ادامه میدهد. کودک هم متقابلاً در سطح ناخودآگاه از انتقامی که میگیرد لذت میبرد و احساس گناهش نیز تا حد زیادی فروکش خواهد کرد.
👶 @childrentherapy
Forwarded from معرفی بهترینها
اگه افکار منفی یا آشفتگی روحی اذیتتون میکنه،
اگه دوست داری حالتو خوب کنی حتما این پیج رو فالوو کن
میتونی امتحان کنی😍🍓
برای رها شدن حتما سر بزنيد👇
https://instagram.com/hasanalishah_?igshid=YmMyMTA2M2Y=
😍روانشناس خودت باش🤌
اگه دوست داری حالتو خوب کنی حتما این پیج رو فالوو کن
میتونی امتحان کنی😍🍓
برای رها شدن حتما سر بزنيد👇
https://instagram.com/hasanalishah_?igshid=YmMyMTA2M2Y=
😍روانشناس خودت باش🤌
| چند دلیل برای اینکه کودک شما گوش نمیدهد |
۱. فرزند شما احساس میکند از شما جدا شده.
۲. شما و فرزندتان درک درستی از نیازهای یکدیگر ندارید.
۳. آنها نمیتوانند چندین دستورالعمل را به خاطر بسپارند.
۴. آنها به فریاد زدن شما مشروط شدند؛ و صبر میکنند تا فریاد بزنید.
👶 @childrentherapy
۱. فرزند شما احساس میکند از شما جدا شده.
۲. شما و فرزندتان درک درستی از نیازهای یکدیگر ندارید.
۳. آنها نمیتوانند چندین دستورالعمل را به خاطر بسپارند.
۴. آنها به فریاد زدن شما مشروط شدند؛ و صبر میکنند تا فریاد بزنید.
👶 @childrentherapy
| یادزدودگی کودکی |
گابریل و هارلن از اساتید دانشگاه اوتاگو، عدم رشد زبان را به عنوان عاملی که مانع از به خاطر سپاری اطلاعات میشود، بیان میکنند. دایره لغات کودکی محدود است. بنابراین کودک نمیتواند تجربیات خود را با کلماتی مناسب ذخیرهسازی کند؛ در نتیجه کودکان قادر نیستند تجربیاتی را که قبل از زبانآموزی کامل به ذهن سپردهاند، بیان کنند. درواقع در ترجمه تجربیات خود به زبان واژهها عاجزند، همچنین خاطرات زمانی بیشتر در ذهن باقی میمانند و شما میتوانید آنها را به خوبی به یاد بیاورید که یک بارهیجانی داشته باشند.
حتما برایتان اتفاق افتاده که یک رخداد مهم و هیجانی را تجربه کرده باشید و خاطرهی آن تجربه تا مدتها در ذهن شما باقی مانده و بارها آن را برای دیگران تعریف باشید. همین تعریفهای مکرر و استمرار و تکرار یادآوری به بایگانی موثر آن خاطره و فراخوانی آن حتی در سالهای بعد کمک میکند. اما کودکی به دلیل ماهیت خاص خودش، محدود بودن خاطراتش و عدم وجود احساسات قوی، امکان بایگانی را ندارد و اغلب به خاطر نمیماند.
👶 @childrentherapy
گابریل و هارلن از اساتید دانشگاه اوتاگو، عدم رشد زبان را به عنوان عاملی که مانع از به خاطر سپاری اطلاعات میشود، بیان میکنند. دایره لغات کودکی محدود است. بنابراین کودک نمیتواند تجربیات خود را با کلماتی مناسب ذخیرهسازی کند؛ در نتیجه کودکان قادر نیستند تجربیاتی را که قبل از زبانآموزی کامل به ذهن سپردهاند، بیان کنند. درواقع در ترجمه تجربیات خود به زبان واژهها عاجزند، همچنین خاطرات زمانی بیشتر در ذهن باقی میمانند و شما میتوانید آنها را به خوبی به یاد بیاورید که یک بارهیجانی داشته باشند.
حتما برایتان اتفاق افتاده که یک رخداد مهم و هیجانی را تجربه کرده باشید و خاطرهی آن تجربه تا مدتها در ذهن شما باقی مانده و بارها آن را برای دیگران تعریف باشید. همین تعریفهای مکرر و استمرار و تکرار یادآوری به بایگانی موثر آن خاطره و فراخوانی آن حتی در سالهای بعد کمک میکند. اما کودکی به دلیل ماهیت خاص خودش، محدود بودن خاطراتش و عدم وجود احساسات قوی، امکان بایگانی را ندارد و اغلب به خاطر نمیماند.
👶 @childrentherapy