به اندازه ای عصبانی ام که میتونم چاقورو توی قلبش فرو کنم و تا صبح بالا سر جنازه اش زار بزنم
Oscurità
افتادم رو دور فراموش کردنت رو شیب تیز
ولی دلم میکشونه بالا منو سینه خیز
Forwarded from •about Zed• (Cvllmezed)
قرصمو آهنگش کردم،
فک کردی الکیه؟!
پرت میکنم خودمو فک نکن الکیه.
فک کردی الکیه؟!
پرت میکنم خودمو فک نکن الکیه.
پکی عمیق زد و آنگاه، نگاه کرد به عکسی که نه بر حضور تو میافزود، نه از جراحت او میکاست.
ولی از این که هی بهت فرصت میدم خوشحال نشو
چون انقد بهت فرصت میدم تا خراب کنیو انقد از چشمم بیفتی که وقتی ولت کردم حتی یه لحظه ام به این که برگردم پیشت فکر نکنم....
چون انقد بهت فرصت میدم تا خراب کنیو انقد از چشمم بیفتی که وقتی ولت کردم حتی یه لحظه ام به این که برگردم پیشت فکر نکنم....
دیگه نمیام هی محکم بغلت کنم،نمیام هربار که دلم برات ضعف رفت محکم بوست کنم،نمیام هی رنگ و حالتو توصیف کنم،دیگه دستتو محکم نمیگیرم،دیگه نیستم تا هرکس چپ نگاهت کرد قیامت بپا کنم،دیگه برای اتصال لبامون خودمو به آب و آتیش نمیزنم،من دیگه گموگور شدم راحت باش.
کاش روابط انسانی اینقدر پیچیده نبودن که وقتی نصف شب به یکی فکر میکنی، نتونی بهش پیام بدی و بگی چقدر دلتنگی.
یه تئوری هست به نام Chaos theory یا همون butterfly effect که میگه: کوچیکترین و جزئیترین تغییرات و تصمیماتِ لحظهای، تعیین کننده مسیر کلی زندگیمونن! یه نه گفتن، پنج دقیقه زود رسیدن، یه تیک اشتباه، یه تماس گرفته نشده، یه خداحافظی گفته نشده.