Telegram Web Link
انتظار یک حالت ذهنی است.
این مبتنی بر تمایل به بودن در آینده است.
شما نمی خواهید در حال زندگی کنید. شما به آنچه دارید راضی نیستید، می خواهید آنچه را ندارید تصاحب کنید.
هنگامی که منتظر چیزی هستید، ناخودآگاه یک تضاد درونی بین وضعیت اینجا و اکنون که برای شما مناسب نیست و آینده خیالی که در آرزوی آن هستید ایجاد می کنید.
در نتیجه زمان حال را از دست می دهید و در نتیجه کیفیت زندگی خود را به طور غیر قابل تصوری کاهش می دهید.

👤 #اکهارت_توله

@chamedan_ketab 📚
The fastest way to change yourself is to hang out with people who are already the way you want to be.

سریعترین راه برای تغییر خود این است که با افرادی وقت بگذرانید، که در حال حاضر در همان راهی هستند که شما می خواهید باشید.

@chamedan_ketab 📚
فقط کسانی که مورد تبعیض قرار گرفته‌اند می‌دانند چقدر آزاردهنده است. هرکسی درد را به شیوهٔ خودش حس می‌کند، هر کس جای زخم‌های خودش را دارد؛ بنابراین فکر می‌کنم به اندازهٔ هر کس دیگری به انصاف و عدالت اهمیت می‌دهم. اما از همه چندش آورتر برایم مردمی هستند که هیچ تخیلی ندارند.

📚 کافکا در کرانه
👤 #هاروکی_موراکامی

لینک و آدرس دانلود PDF این کتاب👇

🔗 https://www.tg-me.com/chamedan_ketab/4483
📚 #معرفی_کتاب

"همچون در یک آینه" نام یک فیلم درام سوئدی به کارگردانی "اینگمار برگمن" است. این فیلم محصول سال ۱۹۶۱ است.

«کارین» (آندرسون)، دختر روان‌پریشی که به تازگی از آسایشگاه روانی مرخص شده، تابستان را در جزیره دورافتاده‌ای در بالتیک می‌گذراند. همراهان «کارین» عبارتند از: پدرش، «دیوید» (بیورنستراند)، نویسنده‌ای که به بیماری دخترش بیشتر از نظر موضوعی برای کارش توجه دارد تا از نظر عاطفی؛ شوهرش، «مارتین» (فون‌سیدو)، که اگرچه خودش پزشک است اما هیچ کمکی به همسرش، نمی‌تواند بکند؛ برادرش، «مینوس» (پاسگارد)، نوجوانی هفده‌ساله که آرام آرام در حال کشف جسم خویش است. «کارین» تصور می‌کند صداهایی را از پشت کاغذهای دیواری می‌شوند که می‌گویند پروردگار به زودی با او صحبت خواهد کرد و مایه رستگاری‌اش می‌شوند که می‌گویند پروردگار به زودی با او صحبت خواهد کرد و مایه رستگاری‌اش را فراهم خواهد آورد. اما روزی «کارین» دفتر خاطرات پدرش را می‌خواند و درمی‌یابد که بیماری‌اش درمان ناپذیر است…

📚 همچون در یک آینه
👤#اینگمار_برگمن

@chamedan_ketab 📚
آغوش باز کردم و
در برگرفتمش
با خرمنی شکوفه‌تر روبه‌رو شدم
او محو عشق من شد
و من محو او شدم ...!

👤 #فریدون_مشیری

@chamedan_ketab 📚
تو را شبیه شب
دوست می‌دارمت
یک‌ دست، یکرنگ،
بی‌صدا، تنها
و البته بی پایان،
بی پایان،
بی پایان.

@chamedan_ketab 📚
👤 #ژاله_اصفهانی : زادهٔ ۱۳۰۰ خورشیدی - ۷ آذر ۱۳۸۶

@chamedan_ketab 📚
چمدان کتاب
📚 #کتاب_صوتی 🎧 اگر می‌خواهید با واقعیت‌های تاریخی ایران آشنا شوید پس کتاب "سرزمین جاوید" جلد اول را از دست ندهید! "ماریژان موله" ، "رومن گیرشمن" و "ارنست هرتسفلد" ، سعی دارند تا در این اثر علاوه بر شرح سرگذشت ایرانیان باستان از زمان‌های خیلی دور، ماجرای تاجگذاری…
📚 #کتاب_صوتی 🎧

اگر می‌خواهید با واقعیت‌های تاریخی ایران آشنا شوید پس کتاب "سرزمین جاوید" جلد اول را از دست ندهید! "ماریژان موله" ، "رومن گیرشمن" و "ارنست هرتسفلد" ، سعی دارند تا در این اثر علاوه بر شرح سرگذشت ایرانیان باستان از زمان‌های خیلی دور، ماجرای تاجگذاری داریوش اول چهارمین شاهنشاه هخامنشی را به تصویر بکشند.

ما ایرانیان در میهن خود غریبه هستیم زیرا آن را نمی‌شناسیم و اطلاعاتمان درباره‌ی وطن از چند تاریخ کلاسیک که همه ناقص و گنگ‌‌اند تجاوز نمی‌کند. در تاریخ‌های کلاسیک‌مان یک فضای مجهول وجود دارد همانند سیارۀ زهره که هیچ‌ چیز در آن دیده نمی‌شود، گویا قبل از مقدمه‌ی تاریخ ایران، یک چاه بزرگ به وجود آمده و همه چیز را در خود فرو برده است.

📚 سرزمین جاوید (جلد اول)
👤 #رومن_گیرشمن _ #ماریژان_موله
#ارنست_هرتزفلد
🎙 #مژگان_آمری
🎼 قسمت 43

@chamedan_ketab 📚
آیا می فهمی یعنی چه
که هنگام خواب با خودت تکرار کنی:
خدای من کمک کن، این روزها را پشتِ سر بگذارم...

👤 #ادهم_الشرقاوی

@chamedan_ketab 📚
Heartbreak (Rainy Mood)
⌲ @chamedan_ketab 📚
🎧 باهم گوش کنیم

#موزیک
شبخوش🌙
◉━━━━━━───────
    ↻ㅤ  ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆

@chamedan_ketab 📚
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
راه مرااشاره شو!
من به كجارسيده ام؟

هرچه دويده ام تو را؛
خسته شدم،نديده ام...

👤 #مولانا
📆 #تقویم| جمعه ۲۳ شهریور ۱۴۰۳

صبحتون بخیر 🌱🌻

@chamedan_ketab 📚
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
من با آوای درونِ خودم به تاریکی سپرده شده‌ام.

👤#فرانتس_کافکا

@chamedan_ketab 📚
قد آغوش منیـ....
نه زیادی نه کمی...

👤 #ایرج_جنتی_عطایی

@chamedan_ketab 📚
📚 #معرفی_کتاب

کتاب «کلت» نوشتۀ نانسی اسپرینگر

داستان "کلت" با بهانه‌جویی‌ها و بدخلقی‌های پسری به نام کلت آغاز می‌شود. کلت پسری است که نمی‌تواند از پاهایش استفاده کند و روی صندلی چرخ‌دار می‌نشیند. او نقص ستون فقرات دارد و زیر پوست سرش لوله‌ای پلاستیکی و نرم کار گذاشته‌اند، استخوان‌های پایش حساس و شکننده است و با کوچک‌ترین ضربه احتمال دارد که بشکند. در چنین شرایطی کلت را به مزرعه‌ای آوردند تا اسبش را ببیند. مادرش او را در کلاس اسب‌سواری ثبت‌نام کرده است اما کلت می‌ترسد و از مواجه‌شدن با اسب هراس دارد. او تنها چیزی که می‌خواهد این است که مثل بچه‌های دیگر باشد و حالا تجربۀ سوارشدن اسب قرار است او را وارد مرحلۀ جدیدی از زندگی کند.

📚 کُلت
👤#نانسی_اسپرینگر

@chamedan_ketab 📚
2024/10/01 02:22:09
Back to Top
HTML Embed Code: