Don't ever let them tell you that being different is wrong, the true power lies in how you choose to love others, not in what they do with the love you offer.
هرگز اجازه ندهید به شما بگویند که متفاوت بودنتان اشتباه است، قدرت واقعی در چگونگی ارائه دادن دوست داشتنتان به دیگران، نهفته شده است.
نه در کاری که آنها در قبال عشقی که ارائه می دهید انجام می دهند.
⌲ @chamedan_ketab 📚
هرگز اجازه ندهید به شما بگویند که متفاوت بودنتان اشتباه است، قدرت واقعی در چگونگی ارائه دادن دوست داشتنتان به دیگران، نهفته شده است.
نه در کاری که آنها در قبال عشقی که ارائه می دهید انجام می دهند.
⌲ @chamedan_ketab 📚
«هدر رفتن» بستگی به آن داشت که چگونه به آن بنگرد. برای اولینبار، مزه زندگی را میچشید. نه، این هدر دادن عمر نبود. نردِ عشق باختن، بهتر از فارغالتحصیلشدن یا کشیششدن یا حتی پاپشدن است!
📚 جود گمنام
👤 #توماس_هاردی
⌲ @chamedan_ketab 📚
📚 جود گمنام
👤 #توماس_هاردی
⌲ @chamedan_ketab 📚
📚 #معرفی_کتاب
روایت برهه ای عجیب از زندگی زنی می پردازد که غرقه در یک فراموشی مطلق به خود می آید. و درست در پاراگراف آغازین رمان شما را در دام می اندازد: ” یک بعد از ظهر در اواخر فصل بهار “جین ویتاکر” برای خرید مقداری شیر و تخم مرغ به مغازه ای رفت، و فراموش کرد که چه کسی است” و شما را با یک سوال بزرگ تا برگ های آخر کتاب به دنبال خود می کشاند. قصه کتاب بیگانه ای با من است شبیه به هیچ قصه ای نیست که تا به امروز خوانده باشید و بی دلیل نیست که “دیلی نیوز” درباره این کتاب می گوید: داستانی هوشمندانه… با زیبایی و جذابیت خاص، که خواننده را تا آخرین صفحه با خود همراه می کند
📚 بیگانه ای که با من است
👤 #جوی_فیلدینگ
⌲ @chamedan_ketab 📚
روایت برهه ای عجیب از زندگی زنی می پردازد که غرقه در یک فراموشی مطلق به خود می آید. و درست در پاراگراف آغازین رمان شما را در دام می اندازد: ” یک بعد از ظهر در اواخر فصل بهار “جین ویتاکر” برای خرید مقداری شیر و تخم مرغ به مغازه ای رفت، و فراموش کرد که چه کسی است” و شما را با یک سوال بزرگ تا برگ های آخر کتاب به دنبال خود می کشاند. قصه کتاب بیگانه ای با من است شبیه به هیچ قصه ای نیست که تا به امروز خوانده باشید و بی دلیل نیست که “دیلی نیوز” درباره این کتاب می گوید: داستانی هوشمندانه… با زیبایی و جذابیت خاص، که خواننده را تا آخرین صفحه با خود همراه می کند
📚 بیگانه ای که با من است
👤 #جوی_فیلدینگ
⌲ @chamedan_ketab 📚
یاد گرفتن همین است. آدم ناگهان چیزی را میفهمد که تمام عمرش میدانسته اما این بار با شیوه و نگاهی تازه.
👤 #دوریس_لسینگ
⌲ @chamedan_ketab 📚
👤 #دوریس_لسینگ
⌲ @chamedan_ketab 📚
«دنیا همه را در هم میشکند، ولی پس از آن خیلیها جای شکستگیشان قویتر میشود.»
📚 وداع با اسلحه
👤 #ارنست_همینگوی
لینک و آدرس دانلود PDF این کتاب👇
🔗https://www.tg-me.com/chamedan_ketab/44959
لینک و آدرس دانلود این کتاب صوتی👇
🔗https://www.tg-me.com/chamedan_ketab/46642
📚 وداع با اسلحه
👤 #ارنست_همینگوی
لینک و آدرس دانلود PDF این کتاب👇
🔗https://www.tg-me.com/chamedan_ketab/44959
لینک و آدرس دانلود این کتاب صوتی👇
🔗https://www.tg-me.com/chamedan_ketab/46642
اینکه مردم فکر میکنند
بدون پول میتوانند خوشبخت باشند
نوعی افاده معنوی است.
👤 #آلبر_کامو
⌲ @chamedan_ketab 📚
بدون پول میتوانند خوشبخت باشند
نوعی افاده معنوی است.
👤 #آلبر_کامو
⌲ @chamedan_ketab 📚
چمدان کتاب
#کتاب_شب 🎧 "در زمانه ی پنج شاه" اثری است از "حسن ارفع" که در زمره ی مهم ترین و قابل استنادترین آثار خاطره نویسی از تاریخ معاصر ایران به حساب می آید. این اثر که خاطرات "حسن ارفع"، فرزند "پرنس ارفع" مشهور را به تصویر می کشد، از کودکی وی آغاز شده و برهه های…
#کتاب_شب 🎧
"در زمانه ی پنج شاه" اثری است از "حسن ارفع" که در زمره ی مهم ترین و قابل استنادترین آثار خاطره نویسی از تاریخ معاصر ایران به حساب می آید. این اثر که خاطرات "حسن ارفع"، فرزند "پرنس ارفع" مشهور را به تصویر می کشد، از کودکی وی آغاز شده و برهه های مختلف زندگی او را از دوران طفولیت در فرانسه، اشتغال به تحصیل در دانشکده ی افسری ترکیه، ، ورود به ایران و ملحق شدن به ارتش و سپس حضور وی در رخدادهای مهم کشور و مناصب قابل توجه وی را شامل می شود. "در زمانه ی پنج شاه" به دلیل موقعیت خاص خانواده ی "حسن ارفع" و متعاقبا جایگاه نظامی وی، سند تاریخی ویژه ای به حساب می آید که سرگذشت "حسن ارفع" را در بستری قریب به هفتاد سال از تاریخ معاصر ایران در برگرفته است.
📚 در زمانه پنج شاه
👤 #حسن_ارفع
🎙 #مریم_نخستینپور
🎼 قسمت 33/33
⌲ @chamedan_ketab 📚
"در زمانه ی پنج شاه" اثری است از "حسن ارفع" که در زمره ی مهم ترین و قابل استنادترین آثار خاطره نویسی از تاریخ معاصر ایران به حساب می آید. این اثر که خاطرات "حسن ارفع"، فرزند "پرنس ارفع" مشهور را به تصویر می کشد، از کودکی وی آغاز شده و برهه های مختلف زندگی او را از دوران طفولیت در فرانسه، اشتغال به تحصیل در دانشکده ی افسری ترکیه، ، ورود به ایران و ملحق شدن به ارتش و سپس حضور وی در رخدادهای مهم کشور و مناصب قابل توجه وی را شامل می شود. "در زمانه ی پنج شاه" به دلیل موقعیت خاص خانواده ی "حسن ارفع" و متعاقبا جایگاه نظامی وی، سند تاریخی ویژه ای به حساب می آید که سرگذشت "حسن ارفع" را در بستری قریب به هفتاد سال از تاریخ معاصر ایران در برگرفته است.
📚 در زمانه پنج شاه
👤 #حسن_ارفع
🎙 #مریم_نخستینپور
🎼 قسمت 33/33
⌲ @chamedan_ketab 📚
اگر میخواهید زمان حال با گذشته متفاوت باشد، گذشته را مطالعه کنید.
👤 #باروخ_اسپینوزا
⌲ @chamedan_ketab 📚
👤 #باروخ_اسپینوزا
⌲ @chamedan_ketab 📚
این بد است که آدم هیچ وقت فرصت نکند سرش را روی شانه کسی بگذارد و از ته دل گریه کند و بداند که این کس، پشتِ سر آدم نمیخندد.
👤 #سهراب_شهیدثالث
⌲ @chamedan_ketab 📚
👤 #سهراب_شهیدثالث
⌲ @chamedan_ketab 📚
📚 #معرفی_کتاب
آنچه کرپَن گفت راست است؟ چگونه فرزند کیومرث سرگینغلتان میشود؟ پس باید سرگینغلتان هم فرزند کیومرث بشود. تا پایان روز وعده داده است. پس به انتظار میمانم.» از کنار دکانهای بسته گذشت، و به تصویر گچبری گاوی زخمی که قطرههای خون از پهلویش میچکید، بر دیوار دکانی نگاه کرد. صدای پایی شنید. سر برگرداند. بهرام آواره رو به او میآمد. موهای بلند و آشفته و غبارآلودش روی شانههایش میلغزید و ریش انبوهش تا سینهاش میرسید. زرتشت گفت: «شاد زی بهرام!» بهرام سر تکان داد. ایستاد، با اندوه به گچبری گاو زخمی نگاه کرد و رفت. زرتشت صدایش زد: «بهرام!» بهرام ایستاد و رو گرداند به سوی زرتشت. زرتشت گفت: «حرفی بزن، تنها یک کلمه.» بهرام به اندوه سر تکان داد و رفت. زرتشت از پشت سر نگاهش کرد، که از میان دکانهای بسته میرفت. سه پسربچه هفت هشت ساله تا بهرام را دیدند، آواز سر دادند: «بهرام آواره کسی نداره! بهرام آواره کسی نداره!» یکی از پسرها خم شد و سنگی برداشت. زرتشت فریاد زد: «چه میکنی پسر!» پسر به زرتشت نگاه کرد و سنگ را روی زمین انداخت و گریخت.
📚 آخرين سفر زرتشت
👤 #فرهاد_كشوری
⌲ @chamedan_ketab 📚
آنچه کرپَن گفت راست است؟ چگونه فرزند کیومرث سرگینغلتان میشود؟ پس باید سرگینغلتان هم فرزند کیومرث بشود. تا پایان روز وعده داده است. پس به انتظار میمانم.» از کنار دکانهای بسته گذشت، و به تصویر گچبری گاوی زخمی که قطرههای خون از پهلویش میچکید، بر دیوار دکانی نگاه کرد. صدای پایی شنید. سر برگرداند. بهرام آواره رو به او میآمد. موهای بلند و آشفته و غبارآلودش روی شانههایش میلغزید و ریش انبوهش تا سینهاش میرسید. زرتشت گفت: «شاد زی بهرام!» بهرام سر تکان داد. ایستاد، با اندوه به گچبری گاو زخمی نگاه کرد و رفت. زرتشت صدایش زد: «بهرام!» بهرام ایستاد و رو گرداند به سوی زرتشت. زرتشت گفت: «حرفی بزن، تنها یک کلمه.» بهرام به اندوه سر تکان داد و رفت. زرتشت از پشت سر نگاهش کرد، که از میان دکانهای بسته میرفت. سه پسربچه هفت هشت ساله تا بهرام را دیدند، آواز سر دادند: «بهرام آواره کسی نداره! بهرام آواره کسی نداره!» یکی از پسرها خم شد و سنگی برداشت. زرتشت فریاد زد: «چه میکنی پسر!» پسر به زرتشت نگاه کرد و سنگ را روی زمین انداخت و گریخت.
📚 آخرين سفر زرتشت
👤 #فرهاد_كشوری
⌲ @chamedan_ketab 📚
ذهن انسان متعصب مانند مردمک چشم میکند هرچقدر نور بیشتری به آن بتابد تنگتر میشود.
👤 #اولیوز_وندل_هولمز
⌲ @chamedan_ketab 📚
👤 #اولیوز_وندل_هولمز
⌲ @chamedan_ketab 📚