Telegram Web Link
🔻نتایج موفقیت‌آمیز اولین پیوند چشم و صورت در جهان

🔹پزشکانی که اولین پیوند کامل چشم و جزئی از صورت را در جهان انجام دادند، بعد از یک سال با ارائه‌ی گزارش از پیشرفت بیمار خود، نتایجی امیدوارکننده را اعلام کرده‌اند.

🔹بیمار با نام آرون جیمز، کهنه‌سرباز ۴۶ ساله از آرکانزاس، بدون رد پیوند به خوبی بهبود یافته است و اگرچه هنوز قادر به دیدن از طریق چشم پیوند‌شده نیست، شبکیه چشمش در گام بزرگی رو به جلو، به نور پاسخ می‌دهد./ ایسنا

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
اطلاعیه فروش سه قطعه زمین کشاورزی در پلاک جمشید آباد و یک باب ساختمان مسکونی(کلنگی)

1-ساختمان مسکونی با موقعیت تجاری جلوی ساختمان بر خیابان حداقل ۸ باب مغازه تجاری واقع در سه راه اسدآباد(کوی طالقانی) روبروی مسجد صاحب الزمان ، به مساحت ۴۷۰ متر مربع داری سند

2-یک قطعه زمین کشاورزی دیم به مساحت تقریبی پنج هکتار با موقعیت استفاده از پمپاژ و دارای سیستم آبیاری بارانی در ناحیه هوره کول از پلاک جمشید آباد نزدیک به رودخانه سیمره

3--یک قطعه زمین کشاورزی  آبی61 من  (یک هکتار و یازده من)در پلاک جمشید آباد دارای حق آبه 45 دقیقه

4_یک قطعه زمین کشاورزی آبی به مساحت دو هکتار دارای سیستم آبیاری بارانی  در پلاک جمشید آباد  به نرخ روز بفروش می رسند

قیمت زمین آبی هر من  ۳۰ میلیون تومان
قیمت زمین دیم هر من ۲۵ میلیون تومان


**تخفیف  پای معامله، لطفا خریدار واقعی تماس بگیرد.

**فروش بصورت نقدی و با منزل مسکونی که حداقل دارای یک سوئیت مستقل و تازه ساز باشد انجام می‌گیرد.

شماره تماس:
09191328498

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
تاریخ و فرهنگ دره شهر
انتقاد ... دیار سیمره و دیار علیرضا سلیمانی شاعرانی دارد همتراز بیشتر کسانی که نام برده و حتا توانمند تر صدالبته بی نیاز از تعریف وذکر نامشان که به گفته حضرت سعدی مشک آن است که ببوید نه آنکه عطار بگوید ...محمدمقدم، رحمان مرید ی ، دکتر مختار فیلی، سیاوش شاطری…
تقدیم به شعرای شهرم 👇

مِ ساز دلم مِدوم وا ساز عشق تو بنَ
سازی کِ پوس واستخو دِ یک میشنَ
مِ هزار درد و خوکیرهَ ِگرُ دارم حنی
ولی سازی می زنم که مرالی واش حنَ

مرالی *سازنه معروف شهرمان


با سلام خدمت استاد خودم جناب اقای جعفر فیلی ،نوشته ونصحیت و قلم معترض گونه انجناب را دیدم وخواندم وحتما هرجایی که لازم بوده وهست بنده کوچک وشاگرد همیشگی دین خود را به جمیع خوبان و اهل هنر وقلم
ادا نموده ام و به همه دانایان و اگاهان وشعرای
شهر ودیارم افتخار می کنم و همواره احترام می گذارم و اثار وخدمات فرهنگی انها را ارج می نهم
وباعث افتخار است که شاهد هنر ونمایش فرهنگی این عزیزان درمحافل بوده و هستیم بخاطر اورید این شاگرد کوچکتان که همیشه دوستدار اهل ادب هستم وشعرا وادبا واهل هنرمندان را بجای اینکه در زمین جستجو نمایم در اسمان می نگرم ؛ معلم جسور ومسلط مختارفیلی را نزدیک به چهل سال پیش بر ادب ومعرفتش اگاهی یافتم ،ومیشناسم ، عبدالرضا بازگیر متخلص به فریاد را با او زندگی کرده ام و بهش عشق می ورزم ، محمد مقدم را که شوری در سر دارد با او مانوسم وعاشق مرام گفتمانش هستم.رحمان مریدی بیرانوند را با دوبیتی های لکی ولریش ،همیشه مارا ازخواب بیدار می کند و خرد ودانشش را می ستایم ،مریم کولیوند نصیری وفاطمه حسینی وسرکار خانم پیروزیان که دوران شکوفای هنرشان است وگوی پای در رکاب سیمن بهبانی نهاده اند را قدر ومنزلت می نهم ، محمد منصوری وسجاد صالحیان را از جوانان وشعرای سرخوش این وادی می دانم وبرایشان ارزوی خوبیها دارم واکنون اگر انشایمان را اجازه قرائت
دهید باید بگویم معلم سالهای نوجوانیم که
درس ومشق را بر ما ارزانی داشت وگاهی
مهرو محبت وزمانی هم خشم سازنده
بر ما هدیه می نمود و باعث و بانی و اساسِ اشنایی ما باادبیات بودند، نیز، ذکری بمیان اورم
که ساحتش شایسته ذکر و تقدیرو تشویق، است واگر او صد بار مرا بی گناه وبا گناه نقد کند یارای ان نیستم که سر برتابم بل اورا می ستایم زیرا وسع کلامش از کبیر کوه
گذر نمود وتا الوندو دماوند تاخت ، وان کسی نیست جز جناب جعفر فیلی که اکنون الطافش
شامل حال این حقیر شده ونوشته بنده را نقد نموده است، باکسب اجازه می خواهم که بخدمت ایشان معروض دارم که ذکر شعرا واثار ونمونه های شعر جذاب سایر همتباران ما در اقصی نقاط هرگز به معنا ومفهوم نفی وجود وارزش ساخته های هیچ عزیزی دیگری نبوده و نیست بلکه معرفی وافزودن بر عمق غنائت حوزه شعر وادبیات این فرهنگها ، لرستان وایلام است که دارای پیشینه فرهنگی وادبی مشترک، بومی
محلی می باشند، جناب استاد مگر جنابعالی هیچگاه عاشق کلام یا ، نثر و نظم و قطعه ای وگفتمانی از دگران نشده ای ؟ ایا این عاشق شدن مجازاتی هم دارد؟ اگر دارد تمام قد اماده ایم ، فقط همین بس که گاهی ادم به گفتمانی
وعمق معانی شعر وسروده ای علاقه مند می شود ودوست دارد که این رسم عاشقی را به دیگران بیاموزد و نشان دهد پیش اماده است که ده ها بار یک بیت شعر را خوانده ام و ورد زبانم بوده است وان فرقی نمی کند چه کسی با چه پیشینه ای انرا سروده باشد ، مهم توجه به عمق ماموریت کلام است ،وقتی که (سروده ی شیخ
مکان را ،و بونه سر را سرودی) ، مارا به اجبار عشق به ان حال مجال و وادی کشاندی تا بشنوم و مست ان گفتمان شویم پس تقصیری ندارم .. تاز نزدیک بودم درتصور .جاملگه ها و بونسره از کوه وکمر بیفتیم ولی ناگهه بیدار شدیم ، اینک به شعر این شعرا عشق ورزیدم و احساس نمودم که شاید کسان.دیگری باشند که عاشق شوند وجان وحیاتشان به صبح دل افروزی بند باشد،اما ان شفق وطلوع دیر به سراغشان اید وظلمت تاریکی شب بران غلبه کند واینست کارو کردار شفقی که در نیامدنش با استغاره هم درمان و راهگشای نیست .همه کسانی که لفظی وکلامی در
مدح طبیعت و زندگی و هستی و دارند را دوست
دارم چه رسد بر بلبلان خوش نغمه ی سیمره سرزمین عشق و محبت ..

با احترام ؛ نگارنده ؛ علیر ضا سلیمانی کوچک و ارادتمند همه دانایان .. ۲۲شهریور ۴۰۳

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
سلام کشاورز امروز
پایش مزارع کنجد شهرستان
بیماری فیلودی کنجد (گل سبز ) دم روباهی
بیماری بوته میری (دار خشکه )
📸 قریشی نسب
درغروبی دلگیر وخاکستری یک روز پایانی شهریور گذرم به شهر دره شهر افتادجمعیت که از کنار هم رد می شدند عجله داشتند در انبوه جمعیت گم شدم به جمعیت که نگاه می کنم فقط چهره بعضی از آنها برایم آشناست. بقول حافظ ؛گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت ، نمی دانم شاید یاران زمین گیر و یا خانه نشین شده اند ، یا نه همه با مدرک دکتر ومهندس جلای وطن کرده اند. به در ودیوار های رنگ پریده شهر نگاه می کنم همچون عجوزه ای پیر و فلک زده سر درگریبان بر بالین نعش عزیزش مویه سر می دهد ومی گوید
رو ژ در گِرم فرزند ژ دامون.
له کو مه بارم بگلر ژه باوان
( فرزندم مال دیگری است( مال پدر خودش است)
.( امیر قبیله ام را از کجا بیارم )
من هم نا خود آگاه جفت خوشحالان وبدحالان این
شهر بی رمق شده ام. اختلاف وفاصله وگسست نسلی باعث شده است که هیچ کدام از آدم ها حاضر در خیابان با من جوش نمی خوردند ،چون آنها فرزند زمان خویش هستند که در نوع جهانبینی ودگر بینی وخودبینی با من اختلاف فاحش دا رند . آنطرف
مادر پیری بابت اجناسی که از دکاندار خریده پول های مچاله شده در دست را یکی یکی به دکاندار می دهد و دکاندار لبخند می زند ودستش را مجددا دراز می کند ومی گوید کم است .
نو بانوی محترمی یک دستش در دست پسرک دردانه اش که کیف قشنگی به کوله بسته وبا دست دیگر کارت بانکی را به دکاندار می دهد واو به پز می کشد ومی گوید موجودی کافی نیست و......‌‌
اینجا هیچ کس غمگسار دیگری نیست کلمات یک با یک برابر نیست هم کهنه شده است. با دیدن این مناظر نفس در سینه ام حبس شد رشته افکارم گسست و سیلاب خاطرات ذهنم را در می نوردد ویکباره نظاره گر درخت تنومند توت سر کوچه پزشکان می شود او سالهاست که شاهد غم ها وشادی های بسیاری از مردم این شهر است ولی افسوس همین مردم آتش به جانش زده اند وبا گذشت سالیان دراز هنوز جور تبر و بیداد تیشه بر پیکر تنومندش هویداست .
کلمات وجملات امانم را بریده اند ذوق نوشتن ونمک شناسی مرا وادار می کند تا خاطره ی تلخ توام با شیرینی ۵۴ سال پیش را که در همین نقطه برایم اتفاق افتاد واگویه کنم‌ ؛سال ۱۳۴۹ است وتنها دبیرستان نوبنیادپهلوی در دوشیفت صبح وبعد از ظهر پذیرای کل دانش آموزان سیمره است .نزدیک های ظهر است واز بقالی روبرو قیمت دور قران انگور خریدم آن زمان پاکت های پلاستیکی نبود میوه وسایر بقولات را در پاکت های کاغذی به مشتری می دادند نهر آبی با شیب تند از پای درخت توت موصوف بسرعت رد می شد دره شهر هم فاقد آب لوله کشی است
دهانه پاکت را باز ومخالف شیب تند نهر قرار دادم که به خیال خود آنها را شسته بخورم پاکت دوام نیاورد مثل زندگی امروز همه ی ما ته اش سوراخ شد همه ی انگورها را آب برد وتکه ای از کاغذ پاکت خالی در دست من ماند،سرآسیمه بدنبال انگورها روان شدم انتهای جوی آب که به مزارع ماش هدایت می شد پهن وانبوهی از گل ولای بود خوشه ای انگور در میان موج آب بالا وپایین می آمد ند ومن در گل ولای غرق شدم ولنگ کفشم هم آب برد ودر انبوه گِل ها گم شد و حتی یک دانه انگور هم نجات ندادم وقتی از پیدا کردن لنگه کفش ناامید شدم ،لنگه دیگر که در دستم بود به آب دادم نمی دانم من اولی این کار بودم یا مهاتما گاندی ، اما من برای پاک کردن صورت مسئله وبازخواست بود ! نا امید وعاشورایی از پای درخت توت بقچه کتابم را بر داشتم وبطرف رودخانه براه افتادم. درطول جاده خاکی دوسه نفری بیشتر در حال تردد نبود بزرگمردی با ابهت وفکور در حاشیه درخت های انار مقابل قدم می زد با دیدن سر و قیافه من باتندی پرسید پسر چه شده ،کفش هات کو؟ پسر کی هستی ؟جریان را خدمتش عرض نمودم وگفتم پسر فلانی قدم رنجه کرد کمی بالاتر آمد وبه یکی از سه دکانی که نمی دانم مال کی بود فرمودند یک جفت کفش خوب به این بچه بده وسری هم تکان داد دکاندار چشمی گفت ویک جفت کفش مارک آن روز که شادان پور به من داد و پوشیدم سروصورت ولباسهایم در آب رودخانه شستم وبه مدرسه رفتم غروب که با کفش های نو به منزل آمدم جریان را به پدر گفتم ،چهره پدر شاداب وگل رویش شکوفت ولبخند زد واز سر رضایت دستی به محاسن سفیدش کشید وبه برادر بزرگترم گفت فردا بره خوبی می بری به خانه میر جمشید و سر سلامتی هم به خاله ات می زنید.
اَر کَرَم دیری کَرَم ار کرمدار منیشی
ویر ار پستی نمی ار بَرزَی منیشی

آری آن بزرگمرد که تا آن روز من نمی شناختم شاد روان جنت مکان #میرجمشیدخان بانی وبنیانگذار شهر نوین دره شهر بودند روحش شاد وبنیادش سبز
یافتم همزیستی مسالمت آمیز،غمگساری ، احترام متقابل ،قرابت های سببی وهمشیره گی چون دانه های تسبیح‌ به رشته مودت و دوستی کشیده بود.
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود .حافظ

بقلم علی آقایی

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
تاریخ و فرهنگ دره شهر
تقدیم به شعرای شهرم 👇 مِ ساز دلم مِدوم وا ساز عشق تو بنَ سازی کِ پوس واستخو دِ یک میشنَ مِ هزار درد و خوکیرهَ ِگرُ دارم حنی ولی سازی می زنم که مرالی واش حنَ مرالی *سازنه معروف شهرمان با سلام خدمت استاد خودم جناب اقای جعفر فیلی ،نوشته ونصحیت و…
باسپاس از مدیر محترم کانال تاریخ وفرهنگ دره شهر ....در جوابیه اینجانب به آقای علیرضا سلیمانی تعدادی از اسامی شاعران دره شهر ذکر شد ونوشته شد ووووووووچون اسامی شعرای ما فراوان است درحال فوری بقیه به ذهن اینجانب نیامده بود ِلذا آقای دکتر احمد زینیوند باقی اسامی را یاد آوری نمودند که عبارتند از:مرحوم عجم میر مرحوم محمد خان نوری ،محمد رحمی زاد، سعید دارایی، دکتر احمد زینی وند، حجت زرین جویی،زهرا نوری دکتر گودرز شاطری، مریم کولیوند،یاسر کرمی. ارادتمند.....جعفرفیلی

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
تاریخ و فرهنگ دره شهر
مروری بر تاریخ ایران #ساسانیان نرسی پدر او (شاپور یکم) بود. وی بجای بهرام سوم برتخت نشست. (پیشینه نرسی) قدرت و نفوذ (کرتیر) (موبد متعصب زرتشتی)، در (دوران سلطنت بهرام دوم) افزوده شد و به جایی رسید که شاه وی را، عنوان نجات دهندهٔ روحانی بهرام (بخت…
مروری برتاریخ ایران زمین
#ساسانیان

عهدنامه نامهٔ نصیبین...

به موجب این عهد نامه که در در سال ۲۹۸ میلادی بسته شد و چون منافع روم را در شرق، به قدر کافی تأمین می‌کرد تا چهل سال دیگر از جانب رومیان همچنان معتبر ماند.
واگذاری پنج ولایتی که در ساحل رود دجله واقع بود.
دجله سرحد دولتین شد.
عدم دخالت ایران در امور ارمنستان و واگذاری قلعه زنتا، واقع در آذربایجان به روم.
تسلیم بر اینکه مملکت ایبری (گرجستان) تحت‌الحمایه روم است.
نصیبین یگانه محلی برای مبادلهٔ مال التجاره مابین ایران و روم خواهد بود. (این شرط را مینویسند که به خواهش نرسه حذف شده است.)
این شرایط آذربایجان و حتی تیسفون را بلاواسطه در مجاورت متصرفات روم قرار می‌داد و از این حیث نیز برای ایران یک تهدید مستمر به شمار می آمد. تیرداد سوم نیز مجدداً بر ارمنستان تسلط یافت. عهدنامه نصیبین که در واقع پیروزی سیاسی دیوکلتیان، امپراتور روم به شمار می‌آمد برای نرسی که هنگام به تخت نشستن، رؤیای تجدید دوران شاپور یکم پدرش را داشت، چنان مایهٔ ننگ و خفت شد که وی بعد از امضاء آن، دیگر نتوانست سلطنت کند، چندی بعد استعفا کرد و ظاهراً از شدت ناراحتی و اندوه در سال ۳۰۲ میلادی درگذشت.

هرمز دوم
شاهنشاه ساسانی بود که از ۳۰۳ تا ۳۰۹ میلادی بر تخت شاهی نشست. او در سنگ‌نوشته خود در طاق بستان که به زبان پارسی میانه است، خودش را «پسر خدایگان مزداپرست، اهرمزد، شاهان شاه ایران و انیران»، نوهٔ نرسی معرفی می‌کند. آگاثیاس، طبری و دیگران این تبارنامه را درست شمرده‌اند. در سنگ‌نوشتهٔ اعطای مقام نرسه در نقش رستم در فارس، چهره‌ای که پشت شاه ایستاده به احتمال هرمزد است که جانشین او بوده است، چرا که کلاه او همانند پروتمه یک جانور (اسب؟) نگاریده شده است، که این گونه کلاه بیشتر با شاهزادگان ساسانی که به عنوان جانشین گزینش شده‌اند مربوط است. بعید است که او در جنگ پدرش در برابر رومی‌ها شرکت کرده باشد، که این جنگ با شکست سنگین نرسه، دستگیر شدن همسر و چندین فرزندش به پایان رسید که برای بازگرداندن آنها ناچار شد چندین استان ایران را در ارمنستان و میان‌رودان به رومی‌ها بدهد.


هرمزد پیرو بر تخت نشستن، تاجی همانند تاج بهرام دوم برای خود برگزید. این تاج varəγna، عقاب سلطنتی را نشان می‌دهد (پرنده‌ای که نشان‌دهندهٔ ایزد بهرام است)، گویی آذین شده به مروارید دارد و نوک آن نیز مرواریدی جای دارد.


دربارهٔ دوران پادشاهی هرمزد دانسته‌های اندکی در دست است. اینگونه گفته شده است که دوران شاهی او با خشونت آغاز شده و پس از آن هرمزد به شاهی میانه‌گرا و خردمند و گشاده‌دست با ناتوانان تبدیل شده است. بر پایهٔ گفتهٔ ابوریحان بیرونی، او آزار مانویان را از سر گرفت. پابرجا کردن یک بخش روستایی (روستاگ) به نام کورنگ یا وَهیشت-هرمز در نزدیکی ایذج در بخش رام-هرمزد (کوره) در خوزستان را از کارهای او شمرده‌اند. بر پایهٔ گفتهٔ بلعمی، او نیروهایی به سوریه فرستاد و از غسانیان درخواست باج و ساو کرد که به پشتیبانی از روم برخاسته بودند. شاه غسانیان پیش از آنکه نیروهای کمکی رومی سر برسند کشته شد، اما نیروهای او هرمزد را که در بیابانی شکار می‌کرد غافلگیر کرده و او را مرگبارانه زخمی کردند و پیرامون تیسفون را هم چپاول و تاراج کردند. به احتمال بالا، بزرگان کشور هنگامی که او در سرزمینی دوردست بوده است از فرصت بهره برده و او را کشته‌اند، چرا که آنها می‌خواستند فرزندان او را از رسیدن به شاهی بی‌بهره بگذارند. شواهدی از یک جنگ داخلی را می‌توان از سنگ‌نگاره از خود هرمزد در نقش رستم در فارس یافت. در این سنگ‌نگاره هرمزد بر پشت اسب نشسته است که با یک نیزهٔ دراز دشمن خود را که یکسر زره‌پوش است و کلاه‌خودی دارد که بر آن آرم خانوادگی پاپک (شهیار (بیتخش) آلبانی در دوران بهرام دوم و نرسی) دیده می‌شود را نگونسار می‌کند.


در کتاب سده یازدهم میلادی به نام رویدادشمار Se’ert آمده است که هرمزد جنگی در برابر رومی‌ها به راه انداخت تا کین شکست پدر خویش را بستاند. رویدادنامهٔ Arbela نیز می‌گوید که هنگامی که هرمزد دید که قیصر روم مسیحیان را آزار می‌دهد، لشکری بزرگ گرد آورد و به سرزمین‌های روم تاخت و شهرهای بسیاری را به تاراج برد. اعتمادپذیر بودن رویدادنامهٔ Arbela پرسش‌برانگیز است و گزارشی که در رویدادشمار Se’ert آمده نیز در منبع دیگری نیامده است. می‌توان آن را تنها به این گونه گمانه‌پردازی کرد که احتمالاً بازتابی از تاخت آوردن هرمزد به سوریه بوده است.


ادامه دارد
عبداله خدایاری
@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
هشدار AFC به پرسپولیس برای حذف تخت جمشید!

کنفدراسیون فوتبال آسیا با ارسال نامه‌ای به باشگاه پرسپولیس اعلام کرد که این تیم حق استفاده از پیراهن‌های منقش به طرح تخت جمشید در رقابت‌های لیگ نخبگان را نخواهد داشت.

مدیران پرسپولیس هم با توجه به این موضوع به دنبال آماده کردن پیراهن‌های جدید برای دیدار مقابل الاهلی هستند.😳😳
@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
معارفه دکتر #علی_زینی_وند..

 وزیر کشور در مراسم معارفه معاون سیاسی جدید وزارت کشور، انتخابات و مشارکت را مهمترین مولفه امنیت ملی خواند و گفت: همه باید تلاش کنیم در کمال صحت، سلامت و امنیت انتخابات با مشارکت بالا برگزار شود.

به گزارش مرکز اطلاع رسانی وزارت کشور، مراسم معارفه #علی_زینی_وند معاون سیاسی جدید وزارت کشور و تکریم شاهچراغی معاون پیشین، عصر چهارشنبه با حضور وزیر کشور و معاونان وزارتخانه و مدیران کل این معاونت، برگزار شد.

دکتر اسکندر مومنی در این مراسم، دوران مسوولیت اقای شاهچراغی را سخت توصیف کرد و گفت: در این دوره کوتاه چند مرحله انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و مجلس خبرگان رهبری، همراه با آرامش و امنیت برگزار شد.
وزیر کشور افزود: از بین چند گزینه برای این پست، اولویت اول برای انتخابم از همه جهات آقای زینی‌وند بود چون وی را از دوره خدمتی اش در استان سیستان و بلوچستان می‌شناختم و ضمن داشتن تحصیلات مرتبط، در صحنه‌های سیاسی و اجتماعی مدیری پر کار و پرتلاش بوده و از بدنه وزارت کشور است.

وزیر کشور برگزاری انتخابات های سالم و رقابتی در شرایط سخت را یک افتخار برای نظام جمهوری اسلامی ایران خواند و اظهار داشت: چند مرحله انتخابات در ایران با کمال امنیت و آرامش برگزار شد.
مومنی تاکید کرد: انتخابات، میراث جمهوری اسلامی ایران و امام راحل و همواره مورد تاکید رهبر معظم انقلاب بوده است.
وی با اشاره به رهنمودهای رهبر معظم انقلاب درباره انتخابات افزود: ایشان همواره بر انتخابات امن، رقابتی و سالم همراه با مشارکت بالا تاکید داشته اند.
وزیر کشور با تاکید بر اینکه انتخابات در جمهوری اسلامی ایران و رای مردم یک امانت است، تصریح کرد: انتخابات ادوار نشان داده که تفکرات مختلف از صندوق های آرا بیرون آمده است و مسیر انتقال قدرت و جابجایی مسئولیت ها از طریق صندوق های رای گذشته است.
وزیر کشور در ادامه تاکید کرد: یکی از مهمترین مؤلفه‌های امنیت ملی ما انتخابات و میزان مشارکت مردم است، همه باید تلاش کنیم در کمال صحت و سلامت و امنیت انتخابات با مشارکت بالا برگزار شود و مردم مشاهده کنند که مسیر تغییر از همان رأیی‌ است که به صندوق می‌اندازند.

دکتر مومنی ایجاد سازوکار مناسب برای برگزاری انتخابات سال آینده را مورد تاکید قرار داد و به موضوع اهمیت نقش احزاب و تشکل‌ها در میزان مشارکت مردم و ایجاد نشاط سیاسی پرداخت و افزود: با حضور طیف های مختلف سیاسی در فاصله یک هفته، مشارکت بین دو مرحله انتخابات دوره چهاردهم ریاست جمهور افزایش یافت.
وی تصریح کرد: گروه‌ها، احزاب و مردم حس می‌کنند که در این جابجایی قدرت سهیم هستند، بنابراین باید برای هر کدام از ما در جایگاهی که قرار داریم، ارتباط با همه احزاب و گروه‌ها تفاوتی نداشته باشد و احزابی که در چارچوب قانون مجوز گرفته‌اند و در صحنه سیاسی کشور حضور دارند، باید مورد توجه باشند.

وزیر کشور در ادامه به اهمیت حوزه تقسیمات کشوری نیز اشاره کرد و اظهار داشت:کشور نیاز به آرامش دارد، حتماً جناب آقای زینی وند و همکارانشان در حوزه تقسیمات، شاخص‌هایی تدوین و مسیر قانونی صحیح و منطقی را دنبال کنند تا در اجرای این موضوع، عدالت رعایت شود و مردم احساس کنند که حقشان داده می‌شود.

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
تاریخ و فرهنگ دره شهر
حکمت قسمت پنجم حس کردم لامپ آويزان از سقف تکان می‌خورد، دوباره نگاه کردم،دیدم باز تکان می‌خورد ،زیر لب گفتم بسم الله یعنی چی! صدای سوتی در گوشم احساس کردم، برای چند ثانیه همه جا تاریک شد،انگار کسی از پشت هولم میداد،کف دستامو گذاشتم روی میز کارم و آرام…
حکمت
قسمت ششم
نسرین با عروسک اومد توی اتاق و گفت: بریم،من آماده م
سه تایی سمت خونه حکمت راه افتادیم.
نسرین نشست عقب وحکمت کنار من،حین رانندگی گاهگاهی نگاهی به حکمت می‌انداختم
خیابونا و کوچه رو رد کردیم، به خانه برادرم رسیدیم .
ماشینو سمت خلوتی کوچه پارک کردم.
حکمت کلیدو از توجیبش درآورد که درو باز کنه،گفتم نه داداش، بزار در بزنم میخوام کمی سربسر بچه‌ها بزارم.
زنگ درو زدم، اتفاقا مارال اومد پشت در و گفت: کیه؟ کیه؟
منم پشت عروسک خرسی خودمو قایم کردم،صداموعوض کردم و گفتم،آقاخرسه
میای درو باز کنی؟
درو باز کرد از لای در باتعجب بیرون رو نگاه میکرد،یهو پریدم جلو و بغلش کردم و بوسیدمش، سلام عمو،حال دختر کوچولوی من چطوره؟
قشنگ می‌خندید و گفت: خوبم عمو مالک،عمو این خرسه ماله کیه؟ ماله منه؟ برا من آوردین؟
گفتم: اول بوس بده عمو تا بعد خرسی رو بهت بدم.
مارال رو بوسیدم و گفتم: اینو زن عمو نسرین برات گرفته، اونم اومده...
خانم حکمت که صدای مارو شنیده بود اومده بود توحیاط، از دیدن ما خوشحال شدم و تعارف کرد بریم داخل.
با صدای بلند گفتم: عروس خانم کجاست؟
هانیه روش نمیشد بیاد پیش ما،نسرین بلند شد رفت آوردش، بوسیدمش و بهش تبریک گفتم. حکمت رفت دستشویی .
منم از فرصت استفاده کردم و یه جوری به زن داداش با اشاره گفتم که مراقب حکمت باشه، خونه ماکمی حالش بهم خورده.
چایی رو خوردیم و بلند شدیم که برگردیم خونمون که هانیه میوه آورد، دوتا سیب برداشتم و گفتم تو راه میخوریم، ماباید بریم چون فردا باید برم کرمانشاه.
هوا تاریک بود،با سرعت پایین رانندگی می‌کردم، به خونه رسیدیم، لباسامو عوض کردم، مسواک زدم و خوابیدم.
صبح که شد،نسرین صبحانه رو آماده کرده بود،خوردم و راه افتادم.
به نسرین گفتم،یه چیزی بهونه کنه عصری باز بره خونه داداشم یه سربزنه،نگران حکمت بودم.
عصر که شد نسرین یه قواره پارچه خرید و رفت خونه حکمت،به بهانه خیاطی.
از جاریش خواست که اونو به زن دکتر رضا معرفی کنه و با هم آشنا بشن.
نسرین حال حکمت رو پرسید،زنش گفت خوبه،دیشب راحت خوابیده و مشکلی نداشته.
زن حکمت و نسرین رفتن پیش زن دکتر رضا و پارچه دادن که برای نامزدی بدوزه،زن دکتر رضا پرسید: چه مدلی بدوزم؟
نسرین خانم گفت: قصری
زن دکتر رضابا تعجب نگاهی به نسرین خانم انداخت و نگاهی به زن حکمت و گفت: ببخشید یعنی چجوری؟
زن حکمت خندید و گفت: نسرین جان کورد هستن، لباس کوردی میخوان.
زن دکتر رضا گفت: من که کوردی بلد نیستم بدوزم، ولی عیب نداره الگو میگیرم ، یه تجربه هم میشه برا من چون تا الان لباس کوردی دوخت نکردم.
هانیه چای و بیسکویت آورد، همه دور هم نشستن و خوردن و در مورد نامزدی حرف زدن.
غروب شد،نسرین خانم گفت میخواد برگرده خونه،که همگی گفتن لطفا بمون، امشب کنار همیم،دکتر رضا و حکمت هم هنوز از مطب نیومدن،با هم شام درست می‌کنیم و....
هانیه پرسید: زن عمو،عمو مالک کی برمیگرده؟
نسرین خانم گفت: شاید پس فردا شایدم چند روز دیگه،بستگی به کارش داره.
چرا می‌پرسی؟
هانیه دستاشو انداخت دور گردن نسرین خانم و گفت: چون میخوام اینجا بمونید، عمو که نیست،شمام تنها،پس لطفا پیش ما بمونید.
همسر دکتر رضا هم گفت: بمونید،ماهم بیشتر با هم آشنا می‌شیم، اصلا مدلای دیگه لباس کوردی را برام توضیح بدید.
نسرین خانم گفت: من نقاشیم خوبه، همه رو برات نقاشی می‌کنم...
و نسرین خانم اون شب مهمان خانه حکمت شد...

ادامه دارد
نگارش: پروین مکه

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هنرنمایی استاد مرالی
شبکه استانی ایلام
آرشیو کانال


@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
نيستى و مرگ بى معنى ترين كلماتى هستند كه من مى شناسم نيستي  نمى تواند به هستى  حكم راند و بیداد کند
من دل خود را با نوميدى و تسليم ، تسلى نمي دهم
چو سرو باشم
از بيداد خزان داد ستانم  و رخسار زرد نكنم درفش دادپاكي به اهتزاز در اورم   
از چنگال مردگى و زشتي  ، زندگى و زيبايي بربايم
بار و بنديل بر بندم و چو اب به جويباران جاري شوم
گهى در مسيل و مسير به ديده ها  ظاهر شوم  گهى به خاك و شن فرو روم در پس كوچه ها شهرمان پنهان شوم
بيشك  هركسى تواند
لابه و ناله كند كه از گوشمال استاد حوادث و فجايع و بلايا رسم الخط ازادى ، راستي ، عدل و داد اموخته است
ولي من به استعانت و احتياج و از بد حادثه سطورى ننگارم
گهى از  فراز كوه بلند نغمه اي بخوانم و حديثي   بگويم  و به بوي گلي مست شوم و از خويش درآيم بر تو و خلايق حلول كنم غمخوارگي كنم و گهى به زير درختى با ناز گلي بيتوته كنم
به هر نامه ، صد نكته  از عشق گويم و از شهد جاري در سينه ام ساغر و پيمانه مالامال از مي كنم مجلس  بيآرايم
به هيچ كارزاري در  خانه  نمانم و از زندگى ، مردگى  نربايم
و از بودنم به خجلت پوزش نخواهم
چون
  روی خویش وقف سیلی استاد بلايا كردم و ازاد و رها گشتم ...
اري اي رفيق
اي  اشناي تقاطع ها
گاهي زخمه اي به تار و پود سويداي دلم مي خورد
خوناب در حوضچهء ديدگانم موج مى زند
سد مژگانم را مى درد
طغيان مي كند  جود و وجود بهم مى اميزد و به دشت و دمن روان مى شود
مسيل هستى به خاطره اي  پر اب مى شود
بلند
عربده مستانه مي كشد تا من لاف پيمايي عشق مادر طبيعت نكنم    شرمنده سيلي  استاد حوادث باشم  همواره با خود زمزمه كردم  

"مکن خود را تسلی از علاج لاف پیمایان
ز خاموشان طلب کن نسخه ٔ درد سرخود را"
رو به آه آهم كنم بگويم
مگر نمى دانى اى اوهء گرم من ، كبودى روی سرو از سیلی بال  كبوتران  است ،
و سنبل زلف تو پیوندى ديرين  با شمشاد دارد.


وقتی مادر میمیرد،شاعر میشوی،ذوق به یغما رفته ات گویی از سینه فراخ واژها سیراب میشود.ناگهان درشبی پنجاه و دوساله میشوی و یاد لالایی مادرت آهسته اشک میریزی و کلمات رامت میشوند.مادر تنها معجزه بی تکرار


کاربری که در شب جمعه بدجور دلش گرفته🌷🌷🌷🌷😞😞😞😞

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
تاریخ و فرهنگ دره شهر
Photo
چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی. صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی.

درسهایی که طبیعت با همه موجوداتش به ما میدهد البته برای کسانیکه بیندیشند به هر پدیده ای که نگاه میکنی شکل و رنگ و اندازه خاصی دارد و کار خاص نیز انجام میدهد این همه تنوع و گوناگونی. آدم در حیرت میماند
امروز
مثل همیشه به دل طبیعت زدم کلی زباله و ضایعات جمع بر ترک رخش آهنی بستم و همراه اوردم بعلت مشغولیات زیاد کوله پشتی ام جا مانده بود دوباره برگشتم کوه منطقه خونی نفرات زیاد بین راه دیدم که برای کوهنوردی و چیدن قلنگ یا همان پسته وحشی در دل کوهستان پراکنده بودن همان درختی که کوله ام را آویزان کرده بودم

نگاهم به لانه دارکوب افتاد این مهندس و معمار دانشگاه نرفته و علم آموخته با منقار درفش مانندش تنه درخت بنه را سوراخ و ماوایی برای لانه گزینی و تخم گذاری و پرورش جوجه حفر کرده بود
با خود اندیشیدم اگر یکبار ناگهانی سرم به تنه درخت بخورد ساعتها از درد مینالم خداوند چه قدرت و حکمتی در این موجود نهاده این درخت بخاطر طبیعت شگفت انگیزش بوی مطبوع میوه گوارا صمغ گرانقیمت باعث شده حشرات زیادی به خود جذب کند ناخوداگاه به یاد ساخت مسکن به دست اشرف المخلوقات آنهم در ایران افتادم اگر این صنعت را به جماعت دارکوب میدادند هیچ ایرانی بدون مسکن و مستاجر نمیماند

فاعتبروا یا اولوالابصار.

سیروس میر.۲۲. ۶. ۱۴۰۳

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
#چند_دوبیتی_از_حسین_محمدی



دلم نی تاج و تختِ پادشایی
حتی وانس وجن فرمانروایی

دلم حا روزگارم وا تو سر با
سزاوار تونه جو دم بحایی

🍀🍀🍀🍀🍀

مِ تا کِ بشمارم روز و شُو مِه
وِ چی آروم کنم ای لرز و تُو مِه

فلک وا کار و بارش هی نمیلە
بشینه "تورچه خنی" هم وِ لُو مِه

🍀🍀🍀🍀🍀

خیالی دل منن، برده وِ تِی خوش
مِنِن چی قی ونی ،بسته وِ قِی خوش

نتونم  وا  کِنِم جونم دِ جونش
بره هر  لحظه ئو هر جا وِ پِی خوش



#حسین_محمدی(آرتین)

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اری هه زیبا

از رضا شاهوردی

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
2024/09/30 18:34:39
Back to Top
HTML Embed Code: