"حیدربابایه سلام" اثر ماندگار شهریار به چه زبانی سروده شده است؟
Anonymous Quiz
4%
فارسی
94%
ترکی آذربایجانی
2%
کردی
0%
عربی
🍃🌺🍃
سوره ابراهیم آیه ۴۱
رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ
پروردگارا، من و پدر و مادرم و مؤمنان را در روزی که حساب برپا میشود، بیامرز.»
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
سوره ابراهیم آیه ۴۱
رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ
پروردگارا، من و پدر و مادرم و مؤمنان را در روزی که حساب برپا میشود، بیامرز.»
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#نغمه_های_سعدی
#باب_هشتم (در آداب صحبت)
✨ هر که در حالِ توانايی نکويی نکند، در وقتِ ناتوانی سختی بيند.
بد اخترتر از مردمآزار نيست
که روزِ مصيبت کسش يار نيست
@book_tips 🐞
#نغمه_های_سعدی
#باب_هشتم (در آداب صحبت)
✨ هر که در حالِ توانايی نکويی نکند، در وقتِ ناتوانی سختی بيند.
بد اخترتر از مردمآزار نيست
که روزِ مصيبت کسش يار نيست
@book_tips 🐞
🌿🦋🌿🕊📚🕊🌿🦋🌿
📌#یادآوری_مطالعه_گروهی
✅ بیست و ششمین روز مطالعه
📕 #گرگ_بیابان
✍ #هرمان_هسه
🔁 #قاسم_کبیری
#تعداد_صفحات_کتاب : ۳۳۸
سهم مطالعه هر روز : ۱۱صفحه
شروع: ۱۴۰۳/۰۶/۰۳
پایان: ۱۴۰۳/۰۷/۰۶
🗓 امروز بیست و هشتم شهریور ماه
🗒 صفحات ۲۷۸ تا ۲۸۹
فایل pdf و گزیده هایی از متن کتاب در کانال زیر 🔻🔻🔻
https://www.tg-me.com/booktipsgroup
@book_tips 🐞📚
🕊🌿🦋🌿📚🌿🦋🌿🕊
📌#یادآوری_مطالعه_گروهی
✅ بیست و ششمین روز مطالعه
📕 #گرگ_بیابان
✍ #هرمان_هسه
🔁 #قاسم_کبیری
#تعداد_صفحات_کتاب : ۳۳۸
سهم مطالعه هر روز : ۱۱صفحه
شروع: ۱۴۰۳/۰۶/۰۳
پایان: ۱۴۰۳/۰۷/۰۶
🗓 امروز بیست و هشتم شهریور ماه
🗒 صفحات ۲۷۸ تا ۲۸۹
فایل pdf و گزیده هایی از متن کتاب در کانال زیر 🔻🔻🔻
https://www.tg-me.com/booktipsgroup
@book_tips 🐞📚
🕊🌿🦋🌿📚🌿🦋🌿🕊
🍃🌺🍃
#زندگی_نامه قسمت ۵۳
در نامهی دومم برای کاسی، متنی ادبی هم نوشته بودم که در نامه به آن اشاره کردم. آن متن چنین بود:
انسان همیشه تنهاست
پاییز، سوار بر اسبِ خزان پیش میتازید. به شهر من رسید. اسبِ خزان را در کوچهها و خیابانها رها کرد. خزان، درختها را، سبزهها را لگدکوب کرد. شهرِ من از شور تُهی شد. شهرِ من شادی را گم کرد. شهرمن عشق را از دست داد.
درختها جامهی سبز را از قامتِ خویش برکندند. زندگی، خمیازهای کشید که خواب را میخواند و اندوه، زندگی را به تماشا نشست. تنهایی در خانهها خزید و ابرها بر تنهایی انسانها گریستند و ابرها بر من گریستند که تنها بودم.
انسان همیشه تنهاست. انسان، همیشه تُهی است و انسان همیشه انسان است.
از شیشهی پنجره، باران را دیدم. باران، شیشهی پنجره را میشست. ناودان، آوازش را سر داده بود و پروانهای روی یکی از شاخههای برهنهی درخت، بر تنهایی خود میگریست.
از پشتِ شیشهی باران خورده، آسمان را نگاه کردم و غم را که در گسترهی وسیعِ آسمان شناور بود و به سوی زمین میآمد دیدم.
آسمان نیز تنهاست و یأس همیشه وجود دارد. آنهنگام که خدا انسان را آفرید، یأس را هم آفرید تا انسان را همراهی کند. انسان، یأس است، زندگی یأس است، تنهایی یأس است و آن پروانهی روی درخت هم یأس است.
اشک، روی گونهام را شیار میکند و به پایین میغلتد. چشمهایم خیس شدهاند. باران همچنان میبارد و ناودان همچنان میخوانَد. پروانهی تنها، همچنان میلرزد. من برای تنهایی انسان گریه میکنم.
اتاق، گرفتهاست و آسمان گرفتهاست. پروانه روی شاخهی درخت، خشکیده است و هِقهِقِ من، اتاق را از تنهایی میرهانَد.
ادامه دارد ...
#دکتر_احمد_عزتیپرور
@book_tips 🐞
#زندگی_نامه قسمت ۵۳
در نامهی دومم برای کاسی، متنی ادبی هم نوشته بودم که در نامه به آن اشاره کردم. آن متن چنین بود:
انسان همیشه تنهاست
پاییز، سوار بر اسبِ خزان پیش میتازید. به شهر من رسید. اسبِ خزان را در کوچهها و خیابانها رها کرد. خزان، درختها را، سبزهها را لگدکوب کرد. شهرِ من از شور تُهی شد. شهرِ من شادی را گم کرد. شهرمن عشق را از دست داد.
درختها جامهی سبز را از قامتِ خویش برکندند. زندگی، خمیازهای کشید که خواب را میخواند و اندوه، زندگی را به تماشا نشست. تنهایی در خانهها خزید و ابرها بر تنهایی انسانها گریستند و ابرها بر من گریستند که تنها بودم.
انسان همیشه تنهاست. انسان، همیشه تُهی است و انسان همیشه انسان است.
از شیشهی پنجره، باران را دیدم. باران، شیشهی پنجره را میشست. ناودان، آوازش را سر داده بود و پروانهای روی یکی از شاخههای برهنهی درخت، بر تنهایی خود میگریست.
از پشتِ شیشهی باران خورده، آسمان را نگاه کردم و غم را که در گسترهی وسیعِ آسمان شناور بود و به سوی زمین میآمد دیدم.
آسمان نیز تنهاست و یأس همیشه وجود دارد. آنهنگام که خدا انسان را آفرید، یأس را هم آفرید تا انسان را همراهی کند. انسان، یأس است، زندگی یأس است، تنهایی یأس است و آن پروانهی روی درخت هم یأس است.
اشک، روی گونهام را شیار میکند و به پایین میغلتد. چشمهایم خیس شدهاند. باران همچنان میبارد و ناودان همچنان میخوانَد. پروانهی تنها، همچنان میلرزد. من برای تنهایی انسان گریه میکنم.
اتاق، گرفتهاست و آسمان گرفتهاست. پروانه روی شاخهی درخت، خشکیده است و هِقهِقِ من، اتاق را از تنهایی میرهانَد.
ادامه دارد ...
#دکتر_احمد_عزتیپرور
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#زندگی_نامه قسمت آخر
نامههای آشنایی و عاشقانه را باید در فرصتی دیگر نشر دهم. حدود دویستنامه است که کاسی به من و من به او نوشتم. سرانجام، یک روز خواهرم خدیجه را به لنگرود بردم و خواستگاری انجام شد. از آنپس به تحصیل و کار پرداختیم.
در غروبِ دوازدهم آذر، داشتم در خانه به نوارِ سخنرانی دکترشریعتی گوش میکردم که سر و صدایی شنیدم. خواستم بیرون بروم، مادرم خواهش کرد که از خانه خارج نشوم. پندِ مادر نشنیدم و رفتم. چنددقیقه بعد، با کسانی همراه شدم که بر ضدِ شاه شعار میدادند. نیروهای امنیتی به سوی ما آمدند. تیراندازی شد. من دیگر چیزی نفهمیدم.
وقتی به هوش آمدم در خانه بودم. خون بدنم را آغشته کرده بود. گوشِ چپم تیر خورده بود. در آنلحظه، کاری که کردم این بود که قلم و کاغذ برداشتم و برای کاسی نوشتم که مجروح شدم. از او خواستم که اگر زنده نماندم، مرا فراموش کند. دوباره بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم که در بیمارستان بودم. زنده ماندم اما هفتاددرصد شنوایی خود را از دست دادم. مادرم نیز همانشب از ناحیهی پا تیر پلاستیکی خورد که تا شش ماه وَرَم داشت. دنبال من آمده بود تا نگذارد داخل آشوب بروم.
نظامِ شاهنشاهی در بهمنماه سرنگون شد. جمهوری اسلامی روی کار آمد. سال 1358من معلمِ روستای «خدیجهخاتون» شدم. در بیست و هشتم شهریورسال1359با کاسی ازدواج کردم. سه روز بعد، جنگ آغاز شد. زندگیِ من، بیخاطرات، اما سرشار از خطرات ادامه یافت. برای نوشتن شرح ماجراهای اینسالها باید فضای سیاسی و اجتماعی دگرگون گردد تا بتوان نوشت.
#پایان
#دکتر_احمد_عزتیپرور
@book_tips🐞
#زندگی_نامه قسمت آخر
نامههای آشنایی و عاشقانه را باید در فرصتی دیگر نشر دهم. حدود دویستنامه است که کاسی به من و من به او نوشتم. سرانجام، یک روز خواهرم خدیجه را به لنگرود بردم و خواستگاری انجام شد. از آنپس به تحصیل و کار پرداختیم.
در غروبِ دوازدهم آذر، داشتم در خانه به نوارِ سخنرانی دکترشریعتی گوش میکردم که سر و صدایی شنیدم. خواستم بیرون بروم، مادرم خواهش کرد که از خانه خارج نشوم. پندِ مادر نشنیدم و رفتم. چنددقیقه بعد، با کسانی همراه شدم که بر ضدِ شاه شعار میدادند. نیروهای امنیتی به سوی ما آمدند. تیراندازی شد. من دیگر چیزی نفهمیدم.
وقتی به هوش آمدم در خانه بودم. خون بدنم را آغشته کرده بود. گوشِ چپم تیر خورده بود. در آنلحظه، کاری که کردم این بود که قلم و کاغذ برداشتم و برای کاسی نوشتم که مجروح شدم. از او خواستم که اگر زنده نماندم، مرا فراموش کند. دوباره بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم که در بیمارستان بودم. زنده ماندم اما هفتاددرصد شنوایی خود را از دست دادم. مادرم نیز همانشب از ناحیهی پا تیر پلاستیکی خورد که تا شش ماه وَرَم داشت. دنبال من آمده بود تا نگذارد داخل آشوب بروم.
نظامِ شاهنشاهی در بهمنماه سرنگون شد. جمهوری اسلامی روی کار آمد. سال 1358من معلمِ روستای «خدیجهخاتون» شدم. در بیست و هشتم شهریورسال1359با کاسی ازدواج کردم. سه روز بعد، جنگ آغاز شد. زندگیِ من، بیخاطرات، اما سرشار از خطرات ادامه یافت. برای نوشتن شرح ماجراهای اینسالها باید فضای سیاسی و اجتماعی دگرگون گردد تا بتوان نوشت.
#پایان
#دکتر_احمد_عزتیپرور
@book_tips🐞
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو یه قلب سالم و روح پاک داری
برای همین همه چیز رو
عمیقا احساس می کنی
مطمئن باش
این قدرت فوق العاده ی توست
نه نقطه ضعفت
@book_tips 🐞
برای همین همه چیز رو
عمیقا احساس می کنی
مطمئن باش
این قدرت فوق العاده ی توست
نه نقطه ضعفت
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
آدمی همیشه عاشق آن چیزیست که ندیده است، نشنیده است و فهم نکرده است و شب و روز آن را می طلبد. اما از آنچه فهم کرده و دیده، ملول و گریزان است.
#فیه_ما_فیه
@book_tips 🐞
آدمی همیشه عاشق آن چیزیست که ندیده است، نشنیده است و فهم نکرده است و شب و روز آن را می طلبد. اما از آنچه فهم کرده و دیده، ملول و گریزان است.
#فیه_ما_فیه
@book_tips 🐞
#نغمه_های_سعدی
درویشی مستجابالدّعوه در بغداد پدید آمد. حجاجِ یوسف را خبر کردند. بخواندش و گفت: دعای خیری بر من بکن. گفت: خدایا! جانش بستان. گفت: از بهر خدای، این چه دعاست؟. گفت: این دعای خیرست، تو را و جمله مسلمانان را.
ای زبردستِ زیردست آزار
گرم تا کی بماند این بازار؟
به چه کار آیدت جهانداری؟
مُردنت بِه که مردم آزاری
#گلستان_سعدی
@book_tips 🐞
درویشی مستجابالدّعوه در بغداد پدید آمد. حجاجِ یوسف را خبر کردند. بخواندش و گفت: دعای خیری بر من بکن. گفت: خدایا! جانش بستان. گفت: از بهر خدای، این چه دعاست؟. گفت: این دعای خیرست، تو را و جمله مسلمانان را.
ای زبردستِ زیردست آزار
گرم تا کی بماند این بازار؟
به چه کار آیدت جهانداری؟
مُردنت بِه که مردم آزاری
#گلستان_سعدی
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
سوره الکهف آیه ۴۶
الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً
ثروت و فرزندان، زینت زندگی دنیا هستند، و پاداش اعمالِ صالحِ ماندگار، نزد پروردگارت بهتر، و امید به آنها نیکوتر است.
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
سوره الکهف آیه ۴۶
الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً
ثروت و فرزندان، زینت زندگی دنیا هستند، و پاداش اعمالِ صالحِ ماندگار، نزد پروردگارت بهتر، و امید به آنها نیکوتر است.
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#نغمه_های_سعدی
#باب_هشتم (در آداب صحبت)
✨ هر چه زود برآيد، دير نپايد.
🔸خاکِ مشرق شنيدهام که کُنند
به چهل سال کاسهای چينی
صد به روزی کنند در مَردَشت
لاجرم قيمتش همیبينی
▪️مرغک از بيضه برون آيد و روزی طلبد
و آدمی بچه ندارد خبر و عقل و تميز
آنکه ناگاه کسی گشت به چيزی نرسيد
وين به تمکين و فضيلت بگذشت از همه چيز
🔸آبگينه همه جا يابی از آن قدرش نيست
لعل دشخوار بدست آيد از آن است عزيز
@book_tips 🐞
#نغمه_های_سعدی
#باب_هشتم (در آداب صحبت)
✨ هر چه زود برآيد، دير نپايد.
🔸خاکِ مشرق شنيدهام که کُنند
به چهل سال کاسهای چينی
صد به روزی کنند در مَردَشت
لاجرم قيمتش همیبينی
▪️مرغک از بيضه برون آيد و روزی طلبد
و آدمی بچه ندارد خبر و عقل و تميز
آنکه ناگاه کسی گشت به چيزی نرسيد
وين به تمکين و فضيلت بگذشت از همه چيز
🔸آبگينه همه جا يابی از آن قدرش نيست
لعل دشخوار بدست آيد از آن است عزيز
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
بالاخره زیرلب گفت: «میچ، دامنهی بخشش به سایر مردم ختم نمیشود. ما باید خودمان را هم ببخشیم.»
خودمان؟
«بله. برای تمام کارهایی که نکردیم. تمام کارهایی که باید میکردیم. تو نباید حسرت آنچه باید رخ میداد را بخوری. زمانی که به جایی که من هستم برسی، این چیزها به دردت نمیخورَد. با خودت در صلح باش. باید با خودت و تمام کسانی که اطرافت هستند در صلح باشی. خودت را ببخش. دیگران را ببخش. همه مثل من فرصت خوبی ندارند. همه به اندازهی من خوششانس نیستند.»
#سهشنبهها_با_موری
#میچ_آلبوم
@book_tips 🐞
بالاخره زیرلب گفت: «میچ، دامنهی بخشش به سایر مردم ختم نمیشود. ما باید خودمان را هم ببخشیم.»
خودمان؟
«بله. برای تمام کارهایی که نکردیم. تمام کارهایی که باید میکردیم. تو نباید حسرت آنچه باید رخ میداد را بخوری. زمانی که به جایی که من هستم برسی، این چیزها به دردت نمیخورَد. با خودت در صلح باش. باید با خودت و تمام کسانی که اطرافت هستند در صلح باشی. خودت را ببخش. دیگران را ببخش. همه مثل من فرصت خوبی ندارند. همه به اندازهی من خوششانس نیستند.»
#سهشنبهها_با_موری
#میچ_آلبوم
@book_tips 🐞
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💥مشاجرات خانوادگی
و خونسردیهایی که کفر آدم را در میآورند
دینامیسم معیوبی وجود دارد که در آن خونسردی غیر عادی یکی از طرفین، طرف مقابل را شاید حتی به عمد بیشتر خشمگین میکند. این پادکست از مدرسه زندگی آلن دوباتن به این سازو کار میپردازد.
#آلن_دوباتن
@book_tips 🐞
💥مشاجرات خانوادگی
و خونسردیهایی که کفر آدم را در میآورند
دینامیسم معیوبی وجود دارد که در آن خونسردی غیر عادی یکی از طرفین، طرف مقابل را شاید حتی به عمد بیشتر خشمگین میکند. این پادکست از مدرسه زندگی آلن دوباتن به این سازو کار میپردازد.
#آلن_دوباتن
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#نامهها
نامههای کاسی (2)
در متنِ #زندگی_نامه ، نامهی نخست کاسی به من نقل شد. دیگر نامههای او را با شماره خواهم آورد. نامهها، بیدخل و تصرف است و گاه نشانههای نگارشی افزوده شده است.
نه گرفتار بُوَد هرکه فغانی دارد،
نالهی مرغِ گرفتار، نشانی دارد
با نگاهی در طبیعت با امیدهای بیپایان و دیدگانی پُراشک، چون قطراتی از باران که فرشتگانِ آسمان از طرف خداوند به ارمغان آوردهاند و در بوستان و گلستان و یا در شعر و ادب و یا در ژرفترین کوهسارهای طبیعت و یا در صحرای پاییزی که درختان به امید بهاری دیگر برگها را به زمین فرو میریزند، میاندیشم، اما کلمهای را که قابل تو را داشته باشد، نیافتم. با اینحال، قلبم را میشکافم و از درونِ آن، قطرهخونی به نامِ«سلام» تقدیمت میدارم.
بازم سلام. امیدم براین است که بیش از پیش، خوشحال و موفق، پاکدل و خوشقلب، با صورتی پر از شادی و نشاط در کنارخانوادهات زندگی کنی.
احمدعزیز! نامهات امروز دوشنبه رسید. من خانه را تمیز کرده بودم و داشتم به حیاط میرفتم که دیدم پستچی آمد و نامهای به دستم داد. وقتی نگاه کردم دیدم نامه از توست. آنرا چندینبار خواندم و الان دارم ایننامه را برایت مینویسم. چون میخواستم زیادتر تو را در انتظار نگذارم.
کسی خانه نیست. بجز آدینه، همه به مدرسه رفتند. من هم ثبتنام کردم اما هنوز به مدرسه نرفتم. تصمیم دارم از فردا بروم.
میبخشی از این که نتونستم آنروز به دیدنت بیایم. وقتی از خواب بیدار شدم، دیگر دیر بود. برای همین، نیامدم. راستی آخه من کجا خوشگلم؟ که زن برادرت گفته. حتما تو زیادی از من تعریف کردی.
احمد! خودت خوب و مهربونی که منو اینطور میدونی. من که اینصفتهارو در خودم نمیبینم. خوب احمد! شاید حق با خواهر و مادرت باشه؛ چون اونها که بدی تورو نمیخوان. این تو هستی که اینقدر عجله داری. آخه چرا؟ من که اینجا هستم و تو هم اونجا. خوب پس عجلهای نباید در بین باشد.
متشکرم ازا ین که شعر و قطعهی ادبی برایم ارسال داشتی. خیلی زیبا بودند. همراه با نامهات عکسی رو که فرستاده بودی، باشه، برایت میفرستم. از سهیلا سؤال کرده بودی که: کاسی در مخابرات قبول شده یا نه؟ هنوز امتحان ندادیم تا نتیجهاش معلوم بشه. آخه چرا قبول نشم؟ تو دعا کن که من قبول بشم. البته دعات برعکس نباشه؟ اینجا که قبول بشم، درسم را هم ادامه خواهم داد.
انشاءالله که تو در درسهات همیشه موفق و پیروز باشی.
از من سؤالی کرده بودی و اون این که نوشته بودی: چقدر منو دوست داری؟ نمیدونم تا چه حد.
و یا اصلاً خودت علاقهای نسبت به من پیدا کردی؟ آره.
مثلا تا چه حدی، نمیتونم حدی براش معین کنم. چون نمیدونم واحد اندازهگیری دوستداشتن چیه(شوخی)
میخوام بدونم مَثَلی که میگن: دل به دل راه داره، درسته؟
آره درسته و من هم اینو قبول دارم.
یعنی من که اینقدر به تو علاقهمند شدم، آیا تو هم احساسی نسبت به من پیدا کردی یانه؟
باید بگم راستش اولها هیچ احساسی نسبت به تو نداشتم. اما حالا فکر میکنم دارم بیشتر بِهت علاقهمند میشم.
سلام منو به خانوادهات و کاظمآقا برسون. متشکرم. تمام اهل خانوادهام برایتان سلام میرسانند. کاسی هم همینطور.
حرفهایم را با اجازهات در اینجا به اتمام میرسونم. خدانگهدارت باد! قربانت: کاسی
تقدیم به تو احمدعزیز
از تبار آتشم
باید امشب تَرکِ این تنها کنم،
همدمی یابم، کسی پیدا کنم.
طاقت از دل بُردهاست این انزوا،
تا کی آخر امشب و فردا کنم؟
از تبارِ آتشم اینسان خموش،
کی سزد؟ باید دگر غوغا کنم.
ترکِ هستی بایدم چونان عقاب،
تا که جا، بر وسعتِ بالا کنم.
من رفیق لحظههای جوششم،
فرصتی کو؟ تا که دل دریا کنم؟
ادامه دارد ...
#دکتر_احمد_عزتیپرور
#حافظشناس_و_مدرس_دانشگاه
@book_tips 🐞
#نامهها
نامههای کاسی (2)
در متنِ #زندگی_نامه ، نامهی نخست کاسی به من نقل شد. دیگر نامههای او را با شماره خواهم آورد. نامهها، بیدخل و تصرف است و گاه نشانههای نگارشی افزوده شده است.
نه گرفتار بُوَد هرکه فغانی دارد،
نالهی مرغِ گرفتار، نشانی دارد
با نگاهی در طبیعت با امیدهای بیپایان و دیدگانی پُراشک، چون قطراتی از باران که فرشتگانِ آسمان از طرف خداوند به ارمغان آوردهاند و در بوستان و گلستان و یا در شعر و ادب و یا در ژرفترین کوهسارهای طبیعت و یا در صحرای پاییزی که درختان به امید بهاری دیگر برگها را به زمین فرو میریزند، میاندیشم، اما کلمهای را که قابل تو را داشته باشد، نیافتم. با اینحال، قلبم را میشکافم و از درونِ آن، قطرهخونی به نامِ«سلام» تقدیمت میدارم.
بازم سلام. امیدم براین است که بیش از پیش، خوشحال و موفق، پاکدل و خوشقلب، با صورتی پر از شادی و نشاط در کنارخانوادهات زندگی کنی.
احمدعزیز! نامهات امروز دوشنبه رسید. من خانه را تمیز کرده بودم و داشتم به حیاط میرفتم که دیدم پستچی آمد و نامهای به دستم داد. وقتی نگاه کردم دیدم نامه از توست. آنرا چندینبار خواندم و الان دارم ایننامه را برایت مینویسم. چون میخواستم زیادتر تو را در انتظار نگذارم.
کسی خانه نیست. بجز آدینه، همه به مدرسه رفتند. من هم ثبتنام کردم اما هنوز به مدرسه نرفتم. تصمیم دارم از فردا بروم.
میبخشی از این که نتونستم آنروز به دیدنت بیایم. وقتی از خواب بیدار شدم، دیگر دیر بود. برای همین، نیامدم. راستی آخه من کجا خوشگلم؟ که زن برادرت گفته. حتما تو زیادی از من تعریف کردی.
احمد! خودت خوب و مهربونی که منو اینطور میدونی. من که اینصفتهارو در خودم نمیبینم. خوب احمد! شاید حق با خواهر و مادرت باشه؛ چون اونها که بدی تورو نمیخوان. این تو هستی که اینقدر عجله داری. آخه چرا؟ من که اینجا هستم و تو هم اونجا. خوب پس عجلهای نباید در بین باشد.
متشکرم ازا ین که شعر و قطعهی ادبی برایم ارسال داشتی. خیلی زیبا بودند. همراه با نامهات عکسی رو که فرستاده بودی، باشه، برایت میفرستم. از سهیلا سؤال کرده بودی که: کاسی در مخابرات قبول شده یا نه؟ هنوز امتحان ندادیم تا نتیجهاش معلوم بشه. آخه چرا قبول نشم؟ تو دعا کن که من قبول بشم. البته دعات برعکس نباشه؟ اینجا که قبول بشم، درسم را هم ادامه خواهم داد.
انشاءالله که تو در درسهات همیشه موفق و پیروز باشی.
از من سؤالی کرده بودی و اون این که نوشته بودی: چقدر منو دوست داری؟ نمیدونم تا چه حد.
و یا اصلاً خودت علاقهای نسبت به من پیدا کردی؟ آره.
مثلا تا چه حدی، نمیتونم حدی براش معین کنم. چون نمیدونم واحد اندازهگیری دوستداشتن چیه(شوخی)
میخوام بدونم مَثَلی که میگن: دل به دل راه داره، درسته؟
آره درسته و من هم اینو قبول دارم.
یعنی من که اینقدر به تو علاقهمند شدم، آیا تو هم احساسی نسبت به من پیدا کردی یانه؟
باید بگم راستش اولها هیچ احساسی نسبت به تو نداشتم. اما حالا فکر میکنم دارم بیشتر بِهت علاقهمند میشم.
سلام منو به خانوادهات و کاظمآقا برسون. متشکرم. تمام اهل خانوادهام برایتان سلام میرسانند. کاسی هم همینطور.
حرفهایم را با اجازهات در اینجا به اتمام میرسونم. خدانگهدارت باد! قربانت: کاسی
تقدیم به تو احمدعزیز
از تبار آتشم
باید امشب تَرکِ این تنها کنم،
همدمی یابم، کسی پیدا کنم.
طاقت از دل بُردهاست این انزوا،
تا کی آخر امشب و فردا کنم؟
از تبارِ آتشم اینسان خموش،
کی سزد؟ باید دگر غوغا کنم.
ترکِ هستی بایدم چونان عقاب،
تا که جا، بر وسعتِ بالا کنم.
من رفیق لحظههای جوششم،
فرصتی کو؟ تا که دل دریا کنم؟
ادامه دارد ...
#دکتر_احمد_عزتیپرور
#حافظشناس_و_مدرس_دانشگاه
@book_tips 🐞
🌿🦋🌿🕊📚🕊🌿🦋🌿
📌#یادآوری_مطالعه_گروهی
✅ بیست و هشتمین روز مطالعه
📕 #گرگ_بیابان
✍ #هرمان_هسه
🔁 #قاسم_کبیری
#تعداد_صفحات_کتاب : ۳۳۸
سهم مطالعه هر روز : ۱۱صفحه
شروع: ۱۴۰۳/۰۶/۰۳
پایان: ۱۴۰۳/۰۷/۰۶
🗓 امروز سی ام شهریور ماه
🗒 صفحات ۳۰۰ تا ۳۱۱
فایل pdf و گزیده هایی از متن کتاب در کانال زیر 🔻🔻🔻
https://www.tg-me.com/booktipsgroup
@book_tips 🐞📚
🕊🌿🦋🌿📚🌿🦋🌿🕊
📌#یادآوری_مطالعه_گروهی
✅ بیست و هشتمین روز مطالعه
📕 #گرگ_بیابان
✍ #هرمان_هسه
🔁 #قاسم_کبیری
#تعداد_صفحات_کتاب : ۳۳۸
سهم مطالعه هر روز : ۱۱صفحه
شروع: ۱۴۰۳/۰۶/۰۳
پایان: ۱۴۰۳/۰۷/۰۶
🗓 امروز سی ام شهریور ماه
🗒 صفحات ۳۰۰ تا ۳۱۱
فایل pdf و گزیده هایی از متن کتاب در کانال زیر 🔻🔻🔻
https://www.tg-me.com/booktipsgroup
@book_tips 🐞📚
🕊🌿🦋🌿📚🌿🦋🌿🕊
🍃🌺🍃🔔🍃🌺🍃
درود بر دوستان کتابخوان!
از این پس، برای مطالعه گروهی، تصمیم گرفتیم به سراغ آثار یک نویسنده برویم. هر ماه، چندین اثر از یک نویسنده محبوب را انتخاب کرده و با برگزاری نظرسنجی، کتاب مورد علاقهی گروه را برای مطالعه تعیین میکنیم.
مشارکت شما در این انتخاب ادبی بسیار ارزشمند است ! اگر نویسندهی خاصی را میشناسید که آثارش شما را مجذوب کرده، در کامنتها معرفیاش کنید. ما با بررسی و تحقیق، بهترین آثار آن نویسنده را برای ماههای آینده انتخاب خواهیم کرد.
#کتابخوانی_گروهی
@book_tips 🐞
درود بر دوستان کتابخوان!
از این پس، برای مطالعه گروهی، تصمیم گرفتیم به سراغ آثار یک نویسنده برویم. هر ماه، چندین اثر از یک نویسنده محبوب را انتخاب کرده و با برگزاری نظرسنجی، کتاب مورد علاقهی گروه را برای مطالعه تعیین میکنیم.
مشارکت شما در این انتخاب ادبی بسیار ارزشمند است ! اگر نویسندهی خاصی را میشناسید که آثارش شما را مجذوب کرده، در کامنتها معرفیاش کنید. ما با بررسی و تحقیق، بهترین آثار آن نویسنده را برای ماههای آینده انتخاب خواهیم کرد.
#کتابخوانی_گروهی
@book_tips 🐞