Telegram Web Link
سوره مائده آیه ۶۸

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ


ترجمه:

كسانى كه ايمان آورده و كسانى كه يهودی و صابئی و مسيحی‌اند، هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان آوَرَد و كار نيكو كند، پس نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين خواهند شد.

#کلام_پروردگار


@book_tips 🐞
سلام بر کسانی که
معنی عشق را می‌دانند
ولی محبوبی ندارند..!

#جبران‌_خلیل‌_جبران

@book_tips 🐞
روزی آماده می‌شویم که خداحافظی کنیم. خداحافظی با هرچه و هر کس که بیشتر عشق ورزیدیم، بیشتر از خودمان!

آن روز احتمالاً روز شادی نخواهد بود امّا قطعاً روز بزرگتر شدن ما خواهد بود.

روزی که ارزشِ آدمِ درونی‌مان را ببینیم دیگر راضی نمی‌شویم به آدم‌های درگیرِ رفتن!

به آدم‌های نصفه‌نیمه در رابطه! چون آن روز دلمان نمی‌آید آدمِ درونی‌مان را کمتر دوست بداریم و به کم راضی‌اش کنیم.

آن روز مقابلِ تمام سختی‌هایِ زندگی می‌ایستیم و دستِ آدم درونی‌مان را می‌گیریم و آرام زمزمه می‌کنیم:

من هستم، با هم رد می‌شویم.
من تو را بیشتر از اشتباهاتت دوست دارم. من کنارت هستم...

#پونه_مقیمی

@book_tips 🐞
🍃🌺🍃

#سفرنامه_حج قسمت ۳۰

نمی‌شود حج آمد و دست خالی رفت. سابق بر این حاجیان موقع بازگشت خیلی چیزها خریده و با خود می‌بردند، حتی تلویزیون‌های رنگی بزرگ، یخچال فریزر و ... حالا وضع مثل گذشته نیست. در آن موقع بازار عربستان در تصرف کالاهای آمریکایی و ژاپنی بود و کشور ما که سر ستیز با غرب و غربی را داشت، در را بر روی چنین کالاهایی بسته بود و آن مصنوعات ارج و قرب بسیار یافته بود. ولی الان که بازار ایران و عربستان را چینی‌ها فتح کرده‌اند، اجناس مشابه زیاد است، گرچه بازرگانان طماع ایرانی تا اینجا  ترجیح داده‌اند، کالاهای بی‌کیفیت چینی را وارد و ببندند به ناف خلق‌الله.

برویم سر اصل مطلب:
در مدینه سراغ خرید نرفتم و در مکه‌ پس از پایان اعمال، سراغی از بازارهای مملو از کالای عربستان گرفتم. شلوغی بازار گیج‌کننده است؛ هزاران مرد و زن حاجی در حال رصد کردن و گاه خرید هستند. حاجیان همه کشورها هستند و آن همه مرد و زن خریدار از سفید مرمری تا سیاه ذغالی در کنار هم از صحنه‌های دیدنی بازار بود.

من قبلا گمان می‌کردم که ایرانیان و به خصوص زنان در مقوله تخفیف گرفتن تخصص و اصرار دارند ولی دیدم نه؛ اسم ما بد در رفته است، چرا که  زن اندونزیایی همان‌قدر اهل چانه است که  مرد پاکستانی. خلاصه که هم فروشنده و هم مشتری به دنبال مذاکرات اصلاحی نرم‌کننده بودند. مشکل جدی زبان است که آن هم فروشنده زیرک چهار تا کلمه فارسی، اردو، انگلیسی را یاد گرفته و بلغور می‌کند و گلیمش را از آب بیرون می‌کشد. اگر هم خیلی در بمانند با نشان دادن انگشتان دست منظور خود را به طرف مقابل می‌فهمانند.

فروشندگان دست مشتری را خوانده‌اند و قیمت‌ها را بالا می‌گویند چون می‌دانند که مشتری حتما خواستار کاهش ثمن‌ معامله است. جنسی را انتخاب کردم و قیمت را پرسیدم، گفت ۵۰ ریال؛گفتم ۳۰ ریال می‌خرم. قبول کرد. با خود گفتم صد رحمت به ابوسفيان! اگر او بود چنین کلاه گشادی را بر سر مشتری نمی‌تپانید. نظارتی بر این گونه داد و ستدها نیست و هیچ مقام رسمی از مشتری خارجی گیج و گول حمایتی نمی‌کند؛ یک بازار آزاد مبتنی بر اصول عرضه و تقاضا. شلوغی و ازدحام آنقدر زیاد است که باید مواظب باشی خودت را گم نکنی.

بازار ماکولات هم بی‌مشتری نبود و مغازه‌های فست‌فود و بریانی‌ها بی‌توقف مشتری می‌پذیرفت. چند ساعت از ظهر گذشته مرد و زن چنان با ولع غذا می‌خوردند که سیر، اشتها از سر می‌گرفت، چه رسد به گرسنه نزار که همانجا باید کاه گل زیر دماغش می‌گرفتند تا از غش و ضعف خارج شود.

از دست فروشان هم خرید کردم. خواستم اینجا هم چانه‌ای زده باشم، زن فروشنده قاطعانه نه گفت. او که فقط از زیر برقع دو چشمش بیرون بود دو بار گفت خَساره که نشان می‌داد حاضر به تخفیف نیست و آن را ضرر می‌شمرد. نمی‌دانم چرا ولی او را صادق‌تر از آنانی دیدم که پشت دخل‌های مغازه‌های زرق و برق‌دار برج ساعت مکه نشسته و چشم بر جیب‌های مشتریان دوخته تا به چشم زدنی آن را خالی کنند.

بعد از خرید مدتی به غذا خوردن انبوهی از کبوتران در مدخل مسجدالحرام نگاه کردم. اسمشان را گذاشته‌ام مفت‌خورهای دوست داشتنی؛ چون بی‌آنکه زحمتی بکشند، دانه نثار شده از سوی زائران را به سرعت از زمین بر می‌چینند. مفت‌خورهایی که به اندازه می‌خورند و به وقت سیری بال می‌گشایند و نوبت به دیگری می‌دهند. این است آیین مفت‌خواری پسندیده! فردا زمان بازگشت ما تعیین شده و اشتیاق بازگشت به دامن وطن و آغوش نزدیکان را می‌شود در چهره‌های متبسم دید.

پایان

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان

@book_tips 🐞
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🌺🍃
سوره بقره آیه ۴۲

وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ

ترجمه:

و حقّ را با باطل مپوشانيد و حقيقت را با اين‌كه به حقانیّت آن واقفید، كتمان نكنيد.

#کلام_پروردگار



@book_tips 🐞
زندگى کوچه‌ى سبزی‌ست میان دل دشت كه در آن عشق مهم است و گذشت 

#سهراب_سپهری

@book_tips 🐞
دهقان فرانسوی قرون وسطی را با بانکدار پاریسی عصر حاضر مقایسه کنید.
دهقان در کلبه‌ای گلی با چشم‌اندازی به خوکدونی زندگی می‌کرد، اما بانکدار در پنت‌هاوسی مجلل مشرف به شانزه‌لیزه و مجهز به جدیدترین ابزارک‌های تکنولوژی زندگی می‌کند.

ما از روی شم انتظار داریم که بانکدار از دهقان بسیار خوشبخت‌تر باشد. اما کلبه‌ی گلی و پنت‌هاوس و شانزه‌لیزه به واقع نمی‌توانند حالت روحی ما را تعیین کنند، ولی سروتونین می‌تواند.

وقتی که دهقان قرون وسطی ساخت کلبه گلی‌اش را به اتمام می‌رساند، یاخته‌های عصبی مغزش سروتونین ترشح می‌کرد و میزان آن را تا فلان حد بالا می‌برد.


یاخته‌های عصبی مغز بانکدار هم، وقتی در سال ٢٠١٤ آخرین قسط پنت‌هاوس شگفت‌انگیزش را پرداخت، به همان اندازه سروتونین ترشح کرد و میزان آن را بالا برد.

برای مغز فرقی نمی‌کند که پنت‌هاوس بسیار راحت‌تر از کلبه گلی است.

تنها چیزی که برای مغز مهم است این است که اکنون سروتونین در فلان سطح قرار دارد. در نتیجه، بانکدار ذره‌ای از هم جد اعلایش، یعنی دهقان فقیر قرون وسطایی خوشبخت‌تر نخواهد بود.

#انسان_خردمند
#یووال_نوح_هراری

@book_tips 🐞
🍃🌺🍃

حماقت بزرگی ست که آدمی، به منظور برنده شدن در بیرون، در درون ببازد.

#در_باب_حکمت_زندگی
#آرتور_شوپنهاور
@book_tips 🐞
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🌺🍃

سوره اعراف آیه ۸۶

وَ لَاتَقْعُدُواْ بِکُلِ‏ّ صِرَطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ ءَامَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجاً

ترجمه:

و به هر طريق در كمينِ گمراه كردن خلق و ترسانيدن و بازداشتن مردمِ با ايمان از راهِ خدا ننشینید و راهِ خدا را كج مجوييد (و آن را وارونه جلوه مدهيد)

#کلام_پروردگار

@book_tips 🐞
از دست رفته بود وجود ضعیف من
صبحم به بوی وصل تو جان بازداد باد
حافظ نهاد نیک تو کامت برآورد
جان‌ها فدای مردم نیکونهاد باد

#حافظ

@book_tips 🐞
🍃🌺🍃


اگر دو برادر همسان را به مدت سه سال هر روز به بدترین شکل مورد شکنجه قرار دهید
و به اولی بگویید شکنجه اش جزئی از یک تمرین ورزشی است و به دومی هیچ دلیلی برای شکنجه کردنش ارائه ندهید،
برادر اول بعد از سه سال به ورزشکاری قوی و با اعتماد به نفس بالا، و برادر دوم به انسانی حقیر و سرشار از عقده ها و کینه ها تبدیل می شود...

شکنجه و رنج برای هر دو یکسان است، اما تفاوت در معنایی است که به رنج کشیدن شان می بخشید ، یکی به امید روزهای بهتر رنج می کشد و دیگری با هر ضربه خردتر و حقیرتر می شود.

اینکه چگونه با سختی ها و مشقت های زندگی کنار بیاییم و به آن ها واکنش نشان دهیم، نهایتاً محصول یک "تصمیم شخصی" است...

می‌توانیم تصمیم بگیریم به سختی ها و مصائب اجتناب ناپذیر زندگی از منظر «معنا و حکمت» نگاه کنیم تا در پس هر ضربه روحی و هر لطمه جسمی تنومندتر، مقاوم تر و آگاه تر بیرون بیاییم یا اینکه تصمیم بگیریم در بهترین حالت یک «قربانی_منفعل» با حیاتی پر از غم باشیم.

#انسان_در_جستجوی_معنا
#ویکتور_فرانكل

@book_tips 🐞
کتاب «عشق سال های وبا» اثر کدام نویسنده زیر می‌باشد؟
Anonymous Quiz
75%
گابريل گارسيا مارکز
9%
ارنست همینگوی
9%
ویکتور فرانکل
7%
هرمان هسه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تلفیق موسیقی و تصویر، جادویی است که می‌تواند احساسات ما را به اوج برساند.
هر نت موسیقی، هر فریم تصویر، داستانی تازه را روایت می‌کند و ما را به دنیایی از زیبایی و هیجان می‌برد. بیایید لحظات ناب را با این هنر شگفت‌انگیز تجربه کنیم

موسیقی زبان مشترک همه آدمها است

اینتراستلار شاهکار هانس زیمر


@book_tips🐞
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🌺🍃
سوره نحل آیه ۱۲۵

ادْعُ إِلى‌ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ

ترجمه:

(اى پيامبر! مردم را) با حكمت (و گفتار استوار و منطقى) و پند نيكو، به راه پروردگارت بخوان و (با مخالفان) به شيوه‌اى كه نيكوتر است جدال و گفتگو كن، همانا پروردگارت به كسى كه از راه او منحرف شده آگاه‌تر است و (همچنين) او هدايت يافتگان را بهتر مى‌شناسد.

#کلام_پروردگار

@book_tips 🐞
خیلی مهم است زندگی‌ات را با افرادی بگذرانی
که نه تنها خوبی تو را می‌بینند؛
بلکه تو را به آدم بهتری تبدیل می‌کنند.

#از_عشق_گفتن
#ناتاشا_لان

@book_tips 🐞
🍃🌺🍃

همه ما فرصت‌های شگفت‌انگیزی برای زندگی کردن، لذت بردن و عشق ورزیدن داریم. عظمت دنیای درون به همان عظمت و پهناوری جهان برون است.

#وین_دایر


@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#داستانک

#زندگی_نامه قسمت اول

درست نمی‌دانم در چه ماه و چه سالی زاده شدم. مادرم و برادر بزرگم می‌گفتند گویا در سیزدهم فروردین 1340. درشناسنامه‌ام، دهم شهریور 1340 نوشته شده است. به احتمال قوی، این تاریخ درست نیست. چون برای من در سال 1346 شناسنامه گرفتند.

یک روزِ بهاری که ابرهای تیره و خاکستری، از هر سو افق را پوشانده‌ بود و آسمان هوای گریه داشت، در روستایی به نام «کاج» نزدیک قُروه همدان، از زِهدانِ مادر جدا شدم و روی علف‌های نرم و پخش شده در اتاقکی گِلی افتادم. باید روزی سرد بوده‌ باشد؛ زیرا سرما به تنم رخنه کرد و هرگز رهایم نمی‌کند. از درون دچارِ چاییدن شدم و با هر تازشِ بادی سرد، احساس لرزش و چندش می‌کنم.

من خشمناک وعصبانی، با چهره‌ی هراسانِ دنیا که زنی روستایی (مادرم) بود، آشنا شدم. درخانه جز مادرم که از دردِ زایش زَجر می‌کشید و فریاد می‌کرد و تنهایی که حضورش را به رُخ می‌کشید، کسی نبود. من در تنهایی متولد شدم. مادرم می‌گفت:
ـ فقط در سه روزِ اول زیاد گریه می‌کردی، اما بعد، ساکت بودی.

از همان روزهای نخستِ هستی‌ام، در خود فرو رفتن را آموختم و سالیان بعد، پی بُردم که تنهایی، ویژگیِ راستینِ درجهان بودن است. مادرم خودش نافم را بریده بود. کسی در روستا نبوده و همه برای جشن سیزده به در، به صحرا رفته بوده‌اند.

کهن‌ترین خاطره‌ای را که به یاد دارم، به حدود دو سالگی‌ام برمی‌گردد. به گونه‌ای مُبهم به یاد می‌آورم که در روستای «کاج»، خواهر بزرگم «گلندام» مرا با چادر به پشتش بسته و به آسیای دِه رفته‌ بود تا کمی آرد بگیرد که درخانه مادرم با آن نان بپزد. فضای نیمه تاریک آسیای روستا و مرد آسیابان با چهره‌ای پوشیده از آرد، هنوز در ذهنم زنده است. گردشِ سنگِ آسیا را می‌بینم. گونیِ کوچکِ پُر از آرد در دست‌های خواهرم قرار دارد. برمی‌گردد و دیگر چیزی یادم نیست.

کتاب خواندن را از شش سالگی آغازکردم. پدرم پیش از آن که به دبستان بروم، قرآن یادم داده بود. درهفت سالگی (1347) به دبستان ‌‏«رشدیه» در هشت متری لوله، رفتم؛ اما چون سواد خواندن و نوشتن داشتم، اسمم را در کلاس دوم نوشتند. وقتی آموزگارمان آقای ‌‏«هوشنگ اَسراری» نخستین املا را گفت و دفترها را جمع کرد تا تصحیح کند، املای من از اولین دفترها بود که او تصحیح کرد. سپس مرا ‏که در ردیف دوم نشسته بودم صدا زد و چند تا از دفترهای بچه‌ها را به من داد تا نمره بدهم. گویا از همان روز معلوم بود که درآینده معلم ‏ادبیات و املا خواهم شد!‏

(ادامه دارد)

#دکتر_احمد_عزتی‌پرور
#حافظ‌شناس_و_مدرس_دانشگاه

@book_tips 🐞
2024/09/22 15:35:10
Back to Top
HTML Embed Code: