Telegram Web Link
#هی_رفیق:
آدمها را تشویق کنید
بگذارید جوانه بزنند و‌رشد کنند
به آدمها انگیزه ی خوب شدن بدهید،

گاهی آن تشویق های کوچک
بزرگترین بخش قلب آنها را
اشغال می کند.

@Best_Stories
بگو برایتان چه بگویم
از خاک و خون کدام سرزمین
کدام حکایت و حیات آدمی
و من رد کدام اندوه را
به شما نشان دهم
و از روزن کدام راز گریه به درآیم
و از میان رگبار همه رنگ ها
کدام پرده را پیش آورم
و از روشنایی این همه آوا
چراغ کدام زندگی را برافروزم؟


نویسنده : شیرکو_بیکس

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
#داستانک

روزی فیل با سرعت از جنگل می گریخت!
دلیلش را پرسیدن گفت:شیر دستور داده گردن زرافه ها را بزنند!
گفتند: تو را چه به زرافه؟! تو که فیل هستی پس چرا نگرانی؟ گفت:بله من میدانم که فیل هستم؛اما جناب شیر،الاغ را به پیگیری این دستور ماموریت داده!!!
وقتی ماموریت مهم را بر دوش افراد بیسواد و نادان میگذارد،نتیجه فاجعه بار خواهد بود!!!

‏داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
#داستانک

پادشاهی به همراه غلامش سوار کشتی شدند.
غلام هرگز دریا را ندیده بود شروع به گریه و زاری کرد و همچنان می ترسید و هر کاری می کردند آرام نمی شد و پادشاه نمی دانست که باید چکار کند .
حکیمی در کشتی بود به پادشاه گفت اگر اجازه بدهی من آرامش میکنم و پادشاه قبول کرد.
حکیم گفت غلام را در دریا بیاندازند.
پس چند بار دست وپا زدن گفت تا اورا بیرون آوردند.
رفت در گوشه ای ساکت و آرام نشست ودیگر هیچ نگفت.
پادشاه بسیار تعجب کرد و گفت حکمت کار چه بود؟
گفت او مزه غرق شدن را نچشیده بودو قدر در کشتی بودن و سلامتی را نمی دانست.

قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید..


داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
هرگز نفرین نکنید چون این نفرین‌ها درست مثل مرغ و خروس هایی هستند که وقت غروب به لانه باز می‌گردند، دامن خودتان را می‌گیرد.

انسان باید ۳ جا زبانش را به کار بیندازد:
برای طلب شفا، آرزوی موفقیت و دعای خیر.

چیزی که برای دیگران می‌خواهید، برای شما نیز اتفاق خواهد افتاد. چرا که نتیجه گفتار انسان به صاحبش باز می‌گردد. برای همین است که باید همیشه برای کامیابی و سعادت دیگران دعا کنید تا خود نیز از آن بی بهره نمانید و اگر آرزوی بدبختی کسی را بکنید، بدانید که در این بدبختی نیز سهیم خواهید شد.

شاید باور نکنید اگر بگویم بهانه‌گیری و عیب‌جویی بی‌مورد، سبب ایجاد بیماری رماتیسم می‌شود. تفکرات انتقادی و ایرادگیری بی‌شمار سبب غلظت خون شده و مفاصل را سفت و دردناک می‌کنند.

همین طور که حسد، کینه، نفرت و ترس باعث به وجود آمدن غدد سرطانی در بدن می شود. تمام بیماری‌ها زاییده یک ذهن بیمار است. کینه ای که در ذهن و روح ما نقش کمی‌گیرد سر منشاء بسیاری از بیماری‌ها در جسم است. شریان را تنگ می‌کند، نارسایی کبد بوجود می‌آورد و دید چشم را کم می‌کند. کینه توزی مادر بیماری‌ هاست.


نویسنده : فلورانس_اسکاول‌_شین


داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترس از مرگ يك ترس حيوانى ست... بايد بر آن غلبه كرد. فقط كسانى كه به زندگى ابدى اعتقاد دارند از مرگ مى ترسند. زيرا از گناهان خود هراس دارند.

#آنتون_چخوف
کتاب: مرغ دریایی

@Best_Stories
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاهی یک لیوان چای، چند صفحه کتاب، و یک پنجره‌ی نیمه باز برای خوشبختی آدم کفایت می‌کند. همین که قدم زدن چاره‌ی دردهایت باشد، و دلخوشی‌های کوچک دلیل لبخندهایت، یعنی تو خوشبختی …

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
❁ کپی ممنوع، مگر با ذکر منبع (نام نویسنده و کانال)
📚☕️
@best_stories
#داستانک

اپیدمی

مطب پر از جمعیتی بود که برای علاج خود به آن جا مراجعه کرده بودند. پزشک بیماران را یکی پس از دیگری ویزیت می‌کرد. خانمی که حالا نوبتش رسیده بود، شنیده بود که این بهترین دکتر شهر است. جمعیت سر راهش را کنار زد و وارد اتاق پزشک شد. دکتر چند سوال تکراری پرسید، خانم عمده‌ی مشکلش را همسری دانست که او را درک نمی‌کرد. نسخه را گرفت و پیش از ترک آن‌جا تاریخ مراجعه‌ی بعدی را از منشی گرفت.
پزشک بیمار بعدی را با همین شتاب ویزیت کرد. امروز عجله داشت، نه برای ویزیت کردن و دریافت پول بیشتر، نزد همکارش قرار ویزیت گذاشته بود. هر بار به همکار روان‌پزشکش مراجعه می‌کرد احساس می‌کرد که حالش بهتر می‌شود و بیمارانش را بهتر ویزیت می‌کند.
خانم چند ساعتی را در پارک و خیابان‌ها و مراکز خرید گذراند. سپس به سراغ شوهرش رفت تا به اتفاق هم به منزل بروند. بخت با خانم یار بود؛ بار دیگر روان‌پزشکش را در مطبِ شوهرش ملاقات کرد.


نویسنده: حمید سلیمانی رازان


داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
دانلود بهترین کتابهای صوتی و pdf مجلات روز و دنیای رمان
داستانها را زندگی کنید👌👌
https://www.tg-me.com/+_Q_ZcZPst2s2MDg5
https://www.tg-me.com/+_Q_ZcZPst2s2MDg5
جانوران چگونه می توانند نیازهای آینده بدن خود را پیش بینی کنند؟ بهترین منبع اطلاعات، گذشته آنها است، اعمالی که پیش از این در موقعیت های مشابه انجام داده اند. اگر عمل قبلی فایده ای در بر داشته باشد، مثلا فرار موفق یا یک غذای خوشمزه، احتمالا آن عمل را تکرار می کنند. انواع مختلف جانوران، از جمله انسانها، به طریقی از تجارب قبلی برای آماده سازی بدن جهت عمل استفاده می کنند. پیش بینی چنان قابلیت مفیدی است که حتی موجودات تک سلولی اعمال خود را بر اساس پیشبینی برنامه ریزی می کنند. دانشمندان هنوز هم متحیرند که آنها این کار را چگونه انجام می دهند.

#لیزا_فلدمن_بارت
کتاب: هفت و نیم درس درباره مغز

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
دوست بزرگوارم، اگه خواستار رهایی از افکار آزاردهنده منفی و جذب انرژی‌های مثبت هستی شما رو به یک کانال فاخر و ارزشمند که قلب زیبای شما رو لمس کنه، دعوت می‌کنم.🌟

https://www.tg-me.com/+6UbkiHSN-9FhY2Rl
https://www.tg-me.com/+6UbkiHSN-9FhY2Rl
👌
🖋☕️

مقایسه کردن لذت را می‌کُشد. تنها فردی که باید از او بهتر باشی، کسی است که دیروز بوده‌ای...

📙 خودت باش دختر
✍🏻 ریچل هالیس

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
💎داستانی از بودا

نقل شده است: او با مردی در راهی سفر می‌کرد. آن مرد سعی داشت تا با بی احترامی، توهین و واکنشهای تند و زننده، این معلم بزرگ را بیازماید. در سه روز اول، هر گاه بودا سخن میگفت آن مرد، او را ابله می‌نامید و به گونه‌ای گستاخانه این انسان بزرگ را مورد تمسخر قرار می‌داد. سرانجام در پایان روز سوم، آن مرد تاب نیاورد و از بودا پرسید: "با وجود اینکه در سه روز گذشته من فقط به تو بی‌احترامی کرده‌ام و تو را رنجانده‌ام، چطور می‌توانی رفتاری سرشار از عشق و مهربانی نسبت به من داشته باشی؟
هر گاه سبب آزار و اذیت تو می‌شدم در پاسخ، رفتاری سرشار از عشق دریافت کردم. چطور چنین چیزی امکان پذیر است؟"
بودا در پاسخ سوال آن مرد، از او پرسید:
"اگه کسی هدیه‌ای به تو پیشنهاد کند و تو آن را نپذیری، آن هدیه به چه کسی تعلق خواهد داشت؟"
سوال این انسان بزرگ، نگرش جدیدی به آن مرد بخشید...

برگرفته از کتاب: برای هر مشکلی راه حلی معنوی وجود دارد | دکتر وین‌ دبیلو دایر

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
@best_stories
💎پاییز آشناست...
مثل عزیزی که از سفر بازگشته، مثل
رفیقی که بعد مدت‌ها به دیدنت آمده،
مثل بخار برخاسته از
چای داغی که با لذت و اشتیاق می‌نوشی‌،
مثل عطر خاک باران خورده،
مثل طعم گس خرمالو در هوایی ابری،
مثل بوی تند و گیرای نارنگی،
مثل صدای باران در شبی سرد،
مثل هیجان نخستین نگاه،
نخستین لبخند، نخستین آغوش...

پائیز را دوست دارم.

#نرگس_صرافیان_طوفان

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
انسان درباره چیزی که نمی داند دروغ نمی گوید و اگر کسی درباره چیزی اشتباه کرده و حقیقت آن برای او روشن نشده، در صورتی که چیزی خلاف واقع بگوید دروغ نگفته است ...

اساس دروغ از آنجا آغاز می شود که شخص دروغگو کاملا حقیقت را بداند ولی میخواهد آن را مخفی سازد، بنابراین ایده آل دروغگو وجدان زشتی است که به خودش حقیقت را می گوید یعنی حقیقت موضوع را می شناسد اما در ظاهر آن را انکار می کند و در آن حال که این دروغ از زبانش خارج می شود عملا حقیقت را برای خودش هم انکار می کند.

پس این حالت نفی مضاعف دارای مقام بالاتری است به این معنی که حقیقت برای خودش هم وجود نخواهد داشت و قدم اول او به این نتیجه رسیده است حقیقتی را که برای او روشن بوده در وجدان خود تاریک ساخته است، و با این توصیف می توان گفت که عقیده اصلی دروغگو برای خودش مثبت است، یعنی در قضاوت نسبت به خود حالت اثبات گرفته است.

#ژان_پل_سارتر
کتاب: هستی و نیستی
ترجمه عنایت الله شکیباپور

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
سیاستمداران تنها پول شما را نمی خواهند ، آنها روح شما را می خواهند. آنها میخواهند که شما را توسط مالیات فرسوده کنند تا سرانجام به آنها نیازمند و در مقابلشان درمانده شوید.

#جیمز_دیویدسون

داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
بوی تنت
مرا برمی‌گرداند
به دوران پیش از خودم
پیش از آن که باشم.
مگر پیش از تو
سیب هم وجود داشت؟
داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
Sweetness Of A Dream [Nex1Music.IR]
Daal Band
داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
داستان کوتاه " ستون آخر "
بقلم : شاهین بهرامی

💎ستون آخر در صفحه‌ی آخر هنوز خالی بود.
یک خبر برای تکمیل روزنامه‌ی صبح فردا کم بود.
هوتن تمام جیب‌های کت و شلوارش، که بر روی صندلی افتاده بود را به دقت جستجو کرد و تمام یادداشت‌هایش را دوباره خواند.
ضبط‌ صوت کوچکش را روشن کرد و مصاحبه‌ها را مجددا گوش داد.
عکس‌های دوربینش را چک کرد.
نه، تمام آن خبرها را قبلا نوشته و برای سردبیر ارسال کرده بود.
مستأصل و عصبانی زیر لب گفت:
- اَه لعنتی، تو این همه کار و بدبختی نمی‌شد حالا این یه خبر کم نمی‌اومد...
هوتن همانطور که دور هال خانه‌اش می‌چرخید به سردبیر و غرغر‌هایش فکر می‌کرد.
به اجاره خانه‌ی عقب افتاده و بد‌هی‌هایش می‌اندیشید.
به عدم امنیت کاریش داشت فکر ‌می‌کرد که ناگهان پشتش تیر کشید و با سر به زمین افتاد.
□               □               □             □
ستون آخر در صفحه‌ی آخر روزنامه صبح فردا این طور تکمیل شد:
«بازگشت همه به سوی اوست
در گذشت ناگهانی خبرنگار روزنامه آقای
هوتن سعادت را...»

#شاهین_بهرامی
#داستان_کوتاه
داستان‌های کوتاه جهان...!
🖋☕️
@best_stories
2024/11/16 09:56:15
Back to Top
HTML Embed Code: