Telegram Web Link
🌳🌲🌳🌲

غزل ۳۹۰ #دیوان_شمس
#مولانا



ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست
میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست

باغبانا رعد مطرب ابر ساقی گشت و شد
باغ مست و راغ مست و غنچه مست و خار مست

آسمانا چند گردی گردش عنصر ببین
آب مست و باد مست و خاک مست و نار مست

حال صورت این چنین و حال معنی خود مپرس
روح مست و عقل مست و خاک مست اسرار مست


شمس تبریزی به دورت هیچ کس هشیار نیست
کافر و مؤمن خراب و زاهد و خمار مست


@baghesabzeshgh


https://gharibianlavasani.ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#جوی_و_خاشاک_ذهن
#زهراغریبیان_لواسانی

بنشین بر لب جوی و گذران عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس

برای  حافظ شیرازی
تماشای جوی
اغتنام فرصت زندگی است .
و برای مولانا
جویبار
روح انسان است که در آن باید عکس خود را تماشا کرد .

این جهان خم است و دل چون جوی آب

در آثار مولانا
جوی، وجود آدمی است که آبِ روح در آن جریان دارد  .
هرچه انسان از تعلقاتی که مانع زلالی روح می شود
خود را پاک بسازد
و از افکار وهم آلود ،گمان ها و قضاوت های بی اساس و خاشاک های ذهنی خالی شود ،
این جوی زلال تر می شود
و آیینه و بازتاب خوبی ها می شود

هست خاشاک تو صورتهای فکر
نو بنو در می‌رسد اشکال بکر
روی آب و جوی فکر اندر روش
نیست بی خاشاک محبوب و وحش


بخشی از کتاب " #پیچیده_در_عاشقی"

#مولانا
#شمس_تبریزی
#دیوان_حافظ
#افکار
#مثنوی
#دیوان_شمس

@baghesabzeshgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
غزل ۵۲۷
#مولانا
#دیوان_شمس

گوینده :#زهراغریبیان_لواسانی



گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند

وین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زند

عالم همه دریا شود دریا ز هیبت لا شود

آدم نماند و آدمی گر خویش با آدم زند

دودی برآید از فلک نی خلق ماند نی ملک

زان دود ناگه آتشی بر گنبد اعظم زند

بشکافد آن دم آسمان نی کون ماند نی مکان

شوری درافتد در جهان، وین سور بر ماتم زند

گه آب را آتش برد گه آب آتش را خورد

گه موج دریای عدم بر اشهب و ادهم زند

خورشید افتد در کمی از نور جان آدمی

کم پرس از نامحرمان آن جا که محرم کم زند


@baghesabzeshgh

https://gharibianlavasani.ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📚#کتاب_باغ_سبز_عشق:
(#داستان_زندگی_مولانا)
#نویسنده_زهرا_غریبیان_لواسانی


#چه_گرانبها_بود_این_شراب:
(امتحان شمس از مولانا )

شمس تبریزی در جلوی چشمان خیره ی اهل خانه ی مولانا به سان غریبی وارد اتاق خداوندگار شد .

آفتاب نیمی از اتاق را از آن خود کرده بود و نیمه دیگرش نیز به ‌زودی مال او می شد.

دو مرد نشستند . شمس الدین لب به سخن گشود و گفت :
قونیه شهر شگفت انگیزیست ، اما برای من باز بیگانه است .
مردم این جا به ظاهر شادند، اما در درون پر از غم هستند .

صورت تیره اش در نور خیره ی آفتاب روشن شده بود
رو به مولانا کرد و گفت :
از تو خواهشی دارم .
مولانا سرش را به تایید تکان داد .
شمس الدین محو بازی نور با پرده ی اتاق، نگاهش را به مولانا برگرداند و به چشمان او مستقیم نگاه کرد :
به محله ی جهودی ها برو و برایم بهترین سبوی شراب را بیاور.

مولانا برخاست .
صبح گاهان بود و مرغوب ترین شراب ها در خم های کوچک و بزرگ در کوچه ی جبعون در محله ی قصیص یهودیان قونیه به فروش می رسید.

مولانا دقایقی در راه بود تا به محله ی یهودیان رسید.
پیر مرد یهودی که کلاه کوچک سیاهش بر سر طاسش ،خودنمایی می کرد ،مولانا را شناخت.

اصلا مگر کسی در قونیه بود که اورا نشناسد . مفتی اعظم مسلمانان قونیه به محله ی یهودیان آمده است.

این خبر خیلی زود به همه ی یهودیان که در آن محله زندگی می کردند ،رسید.

لحظاتی از آمدن مولانا به آن محله نگذشته بود حالا همه می دانستند که روح اسلام به آنجا آمده، اما نمی دانستند چرا؟
نکند می خواهد برای آن ها حدی بگذارد!؟
....


@baghesabzeshgh
👇🏻👇🏻👇🏻

📍تهیه و خرید کتاب 
#باغ_سبز_عشق
ناشر:#هزاره_ققنوس

علاقمندان به تهیه و خرید کتاب می توانید  از طریق لینک زیر اقدام بفرمایید :
👇👇👇👇👇

https://gharibianlavasani.ir/product/baghesabzeshgh/

♦️یا به آیدی زیر در تلگرام پیام بدهید :

@Zglwebsupport
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ارکستر و آواز ۲
شهرام ناظری
#رنگ_بی_رنگی_از_نظر_مولانا
#زهراغریبیان_لواسانی

مولانا ریشه همه رنگ ها را در نور می داند .
با از بین رفتن تعدد رنگ ها
  و دین وفرقه هاست که وحدت ایجاد می شود
و همه به این آگاهی می رسند
که این همه اختلاف به جهت فراموشی این حقیقت است
که همه از  تابش یک نور  می باشیم و آن خورشید الهی است .

  هیچ  رنگی بالاتر از رنگ خدا نیست
چرا که همه رنگ‌ها فانی اند
و‌تنها رنگ باقی خداوند است.

چون که بی رنگی اسیر رنگ شد
موسیی با موسیی در جنگ شد
.
مولانا  می فرماید که راه ها مختلف است
و در آن اختلاف ،اما مقصد یکیست .
همه ادیان یک گوهرند
و ما چون دچار رنگ تعلقات هستیم
در ظاهر می مانیم و دچار جدال با انسان های دیگر می شویم
و‌تنها جان ِپاک از تعلقات و فارغ از رنگ ،به نور پی می برد
و آزادانه  زندگی می کند.

بخشی از کتاب " #پیچیده_در_عاشقی

#مولانا
#شمس_تبريزى
#مثنوی

@baghesabzeshgh


https://gharibianlavasani.ir/
🌲🌳🌳🌲
غزل ۴۵۰
#دیوان_شمس_حضرت_مولانا

رقاصتر درخت در این باغ‌ها منم
زیرا درخت بختم و اندر سرم صباست

چون باشد آن درخت که برگش تو داده‌ای
چون باشد آن غریب که همسایه هماست




@baghesabzeshgh


https://gharibianlavasani.ir/
صورتگر نقاش
Mohammad Reza Shajarian
🌲🌳🌲🌳
تصنیف «صورتگر نقاش»

آواز: محمدرضا #شجریان 🎤
آهنگ و تنظیم: مجید #درخشانی
#شعر_مولانا


#صورتگر_نقاشم
#زهرا_غریبیان_لواسانی

صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم

وانگه همه بت‌ها را در پیش تو بگدازم

این شعر زیبا بیان شور مولانا در برابر معشوق خود است .
زبان شعر و موسیقی عطش روح را سیراب می کند ،مگر جز این است که عارفان ما به شعر رو می کردند تا به زبان و موسیقایی شعر از رازهای ناگفته پرده بردارند ؟

عباس کیارستمی می گفت: نهایت و کمال هر چیز به شعر می رسد .
عارف در نهایت شور ، آنجا که زبان از بیان وجد و غلیان های روحی او الکن می ماند به شعر رو می کند:


صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم

چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم

تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری

یا آنک کنی ویران هر خانه که می سازم

جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو

چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم

#غزل ۱۴۶۲
#مولانا
#دیوان_شمس
#موسیقی
#شعر
#عرفان
#کیارستمی



@baghesabzeshgh

https://gharibianlavasani.ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌲🌳🌲🌳
«من هر وقت طراوت پوست درخت چنار را زیر دستم احساس می‌کنم
همان اندازه سربلندم که ملت‌ها به داشتن شاهکارهای هنری...
گاوی که در یونجه‌زار می‌چرید،
چنان در گردش هستی رها بود که با رهایی خود بستگی‌های خانوادگی مرا سست می‌کرد...
گیاهی دیدم که سراپا آبی بود و چون چندتای آن را از دور می‌دیدی،
می‌پنداشتی تکه‌ای از صبح را روی زمین انداخته‌اند.
به هنگام بامداد،
گل‌های کاسنی چنان جلوه‌ای داشتند که نهانی‌ترین آینه‌های احساس را پر می‌کردند.
گاه زیبایی چنان به ما نزدیک می‌شود که از تار و پود هستی نیز می‌گذرد و در ما سرازیر می‌شود.
باید همیشه چنین باشد.
سال‌ها پیش در بیابان‌های شهر خودمان زیر درختی ایستاده بودم،
ناگهان خدا چنان نزدیک آمد که من قدری به عقب رفتم.
مردمان پیوسته چنین‌اند تماشای بی‌واسطه و رو در رو را تاب نمی‌آورند،
تنها به نیم رخ اشیاء چشم دارند.»

#سهراب_سپهری؛ هنوز در سفرم

@baghesabzeshgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌲🌳🌲🌳
#دیوان_شمس_حضرت_مولانا

من طربم طرب منم زهره زند نوای من
عشق میان عاشقان شیوه کند برای من

عشق چو مست و خوش شود بیخود و کش مکش شود
فاش کند چو بی‌دلان بر همگان هوای من

ناز مرا به جان کشد بر رخ من نشان کشد
چرخ فلک حسد برد ز آنچ کند به جای من

من سر خود گرفته‌ام من ز وجود رفته‌ام
ذره به ذره می زند دبدبه فنای من


@baghesabzeshgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مراحل_شخصیت_مولانا
#زهرا_غریبیان_لواسانی

مولوي ابعاد وجودي بسياري داشته است
و داراي سه شخصيت در مراحل سلوكی خود بوده .
​اولين مرحله از شخصيت و زندگی او
از زماني است که به تحصيل علوم مي‌پرداخته ، آنچه كه ما از او مي‌دانيم
اين است كه تا آن زمان از علوم زمان خودش چون ادبيات، فقه، تفسير قرآن، حديث، كلام، فلسفه سرمايه كافي جمع كرده بود
يعني در حدود 25 سالگي به درجه اجتهاد رسيده بود و در كتابهاي فقه به نام فقيه از او نام مي‌بردند.

​بعد مي‌رسيم به مرحله دوم از شخصيت او
يعني قبل از زماني كه با شمس تبريزي ملاقات كند
در اين مدت چون هنوز شمسي از راه نرسيده كه پرده‌ را از جلوي چشمانش كنار بزند
تحت تعليم سيدبرهان‌الدين ترمذي است.

در اين زمان مولانا كمر به رياضت و عبادت می بندد تا جایی که مريدان دورش حلقه مي‌زنند

اما مرحله سوم كه شاخص‌ترين مرحله عمر اوست
ملاقات او با پير و مرادش شمس‌ تبريزي است كه او را با جذبه روحاني خود دگرگون مي‌كند تا جايي كه نجواهاي عاشقانه او با شمس
دیوان شمس را می آفریند ....


#کتاب: #غربت_وجودی
#نویسنده :#زهرا_غریبیان_لواسانی

#مولانا
#شمس_تبریزی
#مولوی

@baghesabzeshgh
🌲🌳🌲🌳

غزل۳۲۹ #دیوان_شمس_مولانا


بیایید بیایید که گلزار دمیده‌ست
بیایید بیایید که دلدار رسیده‌ست

بیارید به یک بار همه جان و جهان را
به خورشید سپارید که خوش تیغ کشیده‌ست

بر آن زشت بخندید که او ناز نماید
بر آن یار بگریید که از یار بریده‌ست

همه شهر بشورید چو آوازه درافتاد
که دیوانه دگربار ز زنجیر رهیده‌ست

چه روزست و چه روزست چنین روز
قیامت
مگر نامه اعمال ز آفاق پریده‌ست

بکوبید دهل‌ها و دگر هیچ مگویید
چه جای دل و عقلست که جان نیز رمیده‌ست




@baghesabzeshgh
2024/09/27 23:16:37
Back to Top
HTML Embed Code: