This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عطار گفت:
محبت درست نَشَود مَگر در میانِ دو تَن
که یکی دیگری را گوید ای من!
#عطار_نیشابوری
@baghesabzeshgh
محبت درست نَشَود مَگر در میانِ دو تَن
که یکی دیگری را گوید ای من!
#عطار_نیشابوری
@baghesabzeshgh
Audio
موسیقی فیلم #کشتن_مرغ_مقلد
کارگردان: رابرت مالیگن، نوشته: هارپر لی 👆
✍️#زهراغریبیان_لواسانی
📌هر کس حق دارد هر طور که میخواهد فکر کند و توقع داشته باشد که دیگران هم به عقایدش احترام بگذارند
اما من قبل از این که با دیگران زندگی کنم، باید بتوانم با خودم زندگی کنم
وجدان آدم تنها چیزی است که نمیتواند تابع نظر اکثریت باشد
این گفتار را از فیلم کشتن مرغ مقلد آوردم
این فیلم بر اساس رمانی به همین نام ساخته شده و معصومیت انسانی را نشان می دهد که نمی تواند از حق خود در جامعه دفاع کند .
رابینسون به اتهام ناروای تجاوز به دختری سفید پوست محاکمه می شود و وکیلی انسان دوست کوشش می کند او را تبرئه کند .
تبعیض نژادی از نکته های مهم فیلم هست .
آتیکوس وکیلی شجاع است که در کل فیلم با انسانیت خود مقابل تعصب و خشونت می ایستد .
فیلم تمی آرام دارد .شاید برای ما که این روزها در سرعت بیشتر و با لقمه های آماده وقت خودمان را می گذرانیم روایتی آرام باشد ،اما داستان زندگی ما انسان ها همین هست
📌تا کجا می توانیم بر سر فضایل اخلاقی خود پافشاری کنیم و برای نجات یک ارزش از هیچ چیز نترسیم ❓
#فضایل_اخلاقی
#وجدان
@baghesabzeshgh
کارگردان: رابرت مالیگن، نوشته: هارپر لی 👆
✍️#زهراغریبیان_لواسانی
📌هر کس حق دارد هر طور که میخواهد فکر کند و توقع داشته باشد که دیگران هم به عقایدش احترام بگذارند
اما من قبل از این که با دیگران زندگی کنم، باید بتوانم با خودم زندگی کنم
وجدان آدم تنها چیزی است که نمیتواند تابع نظر اکثریت باشد
این گفتار را از فیلم کشتن مرغ مقلد آوردم
این فیلم بر اساس رمانی به همین نام ساخته شده و معصومیت انسانی را نشان می دهد که نمی تواند از حق خود در جامعه دفاع کند .
رابینسون به اتهام ناروای تجاوز به دختری سفید پوست محاکمه می شود و وکیلی انسان دوست کوشش می کند او را تبرئه کند .
تبعیض نژادی از نکته های مهم فیلم هست .
آتیکوس وکیلی شجاع است که در کل فیلم با انسانیت خود مقابل تعصب و خشونت می ایستد .
فیلم تمی آرام دارد .شاید برای ما که این روزها در سرعت بیشتر و با لقمه های آماده وقت خودمان را می گذرانیم روایتی آرام باشد ،اما داستان زندگی ما انسان ها همین هست
📌تا کجا می توانیم بر سر فضایل اخلاقی خود پافشاری کنیم و برای نجات یک ارزش از هیچ چیز نترسیم ❓
#فضایل_اخلاقی
#وجدان
@baghesabzeshgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رشته کوه هزار مسجد
خراسان
و آوازی اهورایی
🌲🌳🌲🌳
گفت: نماز کردند؟
گفت: آری!
گفت: آه!
گفت: نماز همه عمرم بتو دهم، آن «آه» را به من ده!
#مقالات_شمس
@baghesabzeshgh
خراسان
و آوازی اهورایی
🌲🌳🌲🌳
گفت: نماز کردند؟
گفت: آری!
گفت: آه!
گفت: نماز همه عمرم بتو دهم، آن «آه» را به من ده!
#مقالات_شمس
@baghesabzeshgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌲🌳🌲🌳
تنها در بی چراغی شبها می رفتم
دستهایم از یاد مشعل ها تهی شده بود
همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود
مشت من ساقه خشک تپش ها را می فشرد
لحظه ام از طنین
ریزش پیوندها پر بود
تنها می رفتم می شنوی ؟ تنها
من از شادابی باغ زمرد کودکی به راه افتاده بودم
آیینه ها انتظار تصوریم را می کشیدند
درها عبور غمناک مرا می جستند
و من می رفتم می رفتم تا درپایان خودم فرو افتم
ناگهان تو از بیراهه لحظه ها میان دو تاریکی به
من پیوستی
صدای نفس هایم با طرح دوزخی اندامت درآمیخت
همه تپشهایم از آن تو باد چهره به شب پیوسته همه تپشهایم
من از برگریز سرد ستاره ها گذشته ام
تا در خط های عصیانی پیکرت شعله گمشده را بربایم
دستم را به سراسر شب کشیدم
زمزمه نیایش دربیداری انگشتانم تراوید
خوشه قضا رافشردم
قطره های ستاره در تاریکی درونم درخشید
و سرانجام در آهنگ مه آلود نیایش ترا گم کردم
میان ما سرگردانی بیابان هاست
بی چراغی شب ها بستر خاکی غربت ها فراموشی آتش هاست
میان ما هزار و یک شب جست و جو هاست
آوار آفتاب
#سهراب_سپهری
@baghesabzeshgh
تنها در بی چراغی شبها می رفتم
دستهایم از یاد مشعل ها تهی شده بود
همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود
مشت من ساقه خشک تپش ها را می فشرد
لحظه ام از طنین
ریزش پیوندها پر بود
تنها می رفتم می شنوی ؟ تنها
من از شادابی باغ زمرد کودکی به راه افتاده بودم
آیینه ها انتظار تصوریم را می کشیدند
درها عبور غمناک مرا می جستند
و من می رفتم می رفتم تا درپایان خودم فرو افتم
ناگهان تو از بیراهه لحظه ها میان دو تاریکی به
من پیوستی
صدای نفس هایم با طرح دوزخی اندامت درآمیخت
همه تپشهایم از آن تو باد چهره به شب پیوسته همه تپشهایم
من از برگریز سرد ستاره ها گذشته ام
تا در خط های عصیانی پیکرت شعله گمشده را بربایم
دستم را به سراسر شب کشیدم
زمزمه نیایش دربیداری انگشتانم تراوید
خوشه قضا رافشردم
قطره های ستاره در تاریکی درونم درخشید
و سرانجام در آهنگ مه آلود نیایش ترا گم کردم
میان ما سرگردانی بیابان هاست
بی چراغی شب ها بستر خاکی غربت ها فراموشی آتش هاست
میان ما هزار و یک شب جست و جو هاست
آوار آفتاب
#سهراب_سپهری
@baghesabzeshgh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
غزل ۵۲۷
#مولانا
#دیوان_شمس
گوینده :#زهراغریبیان_لواسانی
گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند
وین عالم بیاصل را چون ذرهها برهم زند
عالم همه دریا شود دریا ز هیبت لا شود
آدم نماند و آدمی گر خویش با آدم زند
دودی برآید از فلک نی خلق ماند نی ملک
زان دود ناگه آتشی بر گنبد اعظم زند
بشکافد آن دم آسمان نی کون ماند نی مکان
شوری درافتد در جهان، وین سور بر ماتم زند
گه آب را آتش برد گه آب آتش را خورد
گه موج دریای عدم بر اشهب و ادهم زند
خورشید افتد در کمی از نور جان آدمی
کم پرس از نامحرمان آن جا که محرم کم زند
@baghesabzeshgh
https://gharibianlavasani.ir
#مولانا
#دیوان_شمس
گوینده :#زهراغریبیان_لواسانی
گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند
وین عالم بیاصل را چون ذرهها برهم زند
عالم همه دریا شود دریا ز هیبت لا شود
آدم نماند و آدمی گر خویش با آدم زند
دودی برآید از فلک نی خلق ماند نی ملک
زان دود ناگه آتشی بر گنبد اعظم زند
بشکافد آن دم آسمان نی کون ماند نی مکان
شوری درافتد در جهان، وین سور بر ماتم زند
گه آب را آتش برد گه آب آتش را خورد
گه موج دریای عدم بر اشهب و ادهم زند
خورشید افتد در کمی از نور جان آدمی
کم پرس از نامحرمان آن جا که محرم کم زند
@baghesabzeshgh
https://gharibianlavasani.ir
🌲🌳🌲🌳
آدمی را خواهی که بشناسی،
او را در سخن آر،
از سخنِ او، او را بدانی
#مولانا
#فیه_مافیه
@baghesabzeshgh
آدمی را خواهی که بشناسی،
او را در سخن آر،
از سخنِ او، او را بدانی
#مولانا
#فیه_مافیه
@baghesabzeshgh
#قونیه_مزار_مولانا
غزل ۳۴
#دیوان_شمس
#مولانا
ای سرخوشان ای سرخوشان آمد طرب دامن کشان
بگرفته ما زنجیر او بگرفته او دامان ما
آمد شراب آتشین ای دیو غم کنجی نشین
ای جان مرگ اندیش رو ای ساقی باقی درآ
ای هفت گردون مست تو ما مهرهای در دست تو
ای هست ما از هست تو در صد هزاران مرحبا
ای مطرب شیرین نفس هر لحظه میجنبان جرس
ای عیش زین نه بر فرس بر جان ما زن ای صبا
ای بانگ نای خوش سمر در بانگ تو طعم شکر
آید مرا شام و سحر از بانگ تو بوی وفا
بار دگر آغاز کن آن پردهها را ساز کن
بر جمله خوبان ناز کن ای آفتاب خوش لقا
خاموش کن پرده مدر سغراق خاموشان بخور
ستار شو ستار شو خو گیر از حلم خدا
@baghesabzeshgh
غزل ۳۴
#دیوان_شمس
#مولانا
ای سرخوشان ای سرخوشان آمد طرب دامن کشان
بگرفته ما زنجیر او بگرفته او دامان ما
آمد شراب آتشین ای دیو غم کنجی نشین
ای جان مرگ اندیش رو ای ساقی باقی درآ
ای هفت گردون مست تو ما مهرهای در دست تو
ای هست ما از هست تو در صد هزاران مرحبا
ای مطرب شیرین نفس هر لحظه میجنبان جرس
ای عیش زین نه بر فرس بر جان ما زن ای صبا
ای بانگ نای خوش سمر در بانگ تو طعم شکر
آید مرا شام و سحر از بانگ تو بوی وفا
بار دگر آغاز کن آن پردهها را ساز کن
بر جمله خوبان ناز کن ای آفتاب خوش لقا
خاموش کن پرده مدر سغراق خاموشان بخور
ستار شو ستار شو خو گیر از حلم خدا
@baghesabzeshgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محسن چاوشی 👆
جان من است او
✍#زهرا_غریبیان_لواسانی
جان منست او هی مزنیدش
آن منست او هی مبریدش
آب منست او نان منست
او مثل ندارد باغ امیدش
این گفتار زیبا از مولاناست :
اما مگر می توان
به راحتی
روح و جان مولانا را
در زمان گفتن این شعر
حس کرد
وقتی معشوقش را چون جان می داند ؟
بزرگ علوی در کتاب چشمهایش می گوید :
بعضی چیزها را نمیشود گفت.
رگ و پی شما را میتراشد،
دل شما را آب میکند، اما وقتی میخواهید بیان کنید میبینید که بیرنگ و جلاست.
مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد.
عینا همان تابلوست.
اما آن روح، آن چیزی که دل شما را میفشارد،
در آن نیست.
مولانا می گفت من مثل میر آبی هستم
که آب را به زمین های شما می فرستد
زمین وجود شما باید استعداد پذیرش آب را داشته باشد .
اکنون مثنوی آب زلالی است
که در اختیار ماست .
باید تشنگی مان را بیشتر کنیم
تا از آب لطیف مثنوی مولانا
بهره بیشتری ببریم :
تشنگان گر آب جویند از جهان
آب جوید هم به عالم تشنگان
📕#کتاب_پیچیده_در_عاشقی
#دیوان_شمس
#بزرگ_علوی
#مثنوی
#مولانا
@baghesabzeshgh
https://gharibianlavasani.ir
جان من است او
✍#زهرا_غریبیان_لواسانی
جان منست او هی مزنیدش
آن منست او هی مبریدش
آب منست او نان منست
او مثل ندارد باغ امیدش
این گفتار زیبا از مولاناست :
اما مگر می توان
به راحتی
روح و جان مولانا را
در زمان گفتن این شعر
حس کرد
وقتی معشوقش را چون جان می داند ؟
بزرگ علوی در کتاب چشمهایش می گوید :
بعضی چیزها را نمیشود گفت.
رگ و پی شما را میتراشد،
دل شما را آب میکند، اما وقتی میخواهید بیان کنید میبینید که بیرنگ و جلاست.
مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد.
عینا همان تابلوست.
اما آن روح، آن چیزی که دل شما را میفشارد،
در آن نیست.
مولانا می گفت من مثل میر آبی هستم
که آب را به زمین های شما می فرستد
زمین وجود شما باید استعداد پذیرش آب را داشته باشد .
اکنون مثنوی آب زلالی است
که در اختیار ماست .
باید تشنگی مان را بیشتر کنیم
تا از آب لطیف مثنوی مولانا
بهره بیشتری ببریم :
تشنگان گر آب جویند از جهان
آب جوید هم به عالم تشنگان
📕#کتاب_پیچیده_در_عاشقی
#دیوان_شمس
#بزرگ_علوی
#مثنوی
#مولانا
@baghesabzeshgh
https://gharibianlavasani.ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌲🌳🌳🌲
بر لبش قفلست و در دل رازها
لب خموش و دل پر از آوازها
#مولانا
دفتر پنجم مثنوی
حکایت :توبه نصوح
@baghesabzeshg
بر لبش قفلست و در دل رازها
لب خموش و دل پر از آوازها
#مولانا
دفتر پنجم مثنوی
حکایت :توبه نصوح
@baghesabzeshg
Forwarded from استاد شهرام ناظری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌺هدیه ای برای علاقمندان به مولانا
☘"کتاب باغ سبز عشق "داستان زندگی مولانا است .
کتاب به زبان ساده زندگی مولانا را از لحظه تولد تا دیدار با شمس و پایان زندگی او روایت می کند .
بخشی از کتاب :
نگاه مولانا به شمس الدین تبریزی می افتد .در نگاهی که بین آنها رد و بدل می شود ،خورشیدی پر فروغ در جانش روشن می شود .چشمان سیاه شمس به او می گوید که از راه دور به جستجویت آمده ام ،شهرها را گشته ام و از خدا خواسته ام تو را به من برساند و نگاه پر نور مولانا به او می گوید :مرا ترک نکن درویش .با من بمان و این بار ِ بزرگ را از شانه های خسته ام بر دار .
نه بازاریان که فقط گوششان به صدای چُرتکه و شمردن سکه ها خو گرفته است ،از راز نگاه بین شمس الدین و مولانا با خبر شدند و نه طالبان علم که هر شب در آرزوی ختم کتابی ،چشم بر هم می نهند ،حرف های رد و بدل شده ،در چشمان آن دو را شنیدند و نه حافظان قرآن که دلخوش به حفظ ظاهر قرآن دارند ،نه فقیهان که صورت ظاهر دین را موشکافی می کنند و راهی به اعماق دین هرگز نمی یابند ،برق دیدگان آن دو را فهمیدند .هیچ کس و هیچ کس از راز آن دو با خبر نشد .
مولانا به یکباره .....
📚#کتاب_باغ_سبز_عشق:
(#داستان_زندگی_مولانا)
#نویسنده_زهرا_غریبیان_لواسانی
#ناشر_هزاره_ققنوس
@baghesabzeshgh
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
📍تهیه و خرید کتاب
#باغ_سبز_عشق
علاقمندان به تهیه و خرید کتاب می توانید از طریق لینک زیر اقدام بفرمایید :
👇👇👇👇👇
https://gharibianlavasani.ir/product/baghesabzeshgh/
♦️یا به آیدی زیر در تلگرام پیام بدهید :
@Zglwebsupport
☘"کتاب باغ سبز عشق "داستان زندگی مولانا است .
کتاب به زبان ساده زندگی مولانا را از لحظه تولد تا دیدار با شمس و پایان زندگی او روایت می کند .
بخشی از کتاب :
نگاه مولانا به شمس الدین تبریزی می افتد .در نگاهی که بین آنها رد و بدل می شود ،خورشیدی پر فروغ در جانش روشن می شود .چشمان سیاه شمس به او می گوید که از راه دور به جستجویت آمده ام ،شهرها را گشته ام و از خدا خواسته ام تو را به من برساند و نگاه پر نور مولانا به او می گوید :مرا ترک نکن درویش .با من بمان و این بار ِ بزرگ را از شانه های خسته ام بر دار .
نه بازاریان که فقط گوششان به صدای چُرتکه و شمردن سکه ها خو گرفته است ،از راز نگاه بین شمس الدین و مولانا با خبر شدند و نه طالبان علم که هر شب در آرزوی ختم کتابی ،چشم بر هم می نهند ،حرف های رد و بدل شده ،در چشمان آن دو را شنیدند و نه حافظان قرآن که دلخوش به حفظ ظاهر قرآن دارند ،نه فقیهان که صورت ظاهر دین را موشکافی می کنند و راهی به اعماق دین هرگز نمی یابند ،برق دیدگان آن دو را فهمیدند .هیچ کس و هیچ کس از راز آن دو با خبر نشد .
مولانا به یکباره .....
📚#کتاب_باغ_سبز_عشق:
(#داستان_زندگی_مولانا)
#نویسنده_زهرا_غریبیان_لواسانی
#ناشر_هزاره_ققنوس
@baghesabzeshgh
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
📍تهیه و خرید کتاب
#باغ_سبز_عشق
علاقمندان به تهیه و خرید کتاب می توانید از طریق لینک زیر اقدام بفرمایید :
👇👇👇👇👇
https://gharibianlavasani.ir/product/baghesabzeshgh/
♦️یا به آیدی زیر در تلگرام پیام بدهید :
@Zglwebsupport
غریبیان لواسانی
کتاب باغ سبز عشق نسخه چاپی
کتاب ( باغ سبز عشق - داستان زندگی مولانا ) به داستان زندگی مولانا از تولد تا وفات می پردازد و پادکست صوتی این کتاب در همه پلتفرمهای پادگیر قابل دریافت است
مولانا و باغِ سبـــزِ عشق (غریبیان لواسانی) pinned «🌺هدیه ای برای علاقمندان به مولانا ☘"کتاب باغ سبز عشق "داستان زندگی مولانا است . کتاب به زبان ساده زندگی مولانا را از لحظه تولد تا دیدار با شمس و پایان زندگی او روایت می کند . بخشی از کتاب : نگاه مولانا به شمس الدین تبریزی می افتد .در نگاهی که بین آنها…»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌲🌳🌲🌳
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
#مولانا
غزل ۱۷۲۵
#دیوان_شمس
من از میان چشمانت میگذرم
بدانسان که از میان آب،
چشمانی که ببرها
برای نوشیدن رؤیا به کنارش میآیند.
#اوکتاویو_پاز
@baghesabzeshgh
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
#مولانا
غزل ۱۷۲۵
#دیوان_شمس
من از میان چشمانت میگذرم
بدانسان که از میان آب،
چشمانی که ببرها
برای نوشیدن رؤیا به کنارش میآیند.
#اوکتاویو_پاز
@baghesabzeshgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Rendane Mast
Mohammadreza Shajarian
#استاد_شجریان
رندان سلامت میکنند جان را غلامت میکنند
مستی ز جامت میکنند مستان سلامت میکنند
#مستی_مولانا
✍️#زهراغریبیان_لواسانی
داشتم فکر می کردم
شوریدگی و مستی مولانا را با چه می شود قیاس کرد ؟
رستاخیزی در وجود او بود
که هنوز بعد از قرن ها
هر که غزلیات او را می خواند ،چه اهل عرفان باشد
و یا در طریقی دیگر ،در این عشق او سهیم می شود .
درباره این عشق سخن گفتن سخت است .
از روحی که بیقرارانه
هنوز ما را با خواندن مثنوی معنوی
غرقه خود می سازد
و در زندگی ،مرگ و آنگاه زمانی دراز
پس از کوچ خود از این دیار خاکی ،
هنوز در دل های ما می زید .
افلاکی درباره روز مرگ مولانا
چنین می نویسد :
بعد از آنکه جنازۀ حضرت مولانا جلالالدین را بیرون آوردند
کافّۀ اکابر و اصاغر سر باز کرده بودند
و تمامت زنان و اطفال حاضر گشته
رستخیزی برخاسته بود که رستخیز قیامت کبری را مانستی.
همگان گریان و نعرهزنان میرفتند ...
آیات میخواندند و نوحهها میکردند و ..
📕#کتاب_پیچیده_در_عاشقی
#شوریدگی
#وفات_مولانا
#شمس_تبریزی
#مستی_مولانا
#مثنوی
https://gharibianlavasani.ir/
@baghesabzeshgh
رندان سلامت میکنند جان را غلامت میکنند
مستی ز جامت میکنند مستان سلامت میکنند
#مستی_مولانا
✍️#زهراغریبیان_لواسانی
داشتم فکر می کردم
شوریدگی و مستی مولانا را با چه می شود قیاس کرد ؟
رستاخیزی در وجود او بود
که هنوز بعد از قرن ها
هر که غزلیات او را می خواند ،چه اهل عرفان باشد
و یا در طریقی دیگر ،در این عشق او سهیم می شود .
درباره این عشق سخن گفتن سخت است .
از روحی که بیقرارانه
هنوز ما را با خواندن مثنوی معنوی
غرقه خود می سازد
و در زندگی ،مرگ و آنگاه زمانی دراز
پس از کوچ خود از این دیار خاکی ،
هنوز در دل های ما می زید .
افلاکی درباره روز مرگ مولانا
چنین می نویسد :
بعد از آنکه جنازۀ حضرت مولانا جلالالدین را بیرون آوردند
کافّۀ اکابر و اصاغر سر باز کرده بودند
و تمامت زنان و اطفال حاضر گشته
رستخیزی برخاسته بود که رستخیز قیامت کبری را مانستی.
همگان گریان و نعرهزنان میرفتند ...
آیات میخواندند و نوحهها میکردند و ..
📕#کتاب_پیچیده_در_عاشقی
#شوریدگی
#وفات_مولانا
#شمس_تبریزی
#مستی_مولانا
#مثنوی
https://gharibianlavasani.ir/
@baghesabzeshgh