Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌲🌳🌲🌳

غزل ۸۴۹
#دیوان_شمس
#مولانا


آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد

مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد

راه دهید یار را آن مه ده چهار را

کز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسد

چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان

عنبر و مشک می‌دمد سنجق یار می‌رسد

رونق باغ می‌رسد چشم و چراغ می‌رسد

غم به کناره می‌رود مه به کنار می‌رسد

تیر روانه می‌رود سوی نشانه می‌رود

ما چه نشسته‌ایم پس شه ز شکار می‌رسد

باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند

سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد

خلوتیان آسمان تا چه شراب می‌خورند

روح خراب و مست شد عقل خمار می‌رسد

چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما

زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار می‌رسد

@baghesabzeshgh
Forwarded from Telescopy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌳🌲🌳🌲

ايام مي آيند تا بر شما مبارك شوند
مبارك شماييد


#مقالات_شمس_تبریزی

@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲

غزل ۳۲۲
#دیوان_شمس_حضرت_مولانا

آمده‌اَم که تا به خود،
گوش کَشانْ کَشانَمَت
بی دل و بیخودت کُنم،
در دل و جانْ نِشانَمَت


آمده‌اَم بهارِ خوش،
پیشِ تو ای درختِ گُل
تا که کِنار گیرَمَت؛
خوش خوش و می‌فَشانَمَت


@baghesabzeshgh
Zehi Eshgh-(IRMP3.IR)
Faramarz Aslani
زهی عشق
با صدای #فرامرزاصلانی
شعر از #مولانا
به یاد فرامرز اصلانی و کوچ نابهنگامش


#زهی_عشق_دربهار
#زهرا_غریبیان_لواسانی

زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا

چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا

چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید

چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا


بهار آمد و روح درختان جان گرفت .
گویی روح درخت آماده یک تلنگر و یک وزش نسیم بهاری بود .
آدم هم همینطوره ،مثل درخت می تواند همیشه تحول و تغییر را درفصل های زندگی داشته باشد.
مولانا بهار را فرصتی می داند
که با یک تغییر و خانه تکانی ،جا برای شادی های اصیل باز می شود
و آنچه قدیمی است کنار می رود و آن وقت حتما عشق از راه می رسد ...
رونق باغ می رسد چشم و چراغ می رسد
غم به کناره می رود مه به کنار می رسد

سیمین دانشور در کتاب زیبای سووشون می نویسد :

آدم باید در این دنیا یک کار بزرگتری از زندگی روزمره بکند.
باید بتواند چیزی را تغییر بدهد. حالا که کاری نمانده بکنم پس عشق می‌ورزم !

کتاب #پیچیده_در_عاشقی

#سیمین_دانشور
#سووشون
#عشق
#عرفان

@baghesabzeshgh

https://gharibianlavasani.ir/
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌲🌳🌲🌳

زِ نوبهار به‌رقص است ذره‌ذرهٔ خاک
تو نیز جزو زمینی،
در این بهار مَخسب!


#صائب_تبریزی

🌲🌳🌲🌳

آن که بی‌باده کند جان مرا مست کجاست
وان که بیرون کند از جان و دلم دست کجاست

وان که سوگند خورم جز به سر او نخورم
وان که سوگند من و توبه‌ام اشکست کجاست

#مولانا

@baghesabzeshgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کتاب_باغ_سبز_عشق:
#داستان_زندگی_مولانا
#نویسنده_زهرا_غریبیان_لواسانی

بهار از راه می رسید .شکوفه های بادام ،خُرد و سپید بر درختان پیدا می شدند.
جویباران پر از آب می شدند و بیدمشک ها عطر می پراکندند. در باغ ِمولانا نیز ،درخت نارنج شکوفه داده بود.
صبحی سپید و روشن بود که مولانا دختر صلاح الدین، فاطمه خاتون را برای پسرش سلطان ولد خواستگاری کرد.
فاطمه خاتون ،درس خوانده بود ،در مجالس خداوندگار شرکت می کرد ،شاید نمی توانست هم طراز بهاءالدین باشد که در عرفان نظری ، عرفان عملی و در علوم الهی زبانزد بود، اما برای زندگی ،یار خوبی بود.

هرچند که صوفیان از این وصلت دل خوشی نداشتند ، صلاح الدین و جلال الدین پدر عروس و داماد ،از این وصلت ،مسرور و شاد شدند
و جشن عروسی را خیلی زود به راه انداختند و صوفیان در کمال ناباوری دیدند که این وصله نامتجانس ،به خاندان معروف بهاءالولد متصل شد و صلاح الدین زرکوب ،خویشاوند خانوادگی مولانا شد. ...

👇👇👇👇

برای خرید کتاب  کاغذی :

علاقمندان به کتاب #باغ_سبز_عشق  (چاپی ) می توانند  از طریق لینک زیر اقدام بفرمایند :
👇👇👇👇👇

https://gharibianlavasani.ir/product/baghesabzeshgh/
در این آبادی
کانال صدای سخن عشق
آواز #در_این_آبادی
استاد #شهرام_ناظری
آهنگساز #هوشنگ_کامکار
آلبوم #در_گلستانه
شاعر #سهراب_سپهری
دستگاه #چهارگاه #بیات_اصفهان
اجرا #ارکستر_سمفونیک_تهران
انتشار به سال ۱۳۶۷

🌲🌳🌲🌳

من در این آبادی پی چیزی می‌گشتم
پی خوابی شاید پی نوری ریگی لبخندی


@baghesabzeshgh

🪕 @seday_e_sokhan_e_eshgh 🪕
غزل ۶۲
#دیوان_شمس_حضرت_مولانا

بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را

از آن پیغامبر خوبان پیام آورد مستان را

زبان سوسن از ساقی کرامت‌های مستان گفت

شنید آن سرو از سوسن قیام آورد مستان را

ز اول باغ در مجلس نثار آورد آنگه نقل

چو دید از لاله کوهی که جام آورد مستان را

ز گریه ابر نیسانی دم سرد زمستانی

چه حیلت کرد کز پرده به دام آورد مستان را

سقاهم ربهم خوردند و نام و ننگ گم کردند

چو آمد نامه ساقی چه نام آورد مستان را

درون مجمر دل‌ها سپند و عود می‌سوزد

که سرمای فراق او زکام آورد مستان را

درآ در گلشن باقی برآ بر بام کان ساقی

ز پنهان خانه غیبی پیام آورد مستان را

چو خوبان حله پوشیدند درآ در باغ و پس بنگر

که ساقی هر چه درباید تمام آورد مستان را

که جان‌ها را بهار آورد و ما را روی یار آورد

ببین کز جمله دولت‌ها کدام آورد مستان را

ز شمس الدین تبریزی به ناگه ساقی دولت

به جام خاص سلطانی مدام آورد مستان را



@baghesabzeshgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌲🌳🌲🌳


از آمدن  بهار   و از   رفتن  دی
اوراق وجود ما همی گردد طی

می خور! مخور اندوه که فرمود حکیم
غمهای جهان  چو زهر و  تریاکش  می

#خیام

@baghesabzeshgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌲🌳🌲🌳

اگر توانسته باشم در قلبِ یک انسان
پنجره‌ی جدیدی را به سویِ او باز کرده باشم،
زندگانیِ من پوچ نبوده است!

#خلیل_جبران
از خلالِ یادداشت‌های #ماری_هاسکل

@baghesabzeshgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نوروز
با صدای #احمد_شاملو


زمان پادشاهی جمشید، هنگام برپائی نوروز در روز هرمزد از ماه فروردین:

چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا

جهان انجمن شد بر تخت اوی
از آن بر شد فره بخت اوی

به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند

سر سال نو هرمز فرودین
بر آسوده از رنج روی تن دل ز کین

به نوروز تو شاه گیتی فروز
بر آن تخت بنشست فیروز روز

بزرگان بشادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند

چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار

#نوروز
#شاهنامه
#فردوسی

@baghesabzeshgh
تهران
امروز
پوشیده از ابر

@baghesabzeshgh
Canon
Piano Peace
موسیقی زیبای باران 👆

#زیبایی_در_چشمان_مولانا
✍️#زهرا_غریبیان_لواسانی

هوای بهاری این روزهای تهران بسیار زیباست .
لحظاتی قبل، ابر تمام کوه را پوشانده بود ،درست شبیه یک پنبه سفید بسیار بزرگ که از تمیزی دوست داشتی بهش دست بزنی.
مولانا اگر این منظره را می دید می گفت :

آسمان شو ابر شو باران ببار
فقط نگاه نکن ،خودت هم چون ابر شو .

حتم دارم مولانا برای دیدن تمام زیبایی ها درنگ می کرده .
برای آنکه زیبایی را می شناسد
هر چهره جهان ، آسمان ،ابر ،درخت ،تغییر فصل ، ،رنگ به رنگ شدن درخت
اشارتی است
هم به احوال عمر ما که می گذرد
و هم نشانی از حضوری
که عالم از نغمه او
هر دم از حالی به حال دیگر رقصان است .

مولانا این رقص زیبا را نظاره گر بود
که عاشقانه سرود :

ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او
شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او

این عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جان من
صد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی او

بخشی از این نوشته از
کتاب :#پیچیده_در_عاشقی

#مولانا
#عارفان
#بهار
#عشق
#باران
#تهران
#مولانا


@baghesabzeshgh

https://gharibianlavasani.ir/
2024/10/04 19:24:51
Back to Top
HTML Embed Code: