Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تعریف و تمجیدِ اِغراق‌آمیز [و گاه دروغین]
از مُتوفّی، ریشه‌ در فرهنگ‌ِ مُرده‌پرستی دارد و این یکی از خصیصه‌های رفتاریِ اکثریتی‌ست که گردونه‌ی اخلاقیات‌شان بر مَدارِ تَملّق می‌چرخد!

#بابک_رضایی
🍃
Forwarded from Super Human
انسانها موجوداتِ عجیبی اند. وقتی برای خریدِ چیزهایی مثلِ پیراهن، لاستیکِ اتومبیل و یا هندوانه اقدام می کنند، تمام انرژیِ فکری شان را متمرکزِ بر آن می کنند که مبادا متضرر شوند و یا شفتالوی کِرم زده به خانه ببرند. اما همین آدمها، با اولین نگاه، عاشقِ انسانی دیگر می شوند! سالهای سال و عموماً باقیِ عمرشان را چنین مضحک سپری می کنند! گاه با دقایقی همنشینی در کافه ای، میلِ به سالها رفاقت در آنها پایدار می ماند و جانِ خویش را از بَر گرفتنِ طعم ها و جستجوگری های دیگر محروم می نمایند!
می دانید چرا؟
همواره علت ها بسیار پیچیده و در هم تنیده اند. می بایست دل و روده ی تاریخ، تمدن و مذاهب بشری را بیرون کشید.حالیا چه کسی را تابِ چنین طاقتی ست؟
هم‌اوست که آزاده تن است.

بابک رضایی
@babakrezaii
Forwarded from Super Human
این گزاره، نجیب ترین اصلِ ممکن است:
همه چیز در سیّالیّت است و در سیلان اش؛ پیوسته در تضاد!
متونِ جان افزای چنین اند. از آن رو که اندیشیدن؛ چنین است.

بابک رضایی
@babakrezaii
همه‌ چیزهای قوی، چون عاطفه‌ای که آدمی را یکسره محزون و سرشار می‌دارد و یا به‌عکس؛ حسّی که به‌جانِ لحظه‌ای، فراخی وُ خُرّمی‌‌ می‌بخشد؛ غلیانِ بی‌بدیل
«مرگی»ست که پیمانه را از پیدایی وُ ناپیداییَ‌ش پُر و تهی می‌سازد.

#بابک_رضایی
🍃
📃

عموماً آدمی در بحران‌ها [پنداری] هوشیار می‌شود، اما این نوع از هوشیاری؛ سایه‌ی اراده‌ی حیات است که به محضِ مرتفع‌شدنِ اضطراب حاصل از وضعیتِ ناآرام، محو می‌شود!
شباهتی‌ست میان این نوع از هوشیاریِ ضروری [که صرفاً برآیندِ تحمیل‌های پیرامونی‌ست] و آن‌گونه از هوشیاری، که قائم به‌خود؛ رفیع و آفتاب است و سایه‌سارها را می زُداید.
شباهتی‌ست فریبنده، لیکن یکی از دسته‌ی هیجانات و دیگری؛ والا، مرکب از نیرومندیِ عقل و احساس.

#بابک_رضایی

ویدیو را اینجا ببینید↙️

https://www.instagram.com/reel/DC_vgRlO2Kj/?igsh=MTl5aDBybzd0a2F0cA==

🍃
📃
به راستی، ابقاء طبیعت بر جوهر مبارزه استوار است؛ مبارزه‌ای که در جانِ اخلاقی-انسانیِ ما می بایست از جنس هوشیاری باشد. هوشیاری‌ای که ما را به ادراک و شناختی عمیق‌تر از خویشتن و دیگران رهنمون سازد، تا گامی -ولو کوچک- به سوی مهرورزی و انسانی والا برداریم.

#بابک_رضایی

ویدیو را اینجا ببینید↙️

https://www.instagram.com/reel/DDZs-UkuEUz/?igsh=ZGV3YWw2bzR2NTZ4

🍃
Forwarded from عکس نگار
🍃
شگفت‌انگیز بخواه و خواهنده باش.

برای لمس لحظه‌ها و زندگی، برای حضوری [آگاهانه]، نخست به احساسات‌ات توجه کن‌.
سپس دقیق‌تر شو و بپرس که «چرا و چگونه» یک فکر خاص یا افکاری تنیده به‌هم، در پسِ احساسِ اکنون‌ات جولان می‌دهد؟

سربازهایی که به ضرب و شتمِ یکدیگر برخاسته‌اند را آرام کن.
آن‌ها مطیع تواَند؛ اگر فرمانده‌‌ای عادل و نیکو باشی!
حال از ایشان بپرس چه «ترس پنهانی» شما را واداشته، این‌گونه افکارم را مشوّش دارید؟!

از چرایی و چگونگیِ ظاهر شدن‌شان بپرس و به پاسخ‌ها دقت و تمرکز کن.عجله نکن،صبوری پیشه کن.

«التیام»‌ در واکاویِ هر پاسخی‌ رخ می‌دهد که آن پاسخ، با رَدایِ حقانیّتی بر تن [و با اطوارِ بسیار] وانمود می‌کند، همه‌ی شرایط؛ منطقی و موجّه است تا تو دلمرده و پریشان باشی!
اساساً ذهن، تمایل به گِره در گِره افکندن دارد تا میل به گِره‌گشایی، از همین‌رو تاکید می‌کنم «وانمود»‌ می‌کند، یعنی تظاهرِ به حقّانیت!
آری، نطفه‌ی درمان در تلخناکیِ پاسخ‌هایی که از خویش خواهی شنید، منعقد خواهدشد، دقیقاً در قلبِ همان ناگواری‌ها!

اگر توانِ تحلیل نداری، دستِ یاری به سویِ اویی دراز کن که در امور انسانی تواناست تا به تو در کشفِ راهی نو و نگریستنی بِکر رهنمون شود.

شگفت‌انگیز بخواه و خواهنده باش.

نگذار مثل توپِ پینگ پونگ، بازیچه‌ی دست‌هایِ حیلت‌سازِ ذهن‌ات شوی.از خودِ وَهمی‌ات بیرون بیا تا خودت را ببینی!
همین‌که برای دَمی از بازیِ کثیفِ ذهن‌ات -که فرمانبرِ جبرهای‌غریزی و مدنیّتِ انسانیِ  ماست- بیرون می‌آیی و طوری دیگری نگریستن را ولو برای لحظه‌ای کوتاه تجربه می‌کنی، یعنی «لمسِ آن حالِ بی‌تعلّقِ شادان را»، به‌این معناست که خمیره‌ای در تو وجود دارد که می‌شود با سلاح هوشیاری و ممارست، آن لحظه‌ها را توالی بخشی و پیوسته‌تر از آنِ خودت کنی.
اینک حالتی که به‌‌آن مراقبه می‌گویند مهیّاست، یعنی نظارت و مراقبت از خویش.

اما نکته‌ی بسیار مهم، دانستن و شناختِ پیش‌نیازی‌ست که به مراقبه، یعنی«بی‌پرسشی و بی‌واکنشی»‌ می‌انجامد. و آن‌ پیش‌نیاز: پرسشگریِ آغازین و مُجدّانه است از چرایی و چگونگیِ به وقوع‌پیوستنِ افکار و احساسات!

پیش از آن‌که بتوانی بر آب‌های دریا، خود را بگستری و به آسمان بنگری، باید پیش‌تر از کَم و کیف امواج بدانی.

شگفت‌انگیز بخواه و خواهنده باش...


#بابک_رضایی
📃

ما ایرانی‌ها ضرب‌المثل ‌هایی داریم که می‌شود با بیان آن‌ها، دیگران را به باد انتقاد یا گاهی به سُخره گرفت! مثل این ضرب‌المثل: [فلانی یک تخته‌اش کمه].
یعنی عقل‌اش پاره سنگ برداشته و خُل وضع است!
.
فارغ از آنکه؛ سلطان بدن، عقل نیست، بلکه ناهشیار ماست. در جهان پیچیده‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، آدمی به طور مداوم با دوگانگی‌ای مواجه است که میان آنچه می‌بیند و آنچه به حقیقت متمایل‌تر است، شکافی عظیم اما ناپیدا موجود است. درّه‌ای که نه تنها در رابطه‌ی [یا بهتر است بگویم: نا-رابطه‌ی] با خودم، بلکه در نا-رابطه‌گیِ من با دیگران نیز محسوس است.
هر یک از ما وارثِ احساسات، تجربیات و باورهای پیشینی‌ای از خانواده‌، جامعه و فرهنگ خود هستیم، وارثانِ نقاب‌هایی که بر چهره می‌زنیم.
صورتک‌هایی که اغلب خودخواسته نیستند؛ بلکه محصول عادات و تصورات قالبی‌ای هستند که به مرور زمان بر ما غالب گشته‌اند. به همین دلیل، ممکن است در بسیاری از مواقع، آنچه از خود نشان و بروز می‌دهیم، با حقیقت و ارزش‌های درونی‌مان فاصله‌ی فاحشی داشته باشد!
ناهشیار، به مثابه سلطانی بی‌رحم عمل می‌کند و عموماً ما را به سمت الگوهای رفتاری و واکنش‌هایی هدایت می‌کند که با معیارهای خودآگاهانه‌ی عقلانیِ ما در تنافی‌ست! 
ما به جای آنکه با عقل و تفکر آگاهانه تصمیم بگیریم، تحت تأثیر احساساتِ‌ناهشیارانه‌ای‌ هستیم که رویکردش؛ دفاعی‌ست. وضعیتی که به‌ظاهر می‌خواهد به ما کمک کند تا از درد و رنج‌های درونیِ‌مان دور شویم، اما از سویِ دیگر این فریبِ بدن، می‌تواند ما را از شناخت واقعیِ خود‌‌ [ارتباط عمیق‌تر با خود] و البته با دیگران بازدارد.
در نهایت، برای عبور از این شکاف ناپیدایِ لجوج و نزدیک‌تر شدن به حقیقت وجودی‌مان، نیازمند آگاهی و خودشناسی هستیم. باید بیاموزیم که چگونه نقاب‌های خود را شناسایی کرده و گاهی آن‌ها را از چهره برداشته و با شجاعت به اعماق و تاریک‌نایِ وجود خود بنگریم. تنها در این صورت است که می‌توان به درک نسبیِ بهتری از خود و دیگران رسید و روابطی صادقانه‌ و معنادارتر برقرار کرد.

#بابک_رضایی



ویدیو را اینجا ببینید↙️

https://www.instagram.com/reel/DDro176u8pe/?igsh=MnZ1ZzF2MHZxaWN3
🍃
پیش‌تر؛ جانَ‌ت آماجِ رنج‌ها و جهان در پیشگاهِ‌تو به میدانِ رزمی بدل خواهد شد، اگر بر آنی که درزندگی‌‌َت «ایده‌ای والا» برگزینی.

رنج‌ها‌ پیوسته با شمایلی دگر می‌آیند و شکست‌ها، ناکامی‌ها‌،جراحت‌ها؛ تنها کلماتی خواهند بود تا مگر شناسه‌ی بخشی از تجارب‌ روحی‌‌ِ تو باشند‌.
و البته که این کلمات، بیشتر به‌کارِ دیگران می‌آید -یعنی به‌کارِ آنان که می‌خواهند چیزی از آلامِ انسانی، برای یکدیگر بگویند- زیرا رنج‌هایِ‌بزرگ؛ صامتَ‌ند و در کلمات مأوا نمی‌گیرند.‌
آن‌ها‌ در خُمره‌ی جانَ‌ت پایکوبی می‌کنند، تو امّا می‌مانی و ترکِ معرکه نمی‌کنی.

هر شبانگاه، جانِ شیرینَ‌ت از زِه کمان پَرّان است‌...

چون قطره‌قطره‌ی هر دَرد که به لگدمالِ‌ ثانیه‌ها، به دُردی ناب مبدّل‌‌می‌شود، تاریکی نیز در مغاکِ خویش فرو خواهد شد و روشنایِ دلآرامِ نور‌ خود را تقدیم سلحشوری خواهد کرد که«زمان»اکنون به تمامی در فراچنگ‌ اوست!

لحظه‌ها در پیشگاهِ مردانِ صبور لرزان‌َند...

#بابک_رضایی
🍃
موسیقی را نباید«شنفت»، چرا که «شنفتن» صرفاً بهره‌ی حسِ شنوایی‌ست و در دسترس‌ترین نوعِ ربط است.
اینکه خمیربازی، تحتِ نیرویِ دستان‌شما، تغییر شکل می‌دهد، امری پیش‌پا افتاده است، اما اینکه چه فرم و تنوعی می‌پذیرد، هنرِ «شدن» است.
موسیقی را نباید«شنفت»،موسیقی را باید «شُد». نُت‌ها و سکوت‌ها باید که تو را تا کرانه‌های شُدن پیش ببرند.
هارمونی باید که هستی‌ِتو را -چونان قطعه‌‌ای از یک پازلِ بزرگ- برهاند.
این نیز خود گونه‌ای استعلاست! شفایِ‌جان است؛بُلندایی‌‌که غبار از تن می‌تکاند...

#بابک_رضایی
🍃
📃
نه‌صرفاً عادت‌های مخرّب بلکه عاداتی که ظاهراً مُوجّه، اجتماعی و طبیعی می‌نمایند نیز؛ ریشه در «بحرانی‌وجودی» دارد.
فقدانی که درنگریستنِ به‌آن؛ گریبان‌گیر آدمی می‌شود و او را با دلهره‌ی وجودی‌اش رو در روی می‌سازد. و از این روست که دفاعی‌ناهشیارانه آدمی را از مواجهه‌ی با خویشتن‌اش بر حذر می‌دارد‌.
«بیداری»در ساحتِ معرفت‌شناختی‌اش یعنی راهی برای انتزاع و آشکارسازیِ آن‌چه از خودآگاهِ ما نهان مانده و مُسبّبِ دردها و رنج‌های مُداوم‌ِ دگرنگشته‌ای‌ست که هماره تکرار می‌شوند.

#بابک_رضایی
🍃
📃

سپاس‌گزارم از دعوت انجمن‌نمایش «روخان» به‌کارگردانیِ زمان‌رضایی عزیز‌ در چهارشنبه‌ های‌ نمایش‌خوانیِ شهرستان‌لنگرود

- ویدیو را اینجا ببینید🔰

https://www.instagram.com/reel/DGi3eNISOiZ/?igsh=MW0xZGpsbGk2cGY3bw==



«شادمانی» بیش از آن‌که دارای جهت‌گیریِ صرفاً ایجابی باشد، رویکردی سلبی دارد. یعنی اینطور نیست که بخواهیم تا با دسترسی به چیزهایی، شادمان باشیم. بلکه «بیش از‌ ایجاد کردنِ وضعیت‌های‌نو» نیازمندِ «رفع و حذفِ موانعی» هستیم که وجودِ آدمی را عقیم و بی‌ثمر کرده است. بازدارنده‌هایی که محصولِ تاریخِ انسانیِ‌ما، مدنیّت و فرهنگ است.
اگر چه مسیرِ تمدّن برای آدمی مواهبی داشته است، اما رنج و ناخرسندی‌های بسیاری نیز برای او رقم زده است.
نکته‌ی مهم اینجاست که شناخت و فهمِ بازدارنده‌های فرهنگی و عرفی، به «خود» ما نوعی از ملاطفت و انعطاف‌پذیری می‌بخشد، که اگر بخواهم کمی‌ شاعرانه بگویم؛ موجبِ تازه‌شدنِ جان و زُدایشِ همان موانعی می‌شود که سدّ راهِ پرتوی‌ازلی بوده‌است، نوری که «از وجود؛ بر وجود»می‌تابد. رهیافتی که حافظ را در انتهای غزلی زیبا بر آن می‌دارد تا بسراید:

میانِ عاشق و معشوق، هیچ حائل نیست
تو خود حجابِ خودی، حافظ، از میان برخیز!

#بابک_رضایی

🍃
📃

زندگیِ آدمی به مثابه شکل‌گیریِ موج است بر پهنه‌ی دریا.
آن هنگام که امواج در حال شکل‌گیری‌اند، چونان زمانی‌ست که آدمی پا به هستی می‌گذارد، و آن‌گاه که موج؛ بر قلّه‌‌ی خویش می‌رسد، غرور و جبروتِ آن جوانکی را یادآور می‌شود؛ که گویی به اراده‌ی خویش چندان زیبا و پُر شکوه چشم‌نوازی می‌کند.
اما این‌ موج بِشکوه باید که فرود آید،
موسمِ رستاخیز از انسانی‌ به انسانی دیگر متغیّر است!
ناگزیر آن‌که دیرتر بیدار شود، کم‌تر ملتفت است و بیش‌تر به دست و پای اراده‌اش چنگ می‌زند، اختیار را فرا می‌خواند اما سرعتِ سقوط شگفت‌انگیز است.
دیری نمی‌پاید که نمایش به آخر می‌‌رسد و جَذَبه‌ی جبر از پس پرده‌ی بادهای ناپیدا؛ آشکار می‌شود‌.

#بابک_رضایی
🍃
2025/04/08 15:50:40
Back to Top
HTML Embed Code: