دیوان کامل ناصرالدین شاه قاجار «ناصر»
به تحقیق و اهتمام حسن گل محمدی «فریاد»
نشر علم، تهران، 1390
از جمله پادشاهان قاجار که به سرودن شعر علاقه داشت و دیوانی از خود به جای گذاشته است ناصرالدین شاه است. او که در شعر « ناصر» تخلص می کرد جزو شعرای مکتب بازگشت به شمار می رود. دیوان وی شامل اشعار مذهبی، مراثی، غزلیات، رباعیات، قطعات و اشعار پراکنده می باشد.
گویند پری و حور ناید به نظر
وز آدمیان همیشه جویند حذر
این نکته مرا نگشت باور کامروز
یک حور بدیدم ز پری نیکوتر
«ناصر»
@asrnaseri
به تحقیق و اهتمام حسن گل محمدی «فریاد»
نشر علم، تهران، 1390
از جمله پادشاهان قاجار که به سرودن شعر علاقه داشت و دیوانی از خود به جای گذاشته است ناصرالدین شاه است. او که در شعر « ناصر» تخلص می کرد جزو شعرای مکتب بازگشت به شمار می رود. دیوان وی شامل اشعار مذهبی، مراثی، غزلیات، رباعیات، قطعات و اشعار پراکنده می باشد.
گویند پری و حور ناید به نظر
وز آدمیان همیشه جویند حذر
این نکته مرا نگشت باور کامروز
یک حور بدیدم ز پری نیکوتر
«ناصر»
@asrnaseri
📍شعر «ناصر» و دوره ناصری:
از جمله پادشاهان سلسله قاجار که دارای قریحه شاعری بود ناصرالدین شاه با تخلص «ناصر» است.
آرامش نسبی پس از سالیان دراز درگیری بود، که با علاقمندی و گرایش به شعر و شاعری توسط سلطان شاعر، گرایش به ادبیات و شعر توسعه پیدا کرد و در جامعه آن روز شعرا ادبا زیادی ظهور کردند.
استاد سعید نفیسی در مقدمه دیوان فروغی بسطامی این دوره را این گونه توصیف می کند: « دوره سلطنت چهل و نه ساله ناصرالدین شاه از دوره های پرشکوه ادبیات فارسی است. از آغاز قرن سیزدهم هجری، همین دوره آسایش پس از سالیان دراز آشفتگی در ایران پیش از آمد و مردم کشور تا اندازی روی آرامش دیدند؛ توجه به ادبیات که از دوره صفویه از میان رفته بود بار دیگر پیش آمد. بنیادی که در آغاز دوره قاجار گذاشته شد و سخنورانی مانند فحتعلی خان صبا، میرزا عبدااواهب معتمدالدوله نشاط، مجمر اصفهانی، وصال شیرازی، و میرزا عبدالباقی طبیب اصفهانی، که راهنمایان گویندگان و سرایندگان جوان آن روزها شدند، می بایست قهرا در نیمه اول قرن سیزدهم دوره ممتازی را فراهم کند. در این دوره چند تن از بزرگان شعر فارسی آثار جاودانی گذاشته اند و آنچه که از طبع قاآنی، یغما، سروش، محمود خان ملک الشعرا و فتح الله خان شیبانی تراویده همیشه از شاهکار های زبان فارسی به شمار خواهد رفت و با آثار برخی از گویندگان قدیم برابری خواهد کرد.»
تاثیری که مکتب بازگشت در روند رشد زبان و شعر فارسی گذاشت...انجمن های مشتاق؛ خاقان؛ ناصری که در اصفهان و تهران تاسیس گردیدو مشتاقان شعر فارسی را به تتبع از شعرای متقدم واداشت. ظهور و حضور سخن سرایان و شاعرانی بزرگی همچون مشتاق اصفهانی، عاشق اصفهانی، آذر بیگدلی، هاتف اصفهانی، و تداوم این حرکت توسط نشاط اصفهانی، فتحعلی خان صبا، سروش اصفهانی، فروغی بسطامی و قاآنی در دوره فتحعلی شاه که خود دیوان شعری بزرگی داشت و « خاقان» تخلص می کرد و ناصر الدین شاه، موجب گردید که در دوره بلند پنجاه ساله سلطنت ناصرالدین شاه شعر فارسی رشد و نمو پیش از گذشته بیابد و بار دیگر شعرا و سرایندگان به دربار و مجالس شاهان و افراد سرشناس علاقمند به شعر و ادبیات فارسی راه پیدا کنند. و در جهت تعالی شعر فارسی که در گذشته به علت بی توجهی پادشاهان صفوی دچار رکود و فترت شده بود، کوشش و ممارست تازه ای صورت پذیرد.
در کتب تاریخ، روزنامه های خاطرات، تذکره های سخنوران، جنگ های ادبی و هنری باقی مانده از دوره قاجار، ذکر گردیده است که ناصرابدین شاه شعر می سرود و با شاعران و سرایندگان زمان خود رفت و آمد و جلسات شعرخوانی و بحث و بررسی درباره زبان و ادبیات فارسی بویژه شعر داشتند.
آثار منظوم باقی مانده از او نیز موید شاعر بودن وی را و سرودن شعر و انتخاب تخلص ناصر می باشد. به طوری که بساری از شعرای بزرگ زمان او یعنی فروغی بسطامی ، محمود خان مالک الشعرا، سروش اصفهانی و قاآنی به اشعار ناصرالدین شاه در دیوان اشعار خود اشاره کرده و به برگزاری جلسات شعرخوانی در حضور وی اشاره فراوان داشته اند.
ناصرالدین شاه از اشعار سروده شده خود، مجوعه ها و دیوان اشعاری آراسته و آن را برای شاهزادگان، اهل ذوق و هنر، شاعران و مختلف می فرستاد.
اشعار باقی مانده ناصرابدین شاه از لحاظ کمیت زیاد نیست و شامل سروده های مذهبی و مراثی، غزلیات، قطعات، مخمس و غزلیات ناتمام و پاکنده و مفردات می باشد. ولی اشعار او از لحاظ کیفیت از مفهوم و معانی قابل توجه و ارزشمندی برخوردار است.
ناصرالدین شاه که از موهبت طبع شعر بهره مند بود بسیاری از رموز شعری و عروض و بدیع را نزد شاعران و سرایندگان زمان خود آموخته بود. در سرودن شعر دارای طبعی لطیف و قریحه ای سرشار از ظرایف و معانی بود. غزلیات او حاوی مضامینی درباره هجر و حرمان، عشق و جور و جفای معشوق و حاکی از احساسات روحی وی بوده است.
در میان سروده ها و اشعار ناصرالدین شاه مراثی و اشعار مذهبی او جایگاه خاصی دارند. ناصر الدین شاه که فردی مذهبی بود دیدگاه خاصی به اولیا دین دارد. ناصرالدین شاه توجه خاصی به امام حسین (ع) و سایر شهدای کربلا داشت. می توان گفت که شاعری و معروفیت اشعار وی بیشتر مربوط به همین گونه اشعار است بطوری که ناصرالدین شاه به عنوان یکی از از مرثیه سرایان اهل بیت(ع) شناخته می شود. غزلیات عاشقانه بیشترین بخش دیوان ناصرالدین شاه را تشکیل می دهد. او در غزل بیشتر از سعدی و حافظ تبعیت کرده و به سبک عراقی آنها را سروده است. ناصرالدین شاه جزو شعرای دوره بازگشت محسوب می شود، کیفیت غزلیاتش را باید با توجه به طرز غزلسرایی این دوره بررسی کرد. دیگر گونه های شعر ناصر الدین شاه از جمله قطعات و اشعار پراکنده او نیز دارای، زیبایی خاصی است.
📚از مقدمه«دیوان ناصر الدین شاه»
به تحقیق واهتمام حسن گل محمدی، تهران، نشر علم، 1390
@asrnaseri
از جمله پادشاهان سلسله قاجار که دارای قریحه شاعری بود ناصرالدین شاه با تخلص «ناصر» است.
آرامش نسبی پس از سالیان دراز درگیری بود، که با علاقمندی و گرایش به شعر و شاعری توسط سلطان شاعر، گرایش به ادبیات و شعر توسعه پیدا کرد و در جامعه آن روز شعرا ادبا زیادی ظهور کردند.
استاد سعید نفیسی در مقدمه دیوان فروغی بسطامی این دوره را این گونه توصیف می کند: « دوره سلطنت چهل و نه ساله ناصرالدین شاه از دوره های پرشکوه ادبیات فارسی است. از آغاز قرن سیزدهم هجری، همین دوره آسایش پس از سالیان دراز آشفتگی در ایران پیش از آمد و مردم کشور تا اندازی روی آرامش دیدند؛ توجه به ادبیات که از دوره صفویه از میان رفته بود بار دیگر پیش آمد. بنیادی که در آغاز دوره قاجار گذاشته شد و سخنورانی مانند فحتعلی خان صبا، میرزا عبدااواهب معتمدالدوله نشاط، مجمر اصفهانی، وصال شیرازی، و میرزا عبدالباقی طبیب اصفهانی، که راهنمایان گویندگان و سرایندگان جوان آن روزها شدند، می بایست قهرا در نیمه اول قرن سیزدهم دوره ممتازی را فراهم کند. در این دوره چند تن از بزرگان شعر فارسی آثار جاودانی گذاشته اند و آنچه که از طبع قاآنی، یغما، سروش، محمود خان ملک الشعرا و فتح الله خان شیبانی تراویده همیشه از شاهکار های زبان فارسی به شمار خواهد رفت و با آثار برخی از گویندگان قدیم برابری خواهد کرد.»
تاثیری که مکتب بازگشت در روند رشد زبان و شعر فارسی گذاشت...انجمن های مشتاق؛ خاقان؛ ناصری که در اصفهان و تهران تاسیس گردیدو مشتاقان شعر فارسی را به تتبع از شعرای متقدم واداشت. ظهور و حضور سخن سرایان و شاعرانی بزرگی همچون مشتاق اصفهانی، عاشق اصفهانی، آذر بیگدلی، هاتف اصفهانی، و تداوم این حرکت توسط نشاط اصفهانی، فتحعلی خان صبا، سروش اصفهانی، فروغی بسطامی و قاآنی در دوره فتحعلی شاه که خود دیوان شعری بزرگی داشت و « خاقان» تخلص می کرد و ناصر الدین شاه، موجب گردید که در دوره بلند پنجاه ساله سلطنت ناصرالدین شاه شعر فارسی رشد و نمو پیش از گذشته بیابد و بار دیگر شعرا و سرایندگان به دربار و مجالس شاهان و افراد سرشناس علاقمند به شعر و ادبیات فارسی راه پیدا کنند. و در جهت تعالی شعر فارسی که در گذشته به علت بی توجهی پادشاهان صفوی دچار رکود و فترت شده بود، کوشش و ممارست تازه ای صورت پذیرد.
در کتب تاریخ، روزنامه های خاطرات، تذکره های سخنوران، جنگ های ادبی و هنری باقی مانده از دوره قاجار، ذکر گردیده است که ناصرابدین شاه شعر می سرود و با شاعران و سرایندگان زمان خود رفت و آمد و جلسات شعرخوانی و بحث و بررسی درباره زبان و ادبیات فارسی بویژه شعر داشتند.
آثار منظوم باقی مانده از او نیز موید شاعر بودن وی را و سرودن شعر و انتخاب تخلص ناصر می باشد. به طوری که بساری از شعرای بزرگ زمان او یعنی فروغی بسطامی ، محمود خان مالک الشعرا، سروش اصفهانی و قاآنی به اشعار ناصرالدین شاه در دیوان اشعار خود اشاره کرده و به برگزاری جلسات شعرخوانی در حضور وی اشاره فراوان داشته اند.
ناصرالدین شاه از اشعار سروده شده خود، مجوعه ها و دیوان اشعاری آراسته و آن را برای شاهزادگان، اهل ذوق و هنر، شاعران و مختلف می فرستاد.
اشعار باقی مانده ناصرابدین شاه از لحاظ کمیت زیاد نیست و شامل سروده های مذهبی و مراثی، غزلیات، قطعات، مخمس و غزلیات ناتمام و پاکنده و مفردات می باشد. ولی اشعار او از لحاظ کیفیت از مفهوم و معانی قابل توجه و ارزشمندی برخوردار است.
ناصرالدین شاه که از موهبت طبع شعر بهره مند بود بسیاری از رموز شعری و عروض و بدیع را نزد شاعران و سرایندگان زمان خود آموخته بود. در سرودن شعر دارای طبعی لطیف و قریحه ای سرشار از ظرایف و معانی بود. غزلیات او حاوی مضامینی درباره هجر و حرمان، عشق و جور و جفای معشوق و حاکی از احساسات روحی وی بوده است.
در میان سروده ها و اشعار ناصرالدین شاه مراثی و اشعار مذهبی او جایگاه خاصی دارند. ناصر الدین شاه که فردی مذهبی بود دیدگاه خاصی به اولیا دین دارد. ناصرالدین شاه توجه خاصی به امام حسین (ع) و سایر شهدای کربلا داشت. می توان گفت که شاعری و معروفیت اشعار وی بیشتر مربوط به همین گونه اشعار است بطوری که ناصرالدین شاه به عنوان یکی از از مرثیه سرایان اهل بیت(ع) شناخته می شود. غزلیات عاشقانه بیشترین بخش دیوان ناصرالدین شاه را تشکیل می دهد. او در غزل بیشتر از سعدی و حافظ تبعیت کرده و به سبک عراقی آنها را سروده است. ناصرالدین شاه جزو شعرای دوره بازگشت محسوب می شود، کیفیت غزلیاتش را باید با توجه به طرز غزلسرایی این دوره بررسی کرد. دیگر گونه های شعر ناصر الدین شاه از جمله قطعات و اشعار پراکنده او نیز دارای، زیبایی خاصی است.
📚از مقدمه«دیوان ناصر الدین شاه»
به تحقیق واهتمام حسن گل محمدی، تهران، نشر علم، 1390
@asrnaseri
عصر ناصری
دیوان کامل ناصرالدین شاه قاجار «ناصر» به تحقیق و اهتمام حسن گل محمدی «فریاد» نشر علم، تهران، 1390 از جمله پادشاهان قاجار که به سرودن شعر علاقه داشت و دیوانی از خود به جای گذاشته است ناصرالدین شاه است. او که در شعر « ناصر» تخلص می کرد جزو شعرای مکتب بازگشت…
⚫️ مرثیه ای از سروده های ناصر الدین شاه بر واقعه کربلا
خنجر شمر به خون شه خوبان تشنه
حنجر شه بدم خنجر بُرّان تشنه
من چو خضرم و فُراتست اگر آب حیات
خضر کی مانده به سرچشمۀ حیوان تشنه
آه از آن لحظه که اصغر به سر دوش پدر
داد حنجر به دَمِ غنچهِ پیکان، تشنه
کودکانم که همه شهد و شکر میخوردند
حال، طوطی صفتند در شکرستان تشنه
گفت شاه شهدا با پسر سعد لعین
آب در کوزه روا داری و مهمان تشنه
مهر زهرا بود این آب و همه اولادش
کشته گشتند و فتادند به میدان تشنه
دیو و دَد جمله از این آب همه سیرابند
کس ندیده است لب آب سلیمان تشنه
گبر و ترسا و نَصارٰی همه زین آب خورند
به لب نهر جگر گوشۀ عمران تشنه
اکبرم کشته شد از تیغ شما در میدان
رفت در خلد برین شاه جوانان تشنه
دستها از تن عباس فکندند به خاک
کس ندیده است که سقا سپرد جان تشنه
«ناصر» ار آب خوری یادکن ازشاه شهید
زآنکه شد کشته شهنشاهِ شهیدان، تشنه
«ناصر»
@asrnaseri
خنجر شمر به خون شه خوبان تشنه
حنجر شه بدم خنجر بُرّان تشنه
من چو خضرم و فُراتست اگر آب حیات
خضر کی مانده به سرچشمۀ حیوان تشنه
آه از آن لحظه که اصغر به سر دوش پدر
داد حنجر به دَمِ غنچهِ پیکان، تشنه
کودکانم که همه شهد و شکر میخوردند
حال، طوطی صفتند در شکرستان تشنه
گفت شاه شهدا با پسر سعد لعین
آب در کوزه روا داری و مهمان تشنه
مهر زهرا بود این آب و همه اولادش
کشته گشتند و فتادند به میدان تشنه
دیو و دَد جمله از این آب همه سیرابند
کس ندیده است لب آب سلیمان تشنه
گبر و ترسا و نَصارٰی همه زین آب خورند
به لب نهر جگر گوشۀ عمران تشنه
اکبرم کشته شد از تیغ شما در میدان
رفت در خلد برین شاه جوانان تشنه
دستها از تن عباس فکندند به خاک
کس ندیده است که سقا سپرد جان تشنه
«ناصر» ار آب خوری یادکن ازشاه شهید
زآنکه شد کشته شهنشاهِ شهیدان، تشنه
«ناصر»
@asrnaseri
Forwarded from مجموعه تصاویر تاریخی
ملکه ویکتوریا، نشانی مزین به تصویر ناصرالدین شاه که به ملکه تقدیم شد روی گردن ایشان دیده می شود.
@tasavirtarikhi
@tasavirtarikhi
📋ممتحنالدوله اولین آرشیتکت ایران (1)
✅به بهانه روز معمار
🖊مهدی باقری نیا
میرزا مهدیخان ممتحنالدوله شقاقی از جمله ایرانیانی بود که در عصر ناصری این بخت را یافت که با حمایت دولت روانه اروپا شود. میرزامهدیخان در میان این تحصیلکردگان فرنگ رفته ایرانی، دو امتیاز منحصربفرد دارد؛ نخست اینکه او نخستین فردی است که در اروپا به آموختن معماری جدید و آکادمیک پرداخت و به این اعتبار نقش پیشروی در انتقال دانش و فن معماری مدرن اروپایی به ایران داشته است. امتیاز دیگر وی، جایگاه ویژهای است که در تاریخ دیپلماسی ایران به خود اختصاص داده است و این جایگاه را در مرتبه نخست مدیون تألیف یک رساله مدون در دانش دیپلماسی و حقوق بینالملل، موسوم به «مآثر مهدیه» است.
میرزامهدی شقاقی در سال1263ه.ق یعنی یک سال پیش از بر تخت سلطنت نشستن ناصرالدینشاه قاجار (1264-1313 ه.ق.) در تهران به دنیا آمد. پدر وی «میرزا رضاقلی تاریخ نویس سرابی»، منشی وزارت خرجه و از دوستان نزدیک «میرزا سعید خان موتمن الملک انصاری» وزیر خارجه وقت بود. تبار و اصالت وی به ایل کرد شقاقی تعلق دارد. میرزامهدیخان، به سیاق بسیاری از کودکان همروزگار خود، در مکتب و نزد ملا خواندن و نوشتن را آموخت. پدر به واسطهی دوستی با «میرزا رضاقلی خان امیرالشعرا» که ناظم مدرسه دارالفنون بود پسر را در سن 12 سالگی به این مدرسه فرستاد. در همین. اوقات نیز توانست نزد «میرزا یحیی خان قزوینی معتمدالملک» (بعدا مشیرالدوله) زبان فرانسه را بیاموزد. دو سال بعد از این به پیشهاد وزیر خارجه و «میرزا یغوب خان» و به امر شخص شاه همراه با «سومین کاروان معرفت» راهی اروپا شد.
به محض ورود به پاریس «مسیو شدسکو» محصلین ایرانی را میان مدارس ابتدائی فرانسه تقسیم کرد. میرزامهدیخان و تعداد دیگری از محصلین ایرانی به مدرسهای در شهری بندری به نام «دیپ» در ساحل شمالی فرانسه، فرستاده شدند.
این محصلین قریب به دو سال در مدرسه مذکور آموزشهای ابتدای را فرا گرفتند. میرزا مهدی خان چند ماه بعد از بازگشت به پاریس در مدرسهی بنام «اکل سانترال دآرت امانیفاکتور» قبول شد.
به پاداش قبولی در این مدرسه از ایران برای او حمایل سرهنگی فرستاند. از اتفاقات جالب برای میرزامهدیخان در پاریس برخورد اتفاقی او با امپراتور وقت فرانسه، لوئی بناپارت(1853_1870) و دعوت امپراتور از او برای شرکت در مهمانی دربار بود. گفتگوی میرزامهدیخان و ناپلئون سوم چنان که «نوایی» بررسی جالبی از آن به دست داده است، به خوبی نمایانگر آگاهی یک ایرانی در این زمان از هویت خود بود.
میرزامهدیخان در فرانسه معماری آموخت. اما بعد از بازگشت به ایران به واسطه دوستی پدر با وزیر خارجه و زباندانی او، جذب وزارت خارجه شد. وی توانست در مصدر این این شغل خدمات ارزندهای را ارائه دهد و البته پاداشهای نیز دریافت کند. وی عناوین خود را چنین توضیح داده است: « عضو سابق شورای کبری، وزیر مختار، مستشار اول وزارت خارجه... عنوان جنابی و تمثال مبارک ناصرالدین شاه و نشان و حمایل امیر تومانی... دارای چندین نشان و حمایل دول خارجه: فرانسوا ژوزف اطریش، درجه دوم لژیون دنر فرانسه، و اول مجیدی عثمانی، و ایطالیا و دانمارک و سنت ستانیسلاس روس و غیره و نشان طلای علمی درجه اول... منصف و مولف مجلدات مآثر مهدیه ودر علم حقوق و ژگرافیای مبسوط ایران و هذاالکتاب» البته وی مدعی این نیز است که پیشنهاد دهند اصلی تأسیس «مدرسه علوم سیاسی» نیز بوده است. هر چند نمیتوان این مدعا را قبول کرد اما به احتمال قوی وی در تایسس این مدرسه نقشی داشته است.
در این مطلب جنب ديپلماتيک زندگی ممتحنالدوله مورد توجه نیست. بلکه بیشتر بحث در مورد زندگی او به عنوان یک معمار است.
ممتحنالدوله در کنار کارهای وزارت خارجه، به کار معماری و ترجمه نیز اشتغال داشت. اولین کار او به عنوان معمار یک سال بعد از بازگشت او از فرنگ، معماری «قصر فیروزه» برای شاه بود. گویا بی اعتنایی به نظرات شاه در کار معماری، موجب رنجش شاه شد. و همین رنجش نیز موجب شد دربار دیگر برای ساخت بنای به او رجوع نکند.
ممتحنالدوله و بسیاری دیگر بعدها توانستند سبکهای جدیدی از معماری را وارد معماری ایران کنند. بیشک مسجد و عمارت سپهسالار (بهارستان) مهمترین بناهای عصر ناصری (شاید قاجار) هستند. این دو بنا نیز توسط ممتحنالدوله طراحی شدند. وی که توانسته بود عنوان اولین معمار آکادمیک ایران را به خود اختصاص دهد، از سوی «بانی مسعود» محقق تاریخ معماری ایران، به عنوان«پدر معماری مدرن ایران» ناميده شده است.
@asrnaseri
✅به بهانه روز معمار
🖊مهدی باقری نیا
میرزا مهدیخان ممتحنالدوله شقاقی از جمله ایرانیانی بود که در عصر ناصری این بخت را یافت که با حمایت دولت روانه اروپا شود. میرزامهدیخان در میان این تحصیلکردگان فرنگ رفته ایرانی، دو امتیاز منحصربفرد دارد؛ نخست اینکه او نخستین فردی است که در اروپا به آموختن معماری جدید و آکادمیک پرداخت و به این اعتبار نقش پیشروی در انتقال دانش و فن معماری مدرن اروپایی به ایران داشته است. امتیاز دیگر وی، جایگاه ویژهای است که در تاریخ دیپلماسی ایران به خود اختصاص داده است و این جایگاه را در مرتبه نخست مدیون تألیف یک رساله مدون در دانش دیپلماسی و حقوق بینالملل، موسوم به «مآثر مهدیه» است.
میرزامهدی شقاقی در سال1263ه.ق یعنی یک سال پیش از بر تخت سلطنت نشستن ناصرالدینشاه قاجار (1264-1313 ه.ق.) در تهران به دنیا آمد. پدر وی «میرزا رضاقلی تاریخ نویس سرابی»، منشی وزارت خرجه و از دوستان نزدیک «میرزا سعید خان موتمن الملک انصاری» وزیر خارجه وقت بود. تبار و اصالت وی به ایل کرد شقاقی تعلق دارد. میرزامهدیخان، به سیاق بسیاری از کودکان همروزگار خود، در مکتب و نزد ملا خواندن و نوشتن را آموخت. پدر به واسطهی دوستی با «میرزا رضاقلی خان امیرالشعرا» که ناظم مدرسه دارالفنون بود پسر را در سن 12 سالگی به این مدرسه فرستاد. در همین. اوقات نیز توانست نزد «میرزا یحیی خان قزوینی معتمدالملک» (بعدا مشیرالدوله) زبان فرانسه را بیاموزد. دو سال بعد از این به پیشهاد وزیر خارجه و «میرزا یغوب خان» و به امر شخص شاه همراه با «سومین کاروان معرفت» راهی اروپا شد.
به محض ورود به پاریس «مسیو شدسکو» محصلین ایرانی را میان مدارس ابتدائی فرانسه تقسیم کرد. میرزامهدیخان و تعداد دیگری از محصلین ایرانی به مدرسهای در شهری بندری به نام «دیپ» در ساحل شمالی فرانسه، فرستاده شدند.
این محصلین قریب به دو سال در مدرسه مذکور آموزشهای ابتدای را فرا گرفتند. میرزا مهدی خان چند ماه بعد از بازگشت به پاریس در مدرسهی بنام «اکل سانترال دآرت امانیفاکتور» قبول شد.
به پاداش قبولی در این مدرسه از ایران برای او حمایل سرهنگی فرستاند. از اتفاقات جالب برای میرزامهدیخان در پاریس برخورد اتفاقی او با امپراتور وقت فرانسه، لوئی بناپارت(1853_1870) و دعوت امپراتور از او برای شرکت در مهمانی دربار بود. گفتگوی میرزامهدیخان و ناپلئون سوم چنان که «نوایی» بررسی جالبی از آن به دست داده است، به خوبی نمایانگر آگاهی یک ایرانی در این زمان از هویت خود بود.
میرزامهدیخان در فرانسه معماری آموخت. اما بعد از بازگشت به ایران به واسطه دوستی پدر با وزیر خارجه و زباندانی او، جذب وزارت خارجه شد. وی توانست در مصدر این این شغل خدمات ارزندهای را ارائه دهد و البته پاداشهای نیز دریافت کند. وی عناوین خود را چنین توضیح داده است: « عضو سابق شورای کبری، وزیر مختار، مستشار اول وزارت خارجه... عنوان جنابی و تمثال مبارک ناصرالدین شاه و نشان و حمایل امیر تومانی... دارای چندین نشان و حمایل دول خارجه: فرانسوا ژوزف اطریش، درجه دوم لژیون دنر فرانسه، و اول مجیدی عثمانی، و ایطالیا و دانمارک و سنت ستانیسلاس روس و غیره و نشان طلای علمی درجه اول... منصف و مولف مجلدات مآثر مهدیه ودر علم حقوق و ژگرافیای مبسوط ایران و هذاالکتاب» البته وی مدعی این نیز است که پیشنهاد دهند اصلی تأسیس «مدرسه علوم سیاسی» نیز بوده است. هر چند نمیتوان این مدعا را قبول کرد اما به احتمال قوی وی در تایسس این مدرسه نقشی داشته است.
در این مطلب جنب ديپلماتيک زندگی ممتحنالدوله مورد توجه نیست. بلکه بیشتر بحث در مورد زندگی او به عنوان یک معمار است.
ممتحنالدوله در کنار کارهای وزارت خارجه، به کار معماری و ترجمه نیز اشتغال داشت. اولین کار او به عنوان معمار یک سال بعد از بازگشت او از فرنگ، معماری «قصر فیروزه» برای شاه بود. گویا بی اعتنایی به نظرات شاه در کار معماری، موجب رنجش شاه شد. و همین رنجش نیز موجب شد دربار دیگر برای ساخت بنای به او رجوع نکند.
ممتحنالدوله و بسیاری دیگر بعدها توانستند سبکهای جدیدی از معماری را وارد معماری ایران کنند. بیشک مسجد و عمارت سپهسالار (بهارستان) مهمترین بناهای عصر ناصری (شاید قاجار) هستند. این دو بنا نیز توسط ممتحنالدوله طراحی شدند. وی که توانسته بود عنوان اولین معمار آکادمیک ایران را به خود اختصاص دهد، از سوی «بانی مسعود» محقق تاریخ معماری ایران، به عنوان«پدر معماری مدرن ایران» ناميده شده است.
@asrnaseri
📋ممتحن الدوله اولین آرشیتکت ایران (2)
اما در دورهی قاجاریه شاهد تسلط بروز جلوههایی از تمدن غرب در فرهنگ ایرانی هستیم که به نوع خود در معماری هم تأثیرگذار بود حتی معماری ایران دوره قاجار که به گفته «پیرنیا»: دوره دوم شیوه اصفهان (سبک اصفهان) بود، را دستخوش تحولاتی کرد. ایرانیان که از یک سو با نظام «سنت» خویش مواجه بودند از سوی دیگر در برابر نظام معرفتی غرب قرار گرفتند. همین رویارویی در برخی زمینهها منجر به أخذ ظواهری از آن فرهنگ شد. پیاده کردن همین ظواهر به علت «نظام سنت» قوی در جامعه ایرانی نیز خالی از اشکال نبود، به جای پرداخت به بنمایههای فرهنگ غربی گاه شاهد بروز ظواهری از آن فرهنگ در ایران هستیم. جلوههایی از ظواهر غربی را میتوان در برخی جاهای جامعه ایرانی دورهی قاجاریه به ویژه عصر ناصری دید. چنین ظواهری را میتوان در سبک و نوع لباس پوشیدن شاه و اعیان، ایجاد نیروهای نظامی جدید، انتظامات شهری پی گرفت.
شاید معماری بهترین شیوه در این دوره بود که جامعه ایرانی تجدد و نو شدن خود را به نمایش بگذارد. برخی از پژوهشگران این دوره معماری دورهی قاجاریه را چنین توصیف کردهاند: «معماری قاجار به حق اصول، مبانی و الگوهای قدیم معماری ایران را ارتقا بخشید».به توصیف «هادی میرمیران» معماری در دوران قاجاریه:«شکوه در فضا و افول در ساخت وپرداخت» است. معماری این دوره خلاقیتهای فضایی افزایش مییابد، تنوع فضاها بیشتر میشود، فضاهای نوینی خلق میشوند، فضاها به گشایش و سبکی بیشتری میرسند. به طور خلاصه اگر تکامل معماری را گشایش، شفافیت و سبکی بدانیم، معماری این دوره به عنوان مرحله تکامل معماری قدیم ایران مطرح میشود. از طرفی وقتی معماری را از زوایای دیگر مانند، اندازهها، تناسبات، شکلها و تزئینات نگاه کنیم، معماری دوره قاجار وضعیت نازلتری نسبت به گذشته نشان میدهد. شکلها استواری و صلابت قبلی را ندارند و شکلهای جدید سطحیاند. اندازهها دقت لازم را ندارند، تناسبات در مرتبه نازلتری نسبت به تناسبات موزون و اندیشمند قبلی قرار میگیرند.
در دوران ناصرالدینشاه معماری ایرانی با آمدن مهندسان و معماران اروپایی و تحصیل معدودی از دانشجویان ایرانی در فرانسه و تقلید از معماران، به تدریج صبغهی اروپایی به خود گرفت.اما در همین دوره نیز طوری نبود که معماران سبک اروپایی یا نوگرا هیچگونه ارتباطی با معماران سنتی نداشته باشند. شاهد آن هم همکاری ممتحنالدوله با «استاد حسن قمی» یکی از مهمترین معماران عصر ناصری، در ساخت مسجد سپهسالار هست.
از کارهای دیگر ممتحنالدوله در معماری میتوان از طراحی عمارت قوامالدوله ثانی در لالهزار، عمارت مسکونی سعدالدوله، عمارت میرزاسعیدخان مؤتمنالملک، عمارت حسامالسلطنه، عمارت محمدولیخان سپهسالار تنکابنی در لالهزار و طراحی پلههای عمارت محمودخان ناصرالملک با برداشتی از پلههای کاخ باکینگهام، همچنین طراحی مجموعی برای استقرار وزارتخانهها در دوره صدارت «میرزا حسین خان سپهسالار» و دستور وی بود، که هیچ گاه اجرا نشد.
ممتحن الدوله شقاقی در تابستان1299 شمسی در شمال تهران در 72 سالگی وفات یافت و در صفایه حضرت عبدالظیعم به خاک سپرده شده.
منابع:
_شقاقی، میرزا مهدی خان ممتحنالدوله. مآثرمهدیه: 1379، وزارت امور خارجه.
_شقاقی، میرزا مهدی خان ممتحنالدوله. رجال وزارت خارجه در عصر ناصری و مظفری، به کوشش ايرج افشار: 1365، اساطیر.
_شقاقی، میرزا مهدی خان ممتحنالدوله. خاطرات ممتحنالدوله، به کوشش حسین خانشقاقی: 1353، امیر کبیر.
_مستوفی، عبدالله. شرح زندگانی من... ج1: 1388، نشر زوار.
_بانی مسعود، امیر. معماری معاصر ایران، 1391، انتشارات هنر معماری قرن.
_نوایی، عبدالحسین. ایران وجهان از قاجاریه تا پایان عهد ناصری: 1369، نشر هما.
_محبوبی اردکانی، حسین. «سومین کاروان معرفت» . 1345، مجله یغما شماره 222.
_میرمیران، سیدهادی. «مدرسه شهید مطهری(سپهسالار): نگاهی به معماری دوره قاجار، شکوفایی فضا و افول ساخت و پرداخت». 1379، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 8.
@asrnaseri
اما در دورهی قاجاریه شاهد تسلط بروز جلوههایی از تمدن غرب در فرهنگ ایرانی هستیم که به نوع خود در معماری هم تأثیرگذار بود حتی معماری ایران دوره قاجار که به گفته «پیرنیا»: دوره دوم شیوه اصفهان (سبک اصفهان) بود، را دستخوش تحولاتی کرد. ایرانیان که از یک سو با نظام «سنت» خویش مواجه بودند از سوی دیگر در برابر نظام معرفتی غرب قرار گرفتند. همین رویارویی در برخی زمینهها منجر به أخذ ظواهری از آن فرهنگ شد. پیاده کردن همین ظواهر به علت «نظام سنت» قوی در جامعه ایرانی نیز خالی از اشکال نبود، به جای پرداخت به بنمایههای فرهنگ غربی گاه شاهد بروز ظواهری از آن فرهنگ در ایران هستیم. جلوههایی از ظواهر غربی را میتوان در برخی جاهای جامعه ایرانی دورهی قاجاریه به ویژه عصر ناصری دید. چنین ظواهری را میتوان در سبک و نوع لباس پوشیدن شاه و اعیان، ایجاد نیروهای نظامی جدید، انتظامات شهری پی گرفت.
شاید معماری بهترین شیوه در این دوره بود که جامعه ایرانی تجدد و نو شدن خود را به نمایش بگذارد. برخی از پژوهشگران این دوره معماری دورهی قاجاریه را چنین توصیف کردهاند: «معماری قاجار به حق اصول، مبانی و الگوهای قدیم معماری ایران را ارتقا بخشید».به توصیف «هادی میرمیران» معماری در دوران قاجاریه:«شکوه در فضا و افول در ساخت وپرداخت» است. معماری این دوره خلاقیتهای فضایی افزایش مییابد، تنوع فضاها بیشتر میشود، فضاهای نوینی خلق میشوند، فضاها به گشایش و سبکی بیشتری میرسند. به طور خلاصه اگر تکامل معماری را گشایش، شفافیت و سبکی بدانیم، معماری این دوره به عنوان مرحله تکامل معماری قدیم ایران مطرح میشود. از طرفی وقتی معماری را از زوایای دیگر مانند، اندازهها، تناسبات، شکلها و تزئینات نگاه کنیم، معماری دوره قاجار وضعیت نازلتری نسبت به گذشته نشان میدهد. شکلها استواری و صلابت قبلی را ندارند و شکلهای جدید سطحیاند. اندازهها دقت لازم را ندارند، تناسبات در مرتبه نازلتری نسبت به تناسبات موزون و اندیشمند قبلی قرار میگیرند.
در دوران ناصرالدینشاه معماری ایرانی با آمدن مهندسان و معماران اروپایی و تحصیل معدودی از دانشجویان ایرانی در فرانسه و تقلید از معماران، به تدریج صبغهی اروپایی به خود گرفت.اما در همین دوره نیز طوری نبود که معماران سبک اروپایی یا نوگرا هیچگونه ارتباطی با معماران سنتی نداشته باشند. شاهد آن هم همکاری ممتحنالدوله با «استاد حسن قمی» یکی از مهمترین معماران عصر ناصری، در ساخت مسجد سپهسالار هست.
از کارهای دیگر ممتحنالدوله در معماری میتوان از طراحی عمارت قوامالدوله ثانی در لالهزار، عمارت مسکونی سعدالدوله، عمارت میرزاسعیدخان مؤتمنالملک، عمارت حسامالسلطنه، عمارت محمدولیخان سپهسالار تنکابنی در لالهزار و طراحی پلههای عمارت محمودخان ناصرالملک با برداشتی از پلههای کاخ باکینگهام، همچنین طراحی مجموعی برای استقرار وزارتخانهها در دوره صدارت «میرزا حسین خان سپهسالار» و دستور وی بود، که هیچ گاه اجرا نشد.
ممتحن الدوله شقاقی در تابستان1299 شمسی در شمال تهران در 72 سالگی وفات یافت و در صفایه حضرت عبدالظیعم به خاک سپرده شده.
منابع:
_شقاقی، میرزا مهدی خان ممتحنالدوله. مآثرمهدیه: 1379، وزارت امور خارجه.
_شقاقی، میرزا مهدی خان ممتحنالدوله. رجال وزارت خارجه در عصر ناصری و مظفری، به کوشش ايرج افشار: 1365، اساطیر.
_شقاقی، میرزا مهدی خان ممتحنالدوله. خاطرات ممتحنالدوله، به کوشش حسین خانشقاقی: 1353، امیر کبیر.
_مستوفی، عبدالله. شرح زندگانی من... ج1: 1388، نشر زوار.
_بانی مسعود، امیر. معماری معاصر ایران، 1391، انتشارات هنر معماری قرن.
_نوایی، عبدالحسین. ایران وجهان از قاجاریه تا پایان عهد ناصری: 1369، نشر هما.
_محبوبی اردکانی، حسین. «سومین کاروان معرفت» . 1345، مجله یغما شماره 222.
_میرمیران، سیدهادی. «مدرسه شهید مطهری(سپهسالار): نگاهی به معماری دوره قاجار، شکوفایی فضا و افول ساخت و پرداخت». 1379، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 8.
@asrnaseri
4_5809797369331451571.pdf
4.3 MB
آلبوم عکسی از اشخاص و مکان های مختلف عصر ناصری که گویا کار «آقا رضا عکاس باشی» هستند.
بر خلاف عنوان این آلبوم که در فایل آمده است، عکسها ارتباطی به سفر شاه به شمال غرب کشور ندارند.
@asrnaseri
بر خلاف عنوان این آلبوم که در فایل آمده است، عکسها ارتباطی به سفر شاه به شمال غرب کشور ندارند.
@asrnaseri
Forwarded from ممالک محروسه ایران
مناجات نامه ی جعلی منتسب به میرزا محمد تقی خان فراهانی امیرنظام (امیرکبیر)
دلایل جعلی بودن آن در پایین درج شده است 👇
@qajariranhistory
دلایل جعلی بودن آن در پایین درج شده است 👇
@qajariranhistory
Forwarded from بهمنی قاجار
دلایل جعلی بودن مناجات نامه منتسب به میرزا تقی خان فراهانی امیر نظام (امیرکبیر)
این مناجات نامه منسوب به مرحوم میرزا تقی خان امیر نظام مشهور به امیر کبیر به دلایل ذیل جعلی است:
1. مرحوم میرزا تقی خان امیر نظام اگرچه در عمل صدر اعظم و شخص اول کشور بعد از ناصرالدين شاه بود ولی هیچ گاه لقب صدراعظمی و مهمتر از آن امیر کبیر نداشت و بعد از درگذشتش به این لقب مشهور شد. در هیچ سند تاریخی نه خودش از عنوان امیر کبیر برای خود استفاده کرده ونه دیگری او را امیر کبیر خطاب داده است. (برای اطلاعات بیشتر به پژوهش های دکتر رضا کسروی درباره ی لقب "امیرکبیر" در همین کانال رجوع شود)
2. ذکر کلمه هجری بعد از عدد سال متداول نبوده و امروزه با رواج تاریخ های میلادی و قمری و شمسی در متون ذکر آن در متون تاریخی رایج گشته، ضمن اینکه اشاره به زمان هم با کلمات یوم و لیله و سنه متداول بوده است. عبارت "بار پروردگارا" مربوط به دوران پس از فرهنگستان بوده و با ادبیات رایج در عصر امیر کبیر و ادبیات مورد استفاده خود وی هیچ گونه سنخیتی ندارد. (با تشکر از جناب هادی میرشاهی)
3. میرزا تقی خان امیر نظام اصولا اهل مناجات و دعا و شعر و ..... نبود. به میرزا سعید خان انصاری که بعدها وزیر خارجه شد و اهل علم بود گفته بود که لباس تنبلی را رها کن و بیا به دولت خدمت کن و یا به قاآنی شاعر معروف که او را چوب زد و گفت به جای شعر بیا یک ترجمه انجام بده.
4. نکته ای دیگر راجع به این نامه این است که این نوع خط تحریر یعنی خط تحریر به شیوه نستعلیق در دوره قاجار اصلا مرسوم نبوده و خط تحریر همگان خط شکسته تحریر بوده که سرآمدان این شیوه امیرنظام گروسی و امین الدوله بودند و از زمان اواسط پهلوی دوم خط تحریر به شیوه نستعلیق در کشور رایج می شود و اگر اسناد بدست آمده از قبل از آن دوره را ببینیم تماما خط تحریر به شیوه شکسته تحریری می باشد. همچنین مقایسه ی دستخط های اصیل و تایید شده ی امیرکبیر با این دستخط خود گویای عدم صحت این انتساب است. (نظریه جناب امیرعباس نصیری یزدی، کارشناس خطاطی)
5. مهمتر از همه این که این سند جدید الولاده در هیچ منبعی و هیچ آرشیوی وجود خارجی ندارد و صرفا محصول ذهن خلاق جاعل محترم و خوشنویس آن است.
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
@qajariranhistory
این مناجات نامه منسوب به مرحوم میرزا تقی خان امیر نظام مشهور به امیر کبیر به دلایل ذیل جعلی است:
1. مرحوم میرزا تقی خان امیر نظام اگرچه در عمل صدر اعظم و شخص اول کشور بعد از ناصرالدين شاه بود ولی هیچ گاه لقب صدراعظمی و مهمتر از آن امیر کبیر نداشت و بعد از درگذشتش به این لقب مشهور شد. در هیچ سند تاریخی نه خودش از عنوان امیر کبیر برای خود استفاده کرده ونه دیگری او را امیر کبیر خطاب داده است. (برای اطلاعات بیشتر به پژوهش های دکتر رضا کسروی درباره ی لقب "امیرکبیر" در همین کانال رجوع شود)
2. ذکر کلمه هجری بعد از عدد سال متداول نبوده و امروزه با رواج تاریخ های میلادی و قمری و شمسی در متون ذکر آن در متون تاریخی رایج گشته، ضمن اینکه اشاره به زمان هم با کلمات یوم و لیله و سنه متداول بوده است. عبارت "بار پروردگارا" مربوط به دوران پس از فرهنگستان بوده و با ادبیات رایج در عصر امیر کبیر و ادبیات مورد استفاده خود وی هیچ گونه سنخیتی ندارد. (با تشکر از جناب هادی میرشاهی)
3. میرزا تقی خان امیر نظام اصولا اهل مناجات و دعا و شعر و ..... نبود. به میرزا سعید خان انصاری که بعدها وزیر خارجه شد و اهل علم بود گفته بود که لباس تنبلی را رها کن و بیا به دولت خدمت کن و یا به قاآنی شاعر معروف که او را چوب زد و گفت به جای شعر بیا یک ترجمه انجام بده.
4. نکته ای دیگر راجع به این نامه این است که این نوع خط تحریر یعنی خط تحریر به شیوه نستعلیق در دوره قاجار اصلا مرسوم نبوده و خط تحریر همگان خط شکسته تحریر بوده که سرآمدان این شیوه امیرنظام گروسی و امین الدوله بودند و از زمان اواسط پهلوی دوم خط تحریر به شیوه نستعلیق در کشور رایج می شود و اگر اسناد بدست آمده از قبل از آن دوره را ببینیم تماما خط تحریر به شیوه شکسته تحریری می باشد. همچنین مقایسه ی دستخط های اصیل و تایید شده ی امیرکبیر با این دستخط خود گویای عدم صحت این انتساب است. (نظریه جناب امیرعباس نصیری یزدی، کارشناس خطاطی)
5. مهمتر از همه این که این سند جدید الولاده در هیچ منبعی و هیچ آرشیوی وجود خارجی ندارد و صرفا محصول ذهن خلاق جاعل محترم و خوشنویس آن است.
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
@qajariranhistory
Telegram
بهمنی قاجار
محمد علی بهمنی قاجار وکیل دادگستری ، دکترای حقوق بین الملل دانشگاه تهران ، پژوهشگر تاریخ
Forwarded from ممالک محروسه ایران
مقایسه ی دستخط واقعی میرزا محمد تقی خان فراهانی امیرنظام مشهور به امیرکبیر (سمت راست) محفوظ در مرکز اسناد آستان قدس رضوی و مناجات نامه ی جعلی منتسب به ایشان (سمت چپ)
@qajariranhistory
@qajariranhistory
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار منتشر کرد:
روزنامۀ خاطرات ناصرالدّین شاه قاجار: از شوّال ۱۲۸۸ تا ذیحجۀ ۱۲۹۰ ق. به انضمام سفرنامۀ اول فرنگ
این کتاب یادداشتهای روزانۀ ناصرالدّین شاه از شوّال ۱۲۸۸ تا ذیحجۀ ۱۲۹۰ است که شامل شرح مسائل روزانه و جاری مملکتی، گزارشی از سفر ییلاقی سهماهۀ شاه به کنارۀ دریای مازندران، شرح شش ماه اقامت او در طهران و آمادهسازی مقدمات سفر سال بعد به اروپا، حرکت کاروان شاهی به سمت انزلی و در نهایت شرح وقایع سفر شاه به اروپاست. از این جهت که بخشی از کتاب شرح نخستین سفر یک پادشاه ایرانی به مقصد کشورهای اروپایی است اهمیت خاصی دارد.
[روزنامۀ خاطرات ناصرالدّین شاه قاجار: از شوّال ۱۲۸۸ تا ذیحجۀ ۱۲۹۰ ق. به انضمام سفرنامۀ اول فرنگ، به کوشش مجید عبد امین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹]
علاقهمندان میتوانند از بیستونهم مهر تا چهاردهم آبان، این کتاب را با ۳۰٪ تخفیف از دفتر مرکزی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار تهیه کنند.
قیمت با تخفیف: ۱۰۵۰۰۰ تومان
تلفن مرکز پخش و فروش: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
روزنامۀ خاطرات ناصرالدّین شاه قاجار: از شوّال ۱۲۸۸ تا ذیحجۀ ۱۲۹۰ ق. به انضمام سفرنامۀ اول فرنگ
این کتاب یادداشتهای روزانۀ ناصرالدّین شاه از شوّال ۱۲۸۸ تا ذیحجۀ ۱۲۹۰ است که شامل شرح مسائل روزانه و جاری مملکتی، گزارشی از سفر ییلاقی سهماهۀ شاه به کنارۀ دریای مازندران، شرح شش ماه اقامت او در طهران و آمادهسازی مقدمات سفر سال بعد به اروپا، حرکت کاروان شاهی به سمت انزلی و در نهایت شرح وقایع سفر شاه به اروپاست. از این جهت که بخشی از کتاب شرح نخستین سفر یک پادشاه ایرانی به مقصد کشورهای اروپایی است اهمیت خاصی دارد.
[روزنامۀ خاطرات ناصرالدّین شاه قاجار: از شوّال ۱۲۸۸ تا ذیحجۀ ۱۲۹۰ ق. به انضمام سفرنامۀ اول فرنگ، به کوشش مجید عبد امین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹]
علاقهمندان میتوانند از بیستونهم مهر تا چهاردهم آبان، این کتاب را با ۳۰٪ تخفیف از دفتر مرکزی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار تهیه کنند.
قیمت با تخفیف: ۱۰۵۰۰۰ تومان
تلفن مرکز پخش و فروش: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
عصر ناصری
انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار منتشر کرد: روزنامۀ خاطرات ناصرالدّین شاه قاجار: از شوّال ۱۲۸۸ تا ذیحجۀ ۱۲۹۰ ق. به انضمام سفرنامۀ اول فرنگ این کتاب یادداشتهای روزانۀ ناصرالدّین شاه از شوّال ۱۲۸۸ تا ذیحجۀ ۱۲۹۰ است که شامل شرح مسائل روزانه و جاری…
جلد هشتم از خاطرات ناصر الدین شاه از سریِ انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، و در مجموع جلد نهم از این خاطرات به تازگی منتشر شده است.١ این طور که شنیده شده است مجلدات بسیاری از این سری در انتظار نشر هستند. آخرین مجلدات نشر داده شد نیز مربوط به همین یکی دو سال آخرین هستند.
سوالی که پیش می آید، چطور تا کنون بسیاری از متخصصین آن دوره ( عصر ناصری) بدون دسترسی و بدون توجه به دستنوشتههای مهمترین فرد آن دوره (یا حداقل بیشترین این دستنوشتهها)، به تحلیل تاریخی یا احیانا قضاوت (بدون توجه به خوب و بدن آن) در باب دوره مورد نظر میپرداختند؟
از این حیث باید شکرگزار خدا باشیم که امثال استاد مجید عبد امین وجود دارند که بیشترین وقت و تمرکز خود را وقف تصحیح این کار مهم کردهاند. بدون تعارف، بابت اینکار دست ایشان را باید بوسید.
پ. ن :
١ : ناشر یک جلد از این سری که به تصحیح استاد عبد امین است، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی است.
@asrnaseri
سوالی که پیش می آید، چطور تا کنون بسیاری از متخصصین آن دوره ( عصر ناصری) بدون دسترسی و بدون توجه به دستنوشتههای مهمترین فرد آن دوره (یا حداقل بیشترین این دستنوشتهها)، به تحلیل تاریخی یا احیانا قضاوت (بدون توجه به خوب و بدن آن) در باب دوره مورد نظر میپرداختند؟
از این حیث باید شکرگزار خدا باشیم که امثال استاد مجید عبد امین وجود دارند که بیشترین وقت و تمرکز خود را وقف تصحیح این کار مهم کردهاند. بدون تعارف، بابت اینکار دست ایشان را باید بوسید.
پ. ن :
١ : ناشر یک جلد از این سری که به تصحیح استاد عبد امین است، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی است.
@asrnaseri
📋 چهارشنبهسوری و توپ مروارید به روایت ناصرالدین شاه
[سه شنبه ٢۵ شعبان ١٣١٠]
«امشب شب چهارشنبه آخر سال است. زنها اعتقادی دارند به توپ مروارید و جمع میشوند آنجا_ما از پارسال میدانستیم. از در اندرون که پیاده شدیم، یکسر رفتیم دیوانخانه و باغ میدان. دیدیم بلی، زن خیلی زیادی پیر، جوان، دختر جمع شدهاند و یکی یکی میآیند از دور توپ_ که از تفنگ نرده گذشتهاند _ توپچی یکی صددینار میگیرد و زنها را توی نرده میکند و زنها میروند از زیر روپوشیِ توپ میگذرند و از آن طرف بیرون میآیند _ برای بخت یا سفیدبختی اعتقادی دارند. تماشا کردیم؛ به قدر دویست سیصد نفر زنها رفته بودند و به قدر هفصد هشتصد زن دیگر نشسته بودند که بعد از این بروند. دیدیم اولا بد وضعی است که توپچی پول بگیرد؛ ثانیا این که نزدیک غروب است، تا این همه زنها بیایند یکی یکی پول بدهند و بگذرند شب میشود و دور نیست توپچی...؛ امين همایون را صدا کردیم، دوتا اشرفی دادیم، گفتیم ببر به توپچی بده_ از پیش خودت_ و بگو این دو تومان را بگیر و کار نداشته باش.
امین همایون رفت و به توپچی گفت. اول توپچی ترسید که مبادا مؤاخذه[ای] چیزی بکنند. بعد دو تومان را که گرفت توپچی، رفت آن طرف. بعضی سربازهای بیعار هم که آنجاها راه میرفتند و زنها را تماشا میکردند، همین که دیدند توپچی رفت، بنا کردند ترکی و فارسی به این زنها حرف زدن که پا شید! حالا خوب شد توپچی رفت مفت شد؟ که زنها ریختند یک دفعه رو به توپ و رفتند زیر آن روپوش و از آن طرف بیرون میآمدند؛ و بعد هم باید از زیرِ نقارهخانه و صدای دُمبک و اینها بگذرند که سفیدبخت بشوند.
قدری تماشا کردیم؛ بعد چندتا دهشاهی از جیب خودمان بیرون آوردیم و از پشت تجیر¹انداختیم هوا_ توی زنها_ اینها دیدند پول است، ریختند روی هم و جمع کردند. باز چندتای دیگر انداختم، باز ریختند و جمع کردند، اما فهمیدند که باید شاه اینجا باشد، آمدند رو به تجیر و هی صدا میکردند و پول میخواستند و از سوراخهای تجیر، انگشتهاشان را درمیآوردند. چندتا هم دو هزاری و پنج هزاری دادیم به زنها. بعد دیدیم خیر خوب نیست، آمدیم این طرف. حقیقتا این وضع زنها، وضع باتماشا و فرحناکی بود.
بعد آمدیم اندرون. اوضاع شب چهارشنبه آخر سال، از بوته و کوزه همه چیز حاضر بود. بوتهها را آتش زدند، میجستند از روی بوته، میدویدند، کوزهها را میشکستند؛ خیلی تماشا داشت.»
📘روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه، جلد سوم، از ربیع الاول ١٣١٠ تا جمادی الاول١٣١٢ قمری، به کوشش مجید عبد امین، صفحه ١٧٠.
تهران، انتشارات دکتر محمود افشار، ١۳٩٧.
________
١. دیواری که از پرده کلفت کرباسی سازند. (دهخدا)
@asrnaseri
[سه شنبه ٢۵ شعبان ١٣١٠]
«امشب شب چهارشنبه آخر سال است. زنها اعتقادی دارند به توپ مروارید و جمع میشوند آنجا_ما از پارسال میدانستیم. از در اندرون که پیاده شدیم، یکسر رفتیم دیوانخانه و باغ میدان. دیدیم بلی، زن خیلی زیادی پیر، جوان، دختر جمع شدهاند و یکی یکی میآیند از دور توپ_ که از تفنگ نرده گذشتهاند _ توپچی یکی صددینار میگیرد و زنها را توی نرده میکند و زنها میروند از زیر روپوشیِ توپ میگذرند و از آن طرف بیرون میآیند _ برای بخت یا سفیدبختی اعتقادی دارند. تماشا کردیم؛ به قدر دویست سیصد نفر زنها رفته بودند و به قدر هفصد هشتصد زن دیگر نشسته بودند که بعد از این بروند. دیدیم اولا بد وضعی است که توپچی پول بگیرد؛ ثانیا این که نزدیک غروب است، تا این همه زنها بیایند یکی یکی پول بدهند و بگذرند شب میشود و دور نیست توپچی...؛ امين همایون را صدا کردیم، دوتا اشرفی دادیم، گفتیم ببر به توپچی بده_ از پیش خودت_ و بگو این دو تومان را بگیر و کار نداشته باش.
امین همایون رفت و به توپچی گفت. اول توپچی ترسید که مبادا مؤاخذه[ای] چیزی بکنند. بعد دو تومان را که گرفت توپچی، رفت آن طرف. بعضی سربازهای بیعار هم که آنجاها راه میرفتند و زنها را تماشا میکردند، همین که دیدند توپچی رفت، بنا کردند ترکی و فارسی به این زنها حرف زدن که پا شید! حالا خوب شد توپچی رفت مفت شد؟ که زنها ریختند یک دفعه رو به توپ و رفتند زیر آن روپوش و از آن طرف بیرون میآمدند؛ و بعد هم باید از زیرِ نقارهخانه و صدای دُمبک و اینها بگذرند که سفیدبخت بشوند.
قدری تماشا کردیم؛ بعد چندتا دهشاهی از جیب خودمان بیرون آوردیم و از پشت تجیر¹انداختیم هوا_ توی زنها_ اینها دیدند پول است، ریختند روی هم و جمع کردند. باز چندتای دیگر انداختم، باز ریختند و جمع کردند، اما فهمیدند که باید شاه اینجا باشد، آمدند رو به تجیر و هی صدا میکردند و پول میخواستند و از سوراخهای تجیر، انگشتهاشان را درمیآوردند. چندتا هم دو هزاری و پنج هزاری دادیم به زنها. بعد دیدیم خیر خوب نیست، آمدیم این طرف. حقیقتا این وضع زنها، وضع باتماشا و فرحناکی بود.
بعد آمدیم اندرون. اوضاع شب چهارشنبه آخر سال، از بوته و کوزه همه چیز حاضر بود. بوتهها را آتش زدند، میجستند از روی بوته، میدویدند، کوزهها را میشکستند؛ خیلی تماشا داشت.»
📘روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه، جلد سوم، از ربیع الاول ١٣١٠ تا جمادی الاول١٣١٢ قمری، به کوشش مجید عبد امین، صفحه ١٧٠.
تهران، انتشارات دکتر محمود افشار، ١۳٩٧.
________
١. دیواری که از پرده کلفت کرباسی سازند. (دهخدا)
@asrnaseri
https://ghani.macmillan.yale.edu/
مجموعه اسناد قاسم غنی، دانشگاه ييل
مجموعهي که شامل ١٠٠٠ سند میشوند.فرمان ها و مکاتباتی از زمان فتحعلی شاه و عباس میرزا. مکاتبات بی نظیری میان عباس میرزا و ناپلئون بناپارت و نائب السلطنه بریتانیا.
یادداشت های خصوصی از ناصر الدین شاه. امیر کبیر، مشیرالدوله. نامه های اداری،مالی، تطلمات، نامه های از زنان اعيان قاجار. اسنادی از پیشتازان جنبش مشروطیت، اسنادی از جنبش بهائیت.
این اسناد که توسط مرحوم دکتر قاسم غنی گردآوری شده بود. در دهه ی ۱۹۶۰ دانشگاه ييل آن را از دکتر سيروس غنی، فرزند دکتر قاسم غنی، به
واسطه ی دکتر فيروز کاظم زاده خريداری کرد. کمی پس از آن، آقای کاظم کاظم زاده، فهرستی بر این مجموعه نوشت.
اینک به سرپرستی دکتر عباس امانت و دستیاری دکتر ساغر صادقیان، بازخوانی شده اند. و توسط تیم دانشگاه ییل در سایت این دانشگاه به دو زبان فارسی و انگلیسی بارگذاری شده اند و قابل دسترسی و دانلود هستند.
⭕️برای ورود به سایت از فیلتر شکن اسفاده کنید.
@asrnaseri
مجموعه اسناد قاسم غنی، دانشگاه ييل
مجموعهي که شامل ١٠٠٠ سند میشوند.فرمان ها و مکاتباتی از زمان فتحعلی شاه و عباس میرزا. مکاتبات بی نظیری میان عباس میرزا و ناپلئون بناپارت و نائب السلطنه بریتانیا.
یادداشت های خصوصی از ناصر الدین شاه. امیر کبیر، مشیرالدوله. نامه های اداری،مالی، تطلمات، نامه های از زنان اعيان قاجار. اسنادی از پیشتازان جنبش مشروطیت، اسنادی از جنبش بهائیت.
این اسناد که توسط مرحوم دکتر قاسم غنی گردآوری شده بود. در دهه ی ۱۹۶۰ دانشگاه ييل آن را از دکتر سيروس غنی، فرزند دکتر قاسم غنی، به
واسطه ی دکتر فيروز کاظم زاده خريداری کرد. کمی پس از آن، آقای کاظم کاظم زاده، فهرستی بر این مجموعه نوشت.
اینک به سرپرستی دکتر عباس امانت و دستیاری دکتر ساغر صادقیان، بازخوانی شده اند. و توسط تیم دانشگاه ییل در سایت این دانشگاه به دو زبان فارسی و انگلیسی بارگذاری شده اند و قابل دسترسی و دانلود هستند.
⭕️برای ورود به سایت از فیلتر شکن اسفاده کنید.
@asrnaseri
📋 مواجهه ناصرالدین شاه با میرزا حسن رشدیه و مدرسه رشدیه در ایروان
رشدیه نزدیک سال ١٣٠٠به عزم تاسیس مدرسه در ایران، بیروت را ترک گفت و از راه اسلامبول عازم ایران شد. در اسلامبول به خاطرش گذشت اول به ایروان که برادر مادریش، حاج آخوند در آنجا بود رفته، بکمک او جهت ایرانیان آنجا یک مدرسه اسلامی تاسیس کند. رفت و توفیق کامل یافت. چهار سال این مدرسه دائر بود.
سال چهارم از عمر مدرسه بود که ناصرالدین شاه از سفر دوم فرنگستان مراجعت کرده، پس از انجام دادن مهمانی هجده روزه روسیه، عازم ایران میشود. در اوج کلیسای ایروان، مهمان پاپ اعظم ارامنه بود. چون محل مدرسه رشدیه داخل جلوخانی در خط سیر پادشاه ایران بود، رشدیه اولیای اطفال را میبیند و تقاضا میکند جلوخانرا با قالي و قالیچه و شالهای ایرانی تزئین کرده، یک طاق زیبائی هم در مدخل جلوخان مزین با قالیچه و ترمه زده، بالای آن عکس ناصرالدین شاه را گذاشته و طرفین پرچم ایران را به اهتزار آوردند.
ناصرالدینشاه، موقع رسیدن به این محل ندیدن چنین موسسه ایرانی را مخالف شئون سلطنت دیده، توقف فرمود و پرسید، «ایجا کجا است؟» گفتند، «یک مدرسه ایرانیست» رشدیه شاگردان را با لباس متحد الشکل از طرفین طاق بدو صف تا مدرسه نگاهداشته، معلمین هم در یک طرف طاق، رو بخط ورود پادشاه ایستاده بودند. رشدیه هم با قد رسا و شایان توجه خود در راس معلمین ایستاده بود. بمحض اینکه شاه پیاده شد، شاگردان سرود ورود شاه را که با آهنگ خاص جذاب شرقی تهیه شده بود خواندند، که بیت اولش این بود:
الا رسیده موکب شه سپهر آستان
فلک کمینه چاکرش مطیع و پاسبان
این سرود را یکی از شاگردان خوش صوت باصدای بلند مصرع مصرع میخواند، و دیگران با همان آهنگ جواب میدادند. و نسخه شعر به وسیله رشدیه تقدیم شاهنشاه ایران شد.
پس از شعر اطفال، شاه بمدخل مدرسه رسیده بود. رشدیه خطابه مختصری ایراد کرد که آخرش چنین بود:
«ساغاتیرا که ایرانیان از آستان ملک پاسبان پدر تاجدار، انتطار دارند اجازه تاسیس اینگونه مدارس در ایران است.»
ایرانیان مقیم ایروان که در جلوخان جمع بودند با فریادهای: «یاشاسون شاهیمیز چوخ ساغ اول» یعنی «شاه ما زنده باد_ خیلی زنده بمانی»، غلغله در فلک انداخته بودند. پس از تمام شدن نطق رشدیه، شاه بداخل مدرسه وارد و اطاقها را گردش میکرد، و عمیقا متوجه تشکیلات مدرسه میشود. وسائل پذیرائی در اطاق مدیر فراهم شده بود. شاه پنج دقیقه پای میز مدیر توقف کرده بمدير میگوید، «باما بیائید» _ رشدیه به برادر بزرگش حاج آخوند میگوید، «شما مدرسه را نگاه دارید تا دستور بفرستم».
دیگر سراز پا نمیشناخت جزو ملازمین همایونی شده، در دل چه اندیشه های درخشانی دارد، خدا میداند! شاه از ایروان حرکت کرده و رشدیه هم جزو ملتزمين رکابست. روزی یکساعت شاه، رشدیه را احضار و در اطراف مدرسه سؤالاتی میکند. رشدیه جوان هم منافع مدرسه را هرچه مفصلتر و بهتر شرح میدهد، شاه نیز بدقت تمام گوش میداد. موکب شاهانه به نخجوان رسید و پس از وقت لازم حرکت کرد. رئیس چاپارخانه به رشدیه گفت، «کالسکه شما اسب ندارد، فرستادیم از چپرخانه پایین یک کمند اسب بیاورند، ساعتی تحمل کنید میرسد.» رشدیه هنوز درپوست نمیگنجید، ساعت اول گذشت، ساعت دوم گذشت، ساعت سوم و چهارم هم گذشت اسب نرسید. رشدیه دانست که تیرش به سنگ خورده است. خواست به ایروان برگردد. رئیس چاپارخانه گفت، «تا اعلیحضرت به تهران برسد شما اینجا مهمان منید.»
پدرم[رشدیه] میگفت: « اسما قوناق و رسما دوستاق شدیم»
روزهای چندی گذشت تا شاه به تهران رسید. رشدیه هم مرخص شده به ایروان برگشت. چه ایروانی؟ مدرسه منحل، اثاثیه توقیف، در مدرسه بمهر کارگذار ایران مهر و موم شده بود.
📔 رشدیه، شمس الدین، سوانح عمر (زندگی میرزا حسن رشدیه) نشر تاریخ ایران، ١٣۶٢. صفحات ٢٣ تا ٢۵.
@asrnaseri
رشدیه نزدیک سال ١٣٠٠به عزم تاسیس مدرسه در ایران، بیروت را ترک گفت و از راه اسلامبول عازم ایران شد. در اسلامبول به خاطرش گذشت اول به ایروان که برادر مادریش، حاج آخوند در آنجا بود رفته، بکمک او جهت ایرانیان آنجا یک مدرسه اسلامی تاسیس کند. رفت و توفیق کامل یافت. چهار سال این مدرسه دائر بود.
سال چهارم از عمر مدرسه بود که ناصرالدین شاه از سفر دوم فرنگستان مراجعت کرده، پس از انجام دادن مهمانی هجده روزه روسیه، عازم ایران میشود. در اوج کلیسای ایروان، مهمان پاپ اعظم ارامنه بود. چون محل مدرسه رشدیه داخل جلوخانی در خط سیر پادشاه ایران بود، رشدیه اولیای اطفال را میبیند و تقاضا میکند جلوخانرا با قالي و قالیچه و شالهای ایرانی تزئین کرده، یک طاق زیبائی هم در مدخل جلوخان مزین با قالیچه و ترمه زده، بالای آن عکس ناصرالدین شاه را گذاشته و طرفین پرچم ایران را به اهتزار آوردند.
ناصرالدینشاه، موقع رسیدن به این محل ندیدن چنین موسسه ایرانی را مخالف شئون سلطنت دیده، توقف فرمود و پرسید، «ایجا کجا است؟» گفتند، «یک مدرسه ایرانیست» رشدیه شاگردان را با لباس متحد الشکل از طرفین طاق بدو صف تا مدرسه نگاهداشته، معلمین هم در یک طرف طاق، رو بخط ورود پادشاه ایستاده بودند. رشدیه هم با قد رسا و شایان توجه خود در راس معلمین ایستاده بود. بمحض اینکه شاه پیاده شد، شاگردان سرود ورود شاه را که با آهنگ خاص جذاب شرقی تهیه شده بود خواندند، که بیت اولش این بود:
الا رسیده موکب شه سپهر آستان
فلک کمینه چاکرش مطیع و پاسبان
این سرود را یکی از شاگردان خوش صوت باصدای بلند مصرع مصرع میخواند، و دیگران با همان آهنگ جواب میدادند. و نسخه شعر به وسیله رشدیه تقدیم شاهنشاه ایران شد.
پس از شعر اطفال، شاه بمدخل مدرسه رسیده بود. رشدیه خطابه مختصری ایراد کرد که آخرش چنین بود:
«ساغاتیرا که ایرانیان از آستان ملک پاسبان پدر تاجدار، انتطار دارند اجازه تاسیس اینگونه مدارس در ایران است.»
ایرانیان مقیم ایروان که در جلوخان جمع بودند با فریادهای: «یاشاسون شاهیمیز چوخ ساغ اول» یعنی «شاه ما زنده باد_ خیلی زنده بمانی»، غلغله در فلک انداخته بودند. پس از تمام شدن نطق رشدیه، شاه بداخل مدرسه وارد و اطاقها را گردش میکرد، و عمیقا متوجه تشکیلات مدرسه میشود. وسائل پذیرائی در اطاق مدیر فراهم شده بود. شاه پنج دقیقه پای میز مدیر توقف کرده بمدير میگوید، «باما بیائید» _ رشدیه به برادر بزرگش حاج آخوند میگوید، «شما مدرسه را نگاه دارید تا دستور بفرستم».
دیگر سراز پا نمیشناخت جزو ملازمین همایونی شده، در دل چه اندیشه های درخشانی دارد، خدا میداند! شاه از ایروان حرکت کرده و رشدیه هم جزو ملتزمين رکابست. روزی یکساعت شاه، رشدیه را احضار و در اطراف مدرسه سؤالاتی میکند. رشدیه جوان هم منافع مدرسه را هرچه مفصلتر و بهتر شرح میدهد، شاه نیز بدقت تمام گوش میداد. موکب شاهانه به نخجوان رسید و پس از وقت لازم حرکت کرد. رئیس چاپارخانه به رشدیه گفت، «کالسکه شما اسب ندارد، فرستادیم از چپرخانه پایین یک کمند اسب بیاورند، ساعتی تحمل کنید میرسد.» رشدیه هنوز درپوست نمیگنجید، ساعت اول گذشت، ساعت دوم گذشت، ساعت سوم و چهارم هم گذشت اسب نرسید. رشدیه دانست که تیرش به سنگ خورده است. خواست به ایروان برگردد. رئیس چاپارخانه گفت، «تا اعلیحضرت به تهران برسد شما اینجا مهمان منید.»
پدرم[رشدیه] میگفت: « اسما قوناق و رسما دوستاق شدیم»
روزهای چندی گذشت تا شاه به تهران رسید. رشدیه هم مرخص شده به ایروان برگشت. چه ایروانی؟ مدرسه منحل، اثاثیه توقیف، در مدرسه بمهر کارگذار ایران مهر و موم شده بود.
📔 رشدیه، شمس الدین، سوانح عمر (زندگی میرزا حسن رشدیه) نشر تاریخ ایران، ١٣۶٢. صفحات ٢٣ تا ٢۵.
@asrnaseri
📋دو نامه از حاجی واشینگتن
اندیشه روابط با آمریکا در ایران به سال ۱۲۶۶ یعنی دوران میرزا محمد تقی خان فراهانی امیرکبیر باز میگردد. اما در این مسیر موانع بسیاری اعم از ایرانی،آمریکایی و اروپایی وجود داشت. تا اینکه در جریان سفر فرخ خان امینالدوله به اروپا به سال ۱۲۷۳، میان فرخ خان و وزیر مختار ایالت متحده در استانبول به نام «کارول اسپنس» توافقنامهای در ۸ ماده برای برقراری روابط سیاسی و تجاری منعقد شد. این معاهده که در تاریخ ۱۵ ربیع الثانی ۱۲۷۳ و ۱۳ دسامبر ۱۸۵۶ به دو زبان فارسی و انگلیسی به امضا رسید در تاریخ ۲۰ شوال ۱۳۷۳ مبادله گردید.
لازمه اجرای این معاهده آن بود که سفیران مستقر در پایتخت هر دو کشور باشند. اما ایجاد سفارتخانه تا ۱۳۰۰/ ۱۸۸۳ به تأخیر افتاد.
در ژانویه سال ۱۸۳۳ ربیع الاول ۱۳۰۰ ساموئل گرین ویلن بنجامین نخستین وزیر مختار ایالات متحده به ایران وارد شد و در تهران مستقر شد.
پنج سال بعد و در دوره سومین سفیر آمریکایی در ایران، ایران نیز نخستین سفیر خود را به واشنگتن فرستاد. میرزا حسینقلی خان معتمد الوزرا همان «حاجی واشنگتن» معروف، به عنوان نخستین سفیر ایران در ایالت متحده در شوال ۱۳۰۵ معرفی شد و بعد از اتمام ماموریت خود در یک سال بعد لقب صدرالسلطنه را دریافت کرد.
حاجی واشینگتن که اعتماد السلطنه صراحتاً او را «دیوانه» و «احمق» میخواند و در مورد او طی زندگی و بعد از زندگیاش جوکها، طنزها و فیلمهای کمدی ساخته شد و همه جا و همه وقت او را احمق و بیخبر از دنیا معرفی میکنند، نه احمق بود نه بیخبر از دنیا و حتی میتوان گفت نسبت به بسیاری از رجال ایرانی هم عصر خود خوب میدانست در دنیا و در ایران چه میگذرد و آینده از آن کیست.
این دو نامه که میرزا حسینقلی خان تحت عنوان نامههای محرمانه در صفر ۱۳۰۶ برای میزرا علیاصغر خان اتابک مینویسد، بیانگر دیدگاههای دقیق و روشن نخستین سفیر ایران در آمریکا در مورد ممالک متحده و مهمترین ارکان قدرت آن مملکت و بعضاً ایران و مهمترین کاستی آن است.
منبع نامهها:
رضازاده ملک، رحیم، تاریخ روابط ایران و ایالات متحده آمریکا، طهوری ۱۳۵۰
صفحات ۱۹۱ تا ۱۹۴
@asrnaseri
اندیشه روابط با آمریکا در ایران به سال ۱۲۶۶ یعنی دوران میرزا محمد تقی خان فراهانی امیرکبیر باز میگردد. اما در این مسیر موانع بسیاری اعم از ایرانی،آمریکایی و اروپایی وجود داشت. تا اینکه در جریان سفر فرخ خان امینالدوله به اروپا به سال ۱۲۷۳، میان فرخ خان و وزیر مختار ایالت متحده در استانبول به نام «کارول اسپنس» توافقنامهای در ۸ ماده برای برقراری روابط سیاسی و تجاری منعقد شد. این معاهده که در تاریخ ۱۵ ربیع الثانی ۱۲۷۳ و ۱۳ دسامبر ۱۸۵۶ به دو زبان فارسی و انگلیسی به امضا رسید در تاریخ ۲۰ شوال ۱۳۷۳ مبادله گردید.
لازمه اجرای این معاهده آن بود که سفیران مستقر در پایتخت هر دو کشور باشند. اما ایجاد سفارتخانه تا ۱۳۰۰/ ۱۸۸۳ به تأخیر افتاد.
در ژانویه سال ۱۸۳۳ ربیع الاول ۱۳۰۰ ساموئل گرین ویلن بنجامین نخستین وزیر مختار ایالات متحده به ایران وارد شد و در تهران مستقر شد.
پنج سال بعد و در دوره سومین سفیر آمریکایی در ایران، ایران نیز نخستین سفیر خود را به واشنگتن فرستاد. میرزا حسینقلی خان معتمد الوزرا همان «حاجی واشنگتن» معروف، به عنوان نخستین سفیر ایران در ایالت متحده در شوال ۱۳۰۵ معرفی شد و بعد از اتمام ماموریت خود در یک سال بعد لقب صدرالسلطنه را دریافت کرد.
حاجی واشینگتن که اعتماد السلطنه صراحتاً او را «دیوانه» و «احمق» میخواند و در مورد او طی زندگی و بعد از زندگیاش جوکها، طنزها و فیلمهای کمدی ساخته شد و همه جا و همه وقت او را احمق و بیخبر از دنیا معرفی میکنند، نه احمق بود نه بیخبر از دنیا و حتی میتوان گفت نسبت به بسیاری از رجال ایرانی هم عصر خود خوب میدانست در دنیا و در ایران چه میگذرد و آینده از آن کیست.
این دو نامه که میرزا حسینقلی خان تحت عنوان نامههای محرمانه در صفر ۱۳۰۶ برای میزرا علیاصغر خان اتابک مینویسد، بیانگر دیدگاههای دقیق و روشن نخستین سفیر ایران در آمریکا در مورد ممالک متحده و مهمترین ارکان قدرت آن مملکت و بعضاً ایران و مهمترین کاستی آن است.
منبع نامهها:
رضازاده ملک، رحیم، تاریخ روابط ایران و ایالات متحده آمریکا، طهوری ۱۳۵۰
صفحات ۱۹۱ تا ۱۹۴
@asrnaseri
📜نامه اول؛ قسمت ۱
غره صفرالمظفر ۱۳۰۶
«قربانت شوم بحمدالله به اقبال مصون زوال از سرکار اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاهی روحنا فداه به واشینگتن که اول شهر متمدن دنیاست رسیدم. صورت وقایع از قرار راپرتی است که عرض شد. لکن انجام اوامر شاهنشاهی را به صبر و فرصت باید مشغول شد. یک سفیر تازه نمیتواند بار اول مکنونات قلبیهٔ خود را بیملاحظه اظهار کند. خدا شاهد است که بنده حظی از مسافرت فرنگستان نبردم و لذتی ندارم. تمام هوشم جمع خدمتگزاری و انجام خدمت است. اگر زنده بمانم به وقت و مقام و سر فرصت باید خدمت کنم. با عجله و شتاب کار نمیشود کرد. اگر غیر از این کار کنم یک دولت قدیم قویم معروفی خراب میشود. علیالعجاله خانهای بسیار اعلی با اسباب نقره و مبل تمام گرفته با شوکت و جلال مخصوص راه میروم و در ضمن منتظر فرصت و بروز خیالات خود هستم. جناب عالی آسوده خاطر باشید. اجزای سفارت هم همه خوب هستند «میرزا محمود خان»¹ با اهلیت و معقولیت راه میرود. از فرستادن تعلیقهجات کوتاهی و مضایقه نفرمایید و مواجب و مقرری را زود به زود به بنده برسانید. نقطه ماموریت بنده از تمام سفرهای دولت علیه دورتر و به تمدن و تربیت نزدیکتر است و اهالی این مملکت به تمام اهالی اروپ استهزا میکنند و آنها را اجنمی میشمارند و روس و انگلیس را سخریه مینمایند. ببینید که تفاوت چقدر است تمام اهالی مملکت آتازونی مثل «مسطر پرات»² بلکه بهتر از او هستند. مملکتی که بیست کرور مثل مسطر پرات دارد ملاحظه بفرمایید آیا ممکن است کسی بتواند ظلم به آنها بکند. تمام مردم بیدار و هوشیار و با علم و تربیت و مال هستند. زنهای این مملکت با مردها در تربیت و کار تفاوت ندارند و تمام رجال و امنای دولت مواجب بخور و نوکر رعیت هستند و اگر خلافی بکنند جماعت آنها را معذول مینمایند. در اجزای وکلا دو نفر غلام سیاه هست.
مرد خداشناس که تقوا طلب کند
خواهی سفید جامه خواهی سیاه باش
کار میخواهند و هنر و آزادی. هرکس مالک مملکت است میتوانید از این مسئله این مطلب را قیاس کنید. تمام مردم ینگی دنیا فرداً فرداً سلطان قادر مستقل هستند. مملکتی که پنجاه کرور نفس محترم سلطنتی دارد بینید به چه اطمینان و آسایش راه میروند و کار میکنند به چه اندازه این خلق محترم و با مکنت هستند دولت علیه ایران با افتخار تمام میتواند بگوید که در آمریک وزیر مختار مرا قبول نمود به او احترام کردند به همه بدانید که من با یک دولت محترم معتبری که اولین دولت دنیاست آشنایی به دوستی دارم.
حکایت امر یک حکایت اروپا و برلن و استانبول و لندن و پاریس و ونیه نیست. اینجا به جای دیگر است و زندگانی دیگر. گدا هیچ نیست. عمارت گلی هیچ نیست. چراغ همه برق است. راه شمن دوفر مخصوص است که در اروپا هیچ هیچ نیست. در راه آهن مهمانخانه و حمام و تماشاخانه است. شهریست متحرک. در نیویورک قطار راه آهن بیبخار و اسب راه میرود تمام مخلوق کاملالعیار و با خط و ربط هستند. بیسمارک بیاید شرمنده میشود در تماشاخانه در همیشه تقلید روس و انگلیس سایر ممالک را در میآورند و به آنها میخندند. مهمانخانهها از عمارات سلطنتی لندن بهتر است این اساس دین پیغمبر ینگی دنیاست. آنچه خدا و پیغمبر خواسته است اینجاست. اغلب مردم شرب نمیکنند و در وقت عبادت بطالت نمیگذرانند. مقصود کلی این مردم صلح عمومی است لکن استعداد حربیهشان را کم نمیکنند....
من چه عرض کنم. آمریکا کجا اروپا و غیره کجا. اسلامبول که عنقریب از دست میرود. وضع سلطان ترکی بسیار بسیار بد است. بنده این مطلب را لابدم مینویسم. هر خیال هم که بکنید مختارید. تعریف از خود نمیکنم بلکه عرض میکنم که هیچ نیستم. اما محض دولتخواهی عرض میکنم اگر ملاحظهٔ صرفه میکنید، سفارت برلن و وینه و لندن و پاریس را اگر موقوف میکنید بکنید و سفارت ینگه دنیا را موقوف نکنید و دوستی با این مملکت را فوزعظیم بشمارید من بدم و به کار نمیخورم. دیگری را بفرستید. از واشنگتن و سفارت این مملکت صرف نظر نکنید جای بسیار افسوس است که تاکنون که در همچه جای آدم نداشتید و هرچه میخواستید از اینجا نخواستید و با اینها مراوده نکردید. اما این مسئله را بدانید که انجام مقصود و منظور با عجله و شتاب غیر ممکن است. شخص نمیتواند مشت خود را باز نمود و در انظار خارجه خود را بیوقع و بیعظم و ناچیز قلم بدهد. بایستی کم کم نفوذ کرد مقصود را بروز داد. حالا در این مملکت تا چندی تکلیف بنده سکوت و صبر است تا راه آشنایی و اساس دوستی قدری محکم شود...
ــــــــ
۱. منشی سفارت
۲. سفیر وقت آمریکا در تهران
@asrnaseri
غره صفرالمظفر ۱۳۰۶
«قربانت شوم بحمدالله به اقبال مصون زوال از سرکار اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاهی روحنا فداه به واشینگتن که اول شهر متمدن دنیاست رسیدم. صورت وقایع از قرار راپرتی است که عرض شد. لکن انجام اوامر شاهنشاهی را به صبر و فرصت باید مشغول شد. یک سفیر تازه نمیتواند بار اول مکنونات قلبیهٔ خود را بیملاحظه اظهار کند. خدا شاهد است که بنده حظی از مسافرت فرنگستان نبردم و لذتی ندارم. تمام هوشم جمع خدمتگزاری و انجام خدمت است. اگر زنده بمانم به وقت و مقام و سر فرصت باید خدمت کنم. با عجله و شتاب کار نمیشود کرد. اگر غیر از این کار کنم یک دولت قدیم قویم معروفی خراب میشود. علیالعجاله خانهای بسیار اعلی با اسباب نقره و مبل تمام گرفته با شوکت و جلال مخصوص راه میروم و در ضمن منتظر فرصت و بروز خیالات خود هستم. جناب عالی آسوده خاطر باشید. اجزای سفارت هم همه خوب هستند «میرزا محمود خان»¹ با اهلیت و معقولیت راه میرود. از فرستادن تعلیقهجات کوتاهی و مضایقه نفرمایید و مواجب و مقرری را زود به زود به بنده برسانید. نقطه ماموریت بنده از تمام سفرهای دولت علیه دورتر و به تمدن و تربیت نزدیکتر است و اهالی این مملکت به تمام اهالی اروپ استهزا میکنند و آنها را اجنمی میشمارند و روس و انگلیس را سخریه مینمایند. ببینید که تفاوت چقدر است تمام اهالی مملکت آتازونی مثل «مسطر پرات»² بلکه بهتر از او هستند. مملکتی که بیست کرور مثل مسطر پرات دارد ملاحظه بفرمایید آیا ممکن است کسی بتواند ظلم به آنها بکند. تمام مردم بیدار و هوشیار و با علم و تربیت و مال هستند. زنهای این مملکت با مردها در تربیت و کار تفاوت ندارند و تمام رجال و امنای دولت مواجب بخور و نوکر رعیت هستند و اگر خلافی بکنند جماعت آنها را معذول مینمایند. در اجزای وکلا دو نفر غلام سیاه هست.
مرد خداشناس که تقوا طلب کند
خواهی سفید جامه خواهی سیاه باش
کار میخواهند و هنر و آزادی. هرکس مالک مملکت است میتوانید از این مسئله این مطلب را قیاس کنید. تمام مردم ینگی دنیا فرداً فرداً سلطان قادر مستقل هستند. مملکتی که پنجاه کرور نفس محترم سلطنتی دارد بینید به چه اطمینان و آسایش راه میروند و کار میکنند به چه اندازه این خلق محترم و با مکنت هستند دولت علیه ایران با افتخار تمام میتواند بگوید که در آمریک وزیر مختار مرا قبول نمود به او احترام کردند به همه بدانید که من با یک دولت محترم معتبری که اولین دولت دنیاست آشنایی به دوستی دارم.
حکایت امر یک حکایت اروپا و برلن و استانبول و لندن و پاریس و ونیه نیست. اینجا به جای دیگر است و زندگانی دیگر. گدا هیچ نیست. عمارت گلی هیچ نیست. چراغ همه برق است. راه شمن دوفر مخصوص است که در اروپا هیچ هیچ نیست. در راه آهن مهمانخانه و حمام و تماشاخانه است. شهریست متحرک. در نیویورک قطار راه آهن بیبخار و اسب راه میرود تمام مخلوق کاملالعیار و با خط و ربط هستند. بیسمارک بیاید شرمنده میشود در تماشاخانه در همیشه تقلید روس و انگلیس سایر ممالک را در میآورند و به آنها میخندند. مهمانخانهها از عمارات سلطنتی لندن بهتر است این اساس دین پیغمبر ینگی دنیاست. آنچه خدا و پیغمبر خواسته است اینجاست. اغلب مردم شرب نمیکنند و در وقت عبادت بطالت نمیگذرانند. مقصود کلی این مردم صلح عمومی است لکن استعداد حربیهشان را کم نمیکنند....
من چه عرض کنم. آمریکا کجا اروپا و غیره کجا. اسلامبول که عنقریب از دست میرود. وضع سلطان ترکی بسیار بسیار بد است. بنده این مطلب را لابدم مینویسم. هر خیال هم که بکنید مختارید. تعریف از خود نمیکنم بلکه عرض میکنم که هیچ نیستم. اما محض دولتخواهی عرض میکنم اگر ملاحظهٔ صرفه میکنید، سفارت برلن و وینه و لندن و پاریس را اگر موقوف میکنید بکنید و سفارت ینگه دنیا را موقوف نکنید و دوستی با این مملکت را فوزعظیم بشمارید من بدم و به کار نمیخورم. دیگری را بفرستید. از واشنگتن و سفارت این مملکت صرف نظر نکنید جای بسیار افسوس است که تاکنون که در همچه جای آدم نداشتید و هرچه میخواستید از اینجا نخواستید و با اینها مراوده نکردید. اما این مسئله را بدانید که انجام مقصود و منظور با عجله و شتاب غیر ممکن است. شخص نمیتواند مشت خود را باز نمود و در انظار خارجه خود را بیوقع و بیعظم و ناچیز قلم بدهد. بایستی کم کم نفوذ کرد مقصود را بروز داد. حالا در این مملکت تا چندی تکلیف بنده سکوت و صبر است تا راه آشنایی و اساس دوستی قدری محکم شود...
ــــــــ
۱. منشی سفارت
۲. سفیر وقت آمریکا در تهران
@asrnaseri
📜نامه اول؛ قسمت ۲
رئیس این مملکت همچون الف از خود چه دارد هیچ هیچ کارا همه به هم پیوسته و تمام روسای این مملکت مسئول وکلای رعیت هستند کار بیملاحظه و صرفه رعیت نمیشود کرد و هوی و هوس معزول و نفس شریر مطموس و مخذول هستند. نور و منیر شمس حریت عالمگیر و آفتاب جانتاب عدالت طالع و لامع است. یک کار بد حرکت زشت که شخص میکند در و دیوار از انسان مواخذه میکنند. آنهایی که به فرنگستان رفتند نه معنی پلیتیک را دانستند نه مقصود از حریت و آزادی را یافتند پلتیک را به دروغ ترجمه میکنند. حال آنکه عیبی به جهت مرد دانا بزرگتر از دروغگویی نیست. آزادی را شرب مسکرات و ملاعبهْ با فواحش یافتن و حال آنکه زن بد از سگ بیصاحب کمتر است در اینجا و حال آن که زنها حرمت مخصوص دارند. علم پلتیک از علوم بزرگ دنیاست و آن این است که شخص باید به تمام علوم اطلاع و آگاهی پیدا کند از مناسبات و مکاتبات و مراودات دول مطلع شود که بتواند در مقابل حریف مقابله نموده از طرح بازی او گول نخورد و نبازد. چنانچه ما در بسیار از جاها به واسطه نداشتن علم از دوستان ظاهری خود فریب خورده بازی را باختیم و حریت داشتن اختیار جان و مال و وقت و مذهب زندگانی است نه لهو و لعب و اشتغال به کارهای زشت و تضعیع اوقات. در این صورت که ما دارای علم پلتیک نیستیم به جرات عرض میکنم که دوستی و بازی با حریف کامل نتیجهاش باخت است و چیزی که ما را از شر دشمن میتواند نگه داشت تحصیل علوم و و دادن حریت پس از تربیت اطفال و داشتن قانون است. این مطلب را هم باید دانست که قانون مملکت و دولت چیزی است علیحده. کتاب خدا البته مقدس است و مخصوص امور مذهبی است و علم ماها کفایت به بواطن آن را ندارد. چنانچه امام میفرماید هفتاد بطن دارد. پس ما باید قانونی در مملکت داشته باشیم چنانچه عثمانیها با داشتن مذهب اسلام و احترام قرآن نظامنامه دارند. اقلاً اگر مثل اروپا که ناپلئون نداشته باشیم را مثل عثمانیها نظامنامه داشته باشیم؟ شما را به خدا حالا که زمام ایران به کف کفایت جنابعالی است،فکری در این خصوصیات بکنید و اسلاف خود را نیکبخت بفرمایید. به حق شاه اولیا که عنقریب تمام خلق ایران فانی و مسخر اجنبی میشوند و اگر بین کار را شروع کنید بالله که از همه کار سودمندتر است و دشمن نمیتواند به قدر ذرهای در کار و بار ما رخنه کند. خاطره عاطر عطوفت مظاهر شاهانه را متذکر این گونه مطالب کرد و مردم بیکار و بیمار مملکت را باید به کار واداشت. اینجا شخص بیکار دیده نمیشود. این است که در و دیوار آباد است و مردم معمور و آسوده. زیاده عرضی ندارد.»
@asrnaseri
رئیس این مملکت همچون الف از خود چه دارد هیچ هیچ کارا همه به هم پیوسته و تمام روسای این مملکت مسئول وکلای رعیت هستند کار بیملاحظه و صرفه رعیت نمیشود کرد و هوی و هوس معزول و نفس شریر مطموس و مخذول هستند. نور و منیر شمس حریت عالمگیر و آفتاب جانتاب عدالت طالع و لامع است. یک کار بد حرکت زشت که شخص میکند در و دیوار از انسان مواخذه میکنند. آنهایی که به فرنگستان رفتند نه معنی پلیتیک را دانستند نه مقصود از حریت و آزادی را یافتند پلتیک را به دروغ ترجمه میکنند. حال آنکه عیبی به جهت مرد دانا بزرگتر از دروغگویی نیست. آزادی را شرب مسکرات و ملاعبهْ با فواحش یافتن و حال آنکه زن بد از سگ بیصاحب کمتر است در اینجا و حال آن که زنها حرمت مخصوص دارند. علم پلتیک از علوم بزرگ دنیاست و آن این است که شخص باید به تمام علوم اطلاع و آگاهی پیدا کند از مناسبات و مکاتبات و مراودات دول مطلع شود که بتواند در مقابل حریف مقابله نموده از طرح بازی او گول نخورد و نبازد. چنانچه ما در بسیار از جاها به واسطه نداشتن علم از دوستان ظاهری خود فریب خورده بازی را باختیم و حریت داشتن اختیار جان و مال و وقت و مذهب زندگانی است نه لهو و لعب و اشتغال به کارهای زشت و تضعیع اوقات. در این صورت که ما دارای علم پلتیک نیستیم به جرات عرض میکنم که دوستی و بازی با حریف کامل نتیجهاش باخت است و چیزی که ما را از شر دشمن میتواند نگه داشت تحصیل علوم و و دادن حریت پس از تربیت اطفال و داشتن قانون است. این مطلب را هم باید دانست که قانون مملکت و دولت چیزی است علیحده. کتاب خدا البته مقدس است و مخصوص امور مذهبی است و علم ماها کفایت به بواطن آن را ندارد. چنانچه امام میفرماید هفتاد بطن دارد. پس ما باید قانونی در مملکت داشته باشیم چنانچه عثمانیها با داشتن مذهب اسلام و احترام قرآن نظامنامه دارند. اقلاً اگر مثل اروپا که ناپلئون نداشته باشیم را مثل عثمانیها نظامنامه داشته باشیم؟ شما را به خدا حالا که زمام ایران به کف کفایت جنابعالی است،فکری در این خصوصیات بکنید و اسلاف خود را نیکبخت بفرمایید. به حق شاه اولیا که عنقریب تمام خلق ایران فانی و مسخر اجنبی میشوند و اگر بین کار را شروع کنید بالله که از همه کار سودمندتر است و دشمن نمیتواند به قدر ذرهای در کار و بار ما رخنه کند. خاطره عاطر عطوفت مظاهر شاهانه را متذکر این گونه مطالب کرد و مردم بیکار و بیمار مملکت را باید به کار واداشت. اینجا شخص بیکار دیده نمیشود. این است که در و دیوار آباد است و مردم معمور و آسوده. زیاده عرضی ندارد.»
@asrnaseri
📜نامه دوم
۶ صفرالمظفر ۱۳۰۶
«اگرچه راپرت سفارت علیه در هر باب واضح و روشن است، لکن به جهت توضیح به خط خودم این مسئله را مشروحاً به عرض میرسانم که از حال این مملکت آگاه باشید. رئیس این مملکت با احدی نمیتواند خلوت کند و حرف از هیچ سفیری و وزیری به تنهایی نمیتواند بشنود و تمام سفرا مجبور هستند مطلب خود را به وزیر امور خارجه بگویند و وزیر امور خارجه را در این مملکت «مستر سکرتری» میگویند. القاب به منصب در مملکت جمهوری نیست خود رئیس را «مسطر پرزیدنت» مینامند به یک شخص نمیتواند مقصود و خیال شخص خود کار کند و رئیس نمیتواند یک خلال تعارف قبول کند. اگر تعارف قبول کند از او مواخذه میشود همین رئیس حالیه تا سه ماه دیگر در معرض امتحان در میآید و اگر پسند مردم نشد دیگری جای او مینشیند. یعنی مردم دیگری دیگری را انتخاب میکنند. حرف را تمام میباید به وزیر خارجه گفت غیر از این چاره نیست، اگر وزیر حاضر نباشد نایب اول میتواند بشنود، و باید به او گفت و اگر رئیس معزول بشود میتواند کاسبی کند چنانچه رئیس سابق هست و مانند آحاد مردم به کار مشغول است.......
طلب و اشتهای فرنگیها بسیار است و این مملکت کفایت نیل مقصود ایشان را ندارد. البته شخص که با مکنت شد همیشه در فکر خرید و تصرف خانه همسایه است. اینها به اعتقاد بنده به تسخیر کره ارض هم قانع نمیشوند. اراضی ما که سهل است کره ماه را هم میخواهند¹ بلکه هل من مزید میگویند....؛
گریختگان ممالک خارجه در امریک جمع شدند و طرح این دولت متحده را انداختند که اساسش از سد سکندر قویتر و ارتفاعش از سطح محدب فلک رفیعتر است. یک نفر بومی ینگی دنیایی قدیم برای تماشا اینجا پیدا نمیشود......»
ـــــــــ
۱. توجه داشته باشید که ۸۱ سال بعد از نوشتن این نامه، دو فضانورد آمریکایی به عنوان نخستین انسانها بر سطح ماه فرود آمدند.
@asrnaseri
۶ صفرالمظفر ۱۳۰۶
«اگرچه راپرت سفارت علیه در هر باب واضح و روشن است، لکن به جهت توضیح به خط خودم این مسئله را مشروحاً به عرض میرسانم که از حال این مملکت آگاه باشید. رئیس این مملکت با احدی نمیتواند خلوت کند و حرف از هیچ سفیری و وزیری به تنهایی نمیتواند بشنود و تمام سفرا مجبور هستند مطلب خود را به وزیر امور خارجه بگویند و وزیر امور خارجه را در این مملکت «مستر سکرتری» میگویند. القاب به منصب در مملکت جمهوری نیست خود رئیس را «مسطر پرزیدنت» مینامند به یک شخص نمیتواند مقصود و خیال شخص خود کار کند و رئیس نمیتواند یک خلال تعارف قبول کند. اگر تعارف قبول کند از او مواخذه میشود همین رئیس حالیه تا سه ماه دیگر در معرض امتحان در میآید و اگر پسند مردم نشد دیگری جای او مینشیند. یعنی مردم دیگری دیگری را انتخاب میکنند. حرف را تمام میباید به وزیر خارجه گفت غیر از این چاره نیست، اگر وزیر حاضر نباشد نایب اول میتواند بشنود، و باید به او گفت و اگر رئیس معزول بشود میتواند کاسبی کند چنانچه رئیس سابق هست و مانند آحاد مردم به کار مشغول است.......
طلب و اشتهای فرنگیها بسیار است و این مملکت کفایت نیل مقصود ایشان را ندارد. البته شخص که با مکنت شد همیشه در فکر خرید و تصرف خانه همسایه است. اینها به اعتقاد بنده به تسخیر کره ارض هم قانع نمیشوند. اراضی ما که سهل است کره ماه را هم میخواهند¹ بلکه هل من مزید میگویند....؛
گریختگان ممالک خارجه در امریک جمع شدند و طرح این دولت متحده را انداختند که اساسش از سد سکندر قویتر و ارتفاعش از سطح محدب فلک رفیعتر است. یک نفر بومی ینگی دنیایی قدیم برای تماشا اینجا پیدا نمیشود......»
ـــــــــ
۱. توجه داشته باشید که ۸۱ سال بعد از نوشتن این نامه، دو فضانورد آمریکایی به عنوان نخستین انسانها بر سطح ماه فرود آمدند.
@asrnaseri