Telegram Web Link
#حرف‌های_بند_تنبانی !

در زمان امیر کبیر هرج و مرج در بازار به حدی بود که هر کس در مغازه اش از همه نوع جنسی می‌فروخت. به دستور امیر کبیر هر کسی ملزم به فروش اجناس هم نوع با یکدیگر شد، مثلا پارچه فروش فقط پارچه، کوزه گر فقط کوزه و همه به همین شکل.

پس از مدتی به امیر کبیر خبر دادند شخصی به همراه توتون و تنباکو، بند تنبان، هم می‌فروشد، امیر کبیر دستور داد او را حاضر کردند و از او دلیل کارش را پرسیدند، آن شخص در جواب گفت: کسی که تنباکو از من می‌خرد ممکن است هنگام استعمال به سرفه بیافتد و در اثر این سرفه بند تنبانش پاره شود. لذا من بند تنبان را به همراه تنباکو می فروشم.

از آن زمان کار و حرف بی ربط را به حرف‌های بند تنبونی مثال می‌زنند.

‌  ‌‌@ashar_nab53🖌
یکی از فرمول های شوپنهاور که به من خیلی کمک کرد، این ایده بود که شادی نسبی از سه منبع سرچشمه می گیره:

1⃣آنچه که هستی،
2⃣آنچه که داری،
3⃣و آنچه در چشم مردم جلوه می کنی.

اون اصرار داره که ما فقط باید بر اولی تمرکز کنیم و بر دومی و سومی سرمایه گذاری نکنیم چون کنترلی بر اون دو تا نداریم؛

چون از ما گرفته می شن، درست مثل پیری گریز ناپذیری که داره زیبایی تو رو ازت می گیره.

در واقع شوپنهاور گفته "داشتن" معکوس می شه:

آنچه که داریم، اغلب صاحب ما می شود...!

#اروین_یالوم

@ashar_nab53🖌
وقتی متولد می‌شویم قراردادی را برای زندگی امضا می‌کنیم... اما سالها بعد زمانی می‌رسد که از خود سوال می کنیم چه کسی این قرارداد را به جای من امضا کرده است..!

#ژوزه_ساراماگو
📒#بینایی

@ashar_nab53🖌
در من امیدی ست...
می آید و می رود...
اما هرگز نمی‌گویمش ؛
بدرود...!

#محمود_درویش

@ashar_nab53🖌
جلوی زبان ديگران را نمی‌توان گرفت...!
ولی اگر خوب زندگی كنيم،
اين خود باعث
شكست و تحقير آنان می‌شود...!

#برتراند_راسل

@ashar_nab53🖌
شاید گاهی کمی دیر بلند شوم و خودم را جمع و جور کنم اما می‌دانم که بلند می‌شوم، خودم را محکم می‌تکانم، سرم را بالا می‌گیرم و جوری ادامه می‌دهم که هیچ‌کس باور نکند همین چند لحظه‌ی قبل، با چه رنج و اندوهی به زمین افتاده‌بودم و چقدر غمگین بودم!

شاید دیر، شاید سخت؛ اما می‌دانم که به اهدافی که در ذهنم دارم خواهم‌رسید، چرا که دارم سخت تلاش می‌کنم و قطعا فرق است میان رودی که به قصد اقیانوس به راه افتاده با مردابی که ایستاده و آرزوی دریا شدن دارد!

چیزی که مشخص بود این بود که من اجازه نمی‌دادم اوضاع همین‌طور بماند و هرطور شده، یک کاری می‌کردم.

#نرگس_صرافیان_طوفان

@ashar_nab53🖌
شگفت‌انگیزترین تغییرات حاصل تلخ‌ترین تجربه‌ها هستند. ما تجزیه می‌شویم تا نو شویم...!

#مت_هیگ
📒#کتاب_آرامش

@ashar_nab53🖌
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من با چیزهای ساده خوشحال می شوم
با کارهای کوچک، اتفاق های پیش پا افتاده
خوش حالی، خوشحالم می کند
حال خوب را دوست دارم،
خندیدن زیاد را دوست دارم
دلم غش می رود برای اینکه بی پروا
کنار خیابان برقصی در حالی که
آهنگی شاد رو برات اجرا می کنم...
بغلم کنی و بی درنگ دستانت را دورم حلقه کنی
می دانی از چه چیز حرف می زنم؟
از چیزهای معمولی
همین هایی که ما نداریم!!

#میثم_اسفندیار

@ashar_nab53🖌
هيچ كس حق ندارد اعتقاد بورزد ،
مگر آنكه شاگردىِ شك را كرده باشد...!

#ویل_دورانت
📒#درباره_معنی_زندگی

@ashar_nab53🖌
تلاش كنيد تا در پنج زمينه زير، هر روز حداقل يک درجه پيشرفت كنيد:

تسلط بر جسم:
ورزش، تغذيه، كنترل وزن، رسيدگی به ظاهرتان، ترک سيگار،الکل و وابستگی های جسمانی ديگر.

تسلط بر هيجانات:
خشم، پرخاشگری، عصبانيت، افسردگی، دمدمی مزاجی، نااميدی، خوشی های بی اساس، لذت جويی با پيامدهای منفی.

تسلط بر مسائل مالی:
تعادل بين دخل و خرج، اقتصاد در مصرف و مديريت مالی زندگی.

تسلط بر زمان:
مديريت زمان، جلو افتادن از برنامه ها، پيگيری كارها و به موقع عمل كردن.

تسلط بر روابط:
مديريت روابط بين فردی و اجتماعی خود با ديگران (دوستان، خانواده، فاميل و رفت و آمدهای ديگر).

#کوین_ترودو

@ashar_nab53🖌
آدم هیچ‌وقت نمی‌دونه چی می‌خواد!
آدم فکر می‌کنه یه جور آدم مشخص رو می‌خواد.
و بعد یکی رو می‌بینه که،
هیچی از چیزهایی که می‌خواسته رو نداره...
و بدون هیچ دلیلی عاشقش میشه!

#وودی_آلن

@ashar_nab53🖌
پدرم دلواپس آینده برادرم است، اما حتی یک بار هم اتفاق نیفتاده که باهم به کافی شاپ بروند، در خیابان قدم بزنند و گاهی بلند بلند بخندند.
برادرم نگران فشار کاری پدرم است، اما حتی یکبار هم نشده خواسته هایش را به تعویق بیندازد تا پدر برای مدتی احساس راحتی کند.
مادرم با فکر خوشبختی من خوابش نمیبرداما حتی یکبار هم نشده که بامن در مورد خوشبختی ام صحبت کند و بپرسد: فرزندم چه چیزی تو را خوشحال میکند؟
من با فکر رنج و سختی مادرم از خواب بیدار میشوم، اما حتی یکبار نشده که دستش را بگیرم ،با او به سینما بروم، باهم تخمه بشکنیم، فیلم ببینیم و کمی به او آرامش بدهم
ما از نسل آدم های بلاتکلیف هستیم. از یک طرف در خلوت خود، دلمان برای این و آن تنگ می شود، از طرف دیگر وقتی به هم میرسیم لال مانی میگیریم! انگار نیرویی نامرئی، فراتر از ما وجود دارد که دهانمان را بسته تا مبادا چیزی در مورد دلتنگی مان بگوییم
تکلیفمان را با خودمان روشن نمیکنیم یکدیگر را دوست میداریم اما آنقدر شهامت نداریم که دوست داشتن مان را ابراز کنیم

ما آدم های بیچاره ای هستیم!
آنقدر در بیان احساساتمان حقیر و ناچیزیم که صبر میکنیم تا وقتی عزیزی را از دست دادیم، تا آخر عمر برایش شعر بگوییم
از یک جا به بعد باید این سکوت خطرناک را شکست و راه افتاد. از یک جا به بعد باید پدر به پسرش بگوید که چقدر دوستش دارد. از یک جا به بعد باید پسر دست پدر را بگیرد و باهم قدم بزنند. از یک جا به بعد باید مادر پسرش را به یک شام دونفره دعوت کند. از یک جا به بعد باید پسر در گوش مادرش بگوید: چقدر خوب است که تو را دارم
و چه خوب است از یک جا به بعد همینجا باشد، از همین جا که این نوشته تمام شد...

#شاهین_جانپاک

@ashar_nab53🖌
بیا دست به آسمان ببریم و کمی دعا کنیم؛
برای آرزوهایی که داریم، برای حال خوبی که آرزو داریم و برای دردهایی که برای کشیدنشان طاقتی نداریم!
بیا دعا کنیم که آسمان دل این مردم، میزبان رنگین کمان همدلی شود و لب هایشان همیشه بخندد، پروانه های اعتماد، روی گلهای دوستی بنشینند و درختانِ تحول، جوانه بزنند
دعا کنیم که آدم ها هر روز مهربان تر شوند و در مقابل تفاوت های هم، صبورتر...
بیا برای حال خوب جهانمان کمی دعا کنیم که خدا آماده است برای شنیدن، جهان آماده است برای تغییر و انرژی های خوب، آماده اند برای معجزه

#نرگس_صرافیان_طوفان

@ashar_nab53🖌
#داستان_کوتاه_تلنگر

کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد.

کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.

برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد  کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.

مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.

روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در مقابل حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد .

نتیجه اینکه ؛
مشکلات مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند
و ما همواره دو انتخاب داریم:
اول اینکه:
اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند،
و دوم اینکه:
از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!

@ashar_nab53🖌
‌هیچ رنجی در زندگی ‌‌ام بزرگتر از توقع داشتن نبود و هیچ خودآزاری ‌‌ای بزرگتر از برآورده کردن توقعاتِ دیگران. سخت آموختم که رنج را کم کنم و خودآزاری را قطع...!

#پونه_مقیمی

@ashar_nab53🖌
ﻣﻮﺭﭼﮕﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی‌زنند،
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺩﺍﻧﻪ ﺟﻤﻊ می‌کنند

ﺯﻧﺒﻮﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی‌زنند،
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺧﺎﻧﻪ می‌سازند

ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی‌زنند،
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ می‌روند

آدم‌ها ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺏ حرف می‌زنند...
ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺟﻤﻊ می‌کنند.
ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻨﺎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻔﺮ می‌کنند.
براستی ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ ...!

#ژان_پل_سارتر

@ashar_nab53🖌
هنرمند حقیقی کسی است ،
که بتواند انسانی را خوشبخت کند...!

#سلما_لاگرلوف
📒#ویولن_دیوانه

@ashar_nab53🖌
والاترین چیز در دنیا
این است که بدانی
چگونه متعلق به خودت باشی ...

#میشل_دو_مونتین

@ashar_nab53🖌
می‌خواهم همیشه کنارم باشی
تا اگر اندوهِ زمین روی شانه‌هایم افتاد
به سمت تو کج شوم...

#نزار_قبانی

@ashar_nab53🖌
خالی کن خودت را از فکر روزهای سختی که پیش رو داری
چالش‌های جدیدی که با آن‌ها مواجهی، آزمون‌های ساده یا پیچیده‌ای که داری و تمام نگرانی‌های ریز و درشتی که در صندوقچه‌ی افکارت تلنبار کرده‌ای.

رها باش از دغدغه‌ی اتفاقات تلخی که هنوز نیفتاده‌اند و به احتمال زیاد، هرگز هم نخواهند افتاد.

بالآخره روزهای سخت هم می‌گذرند، چالش‌ها را پشت سر می‌گذاری

آزمون‌ها به نتیجه‌های متوسط یا مطلوب می‌رسند و فقط این نگرانی‌های تو هستند که بی‌ثمر، یقه‌ی آرامشت را چسبیده‌اند و به لحظاتت برچسب تلخ بیقراری می‌زنند.

رها باش
همینطور که با ‌طمأنینه و آرامش، تلاشت را برای رسیدن به بهترین نتایج می‌کنی و برای مشکلاتت دنبال راه حل می‌گردی، فراموش نکن که بالآخره تمام می‌شود و تو باید آرام و صبور باشی.

#نرگس_صرافیان_طوفان

@ashar_nab53🖌
2024/10/01 09:32:41
Back to Top
HTML Embed Code: