Telegram Web Link
ما و میراث مشروطه

✍️مشروطیت بخشی از تجربه تاریخی ماست، با دستاوردها و میراثی سترگ و کارنامه ای از قوت و ضعف و پیروزی و ناکامی، که همچنان عبرت آموز است. با وجود اینکه ۱۱۵ سال از مشروطیت می‌گذرد، ایران هنوز نتوانسته از چنگال قدرت مطلقه رها شود و مسئله اصلی آن همچنان محدود کردن قدرت سیاسی و حاکمیت قانون است. از این نظر صدر و ذیل تاریخ معاصر ما چندان تفاوتی ندارد و به گفته استاد هوشنگ مهدوی، بیش از یک قرن است که برای آزادی مبارزه می‌کنیم، اما هنوز اندرخم یک کوچه‌ایم.
🔹انقلاب آزادی خواهانه و ملی مشروطیت، ریشه در آگاهی های نو، دریافت انحطاط و نیز روشنگری‌هایی داشت که درباره نقش استبداد و خودکامگی در عقب‌ماندگی ایران، طرح شده بود.
🔹از دیدگاه اندیشه سیاسی مهم‌ترین دستاورد آن تدوین نظریه مشروطیت بود، که برپایه آن بنیانی نظری برای نهادهایی مانند قانون اساسی، مجلس نمایندگان و ارزش‌هایی مانند آزادی، برابری فراهم شد. نظریه ای که به تعبیر دکتر طباطبایی پس از پیروزی آن تدوین شد و شاید یکی از علل به بن بست رسیدن آن همین بود.
🔹مشروطه آرایش نیروهای فکری را دگرگون کرد و راه را برای حضور جدی تر جریان های جدید همچون روشنفکری و نواندیشی دینی گشود. نواندیشی دینی، با نگاهی مثبت به تجدد نقشی با اهمیت در سازگار نشان دادن مشروطیت با اسلام، داشت.
🔹در گفتمان مشروطیت، حکومت قانون جایگاهی کانونی داشت و نتیجه آن تدوین نظریه‌ای در باره حکومت قانون و تبدیل شریعت به نظامی حقوقی بود. از نظر فرهنگ سیاسی نیز زمینه گذار از فرهنگ سیاسی بسته و تبعی به فرهنگ سیاسی مشارکتی فراهم شد.
🔹در عرصه عملی نظام خودکامه و پاتریمونیال سنتی به پایان رسید و گام‌هایی برای گذار به دولت مدرن برداشته شد. دراین راستا نهادهایی مانند قانون اساسی، مجلس شورای ملی شکل گرفتند و برخی حقوق شهروندی به رسمیت شناخته شدند. نهاد انتخابات، دیوان‌سالاری مدرن، آموزش و پرورش جدید و دستگاه قضایی عرفی از دیگر دستاوردهای مشروطیت بودند.
🔹دولت مشروطه با وجود درخشش اولیه، مستعجل بود و به زودی آرمان های آزادی خواهانه آن در محاق رفت و تجدد گرایی آمرانه دولتی مطلقه و شبه مدرن را بر جای آن نشاند. اسلام سیاسی نیز گرچه با انقلابی موفق، سایه این دولت را برچید، ولی با نگاهی منفی به تجربه مشروطه نگریست و از جایی که آن به بن بست رسیده بود، آغاز نکرد. چرا چنین شد؟ پاسخ کوتاه این که ناکامی مشروطه بیشتر به‌ نبود مقدمات و پیش‌شرط‌های نظری و عملی لازم برای آن باز می گشت.
🔹بر خلاف تجدد در غرب، که پیش‌شرط‌های آن طی چند قرن فراهم شده بود، مشروطیت در شرایطی اتفاق افتاد که هنوز بسیاری از این مقدمات فراهم نبود. تجدد از درون نوعی جدال با سنت و به چالش کشیدن آن از راه پرسش های نو زاییده می شود. اگر چه در عصر پیشا مشروطه تا اندازه ای این بحث درگرفت، ولی بسیار بی رمق بود. در واقع تجدد ایرانی نوعی تجدد وارونه بود که نه بر پایه تامل و جدالی بر سر بنیادها، بلکه با بحث درباره روبناها آغاز شد. در غیاب شرایط گفتگو بحث میان جریان های متعارض نیز در نهایت به ستیزی ایدئولوژیک انجامید.
🔹مشروطیت، از نوعی ناهمسازی درونی نیز رنج می برد. از سویی، به دولتی کارآمد و موثر نیاز داشت؛ دولتی که بتواند قانون خود را وضع کند و مجریانی داشته باشد که بدون رفتار تبعیض‌آمیز و فراتر رفتن از چارچوب قانونی اختیارات خود، آن را اجرا کنند. این هدف با انباشت قدرت و دولت متمرکز تحقق می یافت. از سوی دیگر پروژه مشروطه، محدودسازی قدرت سیاسی به قانون بود که به توزیع قدرت نیاز داشت.
🔹در غیاب اندیشه ملیت، از وحدت ملی چندان خبری نبود و آگاهی و دریافتی نیرومند از خود به عنوان یک ملت در جامعه وجود نداشت. افزون بر این نهاد دین و دولت از یکدیگر استقلال نداشتند و نهاد دین از اقتداری نیرومند در حوزه عمومی برخوردار بود، که نوعی حاکمیت دوگانه را در پی داشت.
🔹وضعیت اقتصادی نیز بسیار بغرنج بود؛ دولتی ورشکسته‌ و بدهکار با خزانه‌ای خالی، در کنار فقر و گرسنگی شدید و بیماری‌هایی مرگ بار که اکثریت بی بهره از سواد جامعه را از فرصت اندیشیدن به آزادی و مشارکت سیاسی محروم ساخته بودند. جنگ جهانی اول نیز مزید بر علت شده و کشور را با مشکلات جدی روبرو کرده بود.
🔹با وجود گذشت زمان، میراث و تجربه مشروطه همچنان می تواند الهام بخش باشد، زیرا از نظر مسائل و پرسش ها و صورت بندی جریان های فکری با آن عصر، همانندی هایی وجود دارد. از دیدگاه اندیشه سیاسی، در مشروطه شیوه ای از مواجهه با دین و سنت تجربه شد که از درون آن برداشتی استبداد ستیزانه و همسو با ارزش های دنیای جدید همچون آزادی و برابری پدید آمد. بی تردید بهره بردن از این میراث نیازمند پرهیز از پیش داوری های ایدئولوژیک و نگاهی نقادانه به نقاط قوت و ضعف آن است.
علی میرموسوی۱۴۰۰/۵/۱۴
@alimirmoosavi
فرجام تراژیک اشغال!

✍️پس از بیست سال اشغال افغانستان از سوی ائتلافی با رهبری آمریکا و سقوط طالبان، امروز آنان توانستند با محاصره کابل و توافق بر سر تشکیل دولت انتقالی، اشرف غنی را برکنار و به قدرت باز گردند.
🔹پیشرفت سریع طالبان و مغلوب شدن ارتش افغانستان و سقوط پی در پی ولایت های آن، معلول عوامل گوناگونی است که ناکارآمدی دولت، فساد گسترده، نارضایتی از اشغال گران و فعال شدن طالبان در عرصه دیپلماسی، اصلی ترین آن هاست.
🔹طالبان واقعیتی انکار ناپذیر در جامعه نسبتا سنتی افغانستان است که پایگاه اجتماعی نیرومندی دارد. در طول بیست سال گذشته این جریان با مقاومت بسیار توانست سازمان دهی خود را حفظ و آن را تقویت کند. در این راه از کمک های پیدا و پنهان برخی قدرت ها و همسایگان مانند پاکستان، روسیه، چین و ایران نیز بهره برد.
🔹آنان از یک سو با خشونت و کشتار و ایجاد رعب، فضای کشور را نا آرام کردند. از سوی دیگر با شعار مبارزه با اشغال گران، بار مسئولیت فقر و فساد در افغانستان را بر گردن دولت وابسته به نیروهای بیگانه انداختند. با این راهبرد نه تنها سرمایه اجتماعی خود را حفظ کردند، بلکه اسلام طالبانی را به عنوان به گفتمان نجات بخش افغانستان جا انداختند.
🔹هزینه هنگفت حضور در افغانستان و نارضایتی گسترده مردم آمریکا از این اقدام، در چند سال گذشته دولت آمریکا را به تغییر راهبرد خود وادار کرد. به ویژه این که قدرت های منطقه ای نیز با روابط نسبتا خوب خود با طالبان، از آنان برای تهدید منافع آمریکا بهره می بردند.
🔹در راهبرد جدید، آمریکا تعامل با طالبان و دست یافتن به توافقی با آنان را برای خروج تدریجی از افغانستان، در دستور کار قرار داد. این کار برای آمریکا هم فال بود و هم تماشا! از سویی برگ بازی با طالبان را از چنگ حریفان منطقه ای خود در می آورد و از سوی دیگر از بار حضور و هزینه های سنگین آن می کاست.
🔹برای تحقق این راهبرد آمریکا با مشکل راضی کردن طرفین درگیر؛ یعنی دولت و طالبان برای رسیدن به توافق روبرو بود. طالبان به دلیل دستاوردهای احتمالی که این تعامل برای آنان داشت به آن راضی بودند، ولی نمی خواستند مهر همکاری با آمریکا به پیشانی آنان بخورد. به ویژه این که سال ها شعار مبارزه با اشغال گران را داده بودند. دولت نیز به از دست دادن قدرت رضایت نمی داد.
🔹دیپلماسی آمریکا در تعامل با دیگر قدرت ها و با کارگردانی زلمای خلیل زاد، توانست نیروهای درگیر را بر سر میز مذاکره بیاورد. طرف آمریکایی تنها به ایجاد توافقی پایدار می اندیشید، که منافع آمریکا و غرب را تامین کند. طالبان هم برای نشان دادن استقلال خود حاضر نبود از امارت اسلامی افغانستان کوتاه بیاید. خواسته ای که دولت افغانستان حاضر به پذیرش آن نبود.
🔹بن بست مذاکرات طالبان را به فعالیت بیشتر در میدان ترغیب کرد و گسترش حوزه نفوذ و قلمرو را در دستور کار آنان قرار داد. نارضایتی و فقر گسترده مردم از دولت در کنار فساد دستگاه حکومت و نیز پیوند های سنتی با جامعه افغانستان، زمینه پیشروی را برای آنان فراهم کرد.
🔹آمریکا نیز در عمل واکنشی نشان نداد و به پیشروی طالبان تن داد. شاید مذاکرات پنهان آنان را به این نتیجه رسانده بود که امکان تعامل با طالبان در آینده وجود دارد. با این کار آمریکا نه تنها خود را از باتلاق افغانستان نجات می داد، بلکه رقیبی برای مخالفان منطقه ای خود ایجاد می کرد. بنابراین به نظر می رسد پیشروی در سایه نوعی توافق پنهان رخ داده باشد.
🔹مجموع این عوامل در نهایت برکناری دولت مستقر و شکل گیری دولت انتقالی را در پی داشت و مرحله ای جدید را برای زندگی سیاسی افغانستان رقم زد.
🔹 افغانستان در طول بیست سال گذشته تغییر و تحولاتی را تجربه و با گذشته تفاوت کرده است. با وجود فساد گسترده، چهره افغانستان در پرتو میلیاردها دلارکمک خارجی عوض شده است. ظاهرا طالبان به این دریافت رسیده اند که برای اداره افغانستان در وضعیت کنونی نیاز به شناسایی از سوی جامعه جهانی و همکاری بین المللی دارند.
🔹 آینده افغانستان بیش از هر چیز به رویکردی بستگی دارد که طالبان نسبت به تعامل با مردم، قومیت ها و فرقه های گوناگون مذهبی و نیز سیاست خارجی اتخاذ خواهد کرد. بی تردید طالبان نیرویی اسلام گرا و سنتی و در پی تشکیل امارت اسلامی است. ایدئولوژی طالبان با حقوق و آزادی های اساسی ناسازگار است. بازگشت آنان به قدرت می تواند دموکراسی انتخاباتی و نهادهای مرتبط با آن به ویژه آزادی بیان و حقوق زنان را به محاق برد. این ها همه مایه نگرانی است. تنها نقطه امید این است که طالبان از تجربه گذشته خویش درس گرفته باشد و به جای درگیر کردن کشور در جنگ داخلی، به پیشرفت کشور بیندیشد.
🔹فرجام تراژیک این اشغال نشان داد که راهبرد توسعه طلبانه و وابستگی حتی اگر با هدف دموکراسی باشد، سرنوشتی جز شکست ندارد.

علی میرموسوی۱۴۰۰/۵/۲۴
@alimirmoosavi
Audio
عاشورا سراپرده راز (1)
گزارشی پرشور و سوزناک اما دلنشین از واقعه عاشورا
اجراء: دكتر کریمی
كیست این پنهان مرا در جان و تن
كز زبان من همى گوید سخن
این كه گوید از لب من راز كیست
بنگرید این صاحب آواز كیست
در من اینسان خودنمایى می كند
ادعاى آشنایى میكند
كیست این گویا و شنوا در تنم؟
باورم یارب نیاید كاین منم
متصل تر با همه دورى، به من
از نگه با چشم و، از لب با سخن
خوش پریشان با منش گفتارهاست
در پریشان گوییش اسرارهاست
هل زمانی تا شوم دمساز خویش
بشنوم با گوش خویش آواز خویش
تا ببینم این که گوید راز کیست
از زبان من سخن پرداز کیست
زود باشد کاین می پر مشعله
عارفان را جمله سوزد مشغله
رهروان زین باده مستی ها کنند
خودپرستان حق پرستی ها کنند
گوید او چون شاهدى صاحب جمال
حسن خود بیند به سر حد كمال
از براى خود نمایى صبح و شام
سر برآرد گه ز روزن، گه زبام
باخدنگ غمزه صید دل كند
دید هر جا طایرى بسمل كند
گردنى هر جا در آرد در كمند
تا نگوید كس اسیرانش كمند
@alimirmoosavi
Audio
عاشورا سراپرده راز (2)
«خدایا اعتماد حسین همیشه به تو بوده و هست، امید من در هر سختی تو هستی ، هر چه برای من پیش اید به تو توکل می کنم . خدایا چه بسیار مشکلاتی که در زندگی به من روی آورد و آن را به تو واگذار کردم و تو آن را حل کردی و چه بسیا رمحنت هایی که دل را می لرزاند و آدمی برای رهایی از آن راه به جایی نمی برد و آن را تنها نزد تو آوردم و به تو شکایت کردم و تو آن را سهل و آسان گردانیدی و راه صواب را پیش پای من نهادی بار خدایا اکنون نیز خود را به تو می سپارم.»
@alimirmoosavi
Audio
عاشورا سراپرده راز (3)
شلاق شب بر پیکر برهنه یک نیم دشت داغ
بیداد می کند!
باران آفتاب در عمق تفته شنهای نیمروز
در اوج اقتدار بلورین ماه تاب
تبخیر گشته است!
وان تیرهای گدازان ساحل مغرب
کز ترکش غروب
راهی به سوی قلب ملائک گشوده بود!
در انجماد و ظلمت شب
بر هاله های منعقد خون نشسته است!
شب بر تمامی خطه خورشید چیره است
هنگامه ای بپاست!
هاروت می خزد، ماروت در خفاست
انسان سقوط کرد
آدم به زیر پاست!
بر آبگینه رود فرات
نقاشی بارنگ سرخ
رمز بقا را کشیده است!
آغوش استخوانی صحرای کربلا
هفتاد راهنما را بخود فشرده است!
هفتاد اضطراب؛
هفتاد التهاب؛
هفتاد انقلاب؛
هفتاد مظهر انسان راستین؛
فریاد می زنند
آزاد زی بشر!
آزاد زی بشر!
@alimirmoosavi
در سوگ استاد حکیمی!

محمد تقی فاضل میبدی

مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی

آغاز آشنایی من با استاد محمد رضا حکیمی سال ۱۳۵۱ در منزل مرحوم‌حاج شیخ محمدعلی صدوقی در قم بود. پاره ای از کنابهای اورا از جمله سرودجهشها خوانده بودم. در آن نشست نخست آشنایی، یکساعت ، یکریز در نقدحوزه ها و روحانیت سخن گفت.اقای خاتمی که واسط و باعث‌آشنایی ما بود، حضورداشت. بیان جذاب و سحار و تاثیرگذارش مرا جذب و جلب کرد. این آشنایی به یک نوع مریدی و‌مرادی تبدیل شد.

🔹ده سال پس از این آشنایی (سال۶۱) در سفر حج تمتع همه جا با هم بودیم و یک ماه در یک اطاق در آن فضای معنوی چون مرید و‌مراد با هم زیستیم و چه زیست زیبایی !

🔹روزی در انتشارات فرانکلین سابق، بامرحوم‌احمدآرام نشسته بودم،از آقای حکیمی صحبتی در میان آمد. استاد آرام گفت هر چه گشتم واژه ای را پبدا کنم که برای اقای حکیمی به کار برم ندیدم. روشنفکر،سنتی،عالم، عالم عادل عامل و .. واژه ای که این معانی در آن جای گیرد. یک کلمه انگلیس آوردو گفت اقای حکیمی مصداق این واژه هست و‌لی این واژه معادل فارسی ندارد.

🔹بگذرم. عالمی بود دردمند،دردمندی بود فریادگر،فریادش با فرهنگش یکسان و‌یکسوبود. در ظرف زمانش حضور داشت .نان و کتاب را توامان می دید. و زندگی “ منهای فقر “ . رنجهای پس از انقلابش صدچندان شد. آرزو و‌آرمانش که سالها از قلمش جدا نمیشد؛ اما از جامعه و‌مردمش در قالب دین جدا شد و آنرا بر باد رفته می دید.

🔹رخسارعدالت علوی و‌قرانی،که همواره از آن می گفت و‌می سرود، زیر غبار جهالت دینی بی فروغ گشت. به تعبیر زیبایش:قارون جای قران قرارگرفت. افراسیاب روزگار خون سیاووش را می مکید. امید رستمی در وجوش یافت نمیشد . شاید کاوه ای پیدا نخواهدشد. هرچه هست دروغ است و فریب و‌فرسایش فکر.وبه قاصدک می گفت “ برو آنجا که همه کورند و کرند”

🔹خلوصی که در این فکورفرهیخته فریادگروجود‌داشت، درکمتر روشنفکر دینی یافت میشد. شایدشریعتی بیش از همه به خلوص فکری او پی برده بود که او را وصی صافی کردن آثارش قرار داد.

🔹دریغا که اوازمیان ما رفت.و ما “دریغا گوی” اونشسته ایم . وبه قول شاملو:
وما همچنان دوره می کنیم شب را و روزرا !
و هنوز را!
روشنفکری سنتگراوعالمی دردمند و سوخته ای از رنج انسانها به مثل او‌شاید کمتر یافت شود و‌ یانشود.
🔹خدایش او را نزد ملیک مقتدر جای دهد. و روح و‌رحمت‌و‌رضوانش را خلعت ورودش نماید . جمله ای که در پایان در باره این دانشی مرد می توانم بگویم ، تعبیر سهراب سپهری است در سوگ فروغ :
بزرگ بود!
واز اهالی امروزبود!
وباتمام افقهای باز نسبت داشت!
ولحن آب و زمین را چه خوب می فهمید!
🔹نخستین شعری که از سروده استاد حکیمی همیشه به یاد داشتم این بیت بود:
حاصلی جز برگ زرد این باغبان از ما ندید
بر درخت زندگی نگرفت پیوندیم ما

@alimirmoosavi
بر سر عقل آمدن ملایان طالبان!؟

✍️سال ها پیش یکی از اساتید شناخته شده دانشگاه، در جریان دیدار و گفتگویی صمیمانه با مرحوم آیت الله اردبیلی، از ایشان پرسیده بود چرا با وجود اشتهار شیخ مفید، در نام گذاری دانشگاه مفید عنوان شیخ را از آن حذف کرده اید؟ ایشان در پاسخ به شوخی گفته بود مگر شیخ هم مفید می شود؟ سخنان و وعده های این روزهای طالبان آدم را به یاد این داستان می اندازد و با این پرسش روبرو می کند که مگر ملاهای طالب هم سرعقل آمده اند؟
🔹این سخنان و وعده ها تا اندازه ای یادآور وعده هایی است، که روحانیت در هنگام پیروزی انقلاب در سال ۵۷ به مردم می دادند. اینان نیز در مواجهه با رسانه ها از عفو عمومی، پرهیز از انتقام جویی، پایان جنگ و برقراری امنیت دم می زنند. تشکیل دولت فراگیر از همه طوایف و فرقه ها را وعده می دهند. کوشش برای پیشرفت، همکاری با جامعه جهانی، احترام به حقوق زنان در چارچوب شریعت و آزادی مشروط رسانه ها را جزء برنامه های خود اعلام می کنند.
🔹آیا می توان با نگاهی خوش بینانه به این وعده ها نگریست و آن ها را نشانه تغییر دانست؟ یا با نگاهی بدبینانه باید گفت: این ها تنها شعارهایی هستند که برای گذار از وضعیت کنونی و زمینه سازی برای استقرار دولت و شناسایی آن از سوی جامعه جهانی، سرداده می شوند؟ شعارهایی که با سوار شدن بر خر مراد همگی فراموش می شوند و آش همان آش و کاسه همان کاسه خواهد بود.
🔹برخی می پندارند، طالبان با وجود این که جریانی اسلام گرا، تندرو و افراطی بوده و پیشینه ای از ترور و کشتار در پرونده خود دارند و تجدد ستیزی و محروم کردن شهروندان به ویژه دختران و زنان از حقوق خویش در کارنامه آنان موج می زند، اما در طول زمان دگرگون شده اند. از نظر اینان نه تنها تجربه بیست سال گذشته، بلکه تحول نسلی و جایگزین شدن نسل جوان به جای پیران و شیخان گذشته، زمینه را برای دگرگونی آنان فراهم کرده است. نسلی که موبایل دست می گیرد و نه تنها با تکنولوژی های مدرن سر ستیز ندارد، بلکه با آن ها آشنا شده و از آن بهره می برد. اینان امید دارند روی کار آمدن مجدد طالبان و در گیر شدن با مشکلات معیشتی و فقر شدید مردم آن ها را واقع بین تر و ایدئولوژی آن ها را تعدیل کند.
🔹 اما از نظر مخالفان این استدلال کافی به نظر نمی رسد، زیرا دگرگونی های بیان شده تحولی ایدئولوژیک را نشان نمی دهند. حال آن که مشکل اساسی این جریان به ایدئولوژی تند و افراطی آن باز می گردد. مطلق گرایی و انحصار گرایی دو مشخصه اصلی این ایدئولوژی است که در سایه تلفیق با دین و شریعت وجهی متصلب یافته است. اگر قدرت سیاسی هم به آن ضمیمه شود، دیگر به آسانی نمی توان از چنگال آن خلاص شد. طالبان همانند دیگر اسلام گرایان چه در بیرون قدرت باشند چه بر مسند آن، همواره خود را بر حق می پندارند و طرف مقابل را موظف به اطاعت از خود می دانند. تنها تفاوت این که در فرض نخست با خشونت و نا آرامی غیر قانونی و در فرض دوم با خشونت به ظاهر قانونی، کار خود را پیش می برند.
🔹تجربه گذشته بیشتر به سود نگاه اخیر گواهی می دهد. چگونه به جریانی می توان اعتماد کرد که از بمب گذاری در مدارس و دانشگاه ها و کشتن بی پناه ترین انسان ها برای پیشبرد اهداف خود پروایی نداشته است؟ جریانی که تا چندی پیش تحصیل و کار زنان را حرام می دانست و به پوششی کمتر از برقع راضی نمی شد. اکنون تنها پذیرفته است که حقوق و آزادی های اساسی را در چارچوب شریعت به رسمیت بشناسد. تفسیر شریعت نیز در اختیار گروهی اندک خواهد بود که دریافتی ظاهرگرایانه و متصلب از نصوص دینی و سنت دارند. بنابراین نمی توان به آن دلخوش بود.
🔹اما مشکل این است که واقعیت حضور جدی طالبان در جامعه افغانستان و قدرت اجتماعی آنان را هم نمی توان نادیده گرفت. در واقع جامعه باید میان ادامه جنگ یا پذیرش حضور رسمی آنان در قدرت سیاسی دست به انتخاب بزند. در طول دو دهه گذشته طالبان شکست ناپذیری خود را در جنگ نشان دادند. گزینه دوم نیز با توجه به تعصب آنان نسبت به اجرای شریعت، مستلزم تمکین به این خواسته است. دیگر جوامعی که نهاد دین از قدرت اجتماعی برخوردار بوده است، نیز چنین مشکلی را تجربه کرده اند. بنابراین هر راه حلی بدون توجه به این مشکل پایدار نخواهد بود.
🔹بازگشت طالبان به قدرت، چشم انداز آینده را به ویژه برای نسل جدید و جوان افغانستان، بسیار تیره کرده است. نسلی که طعم تحصیل در دانشگاه و برخی آزادی ها را چشیده و به آینده ای بهتر برای کشور چشم دوخته بود. آیا این نسل توان و فرصت مقاومت در برابر سیاست سخت گیرانه طالبان را خواهد داشت؟ آیا جامعه جهانی از خواسته ها و حقوق آن پشتیبانی خواهد کرد؟ و آیا طالبان در رویه گذشته خود تجدید نظر خواهند کرد؟ به هر حال دامنه انتخاب برای این نسل به شدت محدود شده، بنابراین گویا باید منتظر نشست و پاسخ این پرسش هارا در عمل دید.

علی میرموسوی ۱۴۰۰/۶/۲
@alimirmoosavi
ندامت گاه یا شکنجه گاه؟!

ماجرای خشونت و بد رفتاری در زندان های ایران تازگی ندارد. کافی است پایت به زندان برسد یا پای صحبت زندانیان بنشینی، تا به اوضاع وخیم زندانیان پی ببری و اسمی بودن نام ندامت گاه را دریابی و شکاف بین رفتار زندانبانان با حداقل حقوقی، که زندانی بر طبق قانون از آن برخودار است، برایت روشن شود.
🔹فیلم های بسیار زجر دهنده و درد آور انتشار یافته، تنها گوشه ای روتوش شده از این وضعیت را برای افکار عمومی آشکار و دیوار بلند حاشا را اندکی کوتاه کرده است. از این مجمل درباره اوین، که به هتل اوین معروف است، می توان حدیث مفصل خشونت در دیگر زندان ها را به خوبی خواند. هر اندازه زندان از مرکز دورتر، از کنترل و نظارت آزاد تر و بدرفتاری و خشونت در آن بی رحمانه تر خواهد شد. اما به راستی این سطح از خشونت ریشه در کجا دارد و از چه عواملی برمی خیزد؟
🔹بی تردید این وضعیت وخیم ریشه در عوامل گوناگونی دارد، اما شاید یکی از مهم ترین آن ها ساختار از ریخت افتاده نهاد زندان باشد. زندان نیز همانند بسیاری دیگر از نهادهای مدرن در ایران به شکل بدقواره شکل گرفته و بر نظامی از تنبیه و مجازات استوار است که زمانی زیاد از منسوخ شدن آن می گذرد. اسلامی سازی آن نیز نه تنها مشکل را حل نکرد، بلکه پوششی برای توجیه و بدتر شدن وضعیت فراهم کرد.
🔹زندان اساسا نوعی خشونت برای مهار جرم و بزهکاری است. به گفته فوکو در ابتدای قرن ۱۹ زندان ره آورد تاریخ و نتیجه ترقی اندیشه شمرده می شد. اما بعدها معلوم شد زندان راه حلی بسیار زشت است، که گریزی از آن نیست. در واقع زندان و جریمه برای گرفتن زندگی، آزادی و دارایی در نظر گرفته شد و تکنسین و قاضی و روان شناس و مربیان تربیتی جایگزین جلاد شدند. فوکو در تنبیه و مجازات ابعاد این تحول و شکل گیری دریافت جدید را به خوبی بررسی کرده است.
🔹 در پرتو این دریافت، تنبیه در راستای اصلاح مجرم، جایگزین تعذیب و شکنجه شد و تنبیه برای ندامت جایگزین خشونت برای عبرت شد. کارکرد اصلی تنبیه در اصلاحات کیفری در واقع پیشگیری است؛ یعنی تنبیه به آینده نظر دارد. اما در کیفرمندی مبتنی بر تعذیب، هدف ارائه سرمشق و پاسخی دندان شکن و هراس افکن به مجرم بود که برای دیگران مایه عبرت باشد. چنان عبرتی که هم شدت جرم و هم قدرت حکومت را در پیشگیری از آن به نمایش گذارد. برای مثال کیفر قطع دست دزد با چنین هدفی وضع شده است.
🔹با دریافت جدید زندان به ندامت گاه تغییر و این تحول در ۷ اصل زیر بازتاب یافت:
۱. هدف اصلی اصلاح است. محرومیت از آزادی اصلاح و توان بخشی اجتماعی محکوم است.(اصل اصلاح کردن)
۲. زندانیان بر اساس سنگینی کیفری جرم شان و نیز بر مبنای سن و استعدادهایشان و تکنیک های اصلاحی که قرار است در مورد آنها به کار بسته شود، تقسیم و طبقه بندی شوند.(اصل طبقه بندی)
۴.کیفرها باید با میزان اصلاح تنظیم شود. با توجه به این که هدف اصلی اصلاح مجرم است، هنگامی که اصلاح اخلاقی زندانی تأیید شد، باید آزاد شود.(اصل تنظیم کیفرها)
۴. کاراجباری با مزد باید برای زندانی وجود داشته باشد. کار باید به زندانی امکان دهد که حرفه ای را یاد بگیرد و نیز منبع درآمدی را برای او و خانواده اش تامین کند.(اصل کار به منزله ی اجبار و حق)
۵. زندانی باید آموزش حرفه ای و عمومی ببیند.(اصل آموزش ندامتگاهی)
۶. زندانی و نظام زندان می بایست تحت کنترل و مسوولیت پزشک و کارکنانی متخصص باشد، که از توانایی های اخلاقی و تکنیکی لازم برای نظارت برآموزش صحیح افراد برخوردارند.(اصل کنترل تکنیکی بازداشت)
۷. کنترل و کمک پس از آزادی هم باید ادامه یابد.(اصل نهادهای تکنیکی)
🔹تحول زندان به ندامت گاه، به گونه ای که تحقق بخش این اصول هفتگانه باشد، نیازمند ساختار حقوقی مناسب و ساز و کار اجرایی لازم است. این تحول پیش از هر چیز به تغییر در نگرش به زندان نیاز دارد، که در وضعیت کنونی ایران هنوز چندان نشانه ای از آن به چشم نمی خورد. از این رو نه تنها ساز وکار اجرایی، همچنان بر نگرش تعذیبی و عبرت آمیز بودن زندان استوار است، بلکه ساختار حقوقی موجود نیز در راستای تحول زندان به ندامت گاه، چندان تغییر نکرده است. گویا آنچه تغییر کرده، همچون بسیاری از دیگر موارد، جز نام گذاری نیست.
🔹ندامتگاه شدن زندان، هنوز آغاز راه اصلاح آن است. همچنان که فوکو به درستی بیان کرده، زندان صرفاً یک ابزار سرکوب یا طرد برای دولت نیست، بلکه در عمق سازوکارها و استراتژی های قدرت رسوخ کرده، از این رو اصلاح و تغییر آن دشوار است. زندان ندامت گاهی هم می تواند ابزاری برای تحمیل سلطه تبعیض آمیز طبقه ثروتمند بر مجرمان فقیری باشد، که برای رهایی از تبعیض مرتکب جرم شده اند. در این شرایط به گفته شارل فوریه، جرم ابزاری است سیاسی برای آزادی جامعه و همان اندازه ارزشمند است، که برای رهایی سیاه پوستان گران بها بود.

علی میرموسوی۱۴۰۰/۶/۵
@alimirmoosavi
Forwarded from تحکیم ملت
" در حال تکمیل.... "

آخرین کلمات تایپ شده توسط مرحوم دکتر داود فیرحی
که در فایل نهایی کتاب دولت مدرن و بحران قانون به انتشارات فرستاده شده بود.

متاسفانه زمانی که کتاب هنوز در دست آماده سازی برای انتشار بود مؤلف به دیدار حق شتافت و خلاصه و نتیجه گیری کتاب ناتمام ماند.

از دکتر سید علی میرموسوی که در فقدان مؤلف زحمت روخوانی نهایی متن را پذیرفته و به سوالات ویراستار پاسخ دادند٬ صمیمانه سپاسگزاریم.

@feirahi

📌 رسانه‌‌ی خبری_ تحلیلی تحکیمِ ملت 👇

🆔 @tahkimmelat
دولت فرادینی و حکومت مدنی!

✍️رابطه دین و دولت یکی از چالش برانگیز ترین مسایل حوزه عمومی در ایران معاصر است. جدال بر سر چگونگی رابطه این دو نهاد چنان جدی بوده است که بسیاری تحولات سیاسی قرن چهاردهم را می توان بر پایه آن تبیین کرد. این جدال طیفی گوناگون از دیدگاه ها را پدید آورده که جدایی مطلق تا ادغام کامل این دو نهاد در دو سوی آن قرار دارند. در میانه این طیف ایده دولت فرادینی و حکومت مدنی قرار می گیرد.
🔹 ایده دولت فرادینی بر پایه اصل نفی تبعیض بین ادیان و مذاهب در حوزه عمومی استوار است. امام موسی صدر از نخستین اندیشمندان معاصر شیعه بود که به طرح این ایده جرات کرد. تجربه تکثر و تعدد مذاهب در لبنان او را به این نتیجه رساند که حوزه عمومی نباید تحت سیطره و مرجعیت تنها یک مذهب قرار گیرد. از این رو برای نفی تبعیض در این حوزه ایده دولت فرادینی را پیشنهاد کرد. در اندیشه برخی فقیهان مشروطه خواه از جمله نایینی نیز می توان دست مایه هایی برای این ایده یافت.
🔹تجربه حکومت دینی و آسیب ها و کاستی های آن، به ویژه استفاده ابزاری از دین و توجیه اقتدار گرایی در سایه آن، زمینه را برای تقویت این ایده در اندیشه سیاسی معاصر شیعه فراهم کرده است. این تحول برداشتی متفاوت از حکومت را پدیدآورده است که از آن می توان به "حکومت مدنی" تعبیر کرد. این برداشت، که در اندیشه و آراء آیت الله سیستانی نیز می توان نمودی از آن را یافت، الگویی متناسب برای رابطه دین و دولت پیشنهاد می کند. حکومت مدنی، جایگاهی میانه در بین سکولاریسم رادیکال و حکومت دینی دارد و گامی با اهمیت در راه نفی تبعیض و استقرار دموکراسی در جوامع دینی پیش می نهد.
🔹حکومت مدنی بر ایده حضور مدنی و غیر اقتدارگرایانه و غیر آمرانه دین در حوزه عمومی استوار است. از این دیدگاه دین به عنوان نهادی اجتماعی، ریشه درباور و ایمان دینی آزادانه دین داران دارد و پاسداری از ارزش های دینی و اجرای احکام شریعت به خواست و اراده شهروندان واگذار می شود. نهاد دین حداکثر از نقشی نظارتی برخوردار است و جایگاهی تعریف شده و مستقیم در عرصه سیاسی دارا نیست. کارکرد اصلی این نهاد تبیین ارزش های دینی و شریعت اسلامی و پاسداری از هویت دینی جامعه از راه سازوکارهای مدنی و فرهنگی است. روحانیون به اعتبار نقش روحانیت خویش از امتیازی برای تصدی مقام های سیاسی برخوردار نیستند و حتی شایسته است که برای حفظ اعتبار و سرمایه اجتماعی خویش از آن کناره جویند.
🔹ایده حضور مدنی دین در حوزه عمومی، برآیند دیالکتیک دولت دینی و دولت سکولار در جهان معاصر است. این ایده وجه التقای دو جریان پسا اسلام گرایی در جهان اسلام و پسا سکولاریسم در جهان غرب است. پسا اسلام گرایی جریانی است که در واکنش به اسلام گرایی شکل گرفت و به جای کوشش برای صورت بندی ایدئولوژیک از اسلام در راستای اداره حکومت و جامعه به همسو سازی آن با نیازها و الزامات زندگی در جهان کنونی می اندیشد. دموکراسی و حقوق بشر در کانون این نیازها قرار دارند، از این رو ارائه تفسیری سازگار از اسلام با آن ها دغدغه اصلی پسا اسلام گرایان است.
🔹در جهان غرب نیز پسا سکولاریسم در واکنش به تبعید دین از حوزه عمومی طرح شد و سکولاریسم را از این نظر مورد انتقاد قرارداد که شهروندان مذهبی را مجبور می کند، هویت مذهبی خویش را درحوزه عمومی نادیده بگیرند. پسا سکولارها همچون هابرماس با توجه به تجدید حیات دینی در جهان معاصر می کوشند «با حفظ ماهیت سکولار دولت، راهی برای مشارکت گروه های مذهبی در عرصه عمومی و سیاسی جامعه مدرن پیشنهاد کنند.»
🔹در حکومت مدنی بر خلاف حکومت دینی، خواست و اراده عمومی مرجعیت می یابد و استقلال دو نهاد دین و دولت از یکدیگر به رسمیت شناخته می شود، از این رو با تبعیض نسبت به پیروان مذهب های گوناگون همراه نیست. همچنین بر خلاف سکولاریسم رادیکال، شهروندان ناگزیر از کنار گذاردن هویت مذهبی خویش در هنگام کنش و فعالیت در عرصه عمومی نخواهند بود، بنابراین بی طرفی نسبت به شهروندان نیز نقض نمی شود. هر چند این کنش در چارچوب قوانینی انجام می شود که نفی تبعیض مذهبی را تضمین می کند و اجبار به رعایت شریعت و احکام شرعی را در این حوزه به همراه ندارد.

علی میرموسوی۱۴۰۰/۶/۷
@alimirmoosavi
Forwarded from ‌حق ملت
🔵دموکراسی یا فقر؟


📚دموکراسی یا فقر عنوان مقاله‌ای است از دکتر علی میرموسوی استاد علوم سیاسی دانشگاه مفید در شماره نهم مجله حق ملت. در این مقاله کوشش شده به این پرسش که آیا با وجود فقر می‏ توان به دموکراسی دست یافت پاسخ داده شود و نقش دموکراسی در فقرزدایی بررسی شود.

در ادامه بخش هایی از این مقاله را می‌خوانید:

📌فقر و دموکراسی رابطه و تأثیری دوسویه و متقابل دارند. از یک‏سو، با وجود فقر تحقق دموکراسی با دشواری روبه‏ رو می‏ شود و از سوی دیگر، دموکراسی نیز می‏ تواند در کاهش فقر تأثیر بگذارد. این رابطه و تأثیر، که در ادامه ابعاد آن با تفصیلی بیشتر بررسی می‏ شود، به اندازه‏ای است که این دو به طور ویژه فقرزدایی را به‏ عنوان شرط لازم یکدیگر قرار می‏ دهند.

📌فقر با تأثیر در موقعیت شهروندی و توانایی بر مشارکت سیاسی به طور مستقیم در دموکراسی اثر می‏‌گذارد. در جامعه فقیر از یک‏سو، گروه اندک ثروتمندان در سایه ثروت خویش از نفوذ سیاسی بیشتری برخوردار می‏شوند و از سوی دیگر، نابرابری فاحش اقتصادی نابرابری سیاسی و مدنی را در پی دارد.

📌اقتدارگرایان چپ که، با پوشش دفاع از طبقه فقیر، رژیم ‏های کمونیستی و سوسیالیستی را بنیان گذاردند [….] نه تنها در راستای کاهش فقر گام برنداشتند، بلکه کارنامه‏ ای منفی از خود برجای گذاشتند. تجربه گرسنگی گسترده، اردوگاه‏های کار اجباری، وابستگی استخدام و اشتغال به تعهد سیاسی و ایدئولوژیک شکست این رژیم‏ ها در مبارزه با فقر را به‏ روشنی نمایان می‏ کند.

📌ویژگی‏‌هایی همچون شفافیت، پاسخ‏گویی و توزیع قدرت سیاسی در نظام‏ های دموکراتیک نه تنها از فساد و نابرابری جلوگیری می ‏کند، بلکه آن‏ها را به حمایت از حقوق توده مردم به‏ ویژه حقوق اقتصادی آنان پایبند می ‏کند. در نظام‏ های دموکراتیک سیاست‏ های مربوط به فقرزدایی نه تنها به توجیه آشکار و عمومی نیاز دارد، بلکه در معرض انتقاد قرار می‏ گیرد.

📘متن کامل این مقاله را در شماره نهم حق ملت بخوانید. برای تهیه مجله حق ملت علاوه بر کتابفروشی‌ها می توانید با مراجعه به سایت مجله، سفارش خود را ثبت کنید و بدون پرداخت هزینه پست، نسخه‌های چاپی مجله را در منزل یا محل کارتان دریافت کنید.

https://www.haghemelat.com/mirmosavii9/
Forwarded from MMMojahedi 🍀 محمدمهدی مجاهدی (🍀 MMMojahedi)
ز هر کشور که برخیزد چراغی
دهندش روغنی از هر ایاغی
ور اینجا عنبرین شمعی دهد نور
ز باد سردش افشانند کافور

حضور دکتر #بیژن_عبدالکریمی در دانشگاه آزاد اسلامی بیش از آن که بر شأن او بیفزاید، مایه‌ی آب‌روی این دانشگاه است.

چه به‌قهر از آن رانده شوند، چه خود روی از آن به‌قهر بگردانند، با رفتن امثال بیژن عبدالکریمی از دانشگاه آزاد اسلامی، هم‌زمان آب‌روی این دانشگاه هم می‌رود و هر سه جزء نام این نهاد بیش‌ از پیش رنگ می‌بازد، زهی دانشگاه، زهی آزادی، «زهی طریقت و ملت، زهی شریعت و کیش.»

چنان که دیلتای می‌گفت، علوم‌ انسانی و اجتماعی کاری جز نقادی خرد تاریخی ندارند. در کشور ما، دکتر عبدالکریمی از کم‌شمار رهروان پرکوشش این راه است.

نقادی در گرو ذهنی باز و نگاهی ژرف و زبانی گویا و دلی بی‌پروا و قلمی روان و قدمی استوار و قامتی ستبر و گردنی برافراخته و دلی برافروخته است. دکتر عبدالکریمی واجد همه‌ی این‌ها ست.

در غیاب نقادان، از دانشگاه چه می‌ماند جز کاغذبازی و حرافی؟

نه عادلانه است، نه به نفع آبادی ایران، نه نشانه‌ی آزادی اندیشه و بیان، نه مایه‌ی رضایت ملت، نه به مصلحت نظام، و نه مایه‌ی آب‌روی اسلام که انصار انحصار بتوانند به گردش قلمی، تنگ‌نظرانه و گستاخانه با جسارت‌ستانی از دانشجویان و استادان، قدم نقد و قلم نقاد را بشکنند و استادی نقاد و مؤثر را به تهمتی خنده‌آور بنوازند و از همان اتهام، بهانه‌ای بتراشند تا او را برانند، آن هم تهمتی که درمورد دکتر عبدالکریمی دورترین نسبت را با مشی فلسفی و مرام سیاسی او دارد: سلطنت‌طلبی!

امثال بیژن عبدالکریمی که شعله‌ی لرزان نقادی را در مصاف تندباد بی‌خردی و خشونت و ابتذال پاس می‌دارند، باید قدر ببینند و بر صدر بنشینند نه این حکم تعلیق و اخراج بگیرند.

امیدوارم «دانشگاه آزاد اسلامی» اندکی حق نام خود را ادا کند و دست از این جفای بزرگ درباره‌ی او و امثال او بردارد و از این راه خطا باز آید و بیش از این بر حرمان خود و محرومیت دانشجویان از حضور کم‌شمار استادان نقاد و ژرف‌اندیش پای نفشارد.

گر هنرمند از اوباش جفایی بیند
تا دل خویش نیازارد و در هم نشود

سنگ بدگوهر اگر کاسه‌ی زرین بشکست
قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود

۱۴۰۰/۰۶/۱۴، محمدمهدی مجاهدی

@mmojahedi
بازسازی_و_عقلانی_سازی_اجتهاد_در_اندیشه_آیت_الله_طالقانی.pdf
226.6 KB
✍️آیت الله طالقانی از برجسته ترین نواندیشان دینی دوران معاصر بود که نقشی به یاد ماندنی در ارائه تفسیری سازگار با تجدد از اسلام و تشیع داشت. او از اندک روحانیونی بود که علم و عمل را به هم آمیخت و در راه نجات ایران از انحطاط و پیشرفت و اعتلای آن گام برداشت.
🔹مقاله حاضر در پی بررسی و تحلیلی انتقادی رهیافت طالقانی در عقلانی سازی اجتهاد و پاسخ به این پرسش است که طالقانی در واکنش به الزامات و اقتضاءات روزگار جدید در پی چه تغییری در صورتبندی اجتهاد برآمد و چه تحولی در عرف مرسوم آن پدید آورد؟
🔹در پاسخ به این پرسش پس از توضیحی کوتاه درباره مفهوم نو اندیشی دینی، رویکردهای مطرح دربازسازی اجتهاد در اندیشه معاصر به شکل اجمالی بیان شده اند. سپس رهیافت طالقانی و نقش او در تحول در عرف رایج اجتهاد، بررسی و ارزیابی شده است.
🔹ادعای این مقاله این است که طالقانی با بازگشت به قرآن رویکردی نو به اجتهاد را پایه گذاری کرد که از نظر ماهیت، قواعد، اصول، فرایند و در نهایت نهادهای مربوط با رویکرد سنتی مرزبندی داشت و عقل و یافته های عقلانی از نقش و جایگاهی برجسته در آن برخوردار بود.

علی میرموسوی ۱۴۰۰/۶/۱۹
@alimirmoosavi
Forwarded from داود فیرحی
🔻نقد و بررسی کتاب مفهوم قانون در ایران معاصر و کتاب دولت مدرن و بحران قانون


🔶 اندیشگاه سازمان اسناد و کتابخانه ملی با همکاری انجمن مطالعات سیاسی حوزه علمیه قم برگزار میکند:

🔰 سلسه نشست های بررسی آثار دکتر داود فیرحی 🔰

با حضور:
🔸 حجت الاسلام و المسلمین محمد جواد ارسطا
🔸 دکتر سید علی میر موسوی
🔸 دکتر محمد صدرا

چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۰
ساعت ۱۷ الی ۱۹ در اسکای روم به نشانی:
https://www.skyroom.online/ch/mehdimrahmani/andishgahnlai
و
پخش در شنبه ۲۷ شهریور ماه
ساعت ۱۸ از اینستاگرام اندیشگاه به نشانی زیر:

👇👇👇
@andishgah.nlai

🆔 @feirahi
گذار از اسلام سیاسی!

✍️«دولت مدرن و بحران قانون» آخرین کتابی است که دست اجل فرصت نگارش خاتمه و نتیجه گیری از آن را از شادروان دکتر فیرحی ستاند و "آوای قوی" او شد. وی در این اثر، که در تداوم کتاب پیشین؛ یعنی« مفهوم قانون در ایران معاصر» نگاشته و تازگی منتشر شد، به طرح نکاتی پرداخته است که چرخش فکری و گذار او از اسلام سیاسی را به خوبی نشان می دهند.
🔹موضوع این کتاب، تامل درباره مناقشه و چالش هایی است که پس از مشروطیت بر سر دولت مدرن درگرفت و فصل های نه گانه کتاب مختصات این مناقشه را توضیح می دهند.از دیدگاه نویسنده، گذار از حکمرانی سنتی به دولت مدرن با سه چالش مهم روبرو شد که عبارت بودند از دین و دولت مدرن، ملیت و تجدد و در نهایت قانون موضوعه با شریعت، که وی به درستی آن را اساسی تر و با اهمیت تر دانسته است.
🔹جدال بر سر معمای دین و دولت جدید از دعوای موافقان و مخالفان مشروطه آغاز شد. از یک سو شیخ فضل الله نوری و همفکران وی مشروطه را حرام و مشروطه خواهی را کفر و ارتداد می دانستند و از سوی دیگر آخوند خراسانی و حلقه شاگردان وی از وجوب ترک «مسلک قدیمِ» استبداد و «تأیید» مشروطه سخن می گفتند.
🔹طرفین مناقشه از سنگرِ اسلام به مواضع یکدیگر می تاختند و «مشروعیت» را همچنان امتیاز انحصاری شریعت می دانستند و اصالت و صحت هر امری را در نسبت با دستگاه شرع می سنجیدند. در نتیجه «تجدد سیاسی و دولت مدرن در ایران در راه دشوارِ مناقشات مذهبی افتاد که چشم‌انداز چندان روشنی در برابرش نبود.»
🔹نسبت ملیت و تجدد، دومین مسئله مناقشه برانگیز بود که طیفی متنوع از دیدگاه های متفاوت و ناسازگار درباره آن طرح شد. یک سوی این طیف باستان گرایی بود و سوی دیگر آن ایده بازگشت به خویشتن قرار داشت و در سه فصل کتاب از آن بحث شده است.
🔹معضل رابطه قانون و شریعت و بحران در قانون، مهم ترین بحث کتاب است که سه فصل اخیر به آن اختصاص یافته است. این بحث با توضیح چالشی آغاز می شود که در پی ظهور مفهوم نوآیین قانون برای دو گانه مرسوم شرع و عرف پدید آمد و حوزۀ جدیدی را طرح می کرد که در چارچوب سنت مرسوم فقهی جایی برای آن نبود.
🔹از نظر فیرحی نه تنها این حوزه در پرتو نبود مقدمات لازم به درستی شناسایی نشد، بلکه باستان‌گرایی، مارکسیسم و اسلام سیاسی نیز به این بحران دامن زدند. او با توجه به اهمیت بیشتر نقش اسلام سیاسی در تداوم بحران قانون، آخرین فصل کتاب را به آن اختصاص داده و از مصایب اسلام گرایی سیاسی در ایران پرده برداشته است.
🔹از نظر او «مهم‌ترین معضل اسلام سیاسی در ایران، افتادن در تلۀ تقابلی است که بین حاکمیت قراردادی و حاکمیت الهی ایجاد شده است.»این گفتمان تحت تاثیراسلام سیاسی پاکستانی‌عربی و برخی آموزه‌های جنبش‌های چپ قرار داشت که «هر دو گرایش ضد دمکراتیک داشتند و بنیاد قانون موضوعه را بیرون از قرارداد ملی می‌جستند.» او در توضیح این وضعیت می نویسد:
🔹 «اسلام سیاسی طرحی از جامعۀ شرعی داد که کم‌وبیش در تقابل با اراده، آزادی و اختیار قانون‌گذاری بشر بود. شهر خدا را چنان ترسیم کرد که همۀ زوایای آن را شریعت پر می‌کرد و جایی برای ارادۀ انسان نمی‌ماند، و در مقابل، شهری را که بر قوانین موضوعه تکیه داشت «شیطانی» خواند.» در نتیجه «بر قانون اساسی و نهادهای ملازم آن، نظیر حکمرانی حزبی، نظام انتخابات، مجالس ملی، اعتبار قوانین موضوعه و امثال این‌ها خط بطلان کشید.»
🔹استاد فقید این نوع خوانش ایدئولوژیک از حاکمیت خدا و شریعت را در تقارن با رواج مارکسیسم می داند و اعتقاد دارد «جریان‌های چپ و اسلام سیاسی، هر دو، چونان دو تیغۀ قیچی خلاف هم حرکت می‌کنند؛ اما آنچه لاجرم بریده می‌شود ناف حقوق فردی و ملی است.»
🔹از نظر او «نفی قانون موضوعۀ بشر و انکار مشروعیت آنْ اندیشه‌ای فراگیر در مجموعۀ اسلام سیاسی اعم از جناح‌های رادیکال و اصلاحی است.» این برداشت از رابطه قانون و شریعت که در گسست با ارادۀ ملی طرح می شد، در تداوم مشروعه خواهی نخست از سوی آیت الله خمینی در کشف الاسرار طرح شد و به تدریج همه گیر شد وحتی نواندیشانی مانند طالقانی و بهشتی به دفاع از آن پرداختند. قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز تحت تاثیر این برداشت و با الهام از قانون اساسی چین و شوروی تدوین شد «که در آن ایام در فیضیه دست‌به‌دست می‌چرخید.»
🔹واپسین بحث کتاب به فرسایش حاکمیت در اثر ابهام مرزهای آن و ترسیم چشم انداز آینده می پردازد و گناه این فرسایش را بر گردن مارکسیسم و اسلام سیاسی می اندازد. در چنین شرایطی که مذهب و نیروهای مذهبی « ازسویی به افزایش بی‌قراری در حوزۀ حکمرانی کمک می‌کنند و ازسوی‌دیگر همین بی‌قراری‌ها موجبات اضطراب و ریزش باورهای مذهبی در افکار عمومی جامعه خواهد شد. جامعۀ ما آبستن دو چیز مهم است: تحولات بنیادین در مذهب شیعه،‌ و نهیلیسم فراگیر در ساحتِ فرد و جامعه.»
علی میرموسوی ۱۴۰۰/۶/۲۹
@alimirmoosavi
اشتباه هولناک!

پهن کردن چتر تقدس بر سر نظام سیاسی یک سرزمین، یکی از صدها اشتباه هولناکی هست که هرگز ترمیم نمی شود. زیرا چه آنهایی که این چتر را باز می کنند و چه تودۀ مردمی که در ابتدا آن را می پذیرند نمی‌دانند حکومت، دستاوردی بشری‌ست و حاکمان نیز انسان‌هایی که شاید به انواع خطاها آلوده باشند. این اشتباه هولناک صاحبان قدرت را از دایرۀ نقد بیرون می برد و لباسی آسمانی بر قامتشان می دوزد. وقتی نظام سیاسی مقدس شود دیگر نمی‌توان از کاستی‌های آن سخن گفت. و هنگامی که اربابان قدرت مشروعیت خود را نه از سوی زمین بلکه از آسمان دانستند مسلما خود را پاسخگو به جامعه هم نمی‌دانند و به واسطۀ این توهم از مردم اطاعت مطلق و بی‌چون و چرا را طلب می کنند.
.
نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر. جورج ریتزر

@alimirmoosavi
نو اندیشی دینی در دام ایدئولوژی

✍️ایدئولوژی شدن سنت، شاید مهم ترین بلای ذهن و عمل ایرانیان در قرن چهاردهم بود که نخستین بار زنده یاد شایگان، در «انقلاب مذهبی چیست؟» درباره آن سخن گفت و خطرات آن را گوشزد کرد. گرچه این کار را در اصل جریان موسوم به روشنفکری دینی راه انداخت، ولی نواندیشی دینی نیز نه تنها در این دام افتاد، بلکه بر دامنه آن افزود و همچنان گرفتار آن است. چرا این اتفاق افتاد؟ و چگونه می توان از آن رهایی یافت؟ دو پرسش مهمی است که به اجمال می توان به آن ها پرداخت.
🔹شایگان ایدئولوژی را پدیده ای التقاطی بین اسطوره و عقل می داند که منجمد و راکد است و با هر تغییر و تحولی سرناسازگاری دارد و نوعی آگاهی کاذب است. از نظر وی فلسفه و دین، دو هماورد جدی ایدئولوژی هستند و در جامعه‌ای که سنت‌هایِ تقدیس‌یافته ضعیف شوند و استدلال‌های فلسفی نابود گردند، ایدئولوژی فرصت ظهور پیدا می‌کند. به اعتقاد او خوانش ایدئولوژیک از سنت، هنگامی رخ می دهد که گروهی اجتماعی با برداشتی غیر تاریخی وغیر دیالکتیکی از سنت، که با هر نوع تغییر و تحولی ناسازگار است، نوعی آگاهی کاذب پدید می آورند.
🔹ایران در شرایطی پا به قرن چهاردهم گذارد، که ایدئولوژی وجه غالب تفکر زمانه بود و فضای فکری و سیاسی ایران نیز به شدت تحت تاثیر مارکسیسم قرار داشت. در چنین فضایی زمینه برای طرح اسلام به مثابه یک مکتب فراهم شد و اسلام گرایی چونان ایدئولوژی در مرزبندی و مصاف با لیبرالیسم، مارکسیسم و سوسیالیسم پا به عرصه نهاد. روشنفکری دینی و نواندیشی دینی، دو جریان فکری متمایزدر گفتمان دینی معاصر بودند، که به ایدئولوژی شدن دین و سنت مدد رساندند.
🔹در این جا مجال بحثی گسترده درباره تفاوت نواندیشی و روشنفکری دینی نیست. به گفته مک اینتایر هنگامی که سنت ها با شرایط جدید روبرو و با سنتی بیگانه مواجه می شوند، در وضعیت بحرانی قرار می گیرند، از این رو کوشش برای بازسازی آن ها با امکانات درونی سنت آغاز می شود. نواندیشی دینی زاییده چنین وضعیتی است و تفاوت آن با روشنفکری دینی نیز به تاکید بر بهره بردن از امکانات درون سنت باز می گردد.
🔹 جلال آل احمد و علی شریعتی از نخستین روشنفکرانی بودند که خوانش ایدئولوژیک از دین و سنت را باب کردند. شریعتی بیشترین سهم را در این فرایند داشت. او با تفسیری انقلابی از دین و سنت، وجه دنیوی و سیاسی تشیع را در برابر وجه عرفانی و روحانی آن تقویت و اسلام سیاسی را جانشین اسلام فرهنگی ساخت. او همچنین با تاکید بر جهاد و شهادت، انسان پیکار جو را جایگزین انسان دین دارِ معنوی و زمینه را برای نوعی خشونت مقدس فراهم کرد.
🔹 نواندیشان دینی نیزتحت تاثیر این موج قرار گرفتند و اندیشمندانی مانند طالقانی، بهشتی و حتی مطهری و بازرگان گرفتارآن شدند. آنان نیز کوشیدند تا اسلام را مکتبی معرفی کنند که در مرزبندی با دیگر مکاتب، الگویی خاص برای سامان سیاسی و اجتماعی دارد. هر چند آنان بر ارزش هایی همچون آزادی، عدالت و برابری بسیار تاکید می کردند.
🔹با پیروزی انقلاب و چیرگی اسلام سیاسی فقاهتی، این فرایند رو به اوج گذاشت و به تدریج به سوی توجیه اقتدارگرایی دینی چرخش یافت. در این راستا اسلامی سازی علوم، دانشگاه ها و دیگر نهادها در دستور کار قرار گرفت. نو اندیشی دینی در واکنش به این پروژه به تدریج راه خود را از گفتمان حاکم جدا کرد و به تفسیر دموکراتیک از اسلام روی آورد. اما آیا با این کارتوانست خود را از ایدئولوژی سازی سنت رها سازد؟ پاسخ این پرسش به چند دلیل منفی است.
🔹نخست این که نواندیشی دینی نیز همانند حریف اسلام گرایش، به ارائه صورت بندی خاصی از اسلام می اندیشد و تنها در ساختارو الگوی مطلوب قدرت با آن تفاوت دارد. آنان تفسیری از اسلام ارائه می کنند که اقتدارگرایی را توجیه کند، و اینان در برابر به تفسیری دموکراتیک از اسلام می اندیشند که با حقوق بشر و دموکراسی سازگار باشد. هر دو به مسئله مشروعیت از نگاه دینی می نگرند و تجدد و نهادهای آن را با این نگاه ارزیابی می کنند. نو اندیشان دینی نیز می کوشند دیدگاه خود را با تابلوی اسلام عرضه کنند و با دیگر مکتب ها غیریت سازی کنند. درنهایت اگرچه شاید از ایدئولوژی شدن دین خرده بگیرند، ولی فراورده های فکری آنان همچنان رسوب های ایدئولوژی را بازتاب می دهند.
🔹ایدئولوژی به گفته هاول، تفسیری است که ساختار قدرت از واقعیت ارائه می کند تا به خود مشروعیت دهد. بنابراین پرسش مهم این است که آیا نواندیشی دینی می تواند خود را از دام ایدئولوژی برهاند؟ در صورت امکان چگونه می تواند به این هدف برسد؟ پاسخ این دو پرسش را که در قسمت بعد دنبال خواهیم کرد.
سیدعلی میرموسوی۱۴۰۰/۷/۱۱
@alimirmoosavi
نواندیشی دینی و خوانش انتقادی سنت

✍️رهایی نواندیشی دینی از دام ایدئولوژی مسئله ای است بغرنج و معما گونه، زیرا بخشی از هویت خود را مرهون آن است. از این رو نجات از آن نیازمند وداع با این بخش از هویت و نگاهی انتقادی به میراث گذشته است که شاید چندان آسان نباشد. هراس از این کار شاید مانعی جدی برای دریافت درست این معضل و پذیرش آن نیز باشد. بسیاری از نواندیشان نه تنها آماده نقد پیشینیان خود نیستند، بلکه همچنان آرمان خود در آنان می جویند.
🔹مسئله اما پیچیده تراز این است، زیرا سنت ایدئولوژی شده چنان بر اندیشه و عمل این جریان سایه افکنده است که تنها التفات به آن، برای رهایی کافی نیست. این کار به اراده ای جدی و بازنگری در همه مقدماتی نیاز دارد که فروغلتیدن در این دام را در پی داشته است. افزون بر این تحول روش شناسانه در فهم دین و سنت را می طلبد.
🔹نو اندیشان دینی تجدد را از دریچه دین و سنت نگریسته اند و مسئله اصلی آنان سازگاری دین و تجدد بوده است. این رویکرد از سید جمال تا کنون چندان تغییر نکرده است. این نگاه نه تنها آنان را از فهم درست جهان جدید و تحولات آن بازداشته است، بلکه به تعبیر شایگان «حس مشکل-آگاهی» را نیز از بین برده یا تضعیف کرده است.
🔹ایدئولوژی شدن سنت هنگامی آغاز شد که توهم «آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد»، ما را به هوس خام بازگشت به خویشتن انداخت و آموزه های جهان نو را «هذه بضاعتنا ردت الینا دانستیم». آن گاه بود که با روکش کاری، مفاهیم کهنه را لباسی نو پوشاندیم و دموکراسی و انتخابات را با شوری و بیعت و حقوق بشر را با حق الناس یکی دانستیم و به میراث خویش برای ارزش های والای آن بالیدیم. نتیجه این کار لاجرم جز کژتابی و تحریف این مفاهیم نبود.
🔹مسئله هنگامی بغرنج تر شد که پای فقه نیز به بازی ایدئولوژی باز و «تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور» دانسته شد. در حالی که سنت فقهی شیعه در عمل سیاست را بیشتر به عرف واگذار کرده بود، اسلام سیاسی وجه شرعی آن را اصالت بخشید و فقه سیاسی را به عنوان برجسته ترین شاخه فقه مطرح کرد. فقهی که در آیینه خود مناسبات قدرت قدیم را بازتاب می داد و انبان آن در برابر علوم انسانی و اجتماعی جدید خالی می نمود، با احساس استغناء بر آن ها طغیان کرد.
🔹سخن بر سر کنار نهادن «سنت» و روی گردانی از آن نیست، چرا که «سنت» همچنان بخشی انکار ناپذیر از ذهنیت و هویت ما را شکل می دهد. سخن از رهایی «سنت» از دام ایدئولوژی است، که با خوانشِ انتقادی آن امکان پذیر می شود. این خوانش نه تنها تفسیر و برداشت قدما، که به نصوص ثانوی تبدیل شده اند، بلکه نصوص اولیه دینی نیز را در بر می گیرد.
🔹خوانش انتقادی سنت به تحولی روش شناسانه در فهم دین وابسته و در گام نخست نیازمند نگاهی زمینه گرایانه به نصوص دینی است. با این نگاه، که در برابر متن گرایی قرار دارد، متون دینی در چارچوب زمینه های شکل گیری آن و نه بر اساس شرایط و آموزه های کنونی فهم و تفسیر می شوند. این نوع تفسیر مانع از چیزی می شود که اسکینر اسطوره آموزه نامیده است. مراد او نوعی الگوی پنداشتی است که بر پایه آن مفسر می پندارد متن یا اندیشمندی کلاسیک، آموزه ای درباره موضوع مورد توجه و انتظار وی طرح و بیان کرده است. در ساده ترین شکل گمان می رود آموزه های مورد انتظار را می توان به شکلی بسیار ساده از متون کلاسیک استخراج کرد. پیامد آن نیز زمان پریشی است، که با همزمان کردن مفاهیم و ایده های ناهمزمان و تطبیق آن ها با یکدیگر اتفاق می افتد.
🔹در خوانش انتقادی همه لایه های سنت مورد توجه قرار می گیرند و اعتبار آن ها همسان فرض می شود. این نگاه از برخورد گزینشی با سنت و بی توجهی به برخی لایه های تاریخی آن و در نتیجه مصادره به مطلوب کردن آن جلوگیری می کند.
🔹برای مثال عصر غیبت در سنت شیعی، عصر انتظار تلقی می شد و در آن هیچ قدرت دنیوی از مشروعیت برخوردار نبود. تشیع سنتی با این باور پذیرفته بود که از حکومت دنیوی دست کشد و به جدایی امور دینی و روحانی از دنیوی تن دهد. با ایدئولوژیک شدن سنت، تاسیس حکومت مقدمه ظهور قلمداد و تفسیری از سنت ارائه شد که انقلاب را توجیه کند. با وجود آن که در سنت فقهی شیعه هیچ ایده ای برای مقاومت خشونت آمیز در برابر نظام مستقر وجود نداشت، نو اندیشان دینی کوشیدند ایده هایی بیابند که با استناد به آن بتوان انقلاب را در آن جای داد. در این راستا تفسیر سیاسی عاشورا در دستور کار قرار گرفت و نو اندیشان دینی با روایت های مختلف آن را بسط دادند.
🔹 درخوانش انتقادی سنت، تفسیر فرهنگی جایگزین تفسیر ظاهری نصوص مقدس می شود. فرهنگ برآیند دوران طولانی تثبیت الگوهای تفکر و هنر است و اسلام و تشیع فرهنگی در طول زمان در صورت های مختلف معرفتی و آیینی پدیدار شده است. خوانش ایدئولوژیک سنت و اسلام سیاسی به انکار ونفی چنین نگرشی وابسته است.
سیدعلی میرموسوی۱۴۰۰/۸/۲
@alimirmoosavi
میرموسوی: باید در نسبت قانون و شریعت بازاندیشی شود | خبرگزاری بین المللی شفقنا
https://fa.shafaqna.com/news/1259915/
میرموسوی pinned «"اگر عدالت باشد ایرانی نمی رود" ماهنامه حق ملت در شماره اخیر خود به موضوع مهاجرت پرداخته و از دیدگاه های گوناگون جامعه شناختی، حقوقی، اخلاقی پدیده رو به گسترش مهاجرت در ایران را تحلیل کرده است. بر اساس آخرین پیمایش که در سال۱۳۹۵ انجام شده است، ۳۰٪ از مردم…»
2024/09/29 06:34:03
Back to Top
HTML Embed Code: