Forwarded from تجربه زیسته l امین بزرگیان (Amin Bozorgian)
~ نه فقط از آغاز جنبش زن، زندگی، آزادی که از طلیعهی مطرح شدن خواست حجاب اختیاری، حامیان آزادی مدام از جوانب گوناگون متهم شدند که «شما میخواهید لخت شوید». فراموش نکردهایم که این حرف نه فقط از جانب حکومت و حامیان آن، که از سوی فرقه «مرد، میهن، آبادی» نیز شنیده شد (صحبتهای علی کریمی در همان میانه جنبش را به یادتان میآورم). فارغ از آنچه امروز در دانشگاه رخ داده است، برهنه شدن زنی در شهر را چگونه میتوان فهمید؟ رویدادی است در تأیید گفتار مخالفان آزادی، یا به نهایت رسیدن خواست آزادی پوشش؟
برهنه شدن در ذیل قانون حجاب و تاریخ درازدامنهی زن در ایران روشن است که چه طنین شدیدی دارد. اگر خواست حجاب اختیاری در حرکت نمادین ویدا موحد بروز یافت (و او توانست فیگوری از نماینده مردم را پیدا کند)، برهنگی زنی در دانشگاه (و در خلال کشاکش با مأمور قانون حجاب) تماماً حرکتی مازاد بر امر اجتماعی، کنشی استعلایی و انتزاعی است تا حدی که مترصد این است که در ذهن تماشاگران «جنونآمیز» فهمیده شود. مواجههی سراسر حیرت تماشاگران حاضر در آن صحنه و نیز همه کاربران اینترنت از این تصویر استثنایی گویای موقعیت جدا افتادهی آن از عینیت و ذهنیت اجتماعی- و فاصلهاش با نمایندگی است.
بازیگر اصلی این صحنه خطاب به مخالفان متنوع «زن» نشان میدهد که وقتی از «لخت شدن» سخن میگویید از چه وضعیتی حرف میزنید. او در خلال یک جنون سیاسی، شکل واقعی یک «اتهام» را نشان میدهد. او با به انتها بردن و شدت بخشیدن، امکانی را برای همه مدافعان حجاب اختیاری از این لحظه اکنونی تا همیشه میگشاید: دیگر کسی نمیتواند خواست آنان را با «برهنگی» یکی کند. او رابطهی زبانی و سمبلیک بین آزادی پوشش و برهنگی را از هم میگسلد و مخالفان زن را خلع سلاح میکند. هر آزادیخواهی میتواند با اشاره به او بگوید برهنگی یعنی آن، نه چیزی که من پوشیدهام (یا میخواهم). در واقع، «زن علوم-تحقیقات» با شکافی که بین حجاب اختیاری و برهنگی با عملاش میاندازد، نظمی ایدئولوژیک و تاریخی که مدام میگوید «خواست حجاب اختیاری همان خواست برهنگی است» را بیاعتبار میکند.
او با شهامتی جنونآمیز خواستی اجتماعی را نمایش نداد، بلکه تصویری شد از فریبکاری حامیان سرکوب کردن زن. شدت بخشید تا شدت تاریخی نظام سرکوب گفتاری را برهنه و عیان کند. از خودش مایه گذاشت تا بیمایگی نظمی بزرگتر را نشان دهد که میخواهد خواست زن برای آزادی را چیزی دیگر معرفی کند.
@AminBozorgiyan
برهنه شدن در ذیل قانون حجاب و تاریخ درازدامنهی زن در ایران روشن است که چه طنین شدیدی دارد. اگر خواست حجاب اختیاری در حرکت نمادین ویدا موحد بروز یافت (و او توانست فیگوری از نماینده مردم را پیدا کند)، برهنگی زنی در دانشگاه (و در خلال کشاکش با مأمور قانون حجاب) تماماً حرکتی مازاد بر امر اجتماعی، کنشی استعلایی و انتزاعی است تا حدی که مترصد این است که در ذهن تماشاگران «جنونآمیز» فهمیده شود. مواجههی سراسر حیرت تماشاگران حاضر در آن صحنه و نیز همه کاربران اینترنت از این تصویر استثنایی گویای موقعیت جدا افتادهی آن از عینیت و ذهنیت اجتماعی- و فاصلهاش با نمایندگی است.
بازیگر اصلی این صحنه خطاب به مخالفان متنوع «زن» نشان میدهد که وقتی از «لخت شدن» سخن میگویید از چه وضعیتی حرف میزنید. او در خلال یک جنون سیاسی، شکل واقعی یک «اتهام» را نشان میدهد. او با به انتها بردن و شدت بخشیدن، امکانی را برای همه مدافعان حجاب اختیاری از این لحظه اکنونی تا همیشه میگشاید: دیگر کسی نمیتواند خواست آنان را با «برهنگی» یکی کند. او رابطهی زبانی و سمبلیک بین آزادی پوشش و برهنگی را از هم میگسلد و مخالفان زن را خلع سلاح میکند. هر آزادیخواهی میتواند با اشاره به او بگوید برهنگی یعنی آن، نه چیزی که من پوشیدهام (یا میخواهم). در واقع، «زن علوم-تحقیقات» با شکافی که بین حجاب اختیاری و برهنگی با عملاش میاندازد، نظمی ایدئولوژیک و تاریخی که مدام میگوید «خواست حجاب اختیاری همان خواست برهنگی است» را بیاعتبار میکند.
او با شهامتی جنونآمیز خواستی اجتماعی را نمایش نداد، بلکه تصویری شد از فریبکاری حامیان سرکوب کردن زن. شدت بخشید تا شدت تاریخی نظام سرکوب گفتاری را برهنه و عیان کند. از خودش مایه گذاشت تا بیمایگی نظمی بزرگتر را نشان دهد که میخواهد خواست زن برای آزادی را چیزی دیگر معرفی کند.
@AminBozorgiyan
قطعه فریاد با آواز ترکمن
شجریان
مشت میکوبم بر در
پنجه میسایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم، خفقان!
من به تنگ آمدهام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم:
– آی!
با شما هستم!
این درها را باز کنید!
من به دنبال فضائی میگردم،
لبِ بامی،
سرِ کوهی،
دلِ صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم.
آه!
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد!
من هوارم را سر خواهم داد!
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما “خفتهی چند”!
چه کسی میآید با من فریاد کُند؟
فریدون مشیری
@aavaymehr
پنجه میسایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم، خفقان!
من به تنگ آمدهام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم:
– آی!
با شما هستم!
این درها را باز کنید!
من به دنبال فضائی میگردم،
لبِ بامی،
سرِ کوهی،
دلِ صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم.
آه!
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد!
من هوارم را سر خواهم داد!
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما “خفتهی چند”!
چه کسی میآید با من فریاد کُند؟
فریدون مشیری
@aavaymehr
آیا از بدن زن وحشتزده میشیم؟
چراییش رو در وجودمون جستجو کنیم…
ازینکه زن مالکیت بر بدن خود داشته باشه ، به جای اینکه شوهرش ، مردان خانواده و یا هر مرد دیگری ، مالک بدن او باشه و براش تصمیم بگیره ، میترسیم و وحشت داریم ؟
خودمون رو بکاویم که چرا ؟ این ترس از کجا میاد؟
@aavaymehr
چراییش رو در وجودمون جستجو کنیم…
ازینکه زن مالکیت بر بدن خود داشته باشه ، به جای اینکه شوهرش ، مردان خانواده و یا هر مرد دیگری ، مالک بدن او باشه و براش تصمیم بگیره ، میترسیم و وحشت داریم ؟
خودمون رو بکاویم که چرا ؟ این ترس از کجا میاد؟
@aavaymehr
گودایوا زن نجیب آنگلوساکسون بود که در اعتراض به مالیات ظالمانه برهنه سوار اسب شد و در شهرتردد کرد.
مردم به احترام این زن
شهر را خالی کردند و مغازهها را بستند
تا بدن عریان او را نبینند.
ایکاش دیروز مردم ما هم جلو میآمدند و به دور این دختر بهجان آمده و شجاع ، زنجیرهی انسانی میساختند، تا آسیبرسانی به او را سخت و سختتر کنند….
به امید روزهایی با همدلی و شجاعت بیشتر✨
@aavaymehr
مردم به احترام این زن
شهر را خالی کردند و مغازهها را بستند
تا بدن عریان او را نبینند.
ایکاش دیروز مردم ما هم جلو میآمدند و به دور این دختر بهجان آمده و شجاع ، زنجیرهی انسانی میساختند، تا آسیبرسانی به او را سخت و سختتر کنند….
به امید روزهایی با همدلی و شجاعت بیشتر✨
@aavaymehr
.
دلم رمیدهٔ لولیوَشیست شورانگیز
دروغوعده و قَتّالوَضع و رنگآمیز
فدایِ پیرهنِ چاکِ ماهرویان باد
هزار جامهٔ تقوی و خرقهٔ پرهیز
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد
که تا ز خالِ تو خاکم شود عَبیرآمیز
فرشته عشق نداند که چیست، ای ساقی
بِخواه جام و گلابی به خاکِ آدم ریز
پیاله بر کفنم بند، تا سحرگهِ حَشر
به مِی ز دل بِبَرَم هولِ روزِ رستاخیز
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز وِلایِ تواَم نیستْ هیچْ دست آویز
بیا که هاتفِ میخانه دوش با من گفت
که در مَقامِ رضا باش و از قَضا مَگریز
میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز
حضرت حافظ
@aavaymehr
دلم رمیدهٔ لولیوَشیست شورانگیز
دروغوعده و قَتّالوَضع و رنگآمیز
فدایِ پیرهنِ چاکِ ماهرویان باد
هزار جامهٔ تقوی و خرقهٔ پرهیز
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد
که تا ز خالِ تو خاکم شود عَبیرآمیز
فرشته عشق نداند که چیست، ای ساقی
بِخواه جام و گلابی به خاکِ آدم ریز
پیاله بر کفنم بند، تا سحرگهِ حَشر
به مِی ز دل بِبَرَم هولِ روزِ رستاخیز
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز وِلایِ تواَم نیستْ هیچْ دست آویز
بیا که هاتفِ میخانه دوش با من گفت
که در مَقامِ رضا باش و از قَضا مَگریز
میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز
حضرت حافظ
@aavaymehr