Forwarded from Viro 🍁
با خودم فکر میکنم که کاش قالیچهای، بشقابی، چهارپایهای چیزی بسازند که با زمین نچرخد، چند متر بالاتر از زمین، ثابت بماند و بگذارد که زمین زیرش بچرخد، برای خودش حول محور خودش و با زمین نرود. و من بنشینم رویش و دست کم به اندازهی یک روز ثابت بمانم و نچرخم دور زمین، ببینم چه میشود. این همه سفینه و ناو و شاتل ساختهاند، وسیلهای به این مهمی را چرا نمیسازند؟! نمیدانم..!
[ برج دریا ]
✨ | @ViroArt
[ برج دریا ]
✨ | @ViroArt
| سلف پرتره پیکاسو |
سمت چپ در پانزده سالگی و سال هزار و هشتصد و نود و شش و سمت راست سلف پرتره در سن نود سالگی و در سال هزار و نهصد و هفتاد و دو. پیکاسو جمله عجیبی دارد که حکایت این دو سلف پرتره و انقلابی که در این فاصله این دو نقاشی رخ داده است را به خوبی شرح می دهد:
برای من چهار سال زمان برد که شبیه رافائل نقاشی کنم؛ اما عمری گذشت تا بتوانم مثل یک بچه نقاشی بکشم..!
🖼 | @ViroArt
سمت چپ در پانزده سالگی و سال هزار و هشتصد و نود و شش و سمت راست سلف پرتره در سن نود سالگی و در سال هزار و نهصد و هفتاد و دو. پیکاسو جمله عجیبی دارد که حکایت این دو سلف پرتره و انقلابی که در این فاصله این دو نقاشی رخ داده است را به خوبی شرح می دهد:
برای من چهار سال زمان برد که شبیه رافائل نقاشی کنم؛ اما عمری گذشت تا بتوانم مثل یک بچه نقاشی بکشم..!
🖼 | @ViroArt
دچار نوعی بهت زدگی و بیحسی شده ام. احساس خستگی نمیکنم، خوابم نمیآید، غصهدار نیستم، شاد هم نیستم، قدرت این را ندارم که تو را با خیالِ خودم به اینجا بیاورم.
هر چند که تصادفاً سمت راستم یک صندلی خالی وجود دارد، گویی برای تو گذاشته شده است
در چنگال چیزی هستم و نمیتوانم خودم را از دستش رها کنم…
📖 | @ViroArt
هر چند که تصادفاً سمت راستم یک صندلی خالی وجود دارد، گویی برای تو گذاشته شده است
در چنگال چیزی هستم و نمیتوانم خودم را از دستش رها کنم…
📖 | @ViroArt
در گفتگویی از احمد شاملو میپرسند، آیا هنر و سیاست جایی به هم می رسند؟
او پاسخ میدهد: «آه بله، حتما. نرون شهر رم را به آتش میکشید و چنگ مینواخت. شاهاسماعیل خودمان صدها هزار نفر را گردن میزد و غزل میگفت. بتهوون عظیمترین سمفونی عالم رادر ستایش شادی ساخت و هیتلر که آرزو داشت نقاش بشود، عظیم ترین رنجگاه تاریخ، کشتارگاه «زاخسن هاوزن» را. ناصرالدین شاه هم شعر میسرود و هم نقاشی میکرد و نقاش میپروراند. اما، برای یک تکه طلا میداد سارق را زنده زنده پوست بکنند. انسان برایش با بادمجان تفاوتی نداشت.
خب بله، یک جایی به هم میرسند: متاسفانه بر سر نعش یکدیگر!
📚 | @ViroArt
او پاسخ میدهد: «آه بله، حتما. نرون شهر رم را به آتش میکشید و چنگ مینواخت. شاهاسماعیل خودمان صدها هزار نفر را گردن میزد و غزل میگفت. بتهوون عظیمترین سمفونی عالم رادر ستایش شادی ساخت و هیتلر که آرزو داشت نقاش بشود، عظیم ترین رنجگاه تاریخ، کشتارگاه «زاخسن هاوزن» را. ناصرالدین شاه هم شعر میسرود و هم نقاشی میکرد و نقاش میپروراند. اما، برای یک تکه طلا میداد سارق را زنده زنده پوست بکنند. انسان برایش با بادمجان تفاوتی نداشت.
خب بله، یک جایی به هم میرسند: متاسفانه بر سر نعش یکدیگر!
📚 | @ViroArt