حالا کاری به ایرادهای نگارشی و ویرایشی این پوستر دانشگاه تهران ندارم، اما مگر «بومی» چه اشکالی دارد که نوشتهاند «نیتیو»؟ بگذریم از اینکه خود «چینی» هم منظور را میرساند.
حسین جاوید
@Virastaar
حسین جاوید
@Virastaar
ویراستار
نادر ابراهیمی عادت داشته کارهایی را که برای یک سال برنامهریزی میکرده با خط خوش و درشت مینوشته و روی دیوار اتاقش میزده. این یادداشتی است که اواخر عمرش نوشته تا به مفاد آن پایبند باشد، و چقدر جالب است. (این یادداشت اکنون در موزهی نادر ابراهیمی قرار دارد.)…
انتشارات روزبهان امتیاز نشر آثار #نادر_ابراهیمی را به انتشارات امیرکبیر واگذار کرده است.
اتفاق بسیار عجیبی است، چون این عملاً یعنی پایان گردش مالی میلیاردی این کتابها و خاموشی روزبهان.
زندهیاد جلال فهیم هاشمی، بنیادگذار انتشارات روزبهان، کارمند امیرکبیرِ جعفری بود.
باید منتظر جزئیات بیشتر ماند.
حسین جاوید
@Virastaar
اتفاق بسیار عجیبی است، چون این عملاً یعنی پایان گردش مالی میلیاردی این کتابها و خاموشی روزبهان.
زندهیاد جلال فهیم هاشمی، بنیادگذار انتشارات روزبهان، کارمند امیرکبیرِ جعفری بود.
باید منتظر جزئیات بیشتر ماند.
حسین جاوید
@Virastaar
در حوزهی زبانشناسی پیکرهای (Corpus Linguistics) ما پیکرههای متنی محدودی داریم و همانها هم معمولاً روزآمد نیستند، ویژگی «نمایندگی کردن» در آنها کمرنگ است و دسترسی بهشان دشوار است، اما در بخش پیکرههای گفتاری واقعاً دستمان خالی است.
در آثار زبانشناسان خارجی مدام میبینیم که مثلاً به گفتوگوهای عادی در یک کافهی محلی یا حرف زدن دو زن از پشت تلفن یا گفتوگوی یک مشتری با یک شرکت یا شیوهی بیان یک استاد مرد در کلاس درس شیمی و... اشاره میشود اما ما فاقد چنین دادههایی هستیم. حتی به دیالوگها و اصطلاحات سریالها و فیلمهای سینمایی و مستندها هم دسترسی سامانمند نداریم.
بهویژه اکنون که هوش مصنوعی دسترسی به دادهها و تحلیل آنها را آسانتر کرده، جا دارد پیکرههای گفتاری بیشتری تهیه شود و در دسترس قرار گیرد. نوشتار همیشه از گفتار عقب است و فرضاً ممکن است کاربردی که ما از فلان ساخت یا واژه در رمانهای دههی پنجاه شمسی میبینیم از دههی سی یا چهل شمسی در محاوره رواج یافته باشد. ضمناً، ماهیت گفتار چنان است که جنبههایی جدا از نوشتار را هم به نمایش میگذارد و به بافت طبیعی زبان نزدیکتر است.
حسین جاوید
@Virastaar
در آثار زبانشناسان خارجی مدام میبینیم که مثلاً به گفتوگوهای عادی در یک کافهی محلی یا حرف زدن دو زن از پشت تلفن یا گفتوگوی یک مشتری با یک شرکت یا شیوهی بیان یک استاد مرد در کلاس درس شیمی و... اشاره میشود اما ما فاقد چنین دادههایی هستیم. حتی به دیالوگها و اصطلاحات سریالها و فیلمهای سینمایی و مستندها هم دسترسی سامانمند نداریم.
بهویژه اکنون که هوش مصنوعی دسترسی به دادهها و تحلیل آنها را آسانتر کرده، جا دارد پیکرههای گفتاری بیشتری تهیه شود و در دسترس قرار گیرد. نوشتار همیشه از گفتار عقب است و فرضاً ممکن است کاربردی که ما از فلان ساخت یا واژه در رمانهای دههی پنجاه شمسی میبینیم از دههی سی یا چهل شمسی در محاوره رواج یافته باشد. ضمناً، ماهیت گفتار چنان است که جنبههایی جدا از نوشتار را هم به نمایش میگذارد و به بافت طبیعی زبان نزدیکتر است.
حسین جاوید
@Virastaar
امروزه رسم است که اگر جوانی در راه اعتقادات جانش را از دست بدهد (یا به تعبیری «شهید» شود) بزرگان سیاسی و دینی به منزل بازماندگان میروند و تسلیت میگویند و دلداری میدهند که جای عزیز ازدسترفتهی آنها در بهشت است. شاید برایتان جالب باشد که این سنت، با همین تشریفات و تعارفات امروز، دستکم دو هزار سال دیرینگی دارد!
در یکی از متون مانوی، به زبان پارتی، مانی به خانهی پیرزنی به نام «خبرا آسیگ» رفته است که بهتازگی پسرش، «داراوپور»، را از دست داده. خبرا خود از نیوشایان است. هرچند این قطعهی مانوی، موسوم به «رویدادی در یکی از سفرهای مانی»، بسیار آسیب دیده و خواندن کامل آن ناممکن است، از چند سطری که باقی مانده و سخنان مانی میتوان حدس زد که داراوپور جایگاه والایی بین مبلغان مانوی داشته و احتمالاً جانش را در راه دین از دست داده است.
مانی در خانهی خبرا «روانگان» («خیرات») میخورد (همین خوراک خوردن در خانهی کسی در دین مانی نشانهای است پراهمیت از جایگاه او) و سه بار نماز میبرد و داراوپور را دعا میکند و وقتی ملازمان از او میپرسند «چرا نماز بردی»، پاسخ میدهد «آرزوی من برآورده و دعای شما پذیرفته شد و فرشتگان روان داراوپور را در برابر من آوردند و دیدم که به جامهی شاهان آراسته است» (استعاره از اینکه اوضاع خوبی دارد و، به تعبیر خود مانویان، لابد در «بهشت روشنی» خواهد بود).
حسین جاوید
@Virastaar
در یکی از متون مانوی، به زبان پارتی، مانی به خانهی پیرزنی به نام «خبرا آسیگ» رفته است که بهتازگی پسرش، «داراوپور»، را از دست داده. خبرا خود از نیوشایان است. هرچند این قطعهی مانوی، موسوم به «رویدادی در یکی از سفرهای مانی»، بسیار آسیب دیده و خواندن کامل آن ناممکن است، از چند سطری که باقی مانده و سخنان مانی میتوان حدس زد که داراوپور جایگاه والایی بین مبلغان مانوی داشته و احتمالاً جانش را در راه دین از دست داده است.
مانی در خانهی خبرا «روانگان» («خیرات») میخورد (همین خوراک خوردن در خانهی کسی در دین مانی نشانهای است پراهمیت از جایگاه او) و سه بار نماز میبرد و داراوپور را دعا میکند و وقتی ملازمان از او میپرسند «چرا نماز بردی»، پاسخ میدهد «آرزوی من برآورده و دعای شما پذیرفته شد و فرشتگان روان داراوپور را در برابر من آوردند و دیدم که به جامهی شاهان آراسته است» (استعاره از اینکه اوضاع خوبی دارد و، به تعبیر خود مانویان، لابد در «بهشت روشنی» خواهد بود).
حسین جاوید
@Virastaar
خبر روز:
دزدها به یک کتابفروشی در تهران زدهاند، از شکلاتهای روی میز خوردهاند و سیگار کشیدهاند، هفتاد میلیون لوازم التحریر و کیف و کوله برداشتهاند و بردهاند، اما… بله، حتی به یک کتاب دست نزدهاند!
حسین جاوید
@Virastaar
دزدها به یک کتابفروشی در تهران زدهاند، از شکلاتهای روی میز خوردهاند و سیگار کشیدهاند، هفتاد میلیون لوازم التحریر و کیف و کوله برداشتهاند و بردهاند، اما… بله، حتی به یک کتاب دست نزدهاند!
حسین جاوید
@Virastaar
نه سال پیش، در یکی از همین روزهای مهرماه، فتحالله بینیاز از بین ما رفت، مردی آرام و مهربان و دستبهخیر. در دانشگاه آریامهر (شریف) درس خوانده بود و در حرفهاش، مهندسی، کاردان و نخبه بود، اما عشق به ادبیات همیشه بخش پررنگی از شخصیت او را شکل میداد. حالا که مدتهاست این جنوبی خونگرم در میان ما نیست، شاید گفتنش بیایراد باشد که او پنهانی و بدون خودنمایی، به خیلی از جوانهای ادبیاتی کمک میرساند و چند جایزهی ادبی را هم تأمین مالی میکرد. سرش به کار خودش بود و واقعاً در عمرم کمتر کسی را دیدهام که اینچنین از کینه خالی باشد و مالامال از مهر. چند سال افتخار آشنایی و دوستی با او را داشتم و خیلی وقتها به او فکر میکنم و دریغا میگویم. شاید نویسندهی طرازاولی نبود، اما قطعاً انسان طرازاول و کمنظیری بود. خدایش بیامرزاد.
زندهیاد بینیاز در سالهای آخر عمرش چند فهرست از کتابهای پیشنهادیاش آماده کرده بود و برای من، و طبعاً بعضی دوستان دیگر، فرستاده بود. گفتم شاید بد نباشد در این روزهای سالگرد درگذشت او این فهرستها را منتشر کنم. آقای بینیاز در سال ۹۴ بر مرکب چوبین نشستند و ناگفته پیداست که کتابهای پیشنهادی ایشان مربوط به سالهای پیش از این تاریخ هستند.
این چهار فهرست را با همان رسمالخط و صورتی که زندهیاد بینیاز آماده کرده بود در فرستهی بعدی کانال قرار میدهم و بار دیگر یاد این انسان رنجکشیده و خوشقلب را گرامی میدارم.
حسین جاوید
@Virastaar
زندهیاد بینیاز در سالهای آخر عمرش چند فهرست از کتابهای پیشنهادیاش آماده کرده بود و برای من، و طبعاً بعضی دوستان دیگر، فرستاده بود. گفتم شاید بد نباشد در این روزهای سالگرد درگذشت او این فهرستها را منتشر کنم. آقای بینیاز در سال ۹۴ بر مرکب چوبین نشستند و ناگفته پیداست که کتابهای پیشنهادی ایشان مربوط به سالهای پیش از این تاریخ هستند.
این چهار فهرست را با همان رسمالخط و صورتی که زندهیاد بینیاز آماده کرده بود در فرستهی بعدی کانال قرار میدهم و بار دیگر یاد این انسان رنجکشیده و خوشقلب را گرامی میدارم.
حسین جاوید
@Virastaar
امروز (هشتم مهر) روز بزرگداشت #مولانا است.
سفر بسیار رفتهام، اما سفر #قونیه چیز دیگری بود.
تصویر: مزار مولانا در قونیه، عکس از حسین جاوید
@Virastaar
سفر بسیار رفتهام، اما سفر #قونیه چیز دیگری بود.
تصویر: مزار مولانا در قونیه، عکس از حسین جاوید
@Virastaar
❇️ «مغلوبه» مؤنث «مغلوب» است و «جنگ مغلوبه» کنایه از جنگی است که شدت بیابد و طرفین متخاصم بهشدت به یکدیگر یورش ببرند.
❇️ «مقلوبه» (به معنی «واژگونشده») نوعی غذای مخصوص شامات (بهویژه فلسطین) است که با برنج و بادمجان و گوشت و افزودنیها و ادویههای دیگر پخته میشود.
حسین جاوید
@Virastaar
❇️ «مقلوبه» (به معنی «واژگونشده») نوعی غذای مخصوص شامات (بهویژه فلسطین) است که با برنج و بادمجان و گوشت و افزودنیها و ادویههای دیگر پخته میشود.
حسین جاوید
@Virastaar
ترجمههای درخشان بالاخره روزگاری از زبان مبدأ رها و بخشی جداییناپذیر از زبان مقصد خواهند شد، از #کلیله_و_دمنه و #تاریخ_بلعمی و #رساله_ی_قشیریه گرفته تا #قرآن میبدی و #هزار_و_یک_شب طسوجی و #دن_کیشوت قاضی و دهها و صدها کتاب مانده و نماندهی دیگر.
#روز_جهانی_ترجمه بر همهی دوستان و همکاران مترجم مبارک.
حسین جاوید
@Virastaar
#روز_جهانی_ترجمه بر همهی دوستان و همکاران مترجم مبارک.
حسین جاوید
@Virastaar
در آلبوم عکسهای کاخ گلستان که چندی پیش از منبعی ناشناس منتشر شد توضیحات زیر یک تصویر توجه من را جلب کرد: «زنیست یهودیه...»
جالب است که تحشیهنویس صفت «یهودی» را در فارسی «مؤنث» کرده است («یهودیه»)، درحالیکه پیش از آن واژهی «زن» را هم داریم (بهطور کلی نیز میدانیم که در فارسی، برخلاف زبانهایی مثل عربی و فرانسه، میان صفات تمایزی از لحاظ مؤنث و مذکر وجود ندارد).
البته، «یهودیه» اسم هم هست و منطقهای در فلسطین تاریخی به شمار میرود، که روشن است این دو واژه را نباید یکسان پنداشت.
حسین جاوید
@Virastaar
جالب است که تحشیهنویس صفت «یهودی» را در فارسی «مؤنث» کرده است («یهودیه»)، درحالیکه پیش از آن واژهی «زن» را هم داریم (بهطور کلی نیز میدانیم که در فارسی، برخلاف زبانهایی مثل عربی و فرانسه، میان صفات تمایزی از لحاظ مؤنث و مذکر وجود ندارد).
البته، «یهودیه» اسم هم هست و منطقهای در فلسطین تاریخی به شمار میرود، که روشن است این دو واژه را نباید یکسان پنداشت.
حسین جاوید
@Virastaar