Telegram Web Link
برگزاری نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در اردیبهشت‌ماه سنتی است که سه، چهار دهه ادامه پیدا کرده و هیچ‌وقت ناشران و، به‌تبع، مسئولان به صرافت نیفتاده‌اند تاریخ آن را تغییر دهند؛ چنان بدیهی پنداشته شده که بد و بی‌توجیه بودنش به چشم نمی‌آید!

بهترین زمان برای برگزاری نمایشگاه اواخر بهمن‌ و اوایل اسفند است: تولید ناشرها در اوج است، قرارداد کار سالانه‌ی نیروهای صنعت نشر هنوز تمام نشده، مردم پول و حس‌وحال بهتر دارند، امتحانات مدارس و دانشگاه‌ها تمام شده، تعطیلات نوروز و سفرها در پیش است و آب‌وهوا هم سرکش نیست و غالباً خوش است. در اردیبهشت‌ماه جیب مردم خالی است و خیلی‌ها هنوز دارند از تتمه‌ی درآمد و حقوق و عیدی بهمن و اسفند امورات را می‌گذرانند، موجودی کتاب‌های ناشرها در شب عید ته کشیده، امتحانات مدارس و دانشگاه‌ها در پیش است و اولیا و دانش‌آموزان و دانشجویان و استادان پرشماری دغدغه‌مندند، بعضی از نیروهای ناشران و چاپخانه‌ها در سال جدید به کارهای جدید رفته‌اند و هنوز فرصت نشده جایگزین و پخته شوند، و غیره. تازه، کاغذفروش‌ها و چاپخانه‌ها و حتی خود دفاتر نشر در بیشتر روزهای فروردین تعطیل‌اند و امکان خرید کاغذ، تولید و چاپ کتاب و دریافت اعلام وصول کتاب‌ها محدود است.

تنها توجیه شاید این باشد که نمایشگاه کتاب ترافیک ماه‌های آخر سال را سنگین‌تر می‌کند؛ خب، مثلاً این شهر وضع ترافیکش در روزها و ماه‌های دیگر خیلی درخشان است؟!

واقعاً باید تدبیری اندیشید و زمان برگزاری نمایشگاه را تغییر داد. قطعاً رونق آن بسیار بیشتر خواهد شد.

حسین جاوید
@Virastaar
«لشکر برفت و آن بت لشکرشکن برفت/ هرگز مباذ کس که دهذ دل به لشکری»

‏⁧ #دقیقی شاعر⁩، چنان‌که از اشعارش هم برمی‌آید، غلامباره (همجنس‌گرا یا دوجنس‌گرا) بود و یکی از همین غلامان او‌ را کشت. پس سرودن ⁧ #شاهنامه⁩ که او به فرمان نوح بن منصور سامانی آغازیده بود ناتمام ماند و ⁧ #فردوسی⁩ بزرگ کار او را پی گرفت.

گاهی می‌اندیشم اگر آن غلام دشنه از نیام برنکشیده بود و #دقیقی «بدخوی» را از پای درنیاورده بود سرنوشت ادب فارسی چقدر متفاوت می‌بود!

حسین جاوید
@Virastaar
هر بیلبوردی برای اکران به مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیاز دارد. پس کارشناس ارشاد می‌توانسته این آگهی را رد کند و تقاضا کند به‌جای «TWIN COOLING» خیلی ساده و همه‌فهم بنویسند «سرمایش دوگانه». مگر برای بچه‌های محله‌ی کوونت گاردن لندن بیلبورد زده‌ای که انگلیسی نوشته‌ای؟! بماند که اسم برند هم فارسی نیست و توجیهش این است که بازارهای صادراتی را هدف قرار دهند! بله دیگر، دنیا لنگ لوازم خانگی‌ای است که ما قطعات اصلی‌اش را از چین وارد و اینجا مونتاژ می‌کنیم!

این همان وزارت ارشادی است که بودجه‌های میلیاردی برای نگاهبانی از زبان فارسی دارد و مسئولانش مدام مصاحبه می‌کنند که فلان شورا را راه انداختیم و فلان کار را کردیم و این همان کشوری است که وزیر کشورش به انگلیسی بودن «فود» در «اسنپ‌ فود» معترض است!

زور آقایان فقط به تابلوهای مغازه‌های کوچک می‌رسد که مجبورشان می‌کنند نوشته‌های خارجی را با چسب یا رنگ بپوشانند یا کلاً تابلو را عوض کنند. کسب‌وکارهای بزرگ، اگر دلشان بخواهد، می‌توانند اسپرانتو هم روی بیلبوردها و تابلوهایشان بنویسند! خلاصه‌ی ماجرا این است: «پول بده، رو سیبیل شاه نقاره بزن!»

حسین جاوید
@Virastaar
فیلم خواب زمستانی، ساخته‌ی نوری بیلگه جیلان (از فیلم‌سازان محبوبم)، در یکی از صحنه‌ها ارجاعی به بخشی از نمایشنامه‌ی ریچارد سوم شکسپیر دارد:

«وجدان کلمه‌ای است که ترسوها از آن استفاده می‌کنند و برای این ساخته شده که قدرتمندها را عقب نگه دارد. وجدان ما بازوهای توانمند ماست و قانون ما شمشیرهایمان.»

این تکه را خیلی می‌پسندم و بهش باور دارم. راستی، خود فیلم هم متأثر از داستان کوتاه «همسر» نوشته‌ی آنتوان چخوف است و گریزی هم به یکی از شاخه‌های فرعی برادران کارامازوف داستایوفسکی زده است.

حسین جاوید
@Virastaar
این عکس یک کتاب‌فروشی دانشگاهی در اردبیل پس از بارش‌های سنگین چند روز اخیر است. آن مسیر بازشده در برف‌ خیلی
حس‌ خوبی بهم منتقل کرد.

حسین جاوید
@Virastaar
در فروشگاه‌های بزرگی مثل وال‌مارت (در ایالات متحده) خیلی از کالاها به سفارش فروشگاه و با برند خود فروشگاه تولید شده و فروخته می‌شود. یعنی چه؟ مثلاً، شما مایونز یا زغال یا نوشیدنی یا دستمال‌کاغذی می‌خواهید و در قفسه‌ها انواع آن را با برند تولیدی خود فروشگاه می‌بینید، نه برندهای دیگر. در ایران هم، مثلاً، هایپراستار این کار را می‌کند و می‌توانید از کاغذ آچهار گرفته تا عسل و ناگت مرغ را با بسته‌بندی و نام هایپراستار تهیه کنید.

حالا ربطش به کار کتاب چیست؟

لب مطلب را بگویم: کتاب‌فروشی‌های بزرگ و زنجیره‌ای نه‌تنها کتاب‌فروشی‌های کوچک بلکه ناشرها و تولیدکننده‌های کوچک را هم خواهند بلعید.

وضعیت بازار کتاب در صنعت نشر ما طوری است که فروش ناشرها و مؤسسات پخش با چک و فروش کتاب‌فروش‌ها نقدی است. پس جریان نقدینگی دست کتاب‌فروشی‌هاست و مناسبات را آن‌ها تعیین می‌کنند. حالا چه شده؟ گردش نقدینگی در فروشگاه‌های زنجیره‌ای کتاب بسیار بالا رفته و آن‌ها مدام شعبه اضافه می‌کنند و برندهای جدید هم پا به میدان می‌گذارند. این بدین معنی نیست که مردم کتاب‌خوان‌تر شده‌اند، بلکه چون این فروشگاه‌ها دیگر فقط کتاب نمی‌فروشند و انواع و اقسام کالاهای تزئینی و کاربردی و بازی و نوشت‌افزار و... عرضه می‌کنند و خریدشان عمدتاً چکی و فروششان عمدتاً نقدی است، روزبه‌روز فربه‌تر می‌شوند (که البته نوش جانشان و قواعد بازار همین است)؛ نتیجه چه می‌شود؟ این‌ها با نقدینگی و رشد حاصل از آن ابتدا کتاب‌فروشی‌های کوچک را از دور خارج می‌کنند (همان‌طور که فروشگاه‌های زنجیره‌ای به بقالی‌ها و سوپرهای کوچک و محلی آسیب زدند) و در مرحله‌ی بعدی سراغ تولیدکننده‌ها می‌آیند. وقتی شما فروشگاهی دارید که مشتری دارد، چرا فلان کتاب یا تقویم یا دفتر یادداشت یا اسباب‌بازی را از من تولیدکننده یا واردکننده بگیرید و سی، چهل درصد سود هم به من بدهید؟ خب، خودتان تولید یا واردش می‌کنید (یا سفارش می‌دهید برایتان تولید یا وارد کنند) و در فروشگاهتان آن را می‌فروشید، با سود کاملی که در زنجیره‌‌ها تقسیم نشده و فقط به خودتان رسیده! این همان اتفاقی است که در وال‌مارت و هایپراستار و امثال آن‌ها رخ داده است.

ابتدا ناشرهای بزرگ میل داشتند کتاب‌فروشی بزنند و به فروش مستقیم رو بیاورند، حالا روال تقریباً برعکس شده! کتاب‌فروشی‌های بزرگ به نشر و تولیدات دیگر روی می‌آورند و کالای مورد نیازشان را خودشان تأمین می‌کنند! آن‌ها دقیقاً می‌دانند مشتری دنبال چه کتاب یا چه کالایی است، پس راحت‌تر ناشرها و تولیدکننده‌های کوچک را از دور خارج می‌کنند. ناشران هوشمند باید برای این آینده برنامه داشته باشند.

حسین جاوید
@Virastaar
برخی از ویراستاران انتشارات فرانکلین

چه نام‌هایی!

@Virastaar
در صف نان سنگک بودم که پیرمرد جلویی‌ام به شاطر‌ گفت: «دو تا کنجدی، #قندی.» پرسیدم قندی یعنی چه، گفتند یعنی «برشته».

نشنیده بودم و برایم جالب بود.

حسین جاوید
@Virastaar
حالا که سخن از قند رفت گریزی هم به «شکر» بزنیم!

از معانی «شکر» «چاک و تَرَک» است و این همان معنایی است که در ساخت صفت «لب‌شکری» به کار رفته است. «لب‌شکری» یعنی کسی که لب او شکافته و چاک‌دار باشد.

حسین جاوید
@Virastaar
ویراستار
در صف نان سنگک بودم که پیرمرد جلویی‌ام به شاطر‌ گفت: «دو تا کنجدی، #قندی.» پرسیدم قندی یعنی چه، گفتند یعنی «برشته». نشنیده بودم و برایم جالب بود. حسین جاوید @Virastaar
بزرگواران جناب آقای علیرضا طاق‌دره، جناب آقای دکتر سلمان ساکت و جناب آقای غلامرضا عمرانی اشاره فرمودند که این «قندی» بودن نان احتمالاً برگرفته از این باور است که نان برشته‌تر قند کمتری دارد و برای بیماران دیابتی بهتر است (البته، از نظر پزشکی چنین دیدگاهی درست نیست و بحث ما باور عمومی است).

نکته‌ی دیگری هم به ذهن خودم رسید و این بود که ما «بادام‌قندی» هم داریم که نام دیگرش «بادام‌سوخته» است و چه‌بسا بتوان ارتباطی بین «قندی» بودن و کاراملی شدن یا برشته شدن یافت. قطعاً بیشتر بررسی خواهم کرد.

حسین جاوید
@Virastaar
خیلی است ها! نزدیک به نود سال از انتشار این شاهکار گذشته و نویسنده‌اش از بزرگ‌ترین نویسندگان تاریخ ادبیات ایران است، بعد ناشر در صفحه‌ی اول #بوف_کور نوشته «مترجم: صادق هدایت»!

یعنی در دم‌ودستگاه یک ناشر با چندین دهه سابقه‌ی فعالیت هیچ‌کس نبوده که این گاف بزرگ را بزداید؟

حسین جاوید
@Virastaar
در «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» یک نفر پیدا نمی‌شود که بداند خط فارسی واکه‌های کوتاه را نشان نمی‌دهد و در ترکیب‌های وصفی و‌ اضافی هم‌ نیازی به کسره نداریم؟

گمان کرده‌اند مخاطبشان شاگرد کلاس اکابر است و بدون کسره نمی‌تواند «ویراستار ادیب» را درست بخواند!

حسین جاوید
@Virastaar
در گروه ناشران نوشتم:

‏«دلار در فروردین حدود ۴۳ بود. اگر با همین نرخ ۶۰ هزار تومان هم سال تمام شود (که بعید است)، یعنی یک تورم حدوداً چهل درصدی. کل‌ سود چاپ کتاب تقریباً همین سی، چهل درصد است، یعنی از ابتدای سال همه‌ی ما ناشرها هر چی کار‌ کرده‌ایم خرج تورم و‌ چای دبش مسئولان محترم شد!» :)

حسین جاوید
@Virastaar
کتابی کار می‌کردیم درباره‌ی وضعیت زنان در هندوستان. بخشی از آن برای من خیلی جالب بود:

یک NGO کمک کرد که زن‌های هندوستانی در شهرهای کوچک و روستاها موتورسیکلت بخرند و برانند؛ نتیجه حیرت‌آور بود: افزایش امنیت، کاهش آمار خشونت و تجاوز، بهبود سطح درآمد و کمک به کاهش تنش‌های خانوادگی.

حسین جاوید
@Virastaar
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
سخن از دکتر محمد معین به میان آمد. این را هم بگویم:

می‌دانید که ایشان در سال ۱۳۴۵ در دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه تهران سکته کردند و پنج سال آخر عمر پربارشان را در کما گذراندند. روایت رسمی این است که دکتر معین حین تدریس از حال رفته‌اند، اما روایت‌های غیررسمی حکایت از این دارند که این اتفاق بعد از مشاجره با یک دانشجوی گستاخ رخ داده است.

درهرحال، حواسمان باشد آدم‌های بی‌مایه‌ی زبان‌دراز را زیاد جدی نگیریم!

روح استاد شاد.

حسین جاوید
@Virastaar
ترک‌های استانبولی به ⁧ #دلفین⁩ می‌گویند ⁧ #یونس⁩!

حسین جاوید
@Virastaar
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2024/11/16 13:52:55
Back to Top
HTML Embed Code: