أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ ۗ أَإِلَٰهٌ مَعَ اللَّهِ ۚ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ (۶۲)
یا کسی که دعای مضطرّ را اجابت میکند و گرفتاری را برطرف میسازد، و شما را خلفای زمین قرارمیدهد؛ آیا معبودی با خداست؟! کمتر متذکّر میشوید!
@TALANGOREKHODAYI
سوره نمل
یا کسی که دعای مضطرّ را اجابت میکند و گرفتاری را برطرف میسازد، و شما را خلفای زمین قرارمیدهد؛ آیا معبودی با خداست؟! کمتر متذکّر میشوید!
@TALANGOREKHODAYI
سوره نمل
🌹امام صادق (علیه السلام) مي فرمايد:
✨وقتي کسي در آخرت پاداش دريافت مي کند از پاداش خويش مي پرسد: تو اجر کدام کار نيک من بودي؟ پاداش به او مي گويد:
«أَنَا السُّرُورُ الَّذِي كُنْتَ تُدْخِلُهُ عَلَي إِخْوَانِكَ فِي الدُّنْيَا خُلِقْتُ مِنْهُ لِأُبَشِّرَكَ وَ أُونِسَ وَحْشَتَكَ».
من همان #شادماني و #سروري هستم که تو در دنيا در دل برادرانت [و دوستانت] وارد کردي. من از آن سُرور، آفريده شده ام تا بشارتي براي تو باشم و ترس و بيمت را به اُنس و آرامش مبدل سازم.
📚بحارالانوار، ج71، ص290
#حدیث_روز
@TALANGOREKHODAYI
✨وقتي کسي در آخرت پاداش دريافت مي کند از پاداش خويش مي پرسد: تو اجر کدام کار نيک من بودي؟ پاداش به او مي گويد:
«أَنَا السُّرُورُ الَّذِي كُنْتَ تُدْخِلُهُ عَلَي إِخْوَانِكَ فِي الدُّنْيَا خُلِقْتُ مِنْهُ لِأُبَشِّرَكَ وَ أُونِسَ وَحْشَتَكَ».
من همان #شادماني و #سروري هستم که تو در دنيا در دل برادرانت [و دوستانت] وارد کردي. من از آن سُرور، آفريده شده ام تا بشارتي براي تو باشم و ترس و بيمت را به اُنس و آرامش مبدل سازم.
📚بحارالانوار، ج71، ص290
#حدیث_روز
@TALANGOREKHODAYI
تلنگر خدایی
#زندگی_نامه_شیطان🔥 قسمت ششم (۶) 🔰🔰🔰🔰🔰 ❤️سپس خداوند فرمود: الحال چاره اى جز این نیست که باید از بهشت خارج شوید. و آنها را از مکان و مقام خود بیرون کردند و به زمین فرستادند. ⚫️لازم به ذکر است که بعد از مجازات شیطان و آدم وحوا ، مار هم به دلیل گناهی که…
🔴 #زندگی_نامه_شیطان
قسمت هفتم (۷)
🔰🔰🔰🔰🔰
خطاب شد :حاجت خود را بگو تا به تو ببخشم...
🔥شیطان در جواب گفت :اول آن که ، اجازه دهى تا روز قیامت زنده باشم .
🌺خدا در جوابش فرمود: اگر مى خواهى از صدمه مرگ و جان کندن نجات یابى اراده من بر این است که هر کس به دنیا آید مزه مرگ را بچشد
چون نجات از مرگ براى کسى نیست ؛ تو را مهلت مى دهم تا روزى که معلوم است.
☘شاید مراد روز ظهور امام عصر - عجل الله تعالى فرجه الشریف - باشد که به دست لشکر آن حضرت کشته مى شود و شاید هم روز آخر دنیا باشد.
🔥شیطان گفت: دوم این که ، خدایا! از تو مى طلبم که در مقابل هر یک از فرزندان آدم ، دو فرزند به من عطا کنى !
♻️از این رو، در اخبار وارد شده : برابر هم یک نفر از اولاد آدم که متولد مى شود، دو شیطان بر او مسلط است و او را اغوا مى کنند.
🔥سوم،گفت:خدایا! از تو مى خواهم که مرا در بدن اولاد آدم مانند خون جریان دهى که از هر جاى بدن او بخواهم ، بتوانم او را به معصیت بکشانم.
🔥چهارم ،از تو مى خواهم که فرزندان آدم ما را نبینند، ولى ما آنها را ببینیم !
🔥پنجم ، از تو مى خواهم این قدرت را به من بدهى که به هر صورت بخواهم بتوانم در آیم .
بنابر این (در هر جا و هر شکلى که مى خواهد در مى آید تا شاید مردم را فریب دهد).
⚡️همان طور که در اول خلافت ابوبکر به شکل پیرمردى زاهد در آمد، اول به ابوبکر بیعت کرد تا مردم تشویق شدند. و ده ها داستان دیگر...
🔥ششم . پروردگار! از تو مى خواهم تا روح در بدن اولاد آدم است بر آن مسلط باشم !
🔥هفتم ، عرض کرد: خدایا! از تو مى خواهم مرا مخصوصا در سینه آدم و اولاد او مسلط گردانى تا او را وسوسه کنم . چنان چه در قرآن مى فرماید« الخناس الذى یوسوس فى صدور الناس من الجنه و الناس »
« شیطانى که وسوسه و اندیشه بد در دل مردم مى افکند، وسوسه او، هم در دل جن باشد و هم در دل انسان »
❤️خداوند هم در پایان هر یک از خواسته هاى او فرمود: راضى شدم .
🔥 وقتى شیطان این حاجات را از خداوند گرفت ، عرض کرد: « فبعزتک لاغوینهم اجمعین
اى خدا! به عزت و بزرگوارى خودت ، همه آنها را گمراه و از راه راست منحرف مى کنم .
🔴من آنها را از پیش رو (آنها که آخرت را در پیش دارند در نظرشان کوچک و ساده جلوه مى دهم )
و از پشت سر (آنها را که به جمع آورى اموال و ثروت مشغول هستند به بخل و نپرداختن حقوق واجب دستور مى دهم )
و از طرف راست (امور معنوى را به وسیله شبهه و شک و تردید ضایع مى سازم )،
و از طرف چپ (لذت مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه مى دهم .) و سراغشان مى روم و تو اکثر آنها را شکر گزار نخواهى یافت...
-----------------
منابع📚
.کتاب سلیم بن قیس
ناس آیه 4 و 5.
ص ، 38، آیه 81.
اعراف آیه 16؛ بحار، ص 274.
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِه
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
رهایی از گناه
@TALANGOREKHODAYI
قسمت هفتم (۷)
🔰🔰🔰🔰🔰
خطاب شد :حاجت خود را بگو تا به تو ببخشم...
🔥شیطان در جواب گفت :اول آن که ، اجازه دهى تا روز قیامت زنده باشم .
🌺خدا در جوابش فرمود: اگر مى خواهى از صدمه مرگ و جان کندن نجات یابى اراده من بر این است که هر کس به دنیا آید مزه مرگ را بچشد
چون نجات از مرگ براى کسى نیست ؛ تو را مهلت مى دهم تا روزى که معلوم است.
☘شاید مراد روز ظهور امام عصر - عجل الله تعالى فرجه الشریف - باشد که به دست لشکر آن حضرت کشته مى شود و شاید هم روز آخر دنیا باشد.
🔥شیطان گفت: دوم این که ، خدایا! از تو مى طلبم که در مقابل هر یک از فرزندان آدم ، دو فرزند به من عطا کنى !
♻️از این رو، در اخبار وارد شده : برابر هم یک نفر از اولاد آدم که متولد مى شود، دو شیطان بر او مسلط است و او را اغوا مى کنند.
🔥سوم،گفت:خدایا! از تو مى خواهم که مرا در بدن اولاد آدم مانند خون جریان دهى که از هر جاى بدن او بخواهم ، بتوانم او را به معصیت بکشانم.
🔥چهارم ،از تو مى خواهم که فرزندان آدم ما را نبینند، ولى ما آنها را ببینیم !
🔥پنجم ، از تو مى خواهم این قدرت را به من بدهى که به هر صورت بخواهم بتوانم در آیم .
بنابر این (در هر جا و هر شکلى که مى خواهد در مى آید تا شاید مردم را فریب دهد).
⚡️همان طور که در اول خلافت ابوبکر به شکل پیرمردى زاهد در آمد، اول به ابوبکر بیعت کرد تا مردم تشویق شدند. و ده ها داستان دیگر...
🔥ششم . پروردگار! از تو مى خواهم تا روح در بدن اولاد آدم است بر آن مسلط باشم !
🔥هفتم ، عرض کرد: خدایا! از تو مى خواهم مرا مخصوصا در سینه آدم و اولاد او مسلط گردانى تا او را وسوسه کنم . چنان چه در قرآن مى فرماید« الخناس الذى یوسوس فى صدور الناس من الجنه و الناس »
« شیطانى که وسوسه و اندیشه بد در دل مردم مى افکند، وسوسه او، هم در دل جن باشد و هم در دل انسان »
❤️خداوند هم در پایان هر یک از خواسته هاى او فرمود: راضى شدم .
🔥 وقتى شیطان این حاجات را از خداوند گرفت ، عرض کرد: « فبعزتک لاغوینهم اجمعین
اى خدا! به عزت و بزرگوارى خودت ، همه آنها را گمراه و از راه راست منحرف مى کنم .
🔴من آنها را از پیش رو (آنها که آخرت را در پیش دارند در نظرشان کوچک و ساده جلوه مى دهم )
و از پشت سر (آنها را که به جمع آورى اموال و ثروت مشغول هستند به بخل و نپرداختن حقوق واجب دستور مى دهم )
و از طرف راست (امور معنوى را به وسیله شبهه و شک و تردید ضایع مى سازم )،
و از طرف چپ (لذت مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه مى دهم .) و سراغشان مى روم و تو اکثر آنها را شکر گزار نخواهى یافت...
-----------------
منابع📚
.کتاب سلیم بن قیس
ناس آیه 4 و 5.
ص ، 38، آیه 81.
اعراف آیه 16؛ بحار، ص 274.
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِه
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
رهایی از گناه
@TALANGOREKHODAYI
🌹لطف خدا را فراموش نکنیم!
دنیا جای امنی نیست و اگر امنیتی داریم به لطف خداست. آخرت جای ارزانی نیست و اگر امید برای آرامش در آخرت داریم به لطف خداست.
شیطان به کمتر از نابودی ما راضی نیست و اگر دشمنیش به نتیجه نرسیده به لطف خداست. نتایج گناهان ما فاجعه بارند و اگر فجایعی به بار نیامده به لطف خداست.
هستی ما مرهون لطف خداست.🌱
✍ استاد پناهیان
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
رهایی از گناه
@TALANGOREKHODAYI
دنیا جای امنی نیست و اگر امنیتی داریم به لطف خداست. آخرت جای ارزانی نیست و اگر امید برای آرامش در آخرت داریم به لطف خداست.
شیطان به کمتر از نابودی ما راضی نیست و اگر دشمنیش به نتیجه نرسیده به لطف خداست. نتایج گناهان ما فاجعه بارند و اگر فجایعی به بار نیامده به لطف خداست.
هستی ما مرهون لطف خداست.🌱
✍ استاد پناهیان
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
رهایی از گناه
@TALANGOREKHODAYI
گدای نابینا
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو نوشته شده بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت، نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آنروز، روز نامه نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدم های او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد:
امروز بهار است، ولی من نمی توانم آنرا ببینم !!!!!
@TALANGOREKHODAYI
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو نوشته شده بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت، نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آنروز، روز نامه نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدم های او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد:
امروز بهار است، ولی من نمی توانم آنرا ببینم !!!!!
@TALANGOREKHODAYI
وَجَعَلْنَا ٱلَّيْلَ وَٱلنَّهَارَ ءَايَتَيْنِ ۖ فَمَحَوْنَآ ءَايَةَ ٱلَّيْلِ وَجَعَلْنَآ ءَايَةَ ٱلنَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُوا۟ فَضْلًا مِّن رَّبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا۟ عَدَدَ ٱلسِّنِينَ وَٱلْحِسَابَ ۚ وَكُلَّ شَىْءٍ فَصَّلْنَـٰهُ تَفْصِيلًا
«سوره اسرا 12»
شب و روز را دو نشانه [از نشانههای خدا] قرار دادیم، پس وقتی نشانه شب را محو میکنیم، نشانه روزِ روشنگر را جایگزینش میکنیم، تا فضل پروردگارتان را بطلبید، و شمار سالها و حساب کارتان را بفهمید. حقیقتاً هر چیزی را به تفصیل شرح کردهایم.
@TALANGOREKHODAYI
«سوره اسرا 12»
شب و روز را دو نشانه [از نشانههای خدا] قرار دادیم، پس وقتی نشانه شب را محو میکنیم، نشانه روزِ روشنگر را جایگزینش میکنیم، تا فضل پروردگارتان را بطلبید، و شمار سالها و حساب کارتان را بفهمید. حقیقتاً هر چیزی را به تفصیل شرح کردهایم.
@TALANGOREKHODAYI
مولوی > دیوان شمس > غزلیات > غزل شمارهٔ ۲۶۲۸
هر روز بگه ای شه دلدار درآیی
جان را و جهان را شکفانی و فزایی
یا رب چه خجسته ست ملاقات جمالت
آن لحظه که چون بدر بر این صدر برآیی
هر جا که ملاقات دو یار است اثر توست
خود ذوق و نمک بخش وصالی و لقایی
معنی ندهد وصلت این حرف بدان حرف
تا تو ننهی در کلمه فایده زایی
ای داده تو دندان و شکرها که بخایند
دندان دگر داده پی فایده خایی
بیزارم از آن گوش که آواز نیاشنود
و آگاه نشد از خرد و دانش نایی
این مشک به خود چون رود و آب کشاند
تا خواجه سقا نکند جهد سقایی
این چرخ که می گردد بی آب نگردد
تا سر نبود پای کجا یابد پایی
هان ای دل پرسنده که دلدار کجای است
تو ای دل جوینده و پرسنده کجایی
تیهی ز کجا یابد گلزار و شقایق
پیهی ز کجا یابد تمییز ضیایی
اصداف حواسی که به شب ماند ز در دور
دانند که در هست ز دریای عطایی
درهاست در آن بحر در اصداف نگنجد
آن سوی برو ای صدف این سوی چه پایی
آن نیستی ای خواجه که کعبه به تو آید
گوید بر ما آی اگر حاجی مایی
این کعبه نه جا دارد نی گنجد در جا
می گوید العزه و الحسن ردایی
هین غرقه عزت شو و فانی ردا شو
تا جان دهدت چونک ببیند که فنایی
خامش کن و از راه خموشی به عدم رو
معدوم چو گشتی همگی حد و ثنایی
{تهیه شده توسط برنامه مولوی }
http://bit.ly/molaviNebesht
هر روز بگه ای شه دلدار درآیی
جان را و جهان را شکفانی و فزایی
یا رب چه خجسته ست ملاقات جمالت
آن لحظه که چون بدر بر این صدر برآیی
هر جا که ملاقات دو یار است اثر توست
خود ذوق و نمک بخش وصالی و لقایی
معنی ندهد وصلت این حرف بدان حرف
تا تو ننهی در کلمه فایده زایی
ای داده تو دندان و شکرها که بخایند
دندان دگر داده پی فایده خایی
بیزارم از آن گوش که آواز نیاشنود
و آگاه نشد از خرد و دانش نایی
این مشک به خود چون رود و آب کشاند
تا خواجه سقا نکند جهد سقایی
این چرخ که می گردد بی آب نگردد
تا سر نبود پای کجا یابد پایی
هان ای دل پرسنده که دلدار کجای است
تو ای دل جوینده و پرسنده کجایی
تیهی ز کجا یابد گلزار و شقایق
پیهی ز کجا یابد تمییز ضیایی
اصداف حواسی که به شب ماند ز در دور
دانند که در هست ز دریای عطایی
درهاست در آن بحر در اصداف نگنجد
آن سوی برو ای صدف این سوی چه پایی
آن نیستی ای خواجه که کعبه به تو آید
گوید بر ما آی اگر حاجی مایی
این کعبه نه جا دارد نی گنجد در جا
می گوید العزه و الحسن ردایی
هین غرقه عزت شو و فانی ردا شو
تا جان دهدت چونک ببیند که فنایی
خامش کن و از راه خموشی به عدم رو
معدوم چو گشتی همگی حد و ثنایی
{تهیه شده توسط برنامه مولوی }
http://bit.ly/molaviNebesht
بازار
برنامه مولوی - دانلود | بازار
molavi molana
وحرف آخر امشب :
معبودم !
🤲میخواهم دعاهایم
از روی معرفت باشد نه تقلید ،
یاری ام کن...
@TALANGOREKHODAYI
معبودم !
🤲میخواهم دعاهایم
از روی معرفت باشد نه تقلید ،
یاری ام کن...
@TALANGOREKHODAYI
به نام حضرت باری تعالی ❤️
چند توصیه و وصیت از طرف خداوند 👇
چند توصیه و وصیت از طرف خداوند 👇
۞ قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ ۖ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا ۖ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا ۖ وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُم مِّنْ إِمْلَاقٍ ۖ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ ۖ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ ۖ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ۚ ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
ـــــــــــــــ
«توصيه هائی از طرف خدا»
بگو: بيائيد آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده، برايتان بخوانم.
﴿اوّل﴾ اينکه چيزی را شريک خدا قرار ندهيد.
﴿دوّم﴾ و به پدر و مادر نيکی کنيد.
﴿سوّم﴾ و کودکانتان را از ترس فقر نکشيد، ما شما و آنها را روزی می دهيم.
﴿چهارم﴾ و به کارهای زشت نزديک نشويد، چه اين کارهای زشت، علنی و چه پنهانی باشد.
﴿پنجم﴾ و انسانی را که خداوند محترم شمرده به قتل نرسانيد، مگر به حقّ باشد. اين وصيّتی است که خدا به شما فرموده، شايد شما عقلتان را به کار بيندازيد.
(سورة الانعام، آیه ۱۵۱)
@TALANGOREKHODAYI
ـــــــــــــــ
«توصيه هائی از طرف خدا»
بگو: بيائيد آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده، برايتان بخوانم.
﴿اوّل﴾ اينکه چيزی را شريک خدا قرار ندهيد.
﴿دوّم﴾ و به پدر و مادر نيکی کنيد.
﴿سوّم﴾ و کودکانتان را از ترس فقر نکشيد، ما شما و آنها را روزی می دهيم.
﴿چهارم﴾ و به کارهای زشت نزديک نشويد، چه اين کارهای زشت، علنی و چه پنهانی باشد.
﴿پنجم﴾ و انسانی را که خداوند محترم شمرده به قتل نرسانيد، مگر به حقّ باشد. اين وصيّتی است که خدا به شما فرموده، شايد شما عقلتان را به کار بيندازيد.
(سورة الانعام، آیه ۱۵۱)
@TALANGOREKHODAYI
وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّىٰ يَبْلُغَ أَشُدَّهُ ۖ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ ۖ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۖ وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَىٰ ۖ وَبِعَهْدِ اللهِ أَوْفُوا ۚ ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ
ـــــــــــــــ
﴿ششم﴾ و به مال يتيم نزديک نشويد، مگر به طریقی که نیکوتر است تا زمانی که آن يتيم به حدّ بلوغ و رشد خود برسد.
﴿هفتم﴾ و پيمانه و وزن را کامل کنيد و با عدالت آن را انجام بدهيد. ما هيچ کس را مگر به اندازه وسعش تکليف نکرده ايم.
﴿هشتم﴾ و وقتی که سخنی می گوئيد، ولو برای اقوام و نزديکان باشد، به عدالت بگوئيد.
﴿نهم﴾ و به عهد خدا وفا کنيد. اين وصيّت خدا به شما است، شايد شما متذکر شويد.
(سورة الانعام، آیه ۱۵۲)
ـــــــــــــــ
﴿ششم﴾ و به مال يتيم نزديک نشويد، مگر به طریقی که نیکوتر است تا زمانی که آن يتيم به حدّ بلوغ و رشد خود برسد.
﴿هفتم﴾ و پيمانه و وزن را کامل کنيد و با عدالت آن را انجام بدهيد. ما هيچ کس را مگر به اندازه وسعش تکليف نکرده ايم.
﴿هشتم﴾ و وقتی که سخنی می گوئيد، ولو برای اقوام و نزديکان باشد، به عدالت بگوئيد.
﴿نهم﴾ و به عهد خدا وفا کنيد. اين وصيّت خدا به شما است، شايد شما متذکر شويد.
(سورة الانعام، آیه ۱۵۲)
وَأَنَّ هَٰذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ ۖ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ ۚ ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
ـــــــــــــــ
﴿دهم﴾ و اين است صراط من که مستقيم است، پس از آن پيروی کنيد.
﴿يازدهم﴾ و از راههای مختلف ديگر پيروی نکنيد، زيرا شما را از راه خدا جدا می کند. اين وصيّت خدا به شما است، شايد شما تقوا پيشه کنيد.
(سورة الانعام، آیه ۱۵۳)
ـــــــــــــــ
﴿دهم﴾ و اين است صراط من که مستقيم است، پس از آن پيروی کنيد.
﴿يازدهم﴾ و از راههای مختلف ديگر پيروی نکنيد، زيرا شما را از راه خدا جدا می کند. اين وصيّت خدا به شما است، شايد شما تقوا پيشه کنيد.
(سورة الانعام، آیه ۱۵۳)
تلنگر خدایی
☘️🌾࿐ #تلاوت ۲۶۱بقره #عبدالباسط
الهی همه تویی
ما هیچ😭
ما هیچ😭
💌حاج اسماعیل دولابی:
خداوند وقتی حاجات را به تاخير مى اندازد دارد، چيزى بهتر و بزرگتر به تو ميدهد. منتها تو حواست به خواسته خودت است و آن را نمى بينى. دعا بكن ولى اگر اجابت نشد باخدا دعوانكن، ميانه ات با او بهم نخورد چون تو جاهلی و او عالم و خبير.
وقتے به خدا بگوييد خدايا من غيرازتو كسى را ندارم، خدا غيورست و خواسته ات را اجابت میكند. اگر ميخواهيد دعايتان گيرا شود دوستان و همسايگان واهل مملكتتان را جلو بيندازيد و اول براى آنها دعا كنيد.
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@TALANGOREKHODAYI
خداوند وقتی حاجات را به تاخير مى اندازد دارد، چيزى بهتر و بزرگتر به تو ميدهد. منتها تو حواست به خواسته خودت است و آن را نمى بينى. دعا بكن ولى اگر اجابت نشد باخدا دعوانكن، ميانه ات با او بهم نخورد چون تو جاهلی و او عالم و خبير.
وقتے به خدا بگوييد خدايا من غيرازتو كسى را ندارم، خدا غيورست و خواسته ات را اجابت میكند. اگر ميخواهيد دعايتان گيرا شود دوستان و همسايگان واهل مملكتتان را جلو بيندازيد و اول براى آنها دعا كنيد.
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@TALANGOREKHODAYI
💎مردی به سرعت و چهارنعل با اسبش می تاخت . اینطور به نظر می رسید که به جای بسیار مهمی می رفت
مردی که کنار جاده ایستاده بود
فریاد زد کجا می روی؟
مرد اسب سوار جواب داد
نمی دانم از اسب بپرس!
این داستان زندگی خیلی از مردم است
آنها سوار بر عادتها و باورهای غلطشان می تازند ، بدون اینکه بدانند به کجا می روند...
@TALANGOREKHODAYI
مردی که کنار جاده ایستاده بود
فریاد زد کجا می روی؟
مرد اسب سوار جواب داد
نمی دانم از اسب بپرس!
این داستان زندگی خیلی از مردم است
آنها سوار بر عادتها و باورهای غلطشان می تازند ، بدون اینکه بدانند به کجا می روند...
@TALANGOREKHODAYI
Forwarded from اخلاق و معرفت در قرآن و روایات
#یک_داستان_یک_پند ۳۷۷
سال ۱۳۶۴ شمسی، تابستان کلاس پنجم بودم که با تعطیلی مدارس، به مغازه مکانیکی عباس آقا می رفتم. مرد بسیار بی رحم و خسیسی بود. دو شاگرد ثابت داشت که من فقط برای آنان چای درست می کردم و صف سنگک می ایستادم، و کارم فقط آچار و یدکی آوردن برای عباس آقا و شاگردانش بود که از من خیلی بزرگ تر بودند.
یاد دارم در مکانیکی لژی داشتند و همیشه صبحانه و نهار در آنجا کله پاچه و کباب می خوردند و من وقتی برای جمع کردن سفره شان می رفتم مانده نان سفره را که بوی کباب به آن ها خورده بود و گاهی قطره ای چربی کباب بر روی آن ریخته بود با لذت بسیار می خوردم.......
🆔 @akhlagh_marefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
سال ۱۳۶۴ شمسی، تابستان کلاس پنجم بودم که با تعطیلی مدارس، به مغازه مکانیکی عباس آقا می رفتم. مرد بسیار بی رحم و خسیسی بود. دو شاگرد ثابت داشت که من فقط برای آنان چای درست می کردم و صف سنگک می ایستادم، و کارم فقط آچار و یدکی آوردن برای عباس آقا و شاگردانش بود که از من خیلی بزرگ تر بودند.
یاد دارم در مکانیکی لژی داشتند و همیشه صبحانه و نهار در آنجا کله پاچه و کباب می خوردند و من وقتی برای جمع کردن سفره شان می رفتم مانده نان سفره را که بوی کباب به آن ها خورده بود و گاهی قطره ای چربی کباب بر روی آن ریخته بود با لذت بسیار می خوردم.......
🆔 @akhlagh_marefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
Forwarded from اخلاق و معرفت در قرآن و روایات
خاطره تلخ آن روز هرگز از یادم نمی رود که وقتی آچار ۶ را اشتباهی خواندم و آچار ۹ آوردم، عباس آقا پیکانی را تعمیر می کرد که راننده اش خانم بود، از تکبر و برای خودنمایی پیش آن زن، گوش مرا گرفت و نیم متر از زمین بلندم کرد. زن عصبانی شد تا عباس آقا ولم کرد.
آتش وجودم را گرفته بود که به سرعت به کوچه پشت مغازه رفتم، و پشت درخت توت بزرگی آنجا نشستم و زار گریه کردم... آن روز از خدا شاکی شدم حتی نماز نخواندم و با خود گفتم: خدا چرا وقتی به من این همه ظلم را دید بلایی سر عباس آقا نیاورد؟؟؟ گفتم: خدایا! این چه عدالتی است من که نماز می خوانم، کسی که بی نماز است مرا می زند و آزار می دهد و تو هیچ کاری به او نمی کنی....؟؟؟
عقربه های ساعت زمان به شدت گذشت و سی سال از آن ایام بر چشم برهم زدنی سپری گشت. همه ماجرا فراموش ام شده بود و شکر خدا در زندگی همه چیز داشتم. روزی قربانی برای نیازمندان مدد الهی کرده بودم و خودم بین خانواده های نیازمند تقسیم می کردم. پیرمردی از داخل مغازه بقالی بیرون آمد. گمان کردم برای خودش گوشت می خواهد. گفت: اگر امکان دارد در این محل پیرمردی تنها زندگی می کند سهمی از گوشت آدرس بدهم خودتان ببرید به او بدهید.
آدرس را گرفتم. خانه ای چوبی و نیمه ویران با درب نیمه باز بود.... صدا کردم، صدایی داخل خانه گفت: بیا! کسی نیست... وقتی وارد اتاقی شدم که مخروبه بود پیرمردی را دیدم؛ خیلی شوکه شدم گویی سال ها بود او را می شناختم... بعد از چند سؤال فهمیدم عباس آقا است.
آری! گذر زندگی همه چیزش را از او گرفته بود و چنین خاک نشین شده بود. خودم را معرفی نکردم چون نمی خواستم عذاب وجدان اش بر عذاب خاک نشینی اش اضافه کنم وقتی که نمی توانستم عذابی از دوش او بردارم. با چشمانی گریان و صدایی ملتمسانه و زار به من گفت: پسرم آذوقه ای داشتی مرا یاد نبر، به خدا چند ماه بود گوشت نخورده بودم که آن روز به بقال گفتم: اگر عید قربان گوشتی قربانی کسی آورد خانه مرا هم نشان بده....
از خانه برگشتم و ساعتی درب خودرو را بستم و فکر فرو رفتم... شرمنده خدا بودم که آن روز چرا نمازم نخواندم و کارهای خدا زیر سؤال تیغ نادانی ام بردم... با خود گفتم: آن روز که از خدای خود شاکی شدی و دنبال زندگی عباس آقا بودی که چرا مثل او، خدا تو را ثروتمند خلق نکرده است؟ اگر خدا امروزِ تو و عباس آقا را آن روز نشان ات می داد و می پرسید: می خواهی در دنیا عباس مکانیک باشی یا حسین...؟؟؟ تو می گفتی: می خواهم خودم باشم...... پس یاد گرفتم همیشه در زندگی حتی در سختی ها جای خودم باشم که مرا بهره ای است که نمی دانستم.
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlagh_marefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
آتش وجودم را گرفته بود که به سرعت به کوچه پشت مغازه رفتم، و پشت درخت توت بزرگی آنجا نشستم و زار گریه کردم... آن روز از خدا شاکی شدم حتی نماز نخواندم و با خود گفتم: خدا چرا وقتی به من این همه ظلم را دید بلایی سر عباس آقا نیاورد؟؟؟ گفتم: خدایا! این چه عدالتی است من که نماز می خوانم، کسی که بی نماز است مرا می زند و آزار می دهد و تو هیچ کاری به او نمی کنی....؟؟؟
عقربه های ساعت زمان به شدت گذشت و سی سال از آن ایام بر چشم برهم زدنی سپری گشت. همه ماجرا فراموش ام شده بود و شکر خدا در زندگی همه چیز داشتم. روزی قربانی برای نیازمندان مدد الهی کرده بودم و خودم بین خانواده های نیازمند تقسیم می کردم. پیرمردی از داخل مغازه بقالی بیرون آمد. گمان کردم برای خودش گوشت می خواهد. گفت: اگر امکان دارد در این محل پیرمردی تنها زندگی می کند سهمی از گوشت آدرس بدهم خودتان ببرید به او بدهید.
آدرس را گرفتم. خانه ای چوبی و نیمه ویران با درب نیمه باز بود.... صدا کردم، صدایی داخل خانه گفت: بیا! کسی نیست... وقتی وارد اتاقی شدم که مخروبه بود پیرمردی را دیدم؛ خیلی شوکه شدم گویی سال ها بود او را می شناختم... بعد از چند سؤال فهمیدم عباس آقا است.
آری! گذر زندگی همه چیزش را از او گرفته بود و چنین خاک نشین شده بود. خودم را معرفی نکردم چون نمی خواستم عذاب وجدان اش بر عذاب خاک نشینی اش اضافه کنم وقتی که نمی توانستم عذابی از دوش او بردارم. با چشمانی گریان و صدایی ملتمسانه و زار به من گفت: پسرم آذوقه ای داشتی مرا یاد نبر، به خدا چند ماه بود گوشت نخورده بودم که آن روز به بقال گفتم: اگر عید قربان گوشتی قربانی کسی آورد خانه مرا هم نشان بده....
از خانه برگشتم و ساعتی درب خودرو را بستم و فکر فرو رفتم... شرمنده خدا بودم که آن روز چرا نمازم نخواندم و کارهای خدا زیر سؤال تیغ نادانی ام بردم... با خود گفتم: آن روز که از خدای خود شاکی شدی و دنبال زندگی عباس آقا بودی که چرا مثل او، خدا تو را ثروتمند خلق نکرده است؟ اگر خدا امروزِ تو و عباس آقا را آن روز نشان ات می داد و می پرسید: می خواهی در دنیا عباس مکانیک باشی یا حسین...؟؟؟ تو می گفتی: می خواهم خودم باشم...... پس یاد گرفتم همیشه در زندگی حتی در سختی ها جای خودم باشم که مرا بهره ای است که نمی دانستم.
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlagh_marefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
تلنگر خدایی
🔴 #زندگی_نامه_شیطان قسمت هفتم (۷) 🔰🔰🔰🔰🔰 خطاب شد :حاجت خود را بگو تا به تو ببخشم... 🔥شیطان در جواب گفت :اول آن که ، اجازه دهى تا روز قیامت زنده باشم . 🌺خدا در جوابش فرمود: اگر مى خواهى از صدمه مرگ و جان کندن نجات یابى اراده من بر این است که هر کس به…
#زندگی_نامه_شیطان🔥
قسمت هشتم (۸)
🔰🔰🔰🔰🔰
✅نیازهاى مادى شیطان :🔰
🍃همین طور که شیطان حاجات معنوى خود را از خداوند متعال طلب کرد یعنى همان حاجاتى که به عبادات خود از خدا خواست تا آدم علیه السلام و اولادش را به انحراف بکشد - حاجات مادى خود را هم از خدا خوستار شد، و آنها را هم خداوند بزرگ به او تا روز موعود عنایت فرمود.
✨ابو امامه از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل مى کند که آن حضرت فرمود: بعد از آن که شیطان رانده درگاه الهى شد و او را به روى زمین فرستادند.
❌عرض کرد: پروردگار! مرا به سوى زمین فرستادى ، از درگاه خود راندى و از نعمت هاى بهشت محروم نمودى . من در دنیا احتیاجاتى دارم که بتوانم زندگى کنم . آنها را براى ادامه زندگى ام برایم آماده و مهیا نما که در مضیقه نباشم .
🍀خطاب شد: حاجات تو چیست ؟ عرض کرد: خدایا! من محتاج خانه و منزلم ، به من خانه اى عنایت فرما.
خطاب شد: خانه تو را حمام ها قرار دادم . (هر کجا حمام است و مردم آن جا رفت و آمد مى کنند خانه شیطان است)
🍀عرض کرد: من محتاج نشستن هستم و جایى براى آن مى خواهم . خطاب شد: جاى نشستن تو بازارها و کوچه ها و در مغازه ها است - آن جا بنشینى و مردم را به گناه ، کم فروشى ، رشوه ، ربا، غش در معامله ، به ناموس مردم نگاه کردن ، دروغ گفتن ، خیانت کردن ، کلاه سر مردم گذاشتن و غیره بکشانى .
👈در حدیثى هم آمده که : بازار محل عیش و لذت بردن شیطان است .
🍂عرض کرد: خدایا! من غذا مى خواهم . غذاى من از کجا تاءمین شود؟ خطاب شد: غذاى تو را در سفره اى قرار دادم که بر سر آن « بسم الله» گفته نشود. (و صاحبان آن سفره مثل حیوانات گرسنه و حریص ، بدون آن که نام خدا ببرد، به آن حمله مى کنن)
🍁عرض کرد: الها! من احتیاج به آب و آشامیدنى دارم ، آن را من از کجا به دست آورم ؟ خطاب شد: نوشیدنى هاى تو شراب و هر چیز مست کننده است . (از قبیل فقاع که نوع از آب جو مى باشد، جرس و بنگ که به وسیله قلیان مى کشند).
👹عرض کرد: براى من اذان گویى قرار ده . گفته شد: اذان تو وسایل موسیقى و مؤ ذن تو کسانى هستند که با این آلات مى نوازند و آنها را به کار مى گیرند.
⚡️عرض کرد: براى من قرآنى قرار بده که در آن نگاه کنم . خطاب شد: قرآن تو شعر است (وقتى محزون شدى و دلت گرفت ، شعر بخوان).
عرض کرد: براى من کتابى قرار ده که در آن نگاه کنم . خطاب شد: کتاب تو « وشم » ( خال کوبى هایى که بعضى ها روى بازو و جاهاى دیگر بدن مى کنند) است .
💥عرض کرد: براى من حدیثى قرار ده . فرمود: حدیث تو دروغ و دروغ گفتن است کسانى که دروغ مى گویند، حدیث تو را گویند.
☄عرض کرد: براى من دام و وسیله ، شکار قرار بده ، خطاب شد: زنان را وسیله صید کردن و به دام انداختن مردم قرار دادم .
ادامه دارد ....
📚منبع از کتاب انوار المجالس به نقل از کتاب سراج القلوب
المحجه البیضاء، ج 5، ص 62.
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
رهایی از گناه
@TALANGOREKHODAYI
قسمت هشتم (۸)
🔰🔰🔰🔰🔰
✅نیازهاى مادى شیطان :🔰
🍃همین طور که شیطان حاجات معنوى خود را از خداوند متعال طلب کرد یعنى همان حاجاتى که به عبادات خود از خدا خواست تا آدم علیه السلام و اولادش را به انحراف بکشد - حاجات مادى خود را هم از خدا خوستار شد، و آنها را هم خداوند بزرگ به او تا روز موعود عنایت فرمود.
✨ابو امامه از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل مى کند که آن حضرت فرمود: بعد از آن که شیطان رانده درگاه الهى شد و او را به روى زمین فرستادند.
❌عرض کرد: پروردگار! مرا به سوى زمین فرستادى ، از درگاه خود راندى و از نعمت هاى بهشت محروم نمودى . من در دنیا احتیاجاتى دارم که بتوانم زندگى کنم . آنها را براى ادامه زندگى ام برایم آماده و مهیا نما که در مضیقه نباشم .
🍀خطاب شد: حاجات تو چیست ؟ عرض کرد: خدایا! من محتاج خانه و منزلم ، به من خانه اى عنایت فرما.
خطاب شد: خانه تو را حمام ها قرار دادم . (هر کجا حمام است و مردم آن جا رفت و آمد مى کنند خانه شیطان است)
🍀عرض کرد: من محتاج نشستن هستم و جایى براى آن مى خواهم . خطاب شد: جاى نشستن تو بازارها و کوچه ها و در مغازه ها است - آن جا بنشینى و مردم را به گناه ، کم فروشى ، رشوه ، ربا، غش در معامله ، به ناموس مردم نگاه کردن ، دروغ گفتن ، خیانت کردن ، کلاه سر مردم گذاشتن و غیره بکشانى .
👈در حدیثى هم آمده که : بازار محل عیش و لذت بردن شیطان است .
🍂عرض کرد: خدایا! من غذا مى خواهم . غذاى من از کجا تاءمین شود؟ خطاب شد: غذاى تو را در سفره اى قرار دادم که بر سر آن « بسم الله» گفته نشود. (و صاحبان آن سفره مثل حیوانات گرسنه و حریص ، بدون آن که نام خدا ببرد، به آن حمله مى کنن)
🍁عرض کرد: الها! من احتیاج به آب و آشامیدنى دارم ، آن را من از کجا به دست آورم ؟ خطاب شد: نوشیدنى هاى تو شراب و هر چیز مست کننده است . (از قبیل فقاع که نوع از آب جو مى باشد، جرس و بنگ که به وسیله قلیان مى کشند).
👹عرض کرد: براى من اذان گویى قرار ده . گفته شد: اذان تو وسایل موسیقى و مؤ ذن تو کسانى هستند که با این آلات مى نوازند و آنها را به کار مى گیرند.
⚡️عرض کرد: براى من قرآنى قرار بده که در آن نگاه کنم . خطاب شد: قرآن تو شعر است (وقتى محزون شدى و دلت گرفت ، شعر بخوان).
عرض کرد: براى من کتابى قرار ده که در آن نگاه کنم . خطاب شد: کتاب تو « وشم » ( خال کوبى هایى که بعضى ها روى بازو و جاهاى دیگر بدن مى کنند) است .
💥عرض کرد: براى من حدیثى قرار ده . فرمود: حدیث تو دروغ و دروغ گفتن است کسانى که دروغ مى گویند، حدیث تو را گویند.
☄عرض کرد: براى من دام و وسیله ، شکار قرار بده ، خطاب شد: زنان را وسیله صید کردن و به دام انداختن مردم قرار دادم .
ادامه دارد ....
📚منبع از کتاب انوار المجالس به نقل از کتاب سراج القلوب
المحجه البیضاء، ج 5، ص 62.
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
رهایی از گناه
@TALANGOREKHODAYI