ارز pepe miner که هم اکنون در صرافی ها خرید و فروش میشه..
برای استراخ ارز کلیک کنید💴
برای استراخ ارز کلیک کنید💴
میدونِستی اون قدیم قَدیما وقتی آدما خیلی خوب و مِهربون بودَن، ماه شَبا بچه هاشو یعنی ستاره هاشو، میفرِستاد رو زمین که با آدما بازی کُنَن ؟! اما یه روز که یکی از آدما یه سِتاره ی چِشمک زنِ کوچولو رو اَذیت کرد ، ماه عَصبانی شُد و هَمهی سِتاره هاشو از زمین جَمع کرد و بُرد و یه دیوارِ نامَرئی بینِ آسمون و زمین کِشید ، اما یه ستاره ی خیلی شِیطون رو زمین پیشِ آدما جا موند!
بعد ها اون ستاره کوچولو تبدیل به یه دختر با موهایِ نُقرهای شُد!!
میدونی چیه دِلبَر؟ من فکر میکُنم اون ستارهی کوچولویِ شیطونی که رو زمین جا مونده تویی...
امیرمسعود
@StoryCaffee
بعد ها اون ستاره کوچولو تبدیل به یه دختر با موهایِ نُقرهای شُد!!
میدونی چیه دِلبَر؟ من فکر میکُنم اون ستارهی کوچولویِ شیطونی که رو زمین جا مونده تویی...
امیرمسعود
@StoryCaffee
ارز pepe miner که هم اکنون در صرافی ها خرید و فروش میشه..
برای استخراج ارز کلیک کنید💴
برای استخراج ارز کلیک کنید💴
نِشسته بودم و به زُلفای فِرفِریش نگاه میکردم
اگه بود بهِش میگفتم:
میدونی چرا یوز پلنگا گوشه ی چِشمشون یه خط سیاهه که بهش میگن خطِ اَشک؟
دستشو مینداخت توو فِرِ موهاش...
پیچش میداد و میگفت نه!
چِشَمو از موهاش سُر میدادم رو چِشاش و میگفتم:
وقتی واسه اولین بار یوزپلنگِ نر،یوزپلنگِ ماده رو برایِ رفتن به شکار تنها گذاشت و هیچ وقت بَرنگشت، یوزپلنگ ماده که یه بچه توو شیکَمِش داشت، اونقدر گریه کرد که ردِ اَشکِش موند گوشه ی چشمش و هیچ وقت از بین نرفت.
بلند میخندید و میگفت اینو از کجا آوردی؟
خندَشو میگذاشتم گوشه ی ذهنم، پیشِ بقیه ی خنده هاش و میگفتم:
یه وقت نشه تنهام بزاریا...
یه کم ساکت نِگام میکرد...
سکوتِ نِگاشو میگذاشتم کنارِ بقیه ی نگاهاش،گوشه ی دلم و میگفتم...
میخوام یه جایی واسه بچه هامون بِنویسم، فرِ موهای مامانتون از وقتی بیشتر شد که میشِست کنارِ من و حرف میزد،شعر میخوند و من یکی از انگشتام توو موهاش وِل بود و هی موهاشو بین انگشتام لول میکردم...
میخوام براشون بنویسم اگه یه روز، یه مردی عاشقِ موهای پیچ خوردَه تون شد بشینید کنارِش واسَش شعر بخونید تا بتونه دستشو ببره لای موهاتون و اونارو پیچ بِده...
بزارید یه روزی برسه که پایینِ موهای همه ی خانوم ها پیچ خورده باشه و افسانه ی ما وِرد زبونِشون...
امیرمسعود
@StoryCaffe
اگه بود بهِش میگفتم:
میدونی چرا یوز پلنگا گوشه ی چِشمشون یه خط سیاهه که بهش میگن خطِ اَشک؟
دستشو مینداخت توو فِرِ موهاش...
پیچش میداد و میگفت نه!
چِشَمو از موهاش سُر میدادم رو چِشاش و میگفتم:
وقتی واسه اولین بار یوزپلنگِ نر،یوزپلنگِ ماده رو برایِ رفتن به شکار تنها گذاشت و هیچ وقت بَرنگشت، یوزپلنگ ماده که یه بچه توو شیکَمِش داشت، اونقدر گریه کرد که ردِ اَشکِش موند گوشه ی چشمش و هیچ وقت از بین نرفت.
بلند میخندید و میگفت اینو از کجا آوردی؟
خندَشو میگذاشتم گوشه ی ذهنم، پیشِ بقیه ی خنده هاش و میگفتم:
یه وقت نشه تنهام بزاریا...
یه کم ساکت نِگام میکرد...
سکوتِ نِگاشو میگذاشتم کنارِ بقیه ی نگاهاش،گوشه ی دلم و میگفتم...
میخوام یه جایی واسه بچه هامون بِنویسم، فرِ موهای مامانتون از وقتی بیشتر شد که میشِست کنارِ من و حرف میزد،شعر میخوند و من یکی از انگشتام توو موهاش وِل بود و هی موهاشو بین انگشتام لول میکردم...
میخوام براشون بنویسم اگه یه روز، یه مردی عاشقِ موهای پیچ خوردَه تون شد بشینید کنارِش واسَش شعر بخونید تا بتونه دستشو ببره لای موهاتون و اونارو پیچ بِده...
بزارید یه روزی برسه که پایینِ موهای همه ی خانوم ها پیچ خورده باشه و افسانه ی ما وِرد زبونِشون...
امیرمسعود
@StoryCaffe
من مُطمئنَم تو تویِ یخچالی!
وَگرنه طبیعَت اِنقدر مَنو
به سمتِ یخچالِ خالی نِمیکِشید🙈
امیرمسعود
@StoryCaffee
وَگرنه طبیعَت اِنقدر مَنو
به سمتِ یخچالِ خالی نِمیکِشید🙈
امیرمسعود
@StoryCaffee
دیدی آدم تِشنش میشه لَهلَه میزنه،
هِی آبمیوه و چایی و هزار جور چیزه دیگه
میخوره ولی در نهایت بازَم تِشنشه ،
وقتی به آب میرسه تا یه قُلُب میخوره
میگه آخِيش،
ببین تو آخِيشِ منی...♥
My love
@StoryCaffee
هِی آبمیوه و چایی و هزار جور چیزه دیگه
میخوره ولی در نهایت بازَم تِشنشه ،
وقتی به آب میرسه تا یه قُلُب میخوره
میگه آخِيش،
ببین تو آخِيشِ منی...♥
My love
@StoryCaffee