Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خاکسپاری زنده‌ یاد رفیق منصور یاقوتی
" آن چراغی که بر فراز مادیان کوه روشن است با رفتن او نیز خاموش نمی شود.بدرود یاقوت ادبیات ایران !"
#منصور_یاقوتی
@SocialistL
Gh.Saedi-chub_be_dast haye_varazil.pdf
1.2 MB
نمایشنامه چوب بدستهای ورزیل
اثر گوهرمراد

درباره نمایشنامه چوب بدسنهای ورزیل :
چوب بدستهای ورزیل نمایشنامه ای است به دور از هرگونه پیچیدگی و ابهام در ساختار روایت. اثری است عمیق به لحاظ فهم تاریخی و ساده به مفهوم دوری جستن از زبانِ فاخر رایج که معمولا برای نمایشنامه هایی از این دست به کار برده می شود. زبان استعاره چنان واضح و بی تکلف است که خواننده خود را کاراکتری بیرون از نمایشنامه می بیند و با اینحال همراه و همسو با فضای آن که آمیخته ای از تخیل و واقعیت است. نگاه ساعدی به روایت تاریخی نه تنها محدود به زمان گذشته نمی شود بلکه لنگری به جهان فردا نیز می اندازد. آینده نزد او بازتاب وضعیت کنونی است با در نظر گرفتن رخداد تاریخی.
درک زنده یاد ساعدی از زمانه خودش از آن جنبه حائز اهمیت است که می کوشد خواننده را به جهان دیگری ورای تعلقاتش ببرد و او را با مفهومی نو از تاریخ آشنا سازد. تاریخی که اگر خیالی و موهوم هم باشد از واقعیت جدا نیست.( و اگر واقعی هم باشد به زعم خواننده) بدان معنا نیست که عنصر خیال در آن نقش ندارد.
#غلامحسین_ساعدی
نگین ساسان فر
@SocialistL
ادامه...
تقابل عنصر خیال و واقعیت تاریخی در نمایشنامه چوب بدستهای ورزیل فضایی متفاوت خلق می کند و آن قداست زدایی از تاریخی است که ممکن است مملو از آزمون و خطا باشد. بر همین اساس جهانبینی نویسنده حول محور آگاهی است که انسان دغدغه مند در کشاکش تاریخ به مثابه الگوی ذهنی و اعتقادی به نوعی خودباوری دست یابد که دچار جزم اندیشی نشود.
پژواک اعتراضِ ساعدی در این اثر آنچنان پرطنین است که خواننده در عین حال که همسو با فضای نمایشنامه می شود ناگزیر به اندیشه ای تن می دهد که باید تاریخ را آنگونه که بوده، قضاوت کرد و این قضاوت و داوری مستلزم فهم پرسشگرانه است.
موضوع استعمار بیگانگان،جهل و خرافات در جامعه ی بومی و سنتی آمیخته با مذهب و همچنین حکومتی خودکامه و بی کفایت از نکته های کلیدی در این نمایشنامه است. حتی نخبگانی که ساعدی در مورد آنان سخن می گوید انسان‌هایی هستند که دچار نوعی از استیصال و سردرگمی شده اند و همچون عوام به هر ناجی دروغینی دخیل می بندند تا که شاید نجات پیدا کنند. آنان در واقع  بی هویت هستند و ناتوان در یافتن راهی برای برون رفت از بحرانی که خود نیز در ایجاد آن سهیم هستند.
نمایش  چوب بدستهای ورزیل نگاهی اعتراضی و کنشگرانه دارد  به شرایط سیاسی سال  (۱۳۴۵) و شاید به توان به زمانه قبل و بعد آن نیز تکثیرش کرد. گویی ساعدی می دانسته که این تاریخ سیاه در بی مکانی و بی زمانی منحط به دنبال کورسوی امیدی می گردد.
آنچه که ساعدی بزرگ را رنج می دهد جامعه ای است که درکی از شرایط خود را ندارد و به قدری در آن ساختار پیچیده خود را مایوس و تنها می بیند که اندیشیدن و آگاهی را خطری برای خود و بنیان های فرهنگی می داند.
نکته مهم دیگری هم هست و آن مربوط به مکان اتفاقات داستان است که روستایی است کوچک با جمعیتی کم و این روستا در واقع نماد یک کشور است و آدم های آن با همه تنوعی که دارند را می توان به مردم یک کشور تعمیم داد. زیرکی و تبحر نویسنده در خلق چنین فضای بکری باعث شده که خواننده با خواندن این نمایشنامه پی حاشیه ها نرود.
یکی دیگر از استعاره های درون متن که در نام اثر هم به آن اشاره شده آن است که مردم آبادی دائما چوب و چماق بدست می‌گیرند و ادای اعتراض را در می آورند اما جرات اعتراض را ندارند. ساعدی در این اثر فوق العاده به شیوه ای بسیار خلاقانه از زبان و گویش بومی استفاده کرده است و این یکی از مسائلی است که بر زیبایی آن افزوده.
نکته ای که در این نمایشنامه برای من بسیار جذاب است،خلق شخصيت های چوب بدستهای ورزیل است که هر کدامشان نماد طبقه و قشری از جامعه ایران هستند. نمایشنامه ای با تنوع و کثرت بسیار منظم و زیرکانه که فراتر از یک روستا و یک شهر است. تیپ هایی متضاد و متفاوت از آدم هایی که بنا به منفعت یا جبر و عادت در روستایی خیالی زندگی می کنند و جایگاه و منافع طبقاتی جداگانه و مشخصی دارند ولی با این وصف در شرایط و وضعیتی مشابه بسر می برند. این روستای خیالی تنها حقیقت گمشده و نهانی است که در مقیاسی بزرگتر دیده می شود. این مکان می تواند هر نام و هویتی داشته باشد. اصلا شناسنامه ی آن می تواند متعلق به مکان های دیگری خارج از آن جغرافیا نیز باشد ولی آنچه اهمیت دارد تمامی شخصيت های نمایشنامه را می شناسیم. کشف این نمادها و فهم استعاره هایی که در این نمایشنامه هست برای خواننده ایرانی اصلا سخت نیست‌.
این نمایشنامه‌ی تمثیلی برای اولین بار در سال ۱۳۴۴ به کارگردانی جعفر والی به روی صحنه رفته است. ساعدی در این نمایشنامه از ایرانی می‌گوید که توسط مسیوها و گرازها چپاول می‌شود و همزمان جان مردمش نیز در امان نیست. جلال آل‌احمد پس از ديدن نمايش چوب بدستهای ورزیل می نويسد: «اینجا دیگر ساعدی یک ایرانی برای دنیا حرف زده است.

اگر خرقه بخشیدن در عالم قلم رسم بود و اگر لیاقت و حق چنین بخششی می یافتم، من خرقه ام را به دوش غلامحسین ساعدی می افکندم».
باری! زبان قدرتمند این اثر کم از بکت ندارد. نویسنده در این نمایشنامه از گونه های مختلف زمان بهره برده است و این بر جذابیت اثر افزوده است. نکته قابل اتکا پیرامون ساختار نمایشنامه مذکور این است که به سبب ساختار مدرن آن ، همسانی زمانی از بسامد بیشتری برخوردار است و زمان پریشی نیز در متن دیده نمیشود.
این نمایشنامه چند صدایی از زنده یاد ساعدی را باید در زمره آثار درجه یک ادبیات نمایشی ایران قرار داد.
___
نگین ساسان فر

#غلامحسین_ساعدی
@SocialistL
دلگرم، پابه‌راه، پرچم بر دوش،
پیشِ رویِ ما پیداست.
به بعضی بگو
گُنده‌تر از شما
نتوانست ترانهٔ آزادی را
راه بر گلویِ بُریده ببندند.

زنهار
بعد از این همه ظلمتِ مظنون
هنوز هم روشن‌ترین رؤیاها
پیشِ رویِ ما پیداست:
دلگرم، پابه‌راه، پرچم بر دوش.

سیدعلی صالحی

@SocialistL
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ادای احترام به غلامحسین ساعدی
پِر-لاشز پاریس
@SocialistL
‏«فرانتس کافکا» صادقانه انسان را به مثابة «موجودی ترسان» ‏مجسم می‌کند، انسان، این بازیچة بی ارادة نیروهای غیبی که در تارهای ‏چسبان ترس و یأس گیر افتاده، در نظر کافکا همچون موجودی است که ‏نمی‌تواند زنجیرهای دست و پای خود را بگشاید و برایش این سرنوشت ‏محتوم است که تا ابد نفرین ترس از نیروهای ناشناخته را در روح خود ‏نگه دارد، سرانجام در نمایشنامه های « ساموئل بکت» مرید و وارث ‌‏«جیمیز‌ جویس»، زندگی- و در نتیجه امور مربوط به انسانها- بی معنی و ‏بیهوده نشان داده شده‌است. افراد و شخصیّت‌های آثار او نه از میان مردم ‏عادی؛ بلکه از انبوه انتزاع‌های بی چهره برگزیده شده‌اند. این شخصیّت‌ها ‏که از دنیای واقعیّت جدا افتاده‌اند، هرگونه ایمان به آیندة زندگی را از ‏دست داده‌اند. ترس از مرگ وجودشان را در هم کوبیده و فلج کرده‌است و ‏قادر به درک منظور یکدیگر نیستند، افکاری پریشان و غیر منطقی به زبان ‏می‌آورند که یگانه مفهوم آن‌ها، وحشت از دنیا، زندگی و نیروهای بی امان ‏تاریخ‌است. آثار بکت واضح ترین بحران و بی‌قراری ناشی از جریان بیگانگی ‏اجتماعی در شعور بورژوازی معاصر می‌باشد.‏
‏.‏
تاریخ رئالیسم
‏ماکس رافائل
Max Raphael

@SocialistL
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سینمای ما [فراگیری فیلم فارسی]
خیلی کوتاه از بهرام بیضایی
@SocialistL
دادِ کامل
این است قانونِ گرمِ انسان‌ها
از رَز باده می‌سازند
از زعال آتش و
از بوسه‌ها انسان‌ها.
این است قانونِ سختِ انسان‌ها
دست‌ناخورده ماندن
به رغم شوربختی و جنگ
به رغم خطرهای مرگ.
این است قانونِ دلپذیرِ انسان‌ها
آب را به نور بدل کردن
رویا را به واقعیت و
دشمنان را به برادران.
قانونی کهنه و نو
که طریقِ کمالش
از ژرفای جانِ کودک
تا حجتِ مطلق می‌گذرد.
.
پل آلوار
ترجمه و بازآفرینی: احمد شاملو
عکس: از کار‌های دهه چهلِ ناصر اویسی
@SocialistL
سال ۲۰۲۵ مبارک باشد، سالی باشد برای بزرگ شدن سهم همگانی از ثروت زمین، سالی باشد برای به میدان آمدن‌های بیشتر، سالی باشد برای پیروزی های بزرگ!

آه اگر آزادی سرودی می‌خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده‌یی،
هیچ‌کجا دیواری فروریخته بر جای نمی‌ماند.

سالیان بسیار نمی‌بایست
دریافتن را
که هر ویرانه نشانی از غیابِ انسانی‌ست
که حضورِ انسان
آبادانی‌ست.
شاملو
@SocialistL
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتگوی ژیژک با ریز خان در العربیه انگلیسی
در مورد شکنجه و تجاوز به زندانیان فلسطینی و سقوط اخلاقی
ژیژک به نکته مهمی اشاره دارد و آنهم وقاحت است. یا به عبارت دیگر بیان آشکار جنایت و افتخار به آن، جایی که دیگر شرمی وجود ندارد و کسی تلاش نمی کند جنایت را بپوشاند.
این امر متأسفانه مختص جنایتکاران حاکم در اسرائیل نیست. در واقع همه اولترا راست ها در سراسر جهان امروز با همین گستاخی رفتار می کنند و بدون هیچ شرمی، وقیحانه از رفتارهای غیر انسانی دفاع می کنند. نمونه آشنای چنین جریانات بی اخلاقی در ایران مدافعان جمهوری اسلامی و سلطنت هستند.
@SocialistL
«نصرت کریمی و صورتک‌هایش»
غلام‌حسین ساعدی

به‌مناسبت نمایش تازه‌ی کارهای او در انستیتو گوته–تهران

ماده آثار عرضه شده دراین نمایشگاه را، آقای شِتْسْ Sec، یک مهندس شیمی از مردم چک، در سال ۱۳۳۵ شمسی ازفرآورده‌های نفتی به‌دست آورده برای نخستین‌بار در اختیار استودیوی یری تِرْنْکا Jiri Trnka قرار داده بود، درست در سال‌هایی که نصرت کریمی در زمینه‌‌ی کارهای عروسکی در آن‌جا تلمذ می‌کرده. این ماده مودوریت Modurit نام دارد. و بهترین مادّه است برای ساختن مجسمه‌های مینیاتوری. هم‌چنین بهترین ماده است برای ساختن اشیاء خانه‌گی، شاید بهتر باشد بگویم برای سرگرمی در خانه. از این ماده می‌شود دگمه ساخت، زیر سیگاری ساخت، شمعدان و گُل مصنوعی ساخت، گوش‌واره و النگو و گردن‌آویز و هر خِرت‌وپِرت دل‌خواه دیگر. چون شکل‌پذیر است می‌شود هر بلایی سرش آورد و هیبت و هیکل دل‌خواه را بر وجودش تحمیل کرد. مثل موم نرم است، اما لجام‌گسیخته نیست. وقتی شکل گرفت و نه در کوره که در بخار دیگچه‌ای هرچند معمولی پخته شد، اگر ضربه‌ی چکشی یا فشار مُشتی در کار نباشد با وفاداری کامل حالت خود را حفظ خواهد کرد. با همین مادّه بود که کلّه عروسک‌های فیلم معروف تِرْنْکا - ر‌ؤیا در نیمه‌شب تابستان - ساخته شد و جلوه‌‌ای چنان درخشان یافت. درست در همان سال مشتی از این ماده را آقای شِتْسْ به‌‌کریمی بخشید و او که قبلاً بدون هیچ مکتب و استادی عاشق ساختن هیکل و صورت بود و مدام کار می‌کرد و می‌ساخت و می‌پرداخت و بی‌اعتنا از کنار کار خود می‌گذشت، به‌ساختن مجسمه‌های مینیاتوری پرداخت. مهندس شِتْسْ گاه‌گداری مجسمه‌ی کوچکی از کریمی می‌گرفت و مقداری مودوریت در اختیارش می‌گذاشت. کریمی که در این کار ممارست کافی به‌هم رسانده بود، هیچ‌وقت این یکی کارش را جدی نمی‌گرفت. به‌خیال او، این کار ادامه گل‌بازی‌های ایام بچه‌گی بود که وقت را می‌کشت و مانع شیطنت‌ها و دافع بی‌حوصله‌گی‌ها بود، ذهن را متمرکز و روح را آرام می‌کرد. و حاصل، حاصل نه که ته‌مانده‌ای از این مودوریت‌بازی‌های کریمی است که در این نمایشگاه به‌تماشا گذاشته شده است. و اما ابزار کار، ابزار کار کریمی، بسیار ساده است: یک تکه‌ی چوب صاف که میخی وسطش کوبیده شده و یک قالب چوبی روی میخ سوار است که می‌چرخد. قالب به‌خاطر صرفه‌جویی در مصرف مودوریت، تا صورتک توُخالی ساخته شود.

ابزارهای بعدی، پیاله‌ای آب است و چند قلم فلزی و چوبی کوچک که کریمی خود درست کرده، و بعد انگشتان دو دست، به‌خصوص انگشتان شست و سبابه که با مهارت و مهربانی حیرت‌آوری کار می‌کنند و شکل می‌بخشند و در طرفه‌العینی قیافه‌ی خندانی را گریان و صورت زنده‌ای را به‌حال نزع در می‌آورند. و اگر گفته شود هنر بازیگری و مخصوصاً گریموری کریمی در این راه مددکار عمده‌اش بوده، پُربی‌راهه نرفته‌ایم.

هر کار در یک جلسه ساخته می‌شود و بسیار سریع، برای این که مودوریت سفت نشود. و این دقیقاً تسلیم هنرمند است به‌ماده‌ی خامِ کارش، از روی اجبار. و ارزش کار در این است که هر خط، چین پیشانی یا حالت لب یا درهم‌ریخته‌گی‌ ابروها، به‌یکباره ظاهر شود. تذبذب و دودلی دشمن کار هنرمند است. یک خط را نباید دوبار دست زد. دست‌کاری نه‌‌تنها مجاز نیست که کار را خیلی ساده «خراب می‌کند». نحوه‌ی تحریر و حرکت قلم و تغییر میزان فشار قلم در طول حرکت یک خط، برای هنرمند عمده‌ترین مساله است. اما این انگشتان کریمی نیست که این چنین می‌آفریند، بل‌که قدرت خلاقه ذهن تیز اوست که انگشتان را به‌این‌صورت در اختیار می‌گیرد. کریمی نمی‌تواند ماده‌ی کمیاب مودوریت را روی چوب جا بدهد و آن‌گاه فکر کند که چه می‌خواهد بسازد. چهره‌ای که می‌خواهد بسازد، و میمیک آن را قبلاً در ذهن دارد. و یک مساله‌ی عمده: اگر کاری را در ربع ساعت یا سه‌ ربع یا در چند ساعت می‌سازد، باید دانست که آن کار محصول ربع ساعت یا سه ربع ساعت است به‌علاوه‌ی ربع قرن ممارست کامل.

کریمی در رسیدن به‌هدف اصلی خود زیاد به‌این در و آن در نزده. اوایل تلاش می‌کرده است که مجسمه‌های مینیاتوری با چهره‌های دقیق به‌سبک و سیاق کلاسیک‌ها بسازد. دراین مرحله توجه او به‌زیبایی اعضای صورت و حالات اسباب صورت توفیق عمده‌ای برای‌اش نداشته چرا که هنوز هم پرداز چشم و ابروی زیبا و لب‌های غنچه‌ای به‌نظر هر آماتوری اوج مهارت شمرده می‌شود. اما کریمی برق‌آسا از این مرحله پریده، چرا که او به‌احتمال زیاد به‌خاطر علاقه‌ی بیش از حدّش به‌ بازیگری، همیشه دنبال شخصیت آدم‌ها بوده و در خلوت خود آن‌اندازه جسارت داشته است که حتی پروتوتیپِ آدم‌ها را بسازد. به‌عنوان دو نمونه از کارهای او در گذر از این برزخ، می‌توان مجسمه‌های برناردشا و برتراندراسل را نام برد که در آن‌ها با مهارت کامل دست و پای خود را از قید و بند «زیبایی»های مرسوم رها می‌کند. به‌دنبال این حرکت، کارِ کریمی چندین و چند شاخه می‌شود.
١
ادامه در ۲
@SocialistL
ادامه ۱
۲
«نصرت کریمی و صورتک‌هایش»
غلام‌حسین ساعدی

به‌مناسبت نمایش تازه‌ی کارهای او در انستیتو گوته–تهران

گاه به‌نظر می‌رسد هنر او می‌تواند در اختیار مردم‌شناسی قرار گیرد که دقیقاً هم می‌تواند. مثلاً چهره‌ی افندی یا در بازار بوشهر. ولی هنرمند به‌این حد قانع نیست و با مختصر چرخشی از این وضع می‌جهد. این جهیدن یا پریدن را مثلاً در چهره‌ی لژیونر می‌بینید: انسان متمدنی با صورت تراشیده و معطر و انبانی از تجربه و تلخیِ سگ‌دوزدن‌ها، به‌ظاهر صاحب یک فرهنگ غربی، اما با خصوصیات درونی یک جلاد بی‌رحم، یک آدم قاطع با اراده‌ی فولادین برای تسلط، و فقط برای تسلط. توجه به‌خصوصیات درونی و انعکاس این خصوصیات در حالت چهره‌ها، راه وسیعی را به‌روی کریمی می‌گشاید. این جاست که او هر اغراقی را برای خود جایز می‌داند و گاه کار را به‌جایی می‌رساند که از مرز کاریکاتور هم بالاتر می‌رود. کریمی در‌این امر به‌طبقات و خصلت‌های طبقاتی توجه بیش از حد مبذول می‌دارد.

نمونه‌اش پینه‌دوز. - یک‌عمر چکّش‌زده، و با هر ضربه‌ی چکش صورت او چنان تغییر یافته که حالا بیننده با یک نگاه در‌ می‌یابد که این موجود چه‌کاره است.

یا پیردختر اشرافی با موهای آراسته، صورت درب و داغون، ناامید، گرفتار ناکامی‌های ناشناخته و درون متلاطم که با همه‌ی بیچاره‌گی و درمانده‌گی حاضر نیست خود را از تنگ‌وتا بیندازد.

اما موقعی کار کریمی به‌اوج می‌رسد که با شیطنت کامل، طنزگزنده‌ی سیاهی را به‌خدمت می‌گیرد. مثلاً در مستشار شکنجه یا از آن مهم‌تر در آرامش فلسفی نقاب بی‌ربطی که درون متلاطمی را پوشانده است، هم چنین در دانش و انجماد که مشتی آگاهی در چارچوبی محدود چنان شکل گرفته که راه نفوذ به‌هر نوع آگاهی بسته شده است. و گاه این طنز گزنده پشت و رو می‌شود، در نتیجه اثری زاده می‌شود چون شکنجه و انسان و یا انسان و شکنجه یا برده سیاهی که رمان مندنیگو الهام‌بخش‌اش بوده است. و با این ردیف چهره‌هاست که تماشاچی به‌شدت به‌حوزه‌ی حساس کاملاً ملموس و عمیقی کشیده می‌شود.

نکته‌ی آخر این که در چنین دست‌های کارآزموده‌ای همه‌ی چهره‌ها می‌تواند شکل بگیرد. برای کریمی ساختن صورت شیر و پلنگ و روباه و الاغ و کرکس و جغد و سگ و کلاغ مشکل نیست. او فقط به‌انسان می‌پردازد. اگر گاه می‌بینید که انسانْ‌شیر، انسانْ‌گاو و انسانْ‌الاغ می‌سازد، دقیقاً به‌دنبال شباهت تیپ انسان با تیپ حیوانی نیست. بی‌شک اگر او در خفا گرفتار اسطوره‌های کهن نباشد مقداری از کابوس‌های خود را بیرون ریخته است. به‌هرحال انسان موضوع عمده‌ی کار اوست به‌صورت بسیار صریح. و این حقیقت که شباهت دقیق بین دو چهره، حتی اگر دوقلو هم باشند، وجود ندارد. و چهره‌ی یک انسان در تمام طول زندگی، اگرنه لحظه به‌لحظه، که سال به‌سال تغییر می‌کند اقیانوس عظیمی است که هیچ دریانوردی، اگر هم عمر نوح داشته باشد نمی‌تواند به‌ساحل بعدی برسد. اما نصرت کریمی با جسارت کامل به‌این اقیانوس پریده است. گیرم افسوس و هزار افسوس که سخت کم‌کار است.

کتاب جمعه | ۱۵ | ۲۴ آبان ۱۳۵۸
@SocialistL
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نصرت کریمی و صورتک‌هایش
با نصرت کریمی
@SocialistL
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نصرت کریمی؛ هنرمندبودن در ایران

قصّه اول: تئاتر ایران
https://youtu.be/bdKP1oQ6rDc?si=1SEwm15x-XXjQGOM

قصّه دوم: سال‌های دورازخانه
https://youtu.be/mnytiSzBsck?si=nvzeUK-pqo3U38Nh

قصّه سوم: آتشِ درون
https://youtu.be/cRG1M_ONLlE?si=tVzTK-uo3645RZ-q

قصّه چهارم: ستاره‌شُدن
https://youtu.be/2ZTyuqmY2fw?si=U9YRc6HLIlADP_Ui

قصّه پنجم: انجیر معلق
https://youtu.be/xgEpJv7_9XE?si=bNFO8q1qAHYTi4PO


در قسمت اول نصرت کریمی از عبدلحسین نوشین، یکی از غول‌های فراموش شده ، پدر تئاتر مدرن در ایران و از برجسته‌ترین شاهنامه پژوهان می گوید.
نصرت آنقدر با زیبایی و جزئیات از زندگی وتجربیاتش ،که جدا از تاریخ پر فراز و نشیب هنر و زیست اجتماعی در ایران نیست، می گوید که وقتی به پای حرفهایش می نشینید، دیگر زمان را فراموش می کنید.
@SocialistL
Audio
عبدالحسين نوشین، نمایشنامه نویس،مترجم، کارگردان تئاتر و شاهنامه پژوه
فایل صوتی از (شبکه)شرق
#نوشین
نوشین که در اروپا هم به ایده‌های چپ انقلابی گرایش یافته و هم با پایه‌های تئا‌تر مدرن آشنا شده بود، با آرزوی پی‌ریزی تئاتری نو به ایران برگشت و کار جدی نمایشی خود را آغاز کرد

عبدالحسین نوشین با لرتا هایراپتیان هنرپیشه ارمنی تبار اهل ایران در تئاتر ، سینما و تلویزیون در سال 1313 ازدواج کرد و یک فرزند به نام کاوه دارد.
@SocialistL
نوشین تئا‌تر خود را به گونه‌ای شایسته و سنجیده سامان داد: صحنه و سالن نظم و ترتیب دقیقی داشت.

برای اولین بار بروشور در اختیار تماشاگران قرار گرفت.

رفتار کارکنان تئا‌تر با تماشاگران محترمانه بود. پس از شروع نمایش در سالن بسته میشد. در سالن خوراکی و سیگار قدغن بود. هیچ صدای اضافی شنیده نمی‌شد. تماشاگران باید خاموش می‌نشستند و تماشا می‌کردند و تنها در پایان می‌توانستند با کف زدن هنرمندان را تشویق کنند.

نوشین به تئا‌تر حرمت می‌گذاشت و همکاران خود را مسئول و متعهد بار آورد. او با دقت و وسواس کار می‌کرد و به دنبال بهترین نتیجه بود. معتقد بود که حتی در کشوری مانند ایران، هنر تئا‌تر نباید به بهانه کمبود امکانات، به بی‌مایگی و ابتذال آلوده شود.

با تلاش‌های نوشین، هنر تئا‌تر حرمت و اعتبار بی‌سابقه‌ای در جامعه پیدا کرد، و این به زنان بااستعداد جرأت داد که بدون هراس از نام و ننگ به بازیگری بپردازند.

بسیاری از هنرمندان زن، تئا‌تررا در مکتب نوشین شروع کردند: از جمله عصمت صفوی، توران مهرزاد، ایرن، مهین اسکویی، اعلم دانایی و شهلا ریاحی.

مطلب را می توانید اینجا بخوانید و یا اینجا بشنوید!
#تئاتر #نوشین
@SocialistL
آلترناتیو
کارل_مارکس_و_لودویگ_ویتگنشتاین_از_دیوید_روبینشتاین.pdf
مارکس_و_ویتگنشتاین_فرهنگ_و_عقل_عملی_دیوید_روبینشتاین_ترجمه_ی_میلاد.pdf
1.8 MB
مارکس و ویتگنشتاین
فرهنگ و عقل عملی
دیوید روبینشتاین
ترجمه‌ی میلاد عزیزی


هدفِ من در اینجا بررسیِ دیدگاه‌های مارکس و ویتگنشتاین درباره‌ی نقشِ فرهنگ در زندگیِ اجتماعی است. میان این دو اندیشمند شباهت‌هایی وجود دارد، چرا که هر دو بر جایگاهِ فرهنگ در مناسباتِ اجتماعی تأکید دارند. اما در حالی که به نظر می‌رسد مارکس فرهنگ را تابعی از زندگیِ «مادی» می‌داند، ویتگنشتاین، بنا بر برخی تفاسیر، بر خودمختاریِ ایده‌ها از «زیربنا»یی که مارکس طرح انداخته بود، تأکید دارد. استدلال خواهم کرد که این تفاوت‌ها به آن اندازه که برخی ادعا کرده‌اند، بنیادین نیستند و در پایان، نظراتی درباره‌ی تأثیرِ اندیشه‌های مارکس و ویتگنشتاین بر مباحثِ علومِ اجتماعی در مورد تحلیل فرهنگی ارائه خواهم کرد.
@SocialistL
2025/01/04 03:57:34
Back to Top
HTML Embed Code: