الهه محمدی و نیلوفر حامدی، دو روزنامهنگار ایرانی برنده بیست و یکمین جایزه «خوزه کوزو» برای آزادی مطبوعات شدند. این جایزه یادبودی برای «خوزه کوزو» روزنامهنگار اسپانیایی است که در آوریل سال ۲۰۰۳ در پی شلیک یک تانک آمریکایی به پانزدهمین طبقه هتل فلسطین که هتلی ۱۸طبقه در بغداد بود و خبرنگاران خارجی را اسکان داده بود، کشته شد.
از زمان مرگ خوزه کوزو تاکنون، هر ساله جایزه آزادی مطبوعاتی به روزنامهنگارانی از سراسر جهان تقدیم میشود. از جمله در سال ۲۰۱۱ این جایزه به ژولیان آسانژ تعلق گرفت. در بیست و یکمین سال اهدای این جایزه، الهه محمدی در پیامی جایزه خود را به پابلو گونزالس و وائل الدحدوح و همه روزنامهنگاران فلسطینی تقدیم کرد.
از صفحه عزیز عارفی
@SocialistL
از زمان مرگ خوزه کوزو تاکنون، هر ساله جایزه آزادی مطبوعاتی به روزنامهنگارانی از سراسر جهان تقدیم میشود. از جمله در سال ۲۰۱۱ این جایزه به ژولیان آسانژ تعلق گرفت. در بیست و یکمین سال اهدای این جایزه، الهه محمدی در پیامی جایزه خود را به پابلو گونزالس و وائل الدحدوح و همه روزنامهنگاران فلسطینی تقدیم کرد.
از صفحه عزیز عارفی
@SocialistL
#الهه_محمدی جایزه خود را به پابلو گونزالس، وائل الدحدوح ،خبرنگار جانباخته، و تمام روزنامهنگاران فلسطینی تقدیم کرد. او در پیامی به برگزارکنندگان این جایزه، ضمن ابراز تسلیت قلبی به مناسبت بیست و یکمین سال درگذشت خوزه کوزو، نوشته است:
«به عنوان یکی از برندگان این جایزه، مایلم آن را به پابلو گونزالس، روزنامهنگار شجاع اسپانیایی که در فوریه ۲۰۲۲ در حال پوشش فاجعه انسانی در مرز لهستان و اوکراین بازداشت شد، تقدیم کنم. در این دوران پر چالش فکرم همراه اوست. همچنین این جایزه را به وائل الدحدوح و همه روزنامهنگاران فلسطینی تقدیم میکنم که برای جلب توجه نسبت به وضعیت غزه فداکاریهای بزرگی انجام دادهاند. جهانی آرزو میکنم که روزنامهنگاران بتوانند در آن در امنیت و آزادانه کار کنند. مخصوصا آنها که شجاعانه سرکوب را گزارش میکنند و از این که به سکوت وا داشته شوند سر باز میزنند».
@SocialistL
«به عنوان یکی از برندگان این جایزه، مایلم آن را به پابلو گونزالس، روزنامهنگار شجاع اسپانیایی که در فوریه ۲۰۲۲ در حال پوشش فاجعه انسانی در مرز لهستان و اوکراین بازداشت شد، تقدیم کنم. در این دوران پر چالش فکرم همراه اوست. همچنین این جایزه را به وائل الدحدوح و همه روزنامهنگاران فلسطینی تقدیم میکنم که برای جلب توجه نسبت به وضعیت غزه فداکاریهای بزرگی انجام دادهاند. جهانی آرزو میکنم که روزنامهنگاران بتوانند در آن در امنیت و آزادانه کار کنند. مخصوصا آنها که شجاعانه سرکوب را گزارش میکنند و از این که به سکوت وا داشته شوند سر باز میزنند».
@SocialistL
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
عباسعلی منشی رودسری | برای «پسر»م
عباسعلی منشی رودسری از جمله اعدامشدگان کشتار دستهجمعی زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ بود.
تهیه شده در گروه تئاتر اگزیت
@SocialistL
عباسعلی منشی رودسری از جمله اعدامشدگان کشتار دستهجمعی زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ بود.
تهیه شده در گروه تئاتر اگزیت
@SocialistL
الجزیره بهنقل از لوسیانو زاکارا، استاد سیاست خلیج فارس در دانشگاه قطر نوشته است که پیش از مرگ رئیسی «هیچ بحثی» در ایران درباره اینکه چه کسی در انتخابات سال آینده با او رقابت خواهد کرد، وجود نداشت، زیرا از سال ۱۹۸۱ همه رؤسای جمهوری ایران دو دوره در این سمت باقی ماندهاند.
زاکارا گفت با مرگ ناگهانی و غیرمنتظره رئیسی، ایران اکنون باید «از صفر شروع کند تا ببیند چه کسی نامزد [ریاست جمهوری] خواهد شد».
او گفت: «ما میدانیم که از اردوگاه محافظهکاران چند نفری وجود خواهند داشت که ممکن است علاقهمند به کاندیداتوری باشند، اما هیچکس واقعاً از طرف یک تشکیلات سیاسی حمایت نمیشود.»
لوسیانو زاکارا افزود در اوایل انقلاب اسلامی ایران دو مورد بود که رئیس جمهوری باید تغییر میکرد. یکی ابوالحسن بنیصدر که در سال ۱۹۸۱ (۱۳۶۰) استیضاح و برکنار شد و دیگری محمدعلی رجایی که در همان سال ترور شد. اما بهگفته زاکارا بر خلاف اکنون، در آن زمان انتظار میرفت که شخصیتهای کلیدی سیاسی دیگر قدرت را در دست بگیرند.
مرگ رئیسی از نگاه تعدادی از رسانهها
https://www.tg-me.com/iv?url=https://www.radiozamaneh.com/818575/&rhash=0ceb6994783a68
@SocialistL
زاکارا گفت با مرگ ناگهانی و غیرمنتظره رئیسی، ایران اکنون باید «از صفر شروع کند تا ببیند چه کسی نامزد [ریاست جمهوری] خواهد شد».
او گفت: «ما میدانیم که از اردوگاه محافظهکاران چند نفری وجود خواهند داشت که ممکن است علاقهمند به کاندیداتوری باشند، اما هیچکس واقعاً از طرف یک تشکیلات سیاسی حمایت نمیشود.»
لوسیانو زاکارا افزود در اوایل انقلاب اسلامی ایران دو مورد بود که رئیس جمهوری باید تغییر میکرد. یکی ابوالحسن بنیصدر که در سال ۱۹۸۱ (۱۳۶۰) استیضاح و برکنار شد و دیگری محمدعلی رجایی که در همان سال ترور شد. اما بهگفته زاکارا بر خلاف اکنون، در آن زمان انتظار میرفت که شخصیتهای کلیدی سیاسی دیگر قدرت را در دست بگیرند.
مرگ رئیسی از نگاه تعدادی از رسانهها
https://www.tg-me.com/iv?url=https://www.radiozamaneh.com/818575/&rhash=0ceb6994783a68
@SocialistL
t.me
تحلیل رسانههای بینالمللی از مرگ رئیسی: بخت بلند مجتبی و سایه سنگین تنشهای جهانی
رسانههای اسرائیلی جنبههای ناگزیر مرگ رئیسی بر جنگ کنونی در سرزمینهای فلسطینی در مرکز توجهشان بوده ولی رسانههای اروپایی و آمریکایی موضوع جانشینی مجتبی پس از مرگ خامنهای را نتیجه محتمل این مرگ خواندهاند.
من عاشق این تف کردن هستم!
آگوستو پینوشه در نود و یک سالگی در احاطهی خانواده و عزیزاناش در بیمارستان ارتش میمیرد.
او هرگز هیچ حکمی در شیلی نگرفت.
اخبار را میشنوم و در بزرگراه تصادف میکنم.
روز بعد به شرکت بیمه ام سر میزنم.
شرکت بیمه مجاور مدرسه نظامی است، همانجا که پینوشه متکبرانه و با تشریفات خوابیده است.
هزاران متعصب گریه میکنند
و در صف وداع با خودکامهشان ایستادهاند.
نوهی ژنرال پراتس صبورانه در صف انتظار میکشد.
ساعاتی بعد به تابوت میرسد و روی آن تف میکند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کارلوس پراتس: افسر و سیاستمدار ارتش شیلی و وزیر در دولت سالوادور آلنده و فرماندهی کل ارتش شیلی. او بلافاصله پس از کودتای 11 سپتامبر 1973 آگوستو پینوشه به آرژانتین تبعید شد. سال بعد، او و همسرش، سوفیا کاتبرت، در بوئنوس آیرس در انفجار یک اتومبیل بمبگذاری شده توسط ادارهی اطلاعات ملی شیلی ترور شدند.
امضا محفوظ
@SocialistL
آگوستو پینوشه در نود و یک سالگی در احاطهی خانواده و عزیزاناش در بیمارستان ارتش میمیرد.
او هرگز هیچ حکمی در شیلی نگرفت.
اخبار را میشنوم و در بزرگراه تصادف میکنم.
روز بعد به شرکت بیمه ام سر میزنم.
شرکت بیمه مجاور مدرسه نظامی است، همانجا که پینوشه متکبرانه و با تشریفات خوابیده است.
هزاران متعصب گریه میکنند
و در صف وداع با خودکامهشان ایستادهاند.
نوهی ژنرال پراتس صبورانه در صف انتظار میکشد.
ساعاتی بعد به تابوت میرسد و روی آن تف میکند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کارلوس پراتس: افسر و سیاستمدار ارتش شیلی و وزیر در دولت سالوادور آلنده و فرماندهی کل ارتش شیلی. او بلافاصله پس از کودتای 11 سپتامبر 1973 آگوستو پینوشه به آرژانتین تبعید شد. سال بعد، او و همسرش، سوفیا کاتبرت، در بوئنوس آیرس در انفجار یک اتومبیل بمبگذاری شده توسط ادارهی اطلاعات ملی شیلی ترور شدند.
امضا محفوظ
@SocialistL
چرا دولتها (حتی وقتی با هم میجنگند) هوای هم را دارند و در اوج دشمنی حتی به هم تسلیت هم میگویند؟
۱
چند سال پیش، پیمانکارِ ادارهای بودم. دو ناظر فنّی داشتیم: یکیشان بدزبان و شلخته و نالایق، دیگری متین و مرتب و کاردان. با ناظرِ متین چنان دوست شده بودم که از هر چیزی حرف میزدیم، از جمله از ناظر بدزبان و نالایق. دوست ناظرم بارها اعتراف کرد که از همکارش متنفر است و آنقدر از بدیها و نامردیهای او گفت که من گاه حیرت میکردم از اینکه چگونه میتواند روزی هشت ساعت حضور و وجود او را تحمل کند. اما... یک بار در یک مورد خاص کاری، با ناظر بدزبان درگیر شدم. حق با من بود و او طبق معمول، بیمنطق و تند برخورد کرد. من که از دوستی و حمایتِ دوست ناظرم مطمئن بودم، با اطمینان به حمایتش، با ناظر بدزبان درافتادم و تندی کردم. فردا که به اداره رفتم، در کمال حیرت دیدم که آن دو با هم در کیف و حال و مقالاند، چنان که پیشتر هیچگاه نبودند. دوست ناظرم به زور جواب سلامم را داد و از آن روز به بعد جز سلام علیک با من حرفی نزد و حتی بدتر از ناظر بدزبان، گیر میداد و اذیت میکرد. چرا؟ چون این بار من به «پایگاه» و «جایگاه» ِ او نیز حمله کردهبودم. من با ناظر بدزبان به عنوان «ناظر» (در مقامی حقوقی) درافتادهبودم نه به عنوان یک شخص حقیقی. پس در واقع به ساحتِ دوست ناظرم هم دست دراز کردهبودم. «همسرگذشتی» و «همسرنوشتی» دوست ناظر متینم با ناظر بدزبان، او را به حمایت از ناظر بدزبان برانگیخت و در مقابل من، آن دو را متّحد کرد.
۲
دولتها هم چنین وضعیتی دارند. جهان و انسان در اختیار دولتها هستند. هیچ «دولت»ی نمایندهی «ملّت»ش نیست بلکه اصلاً خود «ملّت» (در تعریف سیاسیاش) مفهوم و ماهیّتِ مهمل و بیپایهای است که «دولت»ها اختراع کردهاند تا بعد از خیمهشببازیِ گرفتن نمایندگی از او، در سطح داخلی کنترل و سرکوبش کنند و در سطح خارجی با رفقا و رقبایشان به تقسیم و تسهیمش بنشینند. «دولت»ها شرکتهای سهامی خاص ِ کم و بیش ثابتی هستند که بنا به میل و توافق جمعیشان، معادلات و مناسبات جهانی را رقم میزنند و همچون همهی شرکتهای سهامی در عین رقابت با هم و در عین تلاش برای کسب رهبری و سهم بیشتر قدرت و ثروت جهانی، در نهایت به شدت هوای هم را دارند تا «مقام» و «جایگاه» حقوقیشان خدشهناپذیر بماند. آنها (در حالی که از مهیبترین سلاحها برای کشتن «ملّت»های دشمن بهره میبرند) تقریباً هیچگاه رهبران و افراد رسمی دولتهای دشمن را نمیکشند، مگر اینکه بازی از حد و حدود متعارف بازیها خارج شود، که البته بسیاربه ندرت پیش میآید.
۳
پس تا جایی که ممکن باشد، «دولت»ها تلاش میکنند تا اختلافاتشان را در سطح و جایگاه خودشان حل و فصل کنند و نگذارند «ملّت»هایشان وارد ماجرا شوند: دقیقاً مثل مدیران شرکتهای سهامی. آنها فقط زمانی با «ملّت»های یکدیگر «کار» خواهندداشت که نتوانسته باشند در «معاملات» بینالمللی با هم به توافق برسند. در این صورت، در امور داخلی یکدیگر دخالت میکنند و با استفاده از نقاط ضعف یکدیگر بر هم فشار وارد میکنند تا رقیب را وادار به تسلیم کنند: اگر تسلیم شد دیگر به امور داخلی و «ملّت» او کاری ندارند. اما اگر تسلیم نشد، گام به گام بیشتر از پیش دخالت میکنند و گاه حتی کودتاها یا شورشهای مسلحانه یا انقلابهای سیاسی در داخل کشورهای دیگر راه میاندازند و اگر اینها هم کارساز نشد به جنگ متوسل میشوند و «ملّت»های هم را میکشند: اما در هر حال، کاری به آنچه «دولت» نامیده میشود ندارند، چرا که از خودشان است و در توافقی نوشته و نانوشته، منافعشان مشترک است: همهشان سهامداران شرکت سهامی جهانی هستند.
۴
در سال ۱۸۷۰ «ناپلئون سوم» پادشاه نالایق فرانسه از دولت «پروس» شکست خورد و با همهی لشکریانش به اسارت پروسیها درآمد. در همین زمان مردم پاریس علیه حکومت سلطنتی قیام کردند و به رهبری کارگران یک دولت دموکراتیک (کمون پاریس) تشکیل دادند و به مقاومت در برابر پروسیها پرداختند... و پروسیها چه کردند؟ آنها به سرعت ناپلئون سوم و سربازان اسیر فرانسوی را آزاد کردند تا بروند و دولت مردمی «کمون پاریس» را سرکوب کنند! ارتش ذلیل فرانسه که از دشمن آلمانی شکست خورده بود به مزدوری او درآمد و در دفاع از دشمن، مردم خود را به خاک و خون کشید!
#خالد_رسولپور
@SocialistL
۱
چند سال پیش، پیمانکارِ ادارهای بودم. دو ناظر فنّی داشتیم: یکیشان بدزبان و شلخته و نالایق، دیگری متین و مرتب و کاردان. با ناظرِ متین چنان دوست شده بودم که از هر چیزی حرف میزدیم، از جمله از ناظر بدزبان و نالایق. دوست ناظرم بارها اعتراف کرد که از همکارش متنفر است و آنقدر از بدیها و نامردیهای او گفت که من گاه حیرت میکردم از اینکه چگونه میتواند روزی هشت ساعت حضور و وجود او را تحمل کند. اما... یک بار در یک مورد خاص کاری، با ناظر بدزبان درگیر شدم. حق با من بود و او طبق معمول، بیمنطق و تند برخورد کرد. من که از دوستی و حمایتِ دوست ناظرم مطمئن بودم، با اطمینان به حمایتش، با ناظر بدزبان درافتادم و تندی کردم. فردا که به اداره رفتم، در کمال حیرت دیدم که آن دو با هم در کیف و حال و مقالاند، چنان که پیشتر هیچگاه نبودند. دوست ناظرم به زور جواب سلامم را داد و از آن روز به بعد جز سلام علیک با من حرفی نزد و حتی بدتر از ناظر بدزبان، گیر میداد و اذیت میکرد. چرا؟ چون این بار من به «پایگاه» و «جایگاه» ِ او نیز حمله کردهبودم. من با ناظر بدزبان به عنوان «ناظر» (در مقامی حقوقی) درافتادهبودم نه به عنوان یک شخص حقیقی. پس در واقع به ساحتِ دوست ناظرم هم دست دراز کردهبودم. «همسرگذشتی» و «همسرنوشتی» دوست ناظر متینم با ناظر بدزبان، او را به حمایت از ناظر بدزبان برانگیخت و در مقابل من، آن دو را متّحد کرد.
۲
دولتها هم چنین وضعیتی دارند. جهان و انسان در اختیار دولتها هستند. هیچ «دولت»ی نمایندهی «ملّت»ش نیست بلکه اصلاً خود «ملّت» (در تعریف سیاسیاش) مفهوم و ماهیّتِ مهمل و بیپایهای است که «دولت»ها اختراع کردهاند تا بعد از خیمهشببازیِ گرفتن نمایندگی از او، در سطح داخلی کنترل و سرکوبش کنند و در سطح خارجی با رفقا و رقبایشان به تقسیم و تسهیمش بنشینند. «دولت»ها شرکتهای سهامی خاص ِ کم و بیش ثابتی هستند که بنا به میل و توافق جمعیشان، معادلات و مناسبات جهانی را رقم میزنند و همچون همهی شرکتهای سهامی در عین رقابت با هم و در عین تلاش برای کسب رهبری و سهم بیشتر قدرت و ثروت جهانی، در نهایت به شدت هوای هم را دارند تا «مقام» و «جایگاه» حقوقیشان خدشهناپذیر بماند. آنها (در حالی که از مهیبترین سلاحها برای کشتن «ملّت»های دشمن بهره میبرند) تقریباً هیچگاه رهبران و افراد رسمی دولتهای دشمن را نمیکشند، مگر اینکه بازی از حد و حدود متعارف بازیها خارج شود، که البته بسیاربه ندرت پیش میآید.
۳
پس تا جایی که ممکن باشد، «دولت»ها تلاش میکنند تا اختلافاتشان را در سطح و جایگاه خودشان حل و فصل کنند و نگذارند «ملّت»هایشان وارد ماجرا شوند: دقیقاً مثل مدیران شرکتهای سهامی. آنها فقط زمانی با «ملّت»های یکدیگر «کار» خواهندداشت که نتوانسته باشند در «معاملات» بینالمللی با هم به توافق برسند. در این صورت، در امور داخلی یکدیگر دخالت میکنند و با استفاده از نقاط ضعف یکدیگر بر هم فشار وارد میکنند تا رقیب را وادار به تسلیم کنند: اگر تسلیم شد دیگر به امور داخلی و «ملّت» او کاری ندارند. اما اگر تسلیم نشد، گام به گام بیشتر از پیش دخالت میکنند و گاه حتی کودتاها یا شورشهای مسلحانه یا انقلابهای سیاسی در داخل کشورهای دیگر راه میاندازند و اگر اینها هم کارساز نشد به جنگ متوسل میشوند و «ملّت»های هم را میکشند: اما در هر حال، کاری به آنچه «دولت» نامیده میشود ندارند، چرا که از خودشان است و در توافقی نوشته و نانوشته، منافعشان مشترک است: همهشان سهامداران شرکت سهامی جهانی هستند.
۴
در سال ۱۸۷۰ «ناپلئون سوم» پادشاه نالایق فرانسه از دولت «پروس» شکست خورد و با همهی لشکریانش به اسارت پروسیها درآمد. در همین زمان مردم پاریس علیه حکومت سلطنتی قیام کردند و به رهبری کارگران یک دولت دموکراتیک (کمون پاریس) تشکیل دادند و به مقاومت در برابر پروسیها پرداختند... و پروسیها چه کردند؟ آنها به سرعت ناپلئون سوم و سربازان اسیر فرانسوی را آزاد کردند تا بروند و دولت مردمی «کمون پاریس» را سرکوب کنند! ارتش ذلیل فرانسه که از دشمن آلمانی شکست خورده بود به مزدوری او درآمد و در دفاع از دشمن، مردم خود را به خاک و خون کشید!
#خالد_رسولپور
@SocialistL
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صحبتهای محمد رسولاف درباره توماج صالحی
محمد رسولاف جایزه ویژه جایزه ویژه هفتادوهفتمین جشنواره فیلم کن ۲۰۲۴ برای فیلم «دانه انجیر معابد» را دریافت کرد.
#محمد_رسولاف
#توماج_صالحی #کن #سینما
#توماج_صالحی_ازاد_باید_گردد
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@SocialistL
محمد رسولاف جایزه ویژه جایزه ویژه هفتادوهفتمین جشنواره فیلم کن ۲۰۲۴ برای فیلم «دانه انجیر معابد» را دریافت کرد.
#محمد_رسولاف
#توماج_صالحی #کن #سینما
#توماج_صالحی_ازاد_باید_گردد
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@SocialistL
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در اختتامیه ۷۷ امین جشنواره فیلم کن، محمد رسولاف برای فیلم «دانهی انجیر معابد» برنده جایزه ویژه این جشنواره شد. هيئت داوران به رهبری گرتا گرویگ و با حضور اوا گرین، عمر سی، لیلی گلدستون، هیروکازو کوریدا، جی ا بایونا، پیتر فرانچسکو فاوینو و نادین لبکی در این دوره جشنواره حضور داشتند. و ملانی لوران این جایزه را
به رسولاف اهدا کرد.
#کن #سینما #محمد_رسولاف
@SocialistL
به رسولاف اهدا کرد.
#کن #سینما #محمد_رسولاف
@SocialistL
بدرود رفیق عزیزم
مظفر عزیزم، چقدر ناگهانی و ناباورانه ترکمان کردی و تحمل نبودنت چه سخت و طاقت فرساست.
ما تو را در حالی از دست دادهایم که افق آزادی و رهائی با ایستادگی و خستگی ناپذیری مبارزانی چون تو بیش از هر دوره دیگری در دسترس ما کارگران و مردم ایران است.
نبودن سازمانده برجستهای چون تو در چنین دورهای، ضایعهای بزرگ برای ما در اتحادیه، جنبش کارگری و برای صفوف آزادیخواهی و برابریطلبی در سراسر کشور و شهر سرخ سنندج است.
ما صلابت و خستگی ناپذیری تو را در مبارزه برای آزادی و برابری توشه راهمان خواهیم کرد و لحظهای در مبارزه برای دستیابی به آرمانهای والایت از پای نخواهیم نشست.
بدرود، بدرود، بدرود رفیق عزیزم
جعفر عظیم زاده دوازدهم خرداد ماه هزار و چهارصد و سه
......... ....... ....... ..........
متأسفانه طبقه ما و مردم سنندج رفیقی ارزشمند و کمونیست دیگری را از دست دادند.
رفیق #مظفر_صالحنیا امروز صبح حیات را بدرود گفت و پیکر پيچيده در پرچم سرخش بر روی شانه های رفقا و مردم شریف سنندج قرار گرفت.
یادش گرامی باد!
@SocialistL
مظفر عزیزم، چقدر ناگهانی و ناباورانه ترکمان کردی و تحمل نبودنت چه سخت و طاقت فرساست.
ما تو را در حالی از دست دادهایم که افق آزادی و رهائی با ایستادگی و خستگی ناپذیری مبارزانی چون تو بیش از هر دوره دیگری در دسترس ما کارگران و مردم ایران است.
نبودن سازمانده برجستهای چون تو در چنین دورهای، ضایعهای بزرگ برای ما در اتحادیه، جنبش کارگری و برای صفوف آزادیخواهی و برابریطلبی در سراسر کشور و شهر سرخ سنندج است.
ما صلابت و خستگی ناپذیری تو را در مبارزه برای آزادی و برابری توشه راهمان خواهیم کرد و لحظهای در مبارزه برای دستیابی به آرمانهای والایت از پای نخواهیم نشست.
بدرود، بدرود، بدرود رفیق عزیزم
جعفر عظیم زاده دوازدهم خرداد ماه هزار و چهارصد و سه
......... ....... ....... ..........
متأسفانه طبقه ما و مردم سنندج رفیقی ارزشمند و کمونیست دیگری را از دست دادند.
رفیق #مظفر_صالحنیا امروز صبح حیات را بدرود گفت و پیکر پيچيده در پرچم سرخش بر روی شانه های رفقا و مردم شریف سنندج قرار گرفت.
یادش گرامی باد!
@SocialistL
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بدرود رفیق!
مردم برابریطلب و آزادیخواه سنندج با سرود انترناسیونال به رفیق درگذشته کمونیست #مظفر_صالحنیا از چهره های خوشنام شهر و از فعالین طبقه کارگر، ادای احترام کردند🌷🚩
@SocialistL
مردم برابریطلب و آزادیخواه سنندج با سرود انترناسیونال به رفیق درگذشته کمونیست #مظفر_صالحنیا از چهره های خوشنام شهر و از فعالین طبقه کارگر، ادای احترام کردند🌷🚩
@SocialistL
در ستایشِ پیشبینیِ فروپاشیِ سرمایهداری
چه مارکس، فروپاشیِ شیوهی تولیدِ سرمایهداری را پیشبینی کرده باشد و چه این پیشبینی را پسینیان در دهان او نهاده باشند و چه حاصلِ ترسِ پیشاپیشِ دزد باشد از برداشتنِ چماق، انگارهی این پیشبینی به خودیِ خود بیش از یک قرن است که موجبِ وحشتِ سرمایه و کارگزاراناش گشته است. در تاریخ، پیشگویانِ بسیاری وجود داشتهاند. سرمایه میتواند با خیالبافترینهاشان همدلانه رفتار کند. کاملاً ممکن است و هیچ بعید نیست که وقیحترین هوادارانِ نظمِ سرمایهسالار، به برحق بودنِ دعویهای نوستراداموس معتقد باشند. اما تا نوبت به آن ابلیسِ ریشو میرسد، هرگونه ادعا و گمانه در باب آیندهی دور و نزدیک بیکباره میشود گناهِ کبیره و اکبرِ گناهان. «پیشبینیِ مارکس» بیشتر از هر پیشبینیِ دیگر، شاید بیش از پیشگویی در باب ظهور دجال و فرودِ دوبارهی مسیح، لعن و ردّیه و تمسخر، شفاهاً و کتباً، به خود جلب کرده است. راز این تفاوت در چیست؟
۱. در تمام پیشگوییهای دیگر، چیزی از خارج به جهان اضافه میشد. اما در آنچه پیشبینی مارکس مینامند، آیندهی مورد ادعا، محصول انکشافِ درونیِ جهان است. گورکنانِ سرمایه در همین گوشهکنار پرسه میزنند.
۲. از بند پیشین نتیجه میشود که در تمام پیشگوییهای سابق، ارتباط آینده تقریباً یا کاملاً با زمان حال قطع بود. اما در «پیشبینیِ» مارکس، سرمایهداری فروخواهد پاشید، چرا که ذاتاً فروپاشیدنیست و هر لحظه فرومیپاشد. مبارزانِ با نظم سرمایه، فروپاشیِ آن را هماکنون به جشن نشستهاند.
۳. «پیشبینیِ» مارکس با منفعتِ ( غارتِ) صاحبانِ قدرت، تعارضی آشتیناپذیر دارد و به هیچ وجه نمیتوان آن را حتی به شوخی هم موجّه دانست.
دیر زمانیست که پیروانِ مارکس، برای دفاع از او در برابر پوزخندِ سرمایهسالاران، وجود پیشبینی نزد او را منکر اند. اما شاید میبایست در جهتی معکوس گام برداشت و این پیشبینی را با زهرخندی متقابل و جگرسوز تصدیق نمود و ستود.
@bodkin123bursting
@SocialistL
چه مارکس، فروپاشیِ شیوهی تولیدِ سرمایهداری را پیشبینی کرده باشد و چه این پیشبینی را پسینیان در دهان او نهاده باشند و چه حاصلِ ترسِ پیشاپیشِ دزد باشد از برداشتنِ چماق، انگارهی این پیشبینی به خودیِ خود بیش از یک قرن است که موجبِ وحشتِ سرمایه و کارگزاراناش گشته است. در تاریخ، پیشگویانِ بسیاری وجود داشتهاند. سرمایه میتواند با خیالبافترینهاشان همدلانه رفتار کند. کاملاً ممکن است و هیچ بعید نیست که وقیحترین هوادارانِ نظمِ سرمایهسالار، به برحق بودنِ دعویهای نوستراداموس معتقد باشند. اما تا نوبت به آن ابلیسِ ریشو میرسد، هرگونه ادعا و گمانه در باب آیندهی دور و نزدیک بیکباره میشود گناهِ کبیره و اکبرِ گناهان. «پیشبینیِ مارکس» بیشتر از هر پیشبینیِ دیگر، شاید بیش از پیشگویی در باب ظهور دجال و فرودِ دوبارهی مسیح، لعن و ردّیه و تمسخر، شفاهاً و کتباً، به خود جلب کرده است. راز این تفاوت در چیست؟
۱. در تمام پیشگوییهای دیگر، چیزی از خارج به جهان اضافه میشد. اما در آنچه پیشبینی مارکس مینامند، آیندهی مورد ادعا، محصول انکشافِ درونیِ جهان است. گورکنانِ سرمایه در همین گوشهکنار پرسه میزنند.
۲. از بند پیشین نتیجه میشود که در تمام پیشگوییهای سابق، ارتباط آینده تقریباً یا کاملاً با زمان حال قطع بود. اما در «پیشبینیِ» مارکس، سرمایهداری فروخواهد پاشید، چرا که ذاتاً فروپاشیدنیست و هر لحظه فرومیپاشد. مبارزانِ با نظم سرمایه، فروپاشیِ آن را هماکنون به جشن نشستهاند.
۳. «پیشبینیِ» مارکس با منفعتِ ( غارتِ) صاحبانِ قدرت، تعارضی آشتیناپذیر دارد و به هیچ وجه نمیتوان آن را حتی به شوخی هم موجّه دانست.
دیر زمانیست که پیروانِ مارکس، برای دفاع از او در برابر پوزخندِ سرمایهسالاران، وجود پیشبینی نزد او را منکر اند. اما شاید میبایست در جهتی معکوس گام برداشت و این پیشبینی را با زهرخندی متقابل و جگرسوز تصدیق نمود و ستود.
@bodkin123bursting
@SocialistL
[در مورد یک معاوضه شرم آور! ]
بلاخره بعد از مدتی دولت سوئد حمید نوری این جنایتکار دوران ۶۰ و ۶۷ را آزاد یا معاوضه نمود.
برای ما به مثابه چپ، در درجه اول این رویداد یک پیروزی بزرگ بود. اول آنکه چپ با یک جبهه مستقل وارد این کارزار شد و هجوم راست و مدیا راست را از دست انداختن به دوران سالهای خفقان شصت که قصد مصادره و تحریف آن را داشتند کوتاه نمود.
دوما پرونده این جنایتهای دوران شصت را بعد از چهار دهه که بخشا به فراموشی ، بخشا عدم آگاهی و بخشا با تحریفات رژیم آلوده گشته بود دوباره باز کرد.
سوما ماهیت دموکراسی بورژاویی، استقلال قوای مجریه، قضائیه، و پارلمان را بار دیگر برای همه ما بیش،از پیش روشن نمود.
چهارم ، دوباره به این واقعیت رسیدیم که تنها محاکمه درخور، محاکمه است که توسط توده مردم به اجلاس برسد و قصد آن محکوم کردن جنایات بورژوازی علیه بشریت و ثبت آن تا آگاهی تاریخی خواهد بود. این دادگاه بیشک با یک انقلاب توده ای و برای رهایی از میراث قوانین جزایی بورژوایی همراه خواهد شد.
مهرداد دشتبانی
از زندانیان سیاسی دهه شصت و از شاهدان دادگاه نوری در سوئد
@SocialistL
بلاخره بعد از مدتی دولت سوئد حمید نوری این جنایتکار دوران ۶۰ و ۶۷ را آزاد یا معاوضه نمود.
برای ما به مثابه چپ، در درجه اول این رویداد یک پیروزی بزرگ بود. اول آنکه چپ با یک جبهه مستقل وارد این کارزار شد و هجوم راست و مدیا راست را از دست انداختن به دوران سالهای خفقان شصت که قصد مصادره و تحریف آن را داشتند کوتاه نمود.
دوما پرونده این جنایتهای دوران شصت را بعد از چهار دهه که بخشا به فراموشی ، بخشا عدم آگاهی و بخشا با تحریفات رژیم آلوده گشته بود دوباره باز کرد.
سوما ماهیت دموکراسی بورژاویی، استقلال قوای مجریه، قضائیه، و پارلمان را بار دیگر برای همه ما بیش،از پیش روشن نمود.
چهارم ، دوباره به این واقعیت رسیدیم که تنها محاکمه درخور، محاکمه است که توسط توده مردم به اجلاس برسد و قصد آن محکوم کردن جنایات بورژوازی علیه بشریت و ثبت آن تا آگاهی تاریخی خواهد بود. این دادگاه بیشک با یک انقلاب توده ای و برای رهایی از میراث قوانین جزایی بورژوایی همراه خواهد شد.
مهرداد دشتبانی
از زندانیان سیاسی دهه شصت و از شاهدان دادگاه نوری در سوئد
@SocialistL
یکی از ارکان دمکراسی در غرب ادعای استقلال قوه قضایی است که این یکی هم هر وقت لازم باشد نقض می شود.
دادگاه حمید نوری و پرداختن به جنایات جمهوری اسلامی یک پیروزی برای جنبش عدالت خواهی در ایران بود و معامله دولت سوئد و معاوضه نوری، رسوایی بزرگی است برای دولت سوئد و کل بورژوازی غربی.
نکته دیگر هم پوچی و بی پایهای استدلالهای سیاسی و ابتذال دو جبهه است ، یکی محور مقاومت و دیگری اپوزیسون راست که تلاش می کنند جمهوری اسلامی و غرب را مقابل هم تصور کنند. در حالی که جمهوری اسلامی و غرب صرفا نه به خاطر ارزش های دمکراتیک و یا پایه ای که به خاطر تضاد منافع اینجا و آنجا با هم روبرو می شوند و گرنه تلاش هر دو حفظ رابطه مستقیم و هماهنگی است. این حکومت ها اگر همکاری هم نکنند، هماهنگی هایشان را حفظ می کنند.
آلترناتیو
دادگاه حمید نوری و پرداختن به جنایات جمهوری اسلامی یک پیروزی برای جنبش عدالت خواهی در ایران بود و معامله دولت سوئد و معاوضه نوری، رسوایی بزرگی است برای دولت سوئد و کل بورژوازی غربی.
نکته دیگر هم پوچی و بی پایهای استدلالهای سیاسی و ابتذال دو جبهه است ، یکی محور مقاومت و دیگری اپوزیسون راست که تلاش می کنند جمهوری اسلامی و غرب را مقابل هم تصور کنند. در حالی که جمهوری اسلامی و غرب صرفا نه به خاطر ارزش های دمکراتیک و یا پایه ای که به خاطر تضاد منافع اینجا و آنجا با هم روبرو می شوند و گرنه تلاش هر دو حفظ رابطه مستقیم و هماهنگی است. این حکومت ها اگر همکاری هم نکنند، هماهنگی هایشان را حفظ می کنند.
آلترناتیو
Telegram
آلترناتیو
در این کانال میتوانید مطالب
✔فلسفی
✔سیاسی
✔اجتماعی
✔هنر
✔ادبیات
✔انتقادی
با رویکردی انقلابی و سوسیالیستی
بخوانید
ارتباط با ما
https://www.tg-me.com/alternativesocialist
✔فلسفی
✔سیاسی
✔اجتماعی
✔هنر
✔ادبیات
✔انتقادی
با رویکردی انقلابی و سوسیالیستی
بخوانید
ارتباط با ما
https://www.tg-me.com/alternativesocialist
میگويند باران میآيد
اما من نمیبينم،
زير چتری از ترديد میگذرم
همه جا را
بوی نوعی شقايق پُر کرده است!
اصلا به من چه که شب
تمثيل ظلمت است،
ظلمت، گاهی بينالطلوعين میآيد!
و بامداد
واژهای بود که از آن
تنها شاعری خسته مانده است.
شتاب نکن
از نسيما هم برايت خواهم نوشت
دخترم دندان درآورده است
ديریست معنی نان را میفهمد
بيست سال ديگر
به او خواهم گفت:
اين شعر نيست
که نان را قسمت میکند،
اين نان است
که شاعران را تقسيم کرده است!
#سیدعلی_صالحی
@SocialistL
اما من نمیبينم،
زير چتری از ترديد میگذرم
همه جا را
بوی نوعی شقايق پُر کرده است!
اصلا به من چه که شب
تمثيل ظلمت است،
ظلمت، گاهی بينالطلوعين میآيد!
و بامداد
واژهای بود که از آن
تنها شاعری خسته مانده است.
شتاب نکن
از نسيما هم برايت خواهم نوشت
دخترم دندان درآورده است
ديریست معنی نان را میفهمد
بيست سال ديگر
به او خواهم گفت:
اين شعر نيست
که نان را قسمت میکند،
اين نان است
که شاعران را تقسيم کرده است!
#سیدعلی_صالحی
@SocialistL
دمکراسیِ بورژوایی و دستگاهِ قضاییِ مستقل یعنی همین
حمید نوری هم رفت!
شاید برای بعضیها عجیب بنظر برسد، اما وقتی اوائلِ ماهِ جاریِ میلادی، پلیس امنیتِ سوئد اعلام کرد که ایران از گروههای تبهکارِ سوئدی برای انجام اعمال خشونت آمیز در این کشور استفاده میکند، اولین چیزی که به ذهن خیلیها خطور کرد یک اسم بود؛ حمید نوری!.
متعاقبِ این خبرِ اولیه، اعلام شد که یک خبرنگارِ سوئدیِ ایرانی تبار که پروسه دادگاهِ حمید نوری را پوشش خبری داده بود موردِ تهدیدِ جانی قرار گرفته و به خانه امن منتقل شده است. بعد برای مدتی بیش از ۱۰ روز سرتیتر همه خبرها در سوئد و از زبان فلان و بهمان مقامِ امنیتی به خطرِ جدی گروههای اجیر شده توسط ایران و اهمیت حفظ امنیت شهروندان اختصاص داده شد. حمید نوری قرار بود آزاد شود و چنین کاری در یک سیستم دمکراتیک با دستگاهِ قضایی مستقل و اینجور مزخرفاتب به مقداری مقدمهچینی نیاز دارد!.
وقتی حمید نوری دستگیر شد و حتی روزی که حکم ابد گرفت هم بجز عده ای خوشخیال و متوهم همه میدانستند که این قاتل زیاد در سوئد نخواهد ماند. تنها زمان معامله و بازگشت نامشخص بود که آنهم تغییرِ چندانی در اصلِ قضیه نمی داد. راستش ماجرای نوری از همان روز اول برای من و خیلیهای دیگر چیزی فراتر از ماندن و نماندنش در زندانِ سوئد و گرفتن یا نگرفتنِ حکمِ ابد بود. مسئله ما این بود که هماهنگ با مبارزات مردم در داخلِ ایران احساسِ آرامشِ رژِم و عواملش در خارجِ کشور را هم از آنها بگیریم. دستگیری و دادگاهی نوری به این امر کمک کرد. ما انتظار بیشتری از آن هدف اولیه از دستگیری و دادگاهی و حکمِ زندانِ نوری نداشتیم. خیلی ساده به این دلیل که مطلقن هیچ گونه توهمی به اجرایِ عدالت در دمکراسیِ بورژوایی نداشتهایم تا آزادی حمید نوری ناامید و مأیوسمان کند.
ما کماکان همانند گذشته سراغ همه حمید نوریهایی که پایشان به خارج کشور برسد خواهیم رفت. ما به امر واقفیم که رفتار و عکس العملِ کشورهای غربی و دستگاه فکسنی قضائیشان در اینگونه موارد تابعی از توازن قوا بین مردم معترض در داخل ایران و رژیمِ حاکم است. پس تلاشِ همه ما چه در داخل و چه در خارج از کشور باید این باشد که این توازنِ قوا را هر چه بیشتر به نفع خودمان تغییر دهیم.
راجع به سرنوشتِ حمید نوری هم به نظرِ من کلکِ او کنده است. او به احتمالِ قوی ترجیح میداد در زندان سوئد بپوسد ولی به ایران برنگردد. قضیه نوری با انیس نقاش و کاظم دارابی و دیگرانی که بعد از بازگشتشان قهرمان شدند خیلی متفاوت است. او از لحظه خروجش از ایران تا پایانِ دادگاهیش در سوئد آنقدر بد بازی کرده است که سرنوشتی بهتر از شهرام امیری در انتظارش نخواهد بود
آرام صدر کاوه
@SocialistL
حمید نوری هم رفت!
شاید برای بعضیها عجیب بنظر برسد، اما وقتی اوائلِ ماهِ جاریِ میلادی، پلیس امنیتِ سوئد اعلام کرد که ایران از گروههای تبهکارِ سوئدی برای انجام اعمال خشونت آمیز در این کشور استفاده میکند، اولین چیزی که به ذهن خیلیها خطور کرد یک اسم بود؛ حمید نوری!.
متعاقبِ این خبرِ اولیه، اعلام شد که یک خبرنگارِ سوئدیِ ایرانی تبار که پروسه دادگاهِ حمید نوری را پوشش خبری داده بود موردِ تهدیدِ جانی قرار گرفته و به خانه امن منتقل شده است. بعد برای مدتی بیش از ۱۰ روز سرتیتر همه خبرها در سوئد و از زبان فلان و بهمان مقامِ امنیتی به خطرِ جدی گروههای اجیر شده توسط ایران و اهمیت حفظ امنیت شهروندان اختصاص داده شد. حمید نوری قرار بود آزاد شود و چنین کاری در یک سیستم دمکراتیک با دستگاهِ قضایی مستقل و اینجور مزخرفاتب به مقداری مقدمهچینی نیاز دارد!.
وقتی حمید نوری دستگیر شد و حتی روزی که حکم ابد گرفت هم بجز عده ای خوشخیال و متوهم همه میدانستند که این قاتل زیاد در سوئد نخواهد ماند. تنها زمان معامله و بازگشت نامشخص بود که آنهم تغییرِ چندانی در اصلِ قضیه نمی داد. راستش ماجرای نوری از همان روز اول برای من و خیلیهای دیگر چیزی فراتر از ماندن و نماندنش در زندانِ سوئد و گرفتن یا نگرفتنِ حکمِ ابد بود. مسئله ما این بود که هماهنگ با مبارزات مردم در داخلِ ایران احساسِ آرامشِ رژِم و عواملش در خارجِ کشور را هم از آنها بگیریم. دستگیری و دادگاهی نوری به این امر کمک کرد. ما انتظار بیشتری از آن هدف اولیه از دستگیری و دادگاهی و حکمِ زندانِ نوری نداشتیم. خیلی ساده به این دلیل که مطلقن هیچ گونه توهمی به اجرایِ عدالت در دمکراسیِ بورژوایی نداشتهایم تا آزادی حمید نوری ناامید و مأیوسمان کند.
ما کماکان همانند گذشته سراغ همه حمید نوریهایی که پایشان به خارج کشور برسد خواهیم رفت. ما به امر واقفیم که رفتار و عکس العملِ کشورهای غربی و دستگاه فکسنی قضائیشان در اینگونه موارد تابعی از توازن قوا بین مردم معترض در داخل ایران و رژیمِ حاکم است. پس تلاشِ همه ما چه در داخل و چه در خارج از کشور باید این باشد که این توازنِ قوا را هر چه بیشتر به نفع خودمان تغییر دهیم.
راجع به سرنوشتِ حمید نوری هم به نظرِ من کلکِ او کنده است. او به احتمالِ قوی ترجیح میداد در زندان سوئد بپوسد ولی به ایران برنگردد. قضیه نوری با انیس نقاش و کاظم دارابی و دیگرانی که بعد از بازگشتشان قهرمان شدند خیلی متفاوت است. او از لحظه خروجش از ایران تا پایانِ دادگاهیش در سوئد آنقدر بد بازی کرده است که سرنوشتی بهتر از شهرام امیری در انتظارش نخواهد بود
آرام صدر کاوه
@SocialistL