🔴 حمایت شهرهای مختلف استان فارس از فراخوان تجمع ۱۶ اسفند شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
زمان تجمع: سهشنبه ۱۶ اسفند
مکانهای تجمع 👇
🔸 تهران: مقابل مجلس
🔸 مراکز استانها: مقابل اداره کل آموزش پرورش
🔸 شهرستانها: مقابل ادارات آموزش و پرورش
🆔 @kashowra
#حملات_شیمایی #بیوتروریسم
#اعتصاب_سراسری #اعتراض_سراسری
#دختران_دانشآموز
@SocialistL
زمان تجمع: سهشنبه ۱۶ اسفند
مکانهای تجمع 👇
🔸 تهران: مقابل مجلس
🔸 مراکز استانها: مقابل اداره کل آموزش پرورش
🔸 شهرستانها: مقابل ادارات آموزش و پرورش
🆔 @kashowra
#حملات_شیمایی #بیوتروریسم
#اعتصاب_سراسری #اعتراض_سراسری
#دختران_دانشآموز
@SocialistL
ويزه هشت مارس.pdf
2.1 MB
زن: آزادی و برابری؛ چگونه؟
گفتوگویی با:
- لیلا دانش
- کبری سلطانی
- فریدا آفاری
- فریده ثابتی
- پروین اشرفی
- فریبا امیرخیزی
پروندهی ویژهی هشت مارس ۱۴۰۰، دفتر ۳۸ «نگاه»،
#۸مارس
@SocialistL
گفتوگویی با:
- لیلا دانش
- کبری سلطانی
- فریدا آفاری
- فریده ثابتی
- پروین اشرفی
- فریبا امیرخیزی
پروندهی ویژهی هشت مارس ۱۴۰۰، دفتر ۳۸ «نگاه»،
#۸مارس
@SocialistL
خوشبختانه خبر جانباختن اسرا عباس نژاد تکذیب شده و طبق گزلرش هایی ایشان در بیمارستان بستری هستند.
"اسرا عباسنژاد اهل دیواندره کردستان که دیروز با گاز شیمیایی مسموم شده بود، امروز متاسفانه جان باخت."
#اسرا_عباسنژاد
#بیوتروریسم #حملات_شیمایی
#مهسا_امینی
#مرگ_بر_حکومت_ضد_زن #مرگ_بر_جمهوری_اسلامی
@SocialistL
"اسرا عباسنژاد اهل دیواندره کردستان که دیروز با گاز شیمیایی مسموم شده بود، امروز متاسفانه جان باخت."
#اسرا_عباسنژاد
#بیوتروریسم #حملات_شیمایی
#مهسا_امینی
#مرگ_بر_حکومت_ضد_زن #مرگ_بر_جمهوری_اسلامی
@SocialistL
«ما هرگز پرستش گر بت دموکراسی صوری نبوده ایم».........
....معنای این عبارت به واقع این است: ما همیشه هسته ی اجتماعی را از شکل سیاسی دموکراسی بورژوایی متمایز کرده ایم، ما همیشه هسته ی سخت نابرابری اجتماعی و نبود آزادی را که زیرپوسته ی شیرین برابری و آزادی صوری پنهان شده است، برملا ساخته ایم، نه آن که خود دموکراسی را حذف کنیم- نه برای این که این پوسته را رد کنیم بلکه برای آن که طبقه ی کارگر را برانگیزانیم تا فقط به آن اکتفا نکند و در عوض با کسب قدرت سیاسی، دموکراسی سوسیالیستی را ایجاد و آن را جایگزین دموکراسی بورژوازی کند.
اما دموکراسی سوسیالیستی چیزی نیست که پس از خلق بنیاد های اقتصاد سوسیالیستی ، فقط در سرزمین موعود آغاز شود؛ هدیه ی کریسمس نیست که به انسان های ارزشمندی داده شود که در این فاصله وفادارانه از معدودی دیکتاتور سوسیالیست حمایت کرده اند. دموکراسی سوسیالیستی هم زمان با آغاز نابودی حکومت طبقاتی و ساختمان سوسیالیسم شروع می شود.درهمان لحظه ی کسب قدرت توسط حزب سوسیالیست آغاز می شود. دموکراسی سوسیالیستی همان دیکتاتوری پرولتاریاست.
بله، دیکتاتوری ! اما این دیکتاتوری عبارت است از شیوه ی کاربرد دموکراسی، نه در از میان بردن آن بلکه در حملات پرقدرت و مصممانه ی به حقوق مستحکم و مناسبات اقتصادی جامعه بورژوایی، که بدون آن دگرگونی سوسیالیستی نمی تواند به انجام برسد. اما این دیکتاتوری باید کار خود طبقه باشد و نه اقلیت کوچکی از رهبران به نام طبقه - به بیان دیگر باید گام به گام از مشارکت پویای توده ها پدید آید، باید تحت نفوذ مستقیم آنان و تابع کنترل فعالیت کامل عمومی باشد؛ باید از آموزش سیاسی فزاینده ی توده های مردم نتیجه شده باشد.
از ص ۴۰۱ و ۴۰۲ گزیده رزا لوکزامبورگ-چاپ دوم زمستان ۱۳۹۸-
ترجمه ی حسن مرتضوی
#رزا_لوکزامبورگ
@SocialistL
....معنای این عبارت به واقع این است: ما همیشه هسته ی اجتماعی را از شکل سیاسی دموکراسی بورژوایی متمایز کرده ایم، ما همیشه هسته ی سخت نابرابری اجتماعی و نبود آزادی را که زیرپوسته ی شیرین برابری و آزادی صوری پنهان شده است، برملا ساخته ایم، نه آن که خود دموکراسی را حذف کنیم- نه برای این که این پوسته را رد کنیم بلکه برای آن که طبقه ی کارگر را برانگیزانیم تا فقط به آن اکتفا نکند و در عوض با کسب قدرت سیاسی، دموکراسی سوسیالیستی را ایجاد و آن را جایگزین دموکراسی بورژوازی کند.
اما دموکراسی سوسیالیستی چیزی نیست که پس از خلق بنیاد های اقتصاد سوسیالیستی ، فقط در سرزمین موعود آغاز شود؛ هدیه ی کریسمس نیست که به انسان های ارزشمندی داده شود که در این فاصله وفادارانه از معدودی دیکتاتور سوسیالیست حمایت کرده اند. دموکراسی سوسیالیستی هم زمان با آغاز نابودی حکومت طبقاتی و ساختمان سوسیالیسم شروع می شود.درهمان لحظه ی کسب قدرت توسط حزب سوسیالیست آغاز می شود. دموکراسی سوسیالیستی همان دیکتاتوری پرولتاریاست.
بله، دیکتاتوری ! اما این دیکتاتوری عبارت است از شیوه ی کاربرد دموکراسی، نه در از میان بردن آن بلکه در حملات پرقدرت و مصممانه ی به حقوق مستحکم و مناسبات اقتصادی جامعه بورژوایی، که بدون آن دگرگونی سوسیالیستی نمی تواند به انجام برسد. اما این دیکتاتوری باید کار خود طبقه باشد و نه اقلیت کوچکی از رهبران به نام طبقه - به بیان دیگر باید گام به گام از مشارکت پویای توده ها پدید آید، باید تحت نفوذ مستقیم آنان و تابع کنترل فعالیت کامل عمومی باشد؛ باید از آموزش سیاسی فزاینده ی توده های مردم نتیجه شده باشد.
از ص ۴۰۱ و ۴۰۲ گزیده رزا لوکزامبورگ-چاپ دوم زمستان ۱۳۹۸-
ترجمه ی حسن مرتضوی
#رزا_لوکزامبورگ
@SocialistL
آزادی زن
معیار آزادی جامعه است
زنده باد ۸ مارس روز جهانی مبارزه زنان!
عکس روز ؛ روز جهانی زن در مشهد
#۸مارس
@SocialistL
معیار آزادی جامعه است
زنده باد ۸ مارس روز جهانی مبارزه زنان!
عکس روز ؛ روز جهانی زن در مشهد
#۸مارس
@SocialistL
پس از توفان
اکنون غرش تفنگهای ساچمهای و پرتاپ گازهای اشکآور و جنون کشتار بیمحابا برای مدتی فروکش کرده است. تعداد زیادی اسیر و دربند از زندانها آزاد شدهاند و با یک فرمان سراسری پروژهی مسمومکردن دانشآموزان دختر متوقف شده است. اکنون میتوان از آرامش صحبت کرد. شاید این آرامش قبل از توفان باشد و شاید کارگاه صیقلدادن خشمها و کینهها برای دور بعدی مبارزه. اما هر چه باشد باید از خود بپرسیم چه بر سر جنبش زن زندگی آزادی آمد؟ بر سر آن امیدهای پرشوری که این جنبش زنده کرد و جانهای زیبایی برای آن کشته شدند و چشمهای زیادی در راه آن کور شدند چه رخ داد؟ باید بیرحمانه به آنچه رخ داد بیاندیشیم و نکوشیم خود را در اندیشهی استمرار آتی مبارزه تطهیر کنیم. باید بیرحمانه انتقاد کنیم.
۱) نخستین واقعیت مسلم این است که این جنبش با تمام دگرگونیهای چشمگیری که در روحیهی مردم ایران به وجود آورد از رسیدن به یک دستاورد باثبات که دیگر برگشتی در کار نباشد ناکام ماند. چرا؟ چرا این جنبش نتوانست اکثریت جامعه را به میدان بکشاند؟ چرا قدرت آن در میانهی راه تضعیف شد و آهسته آهسته نور پرفروغ آن کاهش یافت و بیرمق شد؟ در اینجا سیر تاریخ موردبحث که تا حدی آشکار است تکرار نخواهیم کرد: سیر صعودی دو سه ماه اول بعد از ۲۷ شهریور، و بعد حرکت بر خطی ثابت تا دی ماه و سپس سیر پرشتاب کاهنده تا به امروز.
۲. شعار زن زندگی آزادی نتوانست تودههای محروم و زحمتکش را به میدان بکشد. چرا؟ آیا چون خواست تودهها در تقابل با آن قرار داشت یا این خواست در ذهن مردم فقط بخشی از مطالبات آنان بود و نه همهی آن؟ به نظر میرسد بین زندگی روزمره مردم و خواست عام زن زندگی و آزادی آن هماهنگی ارگانیک شکل نگرفت که یکی معرف دیگری باشد: گویا دو ساز در یک ارکستر بدهدایتشده با آهنگهایی متفاوت مینواختند: یکی مارش تهاجم میزد و پیروزی قریبالوقوع را وعده میداد و دیگری آهنگ یکنواخت زندگی روزمره مردم را که با ریتمی بس کند پیش میرفت و فقط لحظاتی تحتتاثیر قدرت آن مارش تهاجمی قرار میگرفت.
۳. بیگمان سرعت تبدیل شدن شعار زن زندگی آزادی به شعار سرنگونباد چنان پرشتاب بود که نتوانست در آگاهی روزمرهی مردم از قوه به فعل در آید. خیلی ساده جنبش چیزی را طلب میکرد که معنای آن مواجهه با مرگ، زندان و سرنوشتی ناروشن بود. سرکوب تمامعیار ریسک به خیابان آمدن را چنان فزونی بخشید که حتی ضربه زدن به سطل آشغالی میتوانست بهایش مرگ باشد. آن بخش از مردمی که فقط در شرایط بحرانی سیلوار به خیابانها میریختند باید تصمیم میگرفتند و چنین تصمیمی بس دشوار بود. از طرق دیگر تمام سازمانهای صنفی که با زندگی روزمره مردم در تماس بودند و در این سالها با هزاران بدبختی ساخته شده بودند و با شرایط فعالیت علنی خو کرده بودند، از قافله عقب ماندند و عملا با آن دستگاههای کهنه خود که خیابان را چند ساعتی برای تقاضایی صنفی اشغال میکردند بشدت ناکارامد بودند. نه هفتتپه به دفاع جانانه از جنبش زن زندگی آزادی پرداخت نه معلمان و نه بازنشستگان در ریتم یکنواخت مبارزه هفتگی خود قادر به همراهی بودند. شتاب جنبش آنها را عقب گذاشت و هیچ تلاشی هم نشد که آنان به این مبارزه جلب شوند. بگذریم که رهبران خودخوانده جنبش تازه مدعی بودند آنان خیابان را بیدلیل و بیفایده مصرف کردند.
۴. جنبش خیابانی زن زندگی آزادی، حنبشی خیابانی باقی ماند و نتوانست گامی جلوتر از خیابانی بودن خود بردارد. در وهلهای از مکانهای عمومی به محلات پناه برد تا از سرکوب فرار کند اما زمانی که نه سازمانی محلی داشت و نه تشکیلات محله محور، همان نبرد را با تعداد کمتری در محل کوچکتری ادامه داد. و درست همان جایی متوقف شد که جنبش سبز: فراخوانهای عمومی نمیتوانست مردم را در نقطهای جمع کند که نیروی نظامی قبلا آنجا را اشغال کرده بود و زمانی هم که فراخوانهای گلگشاد داده میشد که در همه جا بشورید معنایش این بود که هیچ جا مناسب شورش نبود. از لحاظ عملی جنبش زن زندگی آزادی نتوانست حتی یک گام از جنبش عمومی سبز جلوتر رود. فقط و فقط این بنبست به بدیهیترین شکل خود را آشکار کرد: این تنگنا نه با شجاعت و دلاوری بلکه با سازماندهی حل میشود و بس.
بخش اول ۱/۲
حسن مرتضوی
@SocialistL
اکنون غرش تفنگهای ساچمهای و پرتاپ گازهای اشکآور و جنون کشتار بیمحابا برای مدتی فروکش کرده است. تعداد زیادی اسیر و دربند از زندانها آزاد شدهاند و با یک فرمان سراسری پروژهی مسمومکردن دانشآموزان دختر متوقف شده است. اکنون میتوان از آرامش صحبت کرد. شاید این آرامش قبل از توفان باشد و شاید کارگاه صیقلدادن خشمها و کینهها برای دور بعدی مبارزه. اما هر چه باشد باید از خود بپرسیم چه بر سر جنبش زن زندگی آزادی آمد؟ بر سر آن امیدهای پرشوری که این جنبش زنده کرد و جانهای زیبایی برای آن کشته شدند و چشمهای زیادی در راه آن کور شدند چه رخ داد؟ باید بیرحمانه به آنچه رخ داد بیاندیشیم و نکوشیم خود را در اندیشهی استمرار آتی مبارزه تطهیر کنیم. باید بیرحمانه انتقاد کنیم.
۱) نخستین واقعیت مسلم این است که این جنبش با تمام دگرگونیهای چشمگیری که در روحیهی مردم ایران به وجود آورد از رسیدن به یک دستاورد باثبات که دیگر برگشتی در کار نباشد ناکام ماند. چرا؟ چرا این جنبش نتوانست اکثریت جامعه را به میدان بکشاند؟ چرا قدرت آن در میانهی راه تضعیف شد و آهسته آهسته نور پرفروغ آن کاهش یافت و بیرمق شد؟ در اینجا سیر تاریخ موردبحث که تا حدی آشکار است تکرار نخواهیم کرد: سیر صعودی دو سه ماه اول بعد از ۲۷ شهریور، و بعد حرکت بر خطی ثابت تا دی ماه و سپس سیر پرشتاب کاهنده تا به امروز.
۲. شعار زن زندگی آزادی نتوانست تودههای محروم و زحمتکش را به میدان بکشد. چرا؟ آیا چون خواست تودهها در تقابل با آن قرار داشت یا این خواست در ذهن مردم فقط بخشی از مطالبات آنان بود و نه همهی آن؟ به نظر میرسد بین زندگی روزمره مردم و خواست عام زن زندگی و آزادی آن هماهنگی ارگانیک شکل نگرفت که یکی معرف دیگری باشد: گویا دو ساز در یک ارکستر بدهدایتشده با آهنگهایی متفاوت مینواختند: یکی مارش تهاجم میزد و پیروزی قریبالوقوع را وعده میداد و دیگری آهنگ یکنواخت زندگی روزمره مردم را که با ریتمی بس کند پیش میرفت و فقط لحظاتی تحتتاثیر قدرت آن مارش تهاجمی قرار میگرفت.
۳. بیگمان سرعت تبدیل شدن شعار زن زندگی آزادی به شعار سرنگونباد چنان پرشتاب بود که نتوانست در آگاهی روزمرهی مردم از قوه به فعل در آید. خیلی ساده جنبش چیزی را طلب میکرد که معنای آن مواجهه با مرگ، زندان و سرنوشتی ناروشن بود. سرکوب تمامعیار ریسک به خیابان آمدن را چنان فزونی بخشید که حتی ضربه زدن به سطل آشغالی میتوانست بهایش مرگ باشد. آن بخش از مردمی که فقط در شرایط بحرانی سیلوار به خیابانها میریختند باید تصمیم میگرفتند و چنین تصمیمی بس دشوار بود. از طرق دیگر تمام سازمانهای صنفی که با زندگی روزمره مردم در تماس بودند و در این سالها با هزاران بدبختی ساخته شده بودند و با شرایط فعالیت علنی خو کرده بودند، از قافله عقب ماندند و عملا با آن دستگاههای کهنه خود که خیابان را چند ساعتی برای تقاضایی صنفی اشغال میکردند بشدت ناکارامد بودند. نه هفتتپه به دفاع جانانه از جنبش زن زندگی آزادی پرداخت نه معلمان و نه بازنشستگان در ریتم یکنواخت مبارزه هفتگی خود قادر به همراهی بودند. شتاب جنبش آنها را عقب گذاشت و هیچ تلاشی هم نشد که آنان به این مبارزه جلب شوند. بگذریم که رهبران خودخوانده جنبش تازه مدعی بودند آنان خیابان را بیدلیل و بیفایده مصرف کردند.
۴. جنبش خیابانی زن زندگی آزادی، حنبشی خیابانی باقی ماند و نتوانست گامی جلوتر از خیابانی بودن خود بردارد. در وهلهای از مکانهای عمومی به محلات پناه برد تا از سرکوب فرار کند اما زمانی که نه سازمانی محلی داشت و نه تشکیلات محله محور، همان نبرد را با تعداد کمتری در محل کوچکتری ادامه داد. و درست همان جایی متوقف شد که جنبش سبز: فراخوانهای عمومی نمیتوانست مردم را در نقطهای جمع کند که نیروی نظامی قبلا آنجا را اشغال کرده بود و زمانی هم که فراخوانهای گلگشاد داده میشد که در همه جا بشورید معنایش این بود که هیچ جا مناسب شورش نبود. از لحاظ عملی جنبش زن زندگی آزادی نتوانست حتی یک گام از جنبش عمومی سبز جلوتر رود. فقط و فقط این بنبست به بدیهیترین شکل خود را آشکار کرد: این تنگنا نه با شجاعت و دلاوری بلکه با سازماندهی حل میشود و بس.
بخش اول ۱/۲
حسن مرتضوی
@SocialistL
بخش دو
۲/۲
۵. سلطنتطلبان که در دوسه ماه اول تقریبا لال شده بودند و از ارائه کوچکترین ابتکار عمل ناتوان بودند بتدریج از لاک خود سربرآوردند. در حالی که در ماههای اول به ندرت در جایی شعار کلیدی سلطنتطلبان شنیده میشد در ماههای بعد که با افول جنبش قرین بود با شور و شوق تصنعی و مجازی آنان روبرو شدیم. در خیابانها کسی نبود، اما رسانههای آنها با بوق و کرنا فریاد میکشیدند خبر تازه: شورش در تهران. دروغ، جعل خبر، ابداع گروههای کذایی محلات که فقط روی کاغذ وجود خارجی داشتند، تهییج احمقانه و دهها ابتکار عمل آدمهای عقلباخته وضعیت مضحکی را پیش آورد.
به جای عقبنشینی منظم ما شاهد صدور پیاپی فراخوانهای بیحاصل بودیم. این ماه ماه خونِ مجاهدین در دههی شصت بدل شد به این که کار دیگر تمام است: فقط یک فشار، فقط یک تظاهرات، فقط یک زور دیگر. اما همه بیحاصل.
۶. عفن و آلودگی اپوزیسیون سلطنتطلب و راست با حرکت قهقرایی خود پشت سر هم به جنبش نوبالیده ضربه میزد: اعلام همبستگی سلبریتیها تا پروژه وکالت میدهیم تا حضور در مجامع دولتهای گوناگون و مذاکرات گوناگون و بازی چلبیسازی و دفاع از ساواک و حضور ثابتی یک به یک جنبش را با واقعیتی دردناک روبرو ساخت: آیا قرار است که از دل نظام سرکوب کنونی نظام سرکوب آتی بیرون آید؟ و در آن غوغای رسانههای مجازی، در آن فضای دردناک وابسته بودن به اخبار مجازی، و در آن شرایط دردناک که صدایت به گوش همدلانی مشابه خودت نمیرسد و در آن زمانی که انجمنهای صنفی غیب شده بودند مردم ماندند و رسانههای مجازی. اکنون قربانی دادن و ایثارکردن جان خود برای جنبشی که قرار نیست مردم را به قدرت برساند چه فایده؟
۷. جنبش زن زندگی آزادی سوالات مهمی را طرح کرد اما لزوما پاسخهای مناسبی را نیافت. چگونه میتوان در بحرانیترین شرایط خودانگیختگی را با سازمان درآمیخت؟ چگونه میتوان هویت مستقل جنبشی را پاس داشت که از هر سو همگام با بادها به این سو و آن سو میرود؟ چگونه میتوان اراده یک جنبش را در مسیر توطئهها، زدوبندها و بازیهای قدرتهای داخلی و جهانی تحمیل کرد؟ چگونه میتوان در عصر رسانههای پرقدرت منافع مستقل جنبش را با صدایی بلند فریاد کشید؟ چگونه میتوان مانع شد تا جنبشی بیسر و نماینده به تصاحب نمایندگان نظم ارتجاعی بعدی در نیاید. جنبش زن زندگی آزادی این افتخار را داشت که این سوالات را بر پیشانی خود حک کند.
حسن مرتضوی
@SocialistL
۲/۲
۵. سلطنتطلبان که در دوسه ماه اول تقریبا لال شده بودند و از ارائه کوچکترین ابتکار عمل ناتوان بودند بتدریج از لاک خود سربرآوردند. در حالی که در ماههای اول به ندرت در جایی شعار کلیدی سلطنتطلبان شنیده میشد در ماههای بعد که با افول جنبش قرین بود با شور و شوق تصنعی و مجازی آنان روبرو شدیم. در خیابانها کسی نبود، اما رسانههای آنها با بوق و کرنا فریاد میکشیدند خبر تازه: شورش در تهران. دروغ، جعل خبر، ابداع گروههای کذایی محلات که فقط روی کاغذ وجود خارجی داشتند، تهییج احمقانه و دهها ابتکار عمل آدمهای عقلباخته وضعیت مضحکی را پیش آورد.
به جای عقبنشینی منظم ما شاهد صدور پیاپی فراخوانهای بیحاصل بودیم. این ماه ماه خونِ مجاهدین در دههی شصت بدل شد به این که کار دیگر تمام است: فقط یک فشار، فقط یک تظاهرات، فقط یک زور دیگر. اما همه بیحاصل.
۶. عفن و آلودگی اپوزیسیون سلطنتطلب و راست با حرکت قهقرایی خود پشت سر هم به جنبش نوبالیده ضربه میزد: اعلام همبستگی سلبریتیها تا پروژه وکالت میدهیم تا حضور در مجامع دولتهای گوناگون و مذاکرات گوناگون و بازی چلبیسازی و دفاع از ساواک و حضور ثابتی یک به یک جنبش را با واقعیتی دردناک روبرو ساخت: آیا قرار است که از دل نظام سرکوب کنونی نظام سرکوب آتی بیرون آید؟ و در آن غوغای رسانههای مجازی، در آن فضای دردناک وابسته بودن به اخبار مجازی، و در آن شرایط دردناک که صدایت به گوش همدلانی مشابه خودت نمیرسد و در آن زمانی که انجمنهای صنفی غیب شده بودند مردم ماندند و رسانههای مجازی. اکنون قربانی دادن و ایثارکردن جان خود برای جنبشی که قرار نیست مردم را به قدرت برساند چه فایده؟
۷. جنبش زن زندگی آزادی سوالات مهمی را طرح کرد اما لزوما پاسخهای مناسبی را نیافت. چگونه میتوان در بحرانیترین شرایط خودانگیختگی را با سازمان درآمیخت؟ چگونه میتوان هویت مستقل جنبشی را پاس داشت که از هر سو همگام با بادها به این سو و آن سو میرود؟ چگونه میتوان اراده یک جنبش را در مسیر توطئهها، زدوبندها و بازیهای قدرتهای داخلی و جهانی تحمیل کرد؟ چگونه میتوان در عصر رسانههای پرقدرت منافع مستقل جنبش را با صدایی بلند فریاد کشید؟ چگونه میتوان مانع شد تا جنبشی بیسر و نماینده به تصاحب نمایندگان نظم ارتجاعی بعدی در نیاید. جنبش زن زندگی آزادی این افتخار را داشت که این سوالات را بر پیشانی خود حک کند.
حسن مرتضوی
@SocialistL
🗒 مقاله
🔴 روزی روزگاری با «راه کارگر»
🖊 امیرحسین محمدی فرد
@Link_note
🔎ازمتن:
🔻«راه کارگر» نیز که در دورههای بحرانی و انقلابی سرگیجههای سیاسی میگیرد، اینبار اما خجالت را کنار گذاشته است و با فصاحت دربارهی موقعیت جنبشی خود میگوید؛ این جریان به نام کارگر، ایران را «کثیر المله» جا میزند، و خیلی واضح جامعه را «چند ملیتی» تعریف میکند و نه طبقاتی. نویسندگان این بیانیه و فعالان راه کارگری با اعتماد به نفس بالا اعلام میکنند که به جنبش ناسیونال رفرمیست تعلق دارند و نه جنبش آزادی و برابری. این سازمان در بیانیهاش نه فقط خطر نیروهای ناسیونالیست قومی مانند الاهواز و احزاب دمکرات کردستان ایران و باند «مهتدی» را به یاد مردم نمیآورد، چه بسا که با قرار دادن بنیان سیاسیاش بر مغلطهی «حق تعیین سرنوشت» به استقبال ناسیونالیستهای غیر «فارس» و البته «در حاشیه»! میشتابد.
🔻بیانیهی سازمان «راه کارگر» که به بهانهی حمایت از «منشور حداقلی»، اما به قصد برجسته کردن جنبش ملی در برابر جنبش شورایی صادر شده است، به بیان تکراری سیاستهای رایج در سنت چپ ناسیونالیستی میپردازد. این متن «ملیت» را نه فقط بهعنوان مانع ذهنی بر سر راه رسیدن به آزدی و رفاه و برابری نمیداند، بلکه بهمثابه امر عینی میپذیرد و تقدیس میکند. میلیتانت فرض کردن «ملل تحت ستم» وجه مشخصهی نه روزگار امروز، که حال همیشگی چپ ناسیونایست و کل تاریخ سیاسی این جریان را دربرمیگیرد. جریان «راه کارگر» در مقام نمایندهی مخلص طیف ناسیونالیستهای چپ که بر جدا کردن کارگران و مردم بر مبنای «ملیت» و قومیت اصرار زیادی دارد، هنوز هم به فرموله کردن سیاست «حق تعیین سرنوشت» مشغول است و کارگران «فارس» و «عرب»، زندانیان سیاسی «ترک» و «بلوچ» و آزادیخواهان «کرد» و «ترکمن» تحویل مبارزات مردم پیشرو میدهد. در واقع بیانیهی مذکور برای جا انداختن سیاست «حق تعیین سرنوشت» بهجای خواست رادیکال «ادارهی شورایی» تلاش میکند.
🔴 روزی روزگاری با «راه کارگر»
🖊 امیرحسین محمدی فرد
@Link_note
🔎ازمتن:
🔻«راه کارگر» نیز که در دورههای بحرانی و انقلابی سرگیجههای سیاسی میگیرد، اینبار اما خجالت را کنار گذاشته است و با فصاحت دربارهی موقعیت جنبشی خود میگوید؛ این جریان به نام کارگر، ایران را «کثیر المله» جا میزند، و خیلی واضح جامعه را «چند ملیتی» تعریف میکند و نه طبقاتی. نویسندگان این بیانیه و فعالان راه کارگری با اعتماد به نفس بالا اعلام میکنند که به جنبش ناسیونال رفرمیست تعلق دارند و نه جنبش آزادی و برابری. این سازمان در بیانیهاش نه فقط خطر نیروهای ناسیونالیست قومی مانند الاهواز و احزاب دمکرات کردستان ایران و باند «مهتدی» را به یاد مردم نمیآورد، چه بسا که با قرار دادن بنیان سیاسیاش بر مغلطهی «حق تعیین سرنوشت» به استقبال ناسیونالیستهای غیر «فارس» و البته «در حاشیه»! میشتابد.
🔻بیانیهی سازمان «راه کارگر» که به بهانهی حمایت از «منشور حداقلی»، اما به قصد برجسته کردن جنبش ملی در برابر جنبش شورایی صادر شده است، به بیان تکراری سیاستهای رایج در سنت چپ ناسیونالیستی میپردازد. این متن «ملیت» را نه فقط بهعنوان مانع ذهنی بر سر راه رسیدن به آزدی و رفاه و برابری نمیداند، بلکه بهمثابه امر عینی میپذیرد و تقدیس میکند. میلیتانت فرض کردن «ملل تحت ستم» وجه مشخصهی نه روزگار امروز، که حال همیشگی چپ ناسیونایست و کل تاریخ سیاسی این جریان را دربرمیگیرد. جریان «راه کارگر» در مقام نمایندهی مخلص طیف ناسیونالیستهای چپ که بر جدا کردن کارگران و مردم بر مبنای «ملیت» و قومیت اصرار زیادی دارد، هنوز هم به فرموله کردن سیاست «حق تعیین سرنوشت» مشغول است و کارگران «فارس» و «عرب»، زندانیان سیاسی «ترک» و «بلوچ» و آزادیخواهان «کرد» و «ترکمن» تحویل مبارزات مردم پیشرو میدهد. در واقع بیانیهی مذکور برای جا انداختن سیاست «حق تعیین سرنوشت» بهجای خواست رادیکال «ادارهی شورایی» تلاش میکند.
Telegraph
روزی روزگاری با «راه کارگر»
روزی روزگاری با «راه کارگر» امیرحسین محمدی فرد اسفند 1401 گرایش سیاسی چپ ملی در طول تاریخ مبارزات سیاسی در جامعهی ایران، در برهههای بحرانی و انقلابی به عارضههای سیاسی مبتلا میشود. اما امروز از معدود دفعات است، که «راه کارگر» خیلی روان آنهم در این روزهای…
اطلاعیە کمیتە مرکزی کومەلە در رد منشور رضا پهلوی و هوادارانش و سوء استفادە ناروا از نام "کومەلە"
روز جمعە ١٠ مارس ٢٠٢٣بیانیە کم مایەای که نشان دهنده توافقات سوداگرانه و نان به قرض دادن فرصت طلبانه امضاء کنندگان آن به همدیگر است، تحت عنوان "منشور همبستگی .... " در ١٧ بند توسط رضا پهلوی فرزند دیکتاتور سابق ایران و پنج تن از همفکرانش انتشار یافت .
تا انجائیکه به محتوای واقعی این منشور بر میگردد،کوچکترین همسویی با جهت گیری انقلاب رهائی بخش "زن ،زندگی ،آزادی" ندارد . این توافق نامە خواست و مطالبات مردم تحت ستم ، کارگران، زنان، جوانان، ملت های تحت ستم و از جملە مردم ستمدیدە کردستان را نمایندگی نمی کند. این "منشور" با " ادغام سپاەپاسداران در ارتش کە فریبکارانه تحت عنوان «انحلال سپاەپاسداران»از آن نام برده می شود، یکی از ستون های اصلی استبداد و سرکوب ، یعنی ارتش را محفوظ و از هم اکنون آنرا بعنوان حامی و حافظ نظام مورد نظر منشور نویسان پاس می دارد. وظیفە چنین ارتشی بنا به مفاد همین توافق نامه نه دفاع از مرزها در مقابل تجاوز خارجی، بلکه حفظ یکپارچگی سرزمین ایران تعریف شده است.
تردیدی نیست کە "منشور" رضا پهلوی و یارانش اساسآ برای کسب مقبولیت در نزد قدرتهای بزرگ تدوین شده است.امضاء کنندگان این منشور هدف مشترک خود را وارد شدن در معاملات پشت پردە برای شکل دادن به بدیل جایگزین جمهوری اسلامی قرار داده اند. هدفی که به عنوان «رایزنی بادولت های دموکراتیک» از آن نام می برند. بەاین ترتیب آنهاعملا تلاش میکنند مردم را در انتظار و چشم به راە رایزنیهای خود نگهدارند و آنها را از تداوم جنبش در مسیری کە می پیماید باز دارند. اما همه شواهد حاکی از آن است که امضاء کنندگان با منشورشان آب در هاون میکوبند. آنها نە توسط قدرت های امپریالیستی محلی از اعراب خواهند داشت و نە مردم مبارز و سرنگونی طلب انقلاب " ژینا" اهمیتی برای آنها قائل خواهند شد.
اما نکتە حائز اهمیت در رابطە با این منشور و جمع شش نفرە ، استفادە ناروا از نام "کومەلە" توسط آقای عبداللە مهتدی است. آقای مهتدی کە در کمپ جریان راست و پروغرب اپوزسیون جمهوری اسلامی جایگاهی برای خود و توهماتش یافتە است، جریان خوشنام ، معتبر، چپ و سوسیالیست کومەلە در جنبش انقلابی کردستان و ایران را دستمایە معاملەگری و زدوبند باجریان راست و ناسیونالیست عظمت طلب اپوزسیون جمهوری اسلامی قرار داده است. نباید اجازه داد تاریخ ۵۳ سالە حیات سیاسی سرشار ازمبارزە و فداکاری هزاران انسان جانباختە و هزاران رزمندە در قید حیات در حاکمیت دو استبداد سلطنتی و اسلامی همراە با میلیونها مردم ستمکش و رنجدیدە کردستان اینگونه مورد بهره برداری نامسئولانه قرار گیرد.
کمیتەمرکزی کومەلە ضمن رد اصولی منشور اعلام شده، اعلام می دارد کە امضای آقای عبدالله مهتدی بە عنوان دبیرکل حزبی کەبا نام کومەلە فعالیت میکند در پای منشور، هیچگونە ربطی بە کومەلە و سیاست های شناختە شدە آن کە وی بیش از ٢٣ سال است از تاریخ و سنت های انقلابی و افتخار آفرین آن عدول کردە است، ندارد.
کمیتە مرکزی کومەلە _سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
شنبە ٢٠ اسفند ١٤٠١
١١ مارس ٢٠٢٣
@SocialistL
روز جمعە ١٠ مارس ٢٠٢٣بیانیە کم مایەای که نشان دهنده توافقات سوداگرانه و نان به قرض دادن فرصت طلبانه امضاء کنندگان آن به همدیگر است، تحت عنوان "منشور همبستگی .... " در ١٧ بند توسط رضا پهلوی فرزند دیکتاتور سابق ایران و پنج تن از همفکرانش انتشار یافت .
تا انجائیکه به محتوای واقعی این منشور بر میگردد،کوچکترین همسویی با جهت گیری انقلاب رهائی بخش "زن ،زندگی ،آزادی" ندارد . این توافق نامە خواست و مطالبات مردم تحت ستم ، کارگران، زنان، جوانان، ملت های تحت ستم و از جملە مردم ستمدیدە کردستان را نمایندگی نمی کند. این "منشور" با " ادغام سپاەپاسداران در ارتش کە فریبکارانه تحت عنوان «انحلال سپاەپاسداران»از آن نام برده می شود، یکی از ستون های اصلی استبداد و سرکوب ، یعنی ارتش را محفوظ و از هم اکنون آنرا بعنوان حامی و حافظ نظام مورد نظر منشور نویسان پاس می دارد. وظیفە چنین ارتشی بنا به مفاد همین توافق نامه نه دفاع از مرزها در مقابل تجاوز خارجی، بلکه حفظ یکپارچگی سرزمین ایران تعریف شده است.
تردیدی نیست کە "منشور" رضا پهلوی و یارانش اساسآ برای کسب مقبولیت در نزد قدرتهای بزرگ تدوین شده است.امضاء کنندگان این منشور هدف مشترک خود را وارد شدن در معاملات پشت پردە برای شکل دادن به بدیل جایگزین جمهوری اسلامی قرار داده اند. هدفی که به عنوان «رایزنی بادولت های دموکراتیک» از آن نام می برند. بەاین ترتیب آنهاعملا تلاش میکنند مردم را در انتظار و چشم به راە رایزنیهای خود نگهدارند و آنها را از تداوم جنبش در مسیری کە می پیماید باز دارند. اما همه شواهد حاکی از آن است که امضاء کنندگان با منشورشان آب در هاون میکوبند. آنها نە توسط قدرت های امپریالیستی محلی از اعراب خواهند داشت و نە مردم مبارز و سرنگونی طلب انقلاب " ژینا" اهمیتی برای آنها قائل خواهند شد.
اما نکتە حائز اهمیت در رابطە با این منشور و جمع شش نفرە ، استفادە ناروا از نام "کومەلە" توسط آقای عبداللە مهتدی است. آقای مهتدی کە در کمپ جریان راست و پروغرب اپوزسیون جمهوری اسلامی جایگاهی برای خود و توهماتش یافتە است، جریان خوشنام ، معتبر، چپ و سوسیالیست کومەلە در جنبش انقلابی کردستان و ایران را دستمایە معاملەگری و زدوبند باجریان راست و ناسیونالیست عظمت طلب اپوزسیون جمهوری اسلامی قرار داده است. نباید اجازه داد تاریخ ۵۳ سالە حیات سیاسی سرشار ازمبارزە و فداکاری هزاران انسان جانباختە و هزاران رزمندە در قید حیات در حاکمیت دو استبداد سلطنتی و اسلامی همراە با میلیونها مردم ستمکش و رنجدیدە کردستان اینگونه مورد بهره برداری نامسئولانه قرار گیرد.
کمیتەمرکزی کومەلە ضمن رد اصولی منشور اعلام شده، اعلام می دارد کە امضای آقای عبدالله مهتدی بە عنوان دبیرکل حزبی کەبا نام کومەلە فعالیت میکند در پای منشور، هیچگونە ربطی بە کومەلە و سیاست های شناختە شدە آن کە وی بیش از ٢٣ سال است از تاریخ و سنت های انقلابی و افتخار آفرین آن عدول کردە است، ندارد.
کمیتە مرکزی کومەلە _سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
شنبە ٢٠ اسفند ١٤٠١
١١ مارس ٢٠٢٣
@SocialistL
⭕ بیانیه شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت در خصوص تعیین حداقل دستمزد سال ۱۴۰۲
سال ۱۴۰۱ برای ما کارگران همچون سالهای پیشین با دست و پنجه نرم کردن با فقر و نداری در حالی سپری می شود که شورایعالی کار ضد کارگر، در غیاب تشکلهای مستقل کارگری و نمایندگان واقعی طبقه کارگر مشغول توطئه علیه معیشت ما و تحمیل فقر و گرسنگی جمعی بیشتر بر ما کارگران است.
دستمزد یکی از عمده ترین و بنیادی ترین مسائل ما کارگران است که شرایط و چگونگی یک سال زندگی ما را تعیین می کند. اما در روند تصمیم گیری برای آن، خود ما و نمایندگان ما حضور نداریم و این دولت و کارفرمایان هستند که علاوه بر تحمیل انواع ستم و بی حقوقی از طریق تحمیل شرکت های پیمانکاری، قراردادهای موقت و سفید امضا، اخراج و بیکارسازی های گسترده، تعویق های چندین و چند ماهه در پرداخت مزدمان، افزایش مالیات ها، وضعیت نامناسب بیمه ها و نا ایمن بودن محیط کار، مقدار دستمزد ناچیز و بخور و نمیر ما را تعیین و انگل وار از سفره و از حاصل دسترنج ما تغذیه می کنند.
سال ۱۴۰۱ با حذف ارز ترجیحی و دلار ۴۲۰۰ تومانی آغاز شد و با سقوط پرشتاب ارزش ریال با دلار ۵۰ هزار تومانی در حال به پایان رسیدن است.
این روند که منجر به افزایش سرسام آور قیمت کالاهای مورد نیاز و اساسی زندگی شد به معنای واقعی زندگی ما میلیون ها نفر کارگر را به خاک سیاه نشاند و معیشت مان را نابود ساخت.
در این شرایط، لایحه بودجه ۱۴۰۲ دولت که با افزایش چند ده برابری سهم نهادهای خاص همراه است، جای هیچگونه عذر و توجیهی باقی نمی گذارد که امسال هم بخواهند به بهانه عدم توانائی کارفرمایان و سازمانها در پرداخت دستمزدها و حقوق ها و یا با این بهانه که افزایش دستمزد باعث افزایش تورم خواهد شد، درصدی ناچیز و تحقیرآمیز به عنوان افزایش دستمزد برای ما کارگران در نظر بگیرند.
بگذریم که تعرض به دستمزد ما کارگران در قالب برنامه بودجه سال ۱۴۰۲ انجام گرفته است و طبق این برنامه کارکنان دولت از شمولیت همان حداقل دستمزد چند بار زیر خط فقری که شورایعالی کار تعیین میکند خارج مانده و برای آنها صرفا بیست در صد افزایش دستمزد در نظر گرفته شده است و این رقم با توجه به افزایش نجومی قیمت های وضع زندگی این بخش از ما کارگران را از آنچه که امروز هست نیز وخیم تر میکند از همین رو هم اکنون یک موضوع اعتراض کارگران بخش دولتی و در همین رابطه همکاران ارکان ثالث ما بر سر همین موضوع است.
بعلاوه ویژگی شرایط امسال اینست که ما در بحبوحه انقلاب جاری زن، زندگی، آزادی و گسترش اعتراضات همه مزدبگیران اعم از کارگر، معلم، بازنشسته در سراسر کشور هستیم که یک موضوع مهم این اعتراضات اعتراض علیه فقر و گرانی و بی تامینی و در دفاع از حق زندگی ای انسانی است. در چنین شرایطی مبارزه برای افزایش دستمزد ارتباط مستقیمی با اعتراضات مردمی در سطح جامعه و در برابر کل این بساط توحش و فقر و بردگی است. این شرایط بیش از هر وقت دیگری بر اتحاد سراسری ما کارگران و ما مردم برای اعتراضاتی سراسری علیه دستمزدهای زیر خط فقر، علیه وخیم تر شدن هر روز بیشتر وضع معیشتی مان و بی تامینی ها، علیه گرانی روز افزون هزینه های زندگی و دزدی ها و چپاولگری و علیه تعرضات هر روزه حکومتیان بر زندگی و معیشتمان تاکید میگذارد.
با اعتراضاتمان باید کاری کنیم که کل لایحه ریاضتی بودجه شان را که لایحه ای برای سر کیسه کردن بیشتر مردم است جمع کنند و با توجه به اینکه همین امروز حداقل سبد هزینه ۳۰ میلیون است دستمزد هیچ کارگری نباید از این رقم کمتر باشد.
ما کارگران شاغل در همه بخشهای صنعت نفت، از کارگران پیمانی تا قراردادی و رسمی حول خواست افزایش حقوق متناسب با نرخ واقعی هزینه های معیشتی و بیمه های پایه ای اجتماعی همچون درمان رایگان، تحصیل رایگان و حق داشتن مسکن می توانیم و باید متحد شویم.
شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت اعلام میکند که در صورت عدم تحقق این خواستها و مطالبات، به هر شکل ممکن قویا معترض خواهیم شد.
ما مطالبات خود را پیگیری می کنیم و به هر گونه تعرضی به زندگی و معیشت از دست رفته خود با اعتراض و اعتصاب پاسخ خواهیم داد. ما از تمامی همکاران شاغل در نفت و همه کارگران در سطح سراسری میخواهیم که بیایید تا با قدرت هر چه تمام تر فریاد رسای زن، زندگی، آزادی و اعتراض کل جامعه علیه فقر و بردگی باشیم.
@shoranaft
@SocialistL
سال ۱۴۰۱ برای ما کارگران همچون سالهای پیشین با دست و پنجه نرم کردن با فقر و نداری در حالی سپری می شود که شورایعالی کار ضد کارگر، در غیاب تشکلهای مستقل کارگری و نمایندگان واقعی طبقه کارگر مشغول توطئه علیه معیشت ما و تحمیل فقر و گرسنگی جمعی بیشتر بر ما کارگران است.
دستمزد یکی از عمده ترین و بنیادی ترین مسائل ما کارگران است که شرایط و چگونگی یک سال زندگی ما را تعیین می کند. اما در روند تصمیم گیری برای آن، خود ما و نمایندگان ما حضور نداریم و این دولت و کارفرمایان هستند که علاوه بر تحمیل انواع ستم و بی حقوقی از طریق تحمیل شرکت های پیمانکاری، قراردادهای موقت و سفید امضا، اخراج و بیکارسازی های گسترده، تعویق های چندین و چند ماهه در پرداخت مزدمان، افزایش مالیات ها، وضعیت نامناسب بیمه ها و نا ایمن بودن محیط کار، مقدار دستمزد ناچیز و بخور و نمیر ما را تعیین و انگل وار از سفره و از حاصل دسترنج ما تغذیه می کنند.
سال ۱۴۰۱ با حذف ارز ترجیحی و دلار ۴۲۰۰ تومانی آغاز شد و با سقوط پرشتاب ارزش ریال با دلار ۵۰ هزار تومانی در حال به پایان رسیدن است.
این روند که منجر به افزایش سرسام آور قیمت کالاهای مورد نیاز و اساسی زندگی شد به معنای واقعی زندگی ما میلیون ها نفر کارگر را به خاک سیاه نشاند و معیشت مان را نابود ساخت.
در این شرایط، لایحه بودجه ۱۴۰۲ دولت که با افزایش چند ده برابری سهم نهادهای خاص همراه است، جای هیچگونه عذر و توجیهی باقی نمی گذارد که امسال هم بخواهند به بهانه عدم توانائی کارفرمایان و سازمانها در پرداخت دستمزدها و حقوق ها و یا با این بهانه که افزایش دستمزد باعث افزایش تورم خواهد شد، درصدی ناچیز و تحقیرآمیز به عنوان افزایش دستمزد برای ما کارگران در نظر بگیرند.
بگذریم که تعرض به دستمزد ما کارگران در قالب برنامه بودجه سال ۱۴۰۲ انجام گرفته است و طبق این برنامه کارکنان دولت از شمولیت همان حداقل دستمزد چند بار زیر خط فقری که شورایعالی کار تعیین میکند خارج مانده و برای آنها صرفا بیست در صد افزایش دستمزد در نظر گرفته شده است و این رقم با توجه به افزایش نجومی قیمت های وضع زندگی این بخش از ما کارگران را از آنچه که امروز هست نیز وخیم تر میکند از همین رو هم اکنون یک موضوع اعتراض کارگران بخش دولتی و در همین رابطه همکاران ارکان ثالث ما بر سر همین موضوع است.
بعلاوه ویژگی شرایط امسال اینست که ما در بحبوحه انقلاب جاری زن، زندگی، آزادی و گسترش اعتراضات همه مزدبگیران اعم از کارگر، معلم، بازنشسته در سراسر کشور هستیم که یک موضوع مهم این اعتراضات اعتراض علیه فقر و گرانی و بی تامینی و در دفاع از حق زندگی ای انسانی است. در چنین شرایطی مبارزه برای افزایش دستمزد ارتباط مستقیمی با اعتراضات مردمی در سطح جامعه و در برابر کل این بساط توحش و فقر و بردگی است. این شرایط بیش از هر وقت دیگری بر اتحاد سراسری ما کارگران و ما مردم برای اعتراضاتی سراسری علیه دستمزدهای زیر خط فقر، علیه وخیم تر شدن هر روز بیشتر وضع معیشتی مان و بی تامینی ها، علیه گرانی روز افزون هزینه های زندگی و دزدی ها و چپاولگری و علیه تعرضات هر روزه حکومتیان بر زندگی و معیشتمان تاکید میگذارد.
با اعتراضاتمان باید کاری کنیم که کل لایحه ریاضتی بودجه شان را که لایحه ای برای سر کیسه کردن بیشتر مردم است جمع کنند و با توجه به اینکه همین امروز حداقل سبد هزینه ۳۰ میلیون است دستمزد هیچ کارگری نباید از این رقم کمتر باشد.
ما کارگران شاغل در همه بخشهای صنعت نفت، از کارگران پیمانی تا قراردادی و رسمی حول خواست افزایش حقوق متناسب با نرخ واقعی هزینه های معیشتی و بیمه های پایه ای اجتماعی همچون درمان رایگان، تحصیل رایگان و حق داشتن مسکن می توانیم و باید متحد شویم.
شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت اعلام میکند که در صورت عدم تحقق این خواستها و مطالبات، به هر شکل ممکن قویا معترض خواهیم شد.
ما مطالبات خود را پیگیری می کنیم و به هر گونه تعرضی به زندگی و معیشت از دست رفته خود با اعتراض و اعتصاب پاسخ خواهیم داد. ما از تمامی همکاران شاغل در نفت و همه کارگران در سطح سراسری میخواهیم که بیایید تا با قدرت هر چه تمام تر فریاد رسای زن، زندگی، آزادی و اعتراض کل جامعه علیه فقر و بردگی باشیم.
@shoranaft
@SocialistL
کاکلِ خون الودِ ارغوان
دشتِ سرخِ الاله
و چشمِ بیدار خوابِ برکه
از لرزشِ ستارگان..
در ساتگین
شراب شعله می کشد
با اتشِ مذابِ پیاله
گونه ها و چشم هایت سرخند
سرخ..
لرزشِ ستارگان
از سردی ی ابِ برکه است.
بهروز گرامیان
@SocialistL
دشتِ سرخِ الاله
و چشمِ بیدار خوابِ برکه
از لرزشِ ستارگان..
در ساتگین
شراب شعله می کشد
با اتشِ مذابِ پیاله
گونه ها و چشم هایت سرخند
سرخ..
لرزشِ ستارگان
از سردی ی ابِ برکه است.
بهروز گرامیان
@SocialistL
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیویی در آخرین پنجشنبه سال از مویههای مادر محمدمهدی کرمی بر مزارش . ماشاءالله کرمی، پدر او گفته بود که کارگر دستفروش است و با سختی پسرش را که جزو قهرمانان کاراته کشوری بود بزرگ کرده بود.
نام و یاد #محمدمهدی_کرمی و #محمد_حسینی و همه جانباختگانمان در قلبمان زنده است.
@SocialistL
نام و یاد #محمدمهدی_کرمی و #محمد_حسینی و همه جانباختگانمان در قلبمان زنده است.
@SocialistL