Telegram Web Link
یادداشت مترجم: فصل هفدهم جلد نخست کاپیتال زیر عنوان «دگردیسی ارزش، یا به تعبیری، قیمتِ نیروی کار به کارمزد»، نخستین فصل از بخش ششم این کتاب با عنوان عمومی «کارمزد»، کمتر از 8 صفحه از این کتابِ چندصد صفحه‌ای است. همین چند صفحه اما سرشار است از دقیق‌ترین و غنی‌ترین استدلال‌های مارکس در نقد شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری، نقد دستگاه مفاهیم اقتصاد سیاسی و  نقد ایدئولوژیِ بورژوایی، بطوری که بسط و برجسته‌ساختن این استدلال‌ها می‌تواند خود کتاب یا کتاب‌هایی پرحجم‌تر از کلِ اثر باشد. فشردگی مفاهیم و مقولات گفتمانِ شناختی مارکسی در این فصل، براستی شگفت‌آور و رشک‌برانگیز است.
متن پیشِ‌رو ترجمه‌ی تفصیلی و تفسیری تازه‌ای از این فصل، از جلد بیست و سوم مجموعه آثار آلمانیِ مارکس و انگلس (MEW) صفحات 557 تا 564، به سیاق ترجمه‌ی است که اخیراً از قطعه‌ی «سرشت بتواره‌ی کالا و رازِ آن» ارائه دادم. این متن، ترجمه‌ی کامل فصل هفدهم است که در لابلای جمله‌ها و عبارت‌های آن، واژه‌ها، جمله‌ها و گاه حتی عبارت‌هایی طولانی به متنِ ترجمه افزوده شده‌اند؛ به قصد و امید توضیح و تفسیر و انتقالِ بهترِ معنا و مفهوم آن. تلاش شده است که افزوده‌ها به شیوه‌ای در متنِ ترجمه جای‌گیر شوند که به یک‌دستیِ آن لطمه‌ای نخورد و ــ در صورت موفقیت ــ هم‌چون متنی یکپارچه به‌نظر آید. به‌لحاظ فنی، بخش‌های افزوده، با گزینش رنگی متفاوت (ارغوانی) برای خطِ آن‌ها، از متن اصلی متمایزند، به‌طوری‌که خواننده می‌تواند در صورت تمایل با حذف آن‌ها و حفظ خطوطِ سیاه‌رنگ، متن ترجمه‌ی «خالص» و بدون تفسیر و تعمیم را دراختیار داشته باشد.
@SocialistL
دگردیسی_ارزش_نیروی_کار_به_کارمزد_نوشته_ی_کارل_مارکس_ترجمه_و_تالیف.pdf
919.1 KB
دگردیسی
ارزش نیروی کار به کارمزد

نوشته‌ی: کارل مارکس
ترجمه‌ و تالیف: کمال خسروی

@SocialistL
از نامه‌ی کارل مارکس به یوهان شوایتزر
به تاریخ سیزدهم اکتبر ۱۸۶۸

لاسال نیز مانند هر کسی که مدّعی‌ست برای رنج‌ِ توده‌ها دارویی معجزه‌آسا در جیب خود دارد، از همان ابتدا به آژیتاسیونِ خود رنگی مذهبی و فرقه‌گرایانه داد. در واقع، هر فرقه‌ای مذهبی‌ست. و تنها به این دلیل که او بنیان‌گذار یک فرقه بود، هرگونه ارتباطِ طبیعی با جنبش‌های پیشین، هم در آلمان و هم در خارج از آن را منکر شد. او به اشتباهِ پرودون گرفتار شد که به جای جستجوی پایه‌ی واقعیِ آژیتاسیونِ خود در عناصرِ بالفعلِ جنبشِ طبقاتی، خواستارِ تعیینِ مسیری برای آن جنبش بود که با دستورالعملی دگماتیک مشخص می‌گردید.

بیشترِ آنچه را که اکنون پس از وقوع بیان می‌کنم، همان زمان که لاسال در سال ۱۸۶۲ به لندن آمد و از من خواست که همراه با او رهبریِ جنبشِ جدید را برعهده بگیرم، برایش پیش‌بینی کرده بودم.

شما خود به خوبی بنا‌بر تجربه‌ی شخصی از تفاوت میان جنبش فرقه‌ای و جنبش طبقاتی باخبرید. فرقه، دلیل وجودی و نقطه‌ی افتخار خود را نه در آنچه با جنبشِ طبقاتی شریک است، بلکه در شعار ویژه‌ای که آن را از جنبش متمایز می‌سازد، جستجو می‌کند. به این ترتیب، زمانی که در هامبورگ پیشنهادِ برگزاریِ کنگره‌ای برای تأسیس اتحادیه‌های کارگری را دادید، تنها با تهدید به استعفا از سِمَتِ ریاست توانستید مخالفتِ فرقه‌گرایان را فرو بنشانید. همچنین ناچار شدید شخصیتی دوگانه به خود بگیرید و از یک سو به عنوان رهبر فرقه و از سوی دیگر به عنوان نماینده جنبش طبقاتی عمل کنید.

انحلالِ انجمنِ عمومیِ کارگرانِ آلمان فرصتی به شما داد تا گامی بزرگ به جلو بردارید و اعلام و در صورت لزوم ثابت کنید که مرحله‌ی جدیدی از توسعه فرا رسیده و جنبش‌های فرقه‌ای اکنون آماده‌اند تا در جنبشِ طبقاتی ادغام شوند و به تمام «ایسم‌ها» پایان دهند. با توجه به محتوای واقعی فرقه، مانند تمام فرقه‌های کارگریِ پیشین، این محتوا به عنوان عنصری غنابخش واردِ جنبشِ عمومی می‌شد. با این حال، شما در واقع خواستارِ این شدید که جنبش طبقاتی خود را به زیرمجموعه‌ی جنبشِ فرقه‌ای خاصی بدل کند. مخالفان شما از این نتیجه گرفتند که شما قصد دارید به هر قیمتی «جنبشِ کارگریِ خود» را حفظ کنید.

[...] در مورد پیش‌نویس اساسنامه‌ها، من آن‌ها را اصولاً نامناسب می‌دانم، و معتقدم که در زمینه‌ی اتحادیه‌های کارگری به اندازه‌ی همه‌ی معاصرانِ خود تجربه دارم. بدون اینکه وارد جزئیات بیشتری شوم، تنها به این اشاره می‌کنم که سازماندهیِ مرکزگرایانه، هرچند برای جوامع مخفی و جنبش‌های فرقه‌ای مناسب است، با ماهیتِ اتحادیه‌های کارگری در تضاد است. اگر هم ممکن بود — که من آن را کاملاً ناممکن اعلام می‌کنم — مطلوب نمی‌بود، به‌ویژه در آلمان. در اینجا، جایی که کارگر از کودکی به‌گونه‌ای بوروکراتیک تحت کنترل درمی‌آید، جایی که او به اقتدار و کسانی که بالاتر از او هستند باور دارد، مهم‌ترین چیز این است که به او بیاموزیم چگونه خود به‌گونه‌ای مستقل گام بردارد.

[...] من به شما قول می‌دهم که در هر شرایطی بی‌طرفی را که وظیفه‌‌ام است رعایت کنم. از طرف دیگر، نمی‌توانم قول دهم که روزی، به‌عنوان نویسنده‌ای مستقل — به محض آن‌که احساس کنم که به‌طور قطع به سودِ جنبش کارگری است — خرافه‌ی لاسالی را به‌گونه‌ای علنی نقد نکنم، همان‌گونه‌ که در زمان خود با خرافه‌ی پرودونی برخورد کردم.
#کارل_مارکس
@SocialistL
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درباره دلسوزی
گابور ماته روانپزشک مشهور یهودی
@SocialistL
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بورژوازی یا آویزان مذهب می شود و آنرا وسیله انقیاد و سرکوب قرار می دهد و یا اگر صورت ضد مذهبی به خود بگیرد با فاشیسمی عریان وارد گود می شود. در عصر ما امکان بسیج عمومی با مذهب کمرنگتر گشته است، در نتیجه بورژوازی برای دور جدید سرکوب از فاشیسم عریان بهره می برد.
می توان گفت حکومت مذهبی و حکومت ضد مذهبی جامعه بورژوازی هر دو از المنت های مشابه استفاده می کنند و هر دو خواستار یکدست کردن جامعه و سرکوب اندیشه هستند . در حکومت مذهبی با تاکید به مذهب رسمی دست به سرباز گیری در میان مؤمنان می زند و در حکومتی که دیگر توان استفاده از مذهب نمانده است، فاشیسم مدرن و عریانش را به میدان می آورد.
جامعه ای مدرن که مذهب توانایی خودش را در بسیج حول سرکوب و خفقان از دست داده است، فاشیسم که حتی می تواند ظاهری ضد مذهبی هم به خود بگیرد، این وظیفه را به انجام می ر ساند.
افغانستیزی، زن ستیزی، کارگر ستیزی، چپ ستیزی همه از مختصات چنین فاشیسمی است که هم اکنون هم جمهوری اسلامی از آن بهره می برد و یک حکومت غیرمذهبی فاشیستی هم می تواند، روی همین ویژگی‌ها دست به مانور سیاسی بزند و سرکوب را پیش ببرد.
@SocialistL
مارکس و لینکلن؛
انقلاب ناتمام
رابین بلک برن
ترجمه‌ی کیوان مهندی

تأثیر جنگ داخلی آمریکا بر کارل مارکس و کارل مارکس بر آمریکا. کارل مارکس و آبراهام لینکلن در پایان جنگ داخلی نامه هایی رد و بدل کردند. آنها در مورد علت "کار رایگان" و نیاز فوری برای پایان دادن به برده داری به توافق رسیدند. علاوه بر مجموعه ای از متون و نامه های کلیدی لینکلن و مارکس، این کتاب شامل مقالاتی از ژورنال رادیکال نیویورک وودهول و کلافلین ویکلی است، گزیده ای از کار کلاسیک توماس فورچون در مورد نژادپرستی سیاه و سفید، فردریک انگلس در مورد پیشرفت کار ایالات متحده در دهه 1880 و سخنرانی لوسی پارسون است.
@SocialistL
Enghelabe Natamam
Akbar Masoumbaigi & Keyvan Mohtadi
جلسه‌ی نقد و بررسی کتاب «مارکس و لینکلن: انقلاب ناتمام» با حضور کیوان مهتدی و اکبر معصوم‌بیگی، همراه با خواندن نامه انجمن بین‌المللی کارگران (انترناسیونال اول)، با نگارش مارکس به لینکلن
@SocialistL
RadicalD_چرا_کارگران_به‌پا_نمی‌خیزند؟_x23871.pdf
479 KB
چرا کارگران به‌پا نمی‌خیزند؟
سام گیندین
ترجمه‌ی هیمن رحیمی و کیوان مهتدی
در مورد نویسنده:

سام گیندین مدیر تحقیقات کارگران خودروسازی کانادا از ۱۹۷۴-۲۰۰۰ بوده است. او به همراه لئو پانیچ نویسنده ساختن سرمایه‌داری جهانی (انتشارات ورسو ) و به همراه لئو پانیچ و استیو ماهر نویسنده چالش سوسیالیستی امروز است که ویرایش به روز شده آمریکایی آن توسط انتشارات هایمارکت در سال ۲۰۲۰ منتشر شده است.
متن اصلی در Jacobin
@SocialistL
آنالیز: نگاهی به جنبش معلمان، گفتگو با سوران لطفی از اعضای شورای…
Barabari TV
آناليز: نگاهی به جنبش معلمان در گفتگو با سوران( اسکندر ) لطفی
#اسکندر_لطفی
لینک یوتیوب
@SocialistL
کارل_مارکس_و_لودویگ_ویتگنشتاین_از_دیوید_روبینشتاین.pdf
6.7 MB
مارکس و ویتگنشتاین
پراکسیس اجتماعی و تبیین اجتماعی
نوشته : دیوید روبینشتاین
ترجمه : شهناز مسمی پرست
@SocialistL
[در سوریه چه می گذرد؟]

همانطور که چند روز پیش‌ طی مصاحبه‌ای با بی‌بی‌سی فارسی گفتم موتور محرکه قضایای اخیر در سوریه نقش آفرینی ترکیه است که خواست از خلا قدرت دوران انتقالی در آمریکا استفاده کند تا وضعیتی را ایجاد کند که به دولت ترامپ نشان دهد که ترکیه میتواند نفوذ ایران را در سوریه به شکلی موثر محدود کند تا آمریکا را قانع کند که از حمایتش از کُردهای سوریه دست بردارد.

در عین حال بی شک ترکیه از احتمال تلاش اسرائیل برای کمکرسانی به کُردهای سوریه برای تضعیف ایران و نیز برای فشار بر ترکیه برای پایان حمایتهای دیپلماتیکش از حماس هم نگران بوده و هست و این حمله به شکلی غیر مستقیم در پی تطمیع اسرائیل نیز بود.

در کنار همه اینها هراس عمیق و دائمی ترکیه از تثبیت یک واحد سیاسی کردی در سوریه و هدایت نیروهای جهادی برای ممانعت از این مساله از راه حملات مداوم به مواضع کُردها، کاری که بلافاصله در تل رفعت انجام شد، نیز بعد مهم دیگری از طرح ترکیه در کمک به هیات تحریر شام و نیروهای جهادی برای حمله وسیع هفته پیش بود.

هدف دیگر ترکیه در پشتیبانی از حملات مخالفین جهادی اسد این بود موضع اسد را به شکلی تضعیف کند تا وی را مجبور کند با مخالفین مورد حمایتش‌ به توافقی برسد که به ترکیه اجازه دهد ملیونها آواره سوری را از ترکیه به سوریه برگرداند.

اما نه ترکیه و نه نیروهای جهادی همپیمانش انتظار این اندازه پیشرفت را در حمله داشتند، وضعیتی که میتواند به نتایجی متضاد با آنچه ترکیه انتظار داشت منجر شود.

مثلا اگر روسیه، اسد و نیروهای محور مقاومت بتوانند به ضد حمله دست بزنند احتمال سرازیر شدن آوارگان بیشتری به ترکیه وجود دارد. در عین حال اعضای مهم دولت ترامپ ممکن است از تضعیف نیروهای سوریه دموکراتیک (ن.س.د) از سوی ترکیه ناخشنود شوند و به کمکهایشان به ن.س.د. ادامه دهند و حتی آنرا افزایش‌ دهند

دیگر آنکه ادعاهای ارضی ترکیه بر حلب میتواند احساسات ناسیونالیستی سوریه‌ایها را برانگیزد و مقاومت علیه اشغالگری ترکیه را از روژآوا/کردستان به دیگر مناطق سوریه گسترش‌ دهد. ضمن اینکه اسرائیل نیز از قدرت گیری نیروهای سنی/سلفی از جنس حماس در جوار مرزهایش خشنود نخواهد بود.

به قول کلاوزِویتس (نقل به مضمون) تمامی طرحهای پیش از آغآز جنگ با اولین چکاچک شمشیرها میتوانند دود شوند.

پ.ن. صد البته این به معنای انکار عاملیت نیروهای مخالف اسد نیست. تمرکز من در پست بر نقش ترکیه بود و گرنه ظاهرا وابستگی «هیات تحریر شام»‌(ه.ت.ش) به ترکیه کمتر از «ارتش‌ وطنی سوریه» است که به غیر از حمله به مواضع کوردها تقریبا کار دیگری انجام نداده و نمیدهد. اما تداوم تسلط ه.ت.ش بر منطقه‌ای به بزرگی استان ادلب، که با ترکیه مرز طولانی مشترک دارد، و تامین تسلیحات و امکانات نظامی و تداراکاتی برای انجام چنین حمله‌ای بدون کمک ترکیه اگر نه غیر ممکن که بعید به نظر میرسد.
کامران متین
@SocialistL
مقاله ای خواندنی در مورد وضعیت فعلی
هر چند سیر اتفاقات طی این چند روز چنان سریع بوده که همه چیز را شبیه یک بازی هماهنگ شده کرده است، اما نمی توان این چند روز را از کل تاریخ چند دهه اخیر جدا کرد

در پایان متن آمده است
سوسیالیسم یا بربریت؟ برای دهه‌ها، امپریالیست‌ها خاورمیانه را ویران کرده‌اند و هر گامشان این سرزمین را به سوی بربریت بیشتر سوق داده است. این منطقه، که زمانی مهد تمدن و شکوفایی بود، اکنون به سرزمینی بایر و پر از درد، وحشت و رنج تبدیل شده است. جنگ‌های اسرائیل نیز از این قاعده مستثنی نیستند. امروزه، این قدرت‌ها کشورهای مختلف را تهدید به بی‌ثباتی می‌کنند و درهای منطقه را به روی آتش‌سوزی‌های گسترده‌ای با پیامدهای ویرانگر باز می‌کنند.

در غرب، ایده‌ای مطرح می‌شود مبنی بر اینکه خاورمیانه به مداخله تمدنی قدرت‌های غربی نیاز دارد تا از سقوط به دام بنیادگرایی متعصب اسلامی جلوگیری کند. اما واقعیت این است که امپریالیسم غربی و متحدانش مسئول تمام مصائبی هستند که توده‌های خاورمیانه مجبور به تحمل آن هستند. اگر حمایت غرب وجود نداشت، گروه‌های جهادی نمی‌توانستند حتی یک روز دوام بیاورند.

آنچه در این منطقه به وضوح نمایان است، جوهر سرمایه‌داری است: منافع محدود چند سرمایه‌دار در بالای جامعه، که بر منافع توده بشریت ارجحیت دارد. این وضعیت طبقه‌ای را به نمایش می‌گذارد که نه تنها برای حکومت مناسب نیست، بلکه حکومتش به طور کامل مخالف زندگی متمدن است.
@SocialistL
https://marxist.com/the-unravelling-of-syria-a-legacy-of-imperialist-war-and-meddling.htm
سقوط بشار اسد

در ساعات اولیه بامداد دمشق و آخرین بقایای رژیم اسد سقوط کرد. نشست دوحه و سوسوی امیدواری برای تشکیل نوعی «دولت آشتی ملی»، این رمز تقسیم قدرت بین جناح های درگیر، حتی توسط گویندگانش جدی گرفته نشد چون خیلی دیر شده بود. بعبارتی دیگر میتوان گفت که طرفهای اصلی درگیر بحران مثل دولتهای ترکیه و روسیه و جمهوری اسلامی، از از رژیم بشار اسد دست شسته بودند و حداکثر برای بعد از اسد لفاظی دیپلماتیک میکردند.

خروج نیروهای جمهوری اسلامی از دمشق، ادامه واگذاری ایستگاه ها و پایگاه های «محور مقاومت» به حریفان میدانی بود. با سقوط اسد یک ستون دیگر جمهوری اسلامی فرو ریخت و باد ائتلاف ارتجاعی «محور مقاومت» خالی شد. جنازه «محور مقاومت» افتاده است و حتی کسی صاحبش نمیشود.

اما این اتفاق توسط نیروهایی به همان اندازه ارتجاعی و ضد جامعه رخ داده است و حاصل آن نمی‌تواند در خدمت جبهه انقلابی قرار گیرد. با تناسب قوای جدید در منطقه، جنگ بر سر سهم حال و آینده در سوریه تازه آغاز شده است. از هم‌اکنون ترکیه از ناحیه ادلب و حما و اسراییل از منطقه جولان بدنبال الحاق بخشی از سوریه و دستکم مستحکم کردن پایگاه ها و کرویدورهای امنیتی خود هستند.

نشست دوحه بیشتر شبیه نشست مقدماتی آینده سوریه بود.در فاصله ۴۸ ساعت لحن و اسامی تغییر کرد، تلاش برای بدست دادن تصویر «تغییر کرده» تحریر الشام، درست مانند بدست دادن تصویر «تغییر طالبان»، تغییر عنوان «تروریست» به «معارض مسلح» و «مخالفین سیاسی»، حاکی از توافقات برسر اجزا و سیمای قدرت آتی در سوریه است.

جنگهای دیگر برسر پاکسازی درونی و تقسیم قدرت و حتی تقسیم سوریه در متن منافع دولتهای درگیر در راهند.
سیاوش دانشور
@SocialistL
زمانی که من و انگلس برای اولین بار به جامعه مخفی کمونیستی ملحق شدیم، این کار را فقط به شرطی انجام دادیم که هر چیزی که منجر به باور خرافی به اقتدار می شود از قوانین حذف شود.

مارکس، نامه ای به بلوس (1877)
#کارل_مارکس
@SocialistL
دیگر هرگز نه!
درهای زندان‌های سوریه اینک گشوده شده. تصویر آشنا و همیشگی انقلاب‌ها: تظاهرات خیابانی، شعارهایی در طرد رژیم حاکم و بعد سرنگون‌کردن تمامی مجسمه‌های پدران و پسران حاکم رژیم پیشین و بعد هجوم مردم به زندان‌های معمولاً خالی، چرا که قبلا حاکمان هنوز در قدرت معمولا در ژستی به نشانه دوستی از جانب رژیم در حال سقوط آزاد می‌شدند.

نه نه نه. صبر کنید. آنچه در سوریه اتفاق افتاد این نیست. تمام فیلم‌ها و تصاویر چیز دیگری را نشان می‌دهند. سلول‌ها پر از زندانی است: جوان و پیر، مرد و زن.... آنها چیزی از بیرون نمیدانند. چیزی نشنیده اند. در تصویری تکان‌دهنده پیرمردی با لباسی مندرس، با دهانی خالی از دندان که از زندان آزاد شده، از مردمی که در حوالی زندان شعار میدهند می‌پرسد چی شده؟ می‌گویند اسد سقوط کرده و پیرمرد فریادی از شادی می‌کشد و دوان دوان می‌رود. زنان از سلول‌ها بیرون نمی‌آیند. می‌ترسند. نمی‌خواهند باور کنند که رژیم سقوط کرده. در زندان دیگری که شبیه باستیل است زندانیان گیج و متحیر بیرون می آیند و هنوز خیال میکنند حافظ اسد پدر بشار اسد زنده است و جنگ با صدام حسین شروع شده. آمار زندانیانی که سال ها حبس کشیده‌اند رقم‌‌های حیرت‌انگیزی را نشان می‌دهد: 43 سال، 39 سال، 30 سال و آنها که 10 سال یا 15 سال در زندان مانده‌اند مثلا حبس سبک کشیده‌اند.

همه جور زندانی داریم بخش سبز بخش سرخ. این آخری خطرناک‌ترین است. هنوز راه به بخش سرخ زندان صیدنا در دمشق نگشوده‌اند و می‌گویند هزاران زندانی آن زیر هستند که با دوربینهای مدار بسته تلویزیونی می بینندشان اما نمی‌دانند چگونه درهای برقی آن را باز کنند. تازه خود بخش سبز نیز خوفناک بود. دوربین حرکت می‌کند. پسربچه ها و دختر‌بچه‌هایی را می‌بینی که 6 یا 7 ساله اند و در تمام زندگی خود رنگ آفتاب و آبی آسمان را ندیده‌اند. وزیر کشور از مقامات پیشین زندان می خواهد نگهبان‌هایی که کد خاص ورود به بخش سرخ زندان صیدنا را می‌دانند اعلام کنند چون چند روز است که زندانیان آن زیر نه آب خورده‌اند نه غذا .... یکی از مهم‌ترین و شناخته‌شده‌ترین اکانت‌های پوشش‌دهنده اخبار غزة، از قول زنی آزاد شده از زندان صیدنایا ادعا کرده: «وقتی زندانی شدم، دختری ۱۹ ساله بودم. امروز که از زندان خارج می‌شوم، ۳۲ ساله‌ام. مادرِ چند کودک که پدران‌شان را نمی‌شناسم»!

و سرم می چرخد و می گریم و می‌گریم از این همه دنائت و وحشت و سرکوب.

چیزی در سرم می چرخد و مدام با خودم تکرار می‌کنم: نهادهای حامی حکومت مثل زندان، دولت، شکنجه، ارتش، پلیس مخفی تا چه حد پوشالی و سست‌اند. چه بسادگی فرومی‌پاشند و چه بسادگی دوباره برقرار می‌شوند و مردمی که چنین سرکوب شده‌اند چگونه زیر بار ستایش از آزادی به دست آمده بار دیگر به ستایش از سرکوب جدید می‌پردازند و این چرخه ادامه دارد تا تجربه‌هایی از این دست مادیت یابند و جزیی از فرهنگ و سنت و رسوم انسان‌ها شوند، تا شاید روزی روزگاری مردم بگویند دیگر هرگز نه!

ترجمه متن عربی عکس:
ای بشار اسد ...
از خدا روزی را برایت می‌طلبم
که تو در آن روز آرزوی مرگ کنی
و آن را نیابی.

- دیوار نوشته‌ای در دمشق

از حسن مرتضوی
@SocialistL
از میان مطالب
نگاهی به سوریه


سقوط بشار اسد
"پیروز کیست"؟
سقوط دیکتاتوری بشار اسد با یک انقلاب توده ای و از پایین انجام نشد. دولت اسد قبل از این که با شورش نیروهای مخالف سرنگون شود، از درون و از بالا تا پایین بلحاظ سیاسی و نظامی دچار فروپاشی شده بود.
حکومت بشاراسد از دل یک جنگ ده ساله ی داخلی و کشتار ده ها هزار نفر و آواره شدن حدود ده میلیون مردم سوریه، به مثابه مرده ی متحرکی بیرون آمد که اساسا به طناب روسیه و جمهوری اسلامی آویزان بود.
سرنگونی حکومت بشار اسد با استقبال مردم سوریه روبرو شد. اما این سرنگونی به معنای پیروزی کارگران و زحمتکشان و زنان سوریه نیست. مردم سوریه صرفنظر از اقوام و مذاهب مختلف اما مردمی آزادیخواه و سکولار هستند.
نیروهای شورشی از گروه های های قومی و مذهبی نیابتی اساسا ترکیه و کشورهای عربی هستند. تحریرشام از بقایای القاعده و داعش و ارتش آزاد که به ارتش ملی تغییر نام داده در یک دهه اخیر توسط دولت ترکیه در مرزهای شمال سوریه نگه داشته و تسلیح و تجهیز شده اند. این نیروها نمایندگان واقعی مردم رنج کشیده ی سوریه نیستند. این نیروها از عناصر سیاه جنگ داخلی، کشتار جمعی و آوارگی میلیونی مردم سوریه، هستند.
نهایتا با وجود خوشحالی مردم ستمدیده ی سوریه از سرنگونی بشار اسد، اما پیروز این تحول، در وهله اول دولت ترکیه و نیروهای نیابتی اش در سوریه است. در مقابل، حذف بشار اسد از قدرت، فروپاشی نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در سوریه را بهمراه داشته است. "عدو شود سبب خیر!"
اتفاقی که افتاده بدون شک نیروهای مرتجع هیئت تحریر شام و دیگر گروه های نظامی و جهادی، به قوانین دمکراتیک آزادی های بی قیدو شرط سیاسی و اجتماعی و فردی، برابری زن و مرد، حقوق شهروندی برابر و رفاه مردم ودخالت کارگران و زحمتکشان زن و مرد در اداره امور جامعه توسط نمایندگان واقعی خود، تن نمی دهند.
بعلاوه خواهیم دید که نیروهای نظامی و مذهبی پیروز علیه اسد، خودمدیریتی دمکراتیک مردم کردستان سوریه را به رسمیت نخواهند شناخت. تلاش خواهند کرد با تهدیدات نظامی و ترور، مردم کردستان را تابع قوانین ارتجاعی دینی و ضد مردمی خود کنند. کاری که مطلوب دولت ترکیه است. چرا که اردوغان خودگردانی کردستان سوریه تحت رهبری حزب اتحاد دمکراتیک را عامل تقویت پ ک ک در ترکیه می داند. بنا بر این مخاطره ی تعرض نیروهای ارتجاعی مدعی حاکمیت سوریه به فرمان ترکیه، به کردستان بسیار بالا است. "طبق گزارش های رسیده، ارتش ملی نیابتی ترکیه هم اکنون در مناطقی از کردستان به تعرض نظامی و حملات به نیروهای دمکرات این منطقه دست زده است."
آیا مردم کردستان و حزب اتحاد دمکراتیک قادر به حفظ موقعیت کنونی خواهند بود؟ و یا در صورت حمله ی نیروهای وابسته به دولت ترکیه، و گروه های مرتجع مدعی حاکمیت در سوریه، اعلام استقلال خواهند کرد. یا به سناریوی کردستان عراق دچار خواهند شد! در حال حاضر تنها روزنه ی امید به حداقلی از آزادیهای سیاسی و اجتماعی در مقابل مردم سوریه، مقاومت مردم کردستان در مقابل زورگویی و تهدید اسلامیست های داعشی در لباس جدید است.
امروز بیشتر از هر زمانی سوریه به کارگران و زحمتکشان و زنان و جوانان انقلابی و سکولار نیاز دارد که با چشمان باز به این تحولات نگاه کنند و مرعوب نیروهای ارتجاعی مسلح نشوند و به قوانین و حاکمیت مافوق مردم آن ها تن و رضایت ندهند.
۱
ادامه...
@SocialistL
2024/12/26 19:09:40
Back to Top
HTML Embed Code: