Forwarded from آلترناتیو
دموکراسی_در_برابر_سرمایهداری،_تجدید.pdf
5.8 MB
یادداشت مترجم: فصل هفدهم جلد نخست کاپیتال زیر عنوان «دگردیسی ارزش، یا به تعبیری، قیمتِ نیروی کار به کارمزد»، نخستین فصل از بخش ششم این کتاب با عنوان عمومی «کارمزد»، کمتر از 8 صفحه از این کتابِ چندصد صفحهای است. همین چند صفحه اما سرشار است از دقیقترین و غنیترین استدلالهای مارکس در نقد شیوهی تولید سرمایهداری، نقد دستگاه مفاهیم اقتصاد سیاسی و نقد ایدئولوژیِ بورژوایی، بطوری که بسط و برجستهساختن این استدلالها میتواند خود کتاب یا کتابهایی پرحجمتر از کلِ اثر باشد. فشردگی مفاهیم و مقولات گفتمانِ شناختی مارکسی در این فصل، براستی شگفتآور و رشکبرانگیز است.
متن پیشِرو ترجمهی تفصیلی و تفسیری تازهای از این فصل، از جلد بیست و سوم مجموعه آثار آلمانیِ مارکس و انگلس (MEW) صفحات 557 تا 564، به سیاق ترجمهی است که اخیراً از قطعهی «سرشت بتوارهی کالا و رازِ آن» ارائه دادم. این متن، ترجمهی کامل فصل هفدهم است که در لابلای جملهها و عبارتهای آن، واژهها، جملهها و گاه حتی عبارتهایی طولانی به متنِ ترجمه افزوده شدهاند؛ به قصد و امید توضیح و تفسیر و انتقالِ بهترِ معنا و مفهوم آن. تلاش شده است که افزودهها به شیوهای در متنِ ترجمه جایگیر شوند که به یکدستیِ آن لطمهای نخورد و ــ در صورت موفقیت ــ همچون متنی یکپارچه بهنظر آید. بهلحاظ فنی، بخشهای افزوده، با گزینش رنگی متفاوت (ارغوانی) برای خطِ آنها، از متن اصلی متمایزند، بهطوریکه خواننده میتواند در صورت تمایل با حذف آنها و حفظ خطوطِ سیاهرنگ، متن ترجمهی «خالص» و بدون تفسیر و تعمیم را دراختیار داشته باشد.
@SocialistL
متن پیشِرو ترجمهی تفصیلی و تفسیری تازهای از این فصل، از جلد بیست و سوم مجموعه آثار آلمانیِ مارکس و انگلس (MEW) صفحات 557 تا 564، به سیاق ترجمهی است که اخیراً از قطعهی «سرشت بتوارهی کالا و رازِ آن» ارائه دادم. این متن، ترجمهی کامل فصل هفدهم است که در لابلای جملهها و عبارتهای آن، واژهها، جملهها و گاه حتی عبارتهایی طولانی به متنِ ترجمه افزوده شدهاند؛ به قصد و امید توضیح و تفسیر و انتقالِ بهترِ معنا و مفهوم آن. تلاش شده است که افزودهها به شیوهای در متنِ ترجمه جایگیر شوند که به یکدستیِ آن لطمهای نخورد و ــ در صورت موفقیت ــ همچون متنی یکپارچه بهنظر آید. بهلحاظ فنی، بخشهای افزوده، با گزینش رنگی متفاوت (ارغوانی) برای خطِ آنها، از متن اصلی متمایزند، بهطوریکه خواننده میتواند در صورت تمایل با حذف آنها و حفظ خطوطِ سیاهرنگ، متن ترجمهی «خالص» و بدون تفسیر و تعمیم را دراختیار داشته باشد.
@SocialistL
از نامهی کارل مارکس به یوهان شوایتزر
به تاریخ سیزدهم اکتبر ۱۸۶۸
لاسال نیز مانند هر کسی که مدّعیست برای رنجِ تودهها دارویی معجزهآسا در جیب خود دارد، از همان ابتدا به آژیتاسیونِ خود رنگی مذهبی و فرقهگرایانه داد. در واقع، هر فرقهای مذهبیست. و تنها به این دلیل که او بنیانگذار یک فرقه بود، هرگونه ارتباطِ طبیعی با جنبشهای پیشین، هم در آلمان و هم در خارج از آن را منکر شد. او به اشتباهِ پرودون گرفتار شد که به جای جستجوی پایهی واقعیِ آژیتاسیونِ خود در عناصرِ بالفعلِ جنبشِ طبقاتی، خواستارِ تعیینِ مسیری برای آن جنبش بود که با دستورالعملی دگماتیک مشخص میگردید.
بیشترِ آنچه را که اکنون پس از وقوع بیان میکنم، همان زمان که لاسال در سال ۱۸۶۲ به لندن آمد و از من خواست که همراه با او رهبریِ جنبشِ جدید را برعهده بگیرم، برایش پیشبینی کرده بودم.
شما خود به خوبی بنابر تجربهی شخصی از تفاوت میان جنبش فرقهای و جنبش طبقاتی باخبرید. فرقه، دلیل وجودی و نقطهی افتخار خود را نه در آنچه با جنبشِ طبقاتی شریک است، بلکه در شعار ویژهای که آن را از جنبش متمایز میسازد، جستجو میکند. به این ترتیب، زمانی که در هامبورگ پیشنهادِ برگزاریِ کنگرهای برای تأسیس اتحادیههای کارگری را دادید، تنها با تهدید به استعفا از سِمَتِ ریاست توانستید مخالفتِ فرقهگرایان را فرو بنشانید. همچنین ناچار شدید شخصیتی دوگانه به خود بگیرید و از یک سو به عنوان رهبر فرقه و از سوی دیگر به عنوان نماینده جنبش طبقاتی عمل کنید.
انحلالِ انجمنِ عمومیِ کارگرانِ آلمان فرصتی به شما داد تا گامی بزرگ به جلو بردارید و اعلام و در صورت لزوم ثابت کنید که مرحلهی جدیدی از توسعه فرا رسیده و جنبشهای فرقهای اکنون آمادهاند تا در جنبشِ طبقاتی ادغام شوند و به تمام «ایسمها» پایان دهند. با توجه به محتوای واقعی فرقه، مانند تمام فرقههای کارگریِ پیشین، این محتوا به عنوان عنصری غنابخش واردِ جنبشِ عمومی میشد. با این حال، شما در واقع خواستارِ این شدید که جنبش طبقاتی خود را به زیرمجموعهی جنبشِ فرقهای خاصی بدل کند. مخالفان شما از این نتیجه گرفتند که شما قصد دارید به هر قیمتی «جنبشِ کارگریِ خود» را حفظ کنید.
[...] در مورد پیشنویس اساسنامهها، من آنها را اصولاً نامناسب میدانم، و معتقدم که در زمینهی اتحادیههای کارگری به اندازهی همهی معاصرانِ خود تجربه دارم. بدون اینکه وارد جزئیات بیشتری شوم، تنها به این اشاره میکنم که سازماندهیِ مرکزگرایانه، هرچند برای جوامع مخفی و جنبشهای فرقهای مناسب است، با ماهیتِ اتحادیههای کارگری در تضاد است. اگر هم ممکن بود — که من آن را کاملاً ناممکن اعلام میکنم — مطلوب نمیبود، بهویژه در آلمان. در اینجا، جایی که کارگر از کودکی بهگونهای بوروکراتیک تحت کنترل درمیآید، جایی که او به اقتدار و کسانی که بالاتر از او هستند باور دارد، مهمترین چیز این است که به او بیاموزیم چگونه خود بهگونهای مستقل گام بردارد.
[...] من به شما قول میدهم که در هر شرایطی بیطرفی را که وظیفهام است رعایت کنم. از طرف دیگر، نمیتوانم قول دهم که روزی، بهعنوان نویسندهای مستقل — به محض آنکه احساس کنم که بهطور قطع به سودِ جنبش کارگری است — خرافهی لاسالی را بهگونهای علنی نقد نکنم، همانگونه که در زمان خود با خرافهی پرودونی برخورد کردم.
#کارل_مارکس
@SocialistL
به تاریخ سیزدهم اکتبر ۱۸۶۸
لاسال نیز مانند هر کسی که مدّعیست برای رنجِ تودهها دارویی معجزهآسا در جیب خود دارد، از همان ابتدا به آژیتاسیونِ خود رنگی مذهبی و فرقهگرایانه داد. در واقع، هر فرقهای مذهبیست. و تنها به این دلیل که او بنیانگذار یک فرقه بود، هرگونه ارتباطِ طبیعی با جنبشهای پیشین، هم در آلمان و هم در خارج از آن را منکر شد. او به اشتباهِ پرودون گرفتار شد که به جای جستجوی پایهی واقعیِ آژیتاسیونِ خود در عناصرِ بالفعلِ جنبشِ طبقاتی، خواستارِ تعیینِ مسیری برای آن جنبش بود که با دستورالعملی دگماتیک مشخص میگردید.
بیشترِ آنچه را که اکنون پس از وقوع بیان میکنم، همان زمان که لاسال در سال ۱۸۶۲ به لندن آمد و از من خواست که همراه با او رهبریِ جنبشِ جدید را برعهده بگیرم، برایش پیشبینی کرده بودم.
شما خود به خوبی بنابر تجربهی شخصی از تفاوت میان جنبش فرقهای و جنبش طبقاتی باخبرید. فرقه، دلیل وجودی و نقطهی افتخار خود را نه در آنچه با جنبشِ طبقاتی شریک است، بلکه در شعار ویژهای که آن را از جنبش متمایز میسازد، جستجو میکند. به این ترتیب، زمانی که در هامبورگ پیشنهادِ برگزاریِ کنگرهای برای تأسیس اتحادیههای کارگری را دادید، تنها با تهدید به استعفا از سِمَتِ ریاست توانستید مخالفتِ فرقهگرایان را فرو بنشانید. همچنین ناچار شدید شخصیتی دوگانه به خود بگیرید و از یک سو به عنوان رهبر فرقه و از سوی دیگر به عنوان نماینده جنبش طبقاتی عمل کنید.
انحلالِ انجمنِ عمومیِ کارگرانِ آلمان فرصتی به شما داد تا گامی بزرگ به جلو بردارید و اعلام و در صورت لزوم ثابت کنید که مرحلهی جدیدی از توسعه فرا رسیده و جنبشهای فرقهای اکنون آمادهاند تا در جنبشِ طبقاتی ادغام شوند و به تمام «ایسمها» پایان دهند. با توجه به محتوای واقعی فرقه، مانند تمام فرقههای کارگریِ پیشین، این محتوا به عنوان عنصری غنابخش واردِ جنبشِ عمومی میشد. با این حال، شما در واقع خواستارِ این شدید که جنبش طبقاتی خود را به زیرمجموعهی جنبشِ فرقهای خاصی بدل کند. مخالفان شما از این نتیجه گرفتند که شما قصد دارید به هر قیمتی «جنبشِ کارگریِ خود» را حفظ کنید.
[...] در مورد پیشنویس اساسنامهها، من آنها را اصولاً نامناسب میدانم، و معتقدم که در زمینهی اتحادیههای کارگری به اندازهی همهی معاصرانِ خود تجربه دارم. بدون اینکه وارد جزئیات بیشتری شوم، تنها به این اشاره میکنم که سازماندهیِ مرکزگرایانه، هرچند برای جوامع مخفی و جنبشهای فرقهای مناسب است، با ماهیتِ اتحادیههای کارگری در تضاد است. اگر هم ممکن بود — که من آن را کاملاً ناممکن اعلام میکنم — مطلوب نمیبود، بهویژه در آلمان. در اینجا، جایی که کارگر از کودکی بهگونهای بوروکراتیک تحت کنترل درمیآید، جایی که او به اقتدار و کسانی که بالاتر از او هستند باور دارد، مهمترین چیز این است که به او بیاموزیم چگونه خود بهگونهای مستقل گام بردارد.
[...] من به شما قول میدهم که در هر شرایطی بیطرفی را که وظیفهام است رعایت کنم. از طرف دیگر، نمیتوانم قول دهم که روزی، بهعنوان نویسندهای مستقل — به محض آنکه احساس کنم که بهطور قطع به سودِ جنبش کارگری است — خرافهی لاسالی را بهگونهای علنی نقد نکنم، همانگونه که در زمان خود با خرافهی پرودونی برخورد کردم.
#کارل_مارکس
@SocialistL
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بورژوازی یا آویزان مذهب می شود و آنرا وسیله انقیاد و سرکوب قرار می دهد و یا اگر صورت ضد مذهبی به خود بگیرد با فاشیسمی عریان وارد گود می شود. در عصر ما امکان بسیج عمومی با مذهب کمرنگتر گشته است، در نتیجه بورژوازی برای دور جدید سرکوب از فاشیسم عریان بهره می برد.
می توان گفت حکومت مذهبی و حکومت ضد مذهبی جامعه بورژوازی هر دو از المنت های مشابه استفاده می کنند و هر دو خواستار یکدست کردن جامعه و سرکوب اندیشه هستند . در حکومت مذهبی با تاکید به مذهب رسمی دست به سرباز گیری در میان مؤمنان می زند و در حکومتی که دیگر توان استفاده از مذهب نمانده است، فاشیسم مدرن و عریانش را به میدان می آورد.
جامعه ای مدرن که مذهب توانایی خودش را در بسیج حول سرکوب و خفقان از دست داده است، فاشیسم که حتی می تواند ظاهری ضد مذهبی هم به خود بگیرد، این وظیفه را به انجام می ر ساند.
افغانستیزی، زن ستیزی، کارگر ستیزی، چپ ستیزی همه از مختصات چنین فاشیسمی است که هم اکنون هم جمهوری اسلامی از آن بهره می برد و یک حکومت غیرمذهبی فاشیستی هم می تواند، روی همین ویژگیها دست به مانور سیاسی بزند و سرکوب را پیش ببرد.
@SocialistL
می توان گفت حکومت مذهبی و حکومت ضد مذهبی جامعه بورژوازی هر دو از المنت های مشابه استفاده می کنند و هر دو خواستار یکدست کردن جامعه و سرکوب اندیشه هستند . در حکومت مذهبی با تاکید به مذهب رسمی دست به سرباز گیری در میان مؤمنان می زند و در حکومتی که دیگر توان استفاده از مذهب نمانده است، فاشیسم مدرن و عریانش را به میدان می آورد.
جامعه ای مدرن که مذهب توانایی خودش را در بسیج حول سرکوب و خفقان از دست داده است، فاشیسم که حتی می تواند ظاهری ضد مذهبی هم به خود بگیرد، این وظیفه را به انجام می ر ساند.
افغانستیزی، زن ستیزی، کارگر ستیزی، چپ ستیزی همه از مختصات چنین فاشیسمی است که هم اکنون هم جمهوری اسلامی از آن بهره می برد و یک حکومت غیرمذهبی فاشیستی هم می تواند، روی همین ویژگیها دست به مانور سیاسی بزند و سرکوب را پیش ببرد.
@SocialistL