Forwarded from |نازِمُطلق| 🇵🇸 (•میثمعلی•)
چهار سال دوم ریاست جمهوری؟!
نه، فقط شهادت!
نه، فقط شهادت!
Forwarded from حرفتو ناشناس بزن
https://www.tg-me.com/Sharhe_Eshgh/17069
اگر اشتباه نکنم من سال های ۹۴ تا ۹۸ زیاد حرم امام رضا میرفتم و اتفاقی از کنار آقای رییسی رد میشدم. اون زمان تولیت آستان قدس بودن. خیلی عادی بین مردم راه میرفتن و عادی بود دیدنشون. حتی بهشت ثامن هم یادمه رفتیم برای زیارت قبر یکی از شهدا که اتفاقی ایشون هم پایین بودن. خاکی و بی ریا..
اگر اشتباه نکنم من سال های ۹۴ تا ۹۸ زیاد حرم امام رضا میرفتم و اتفاقی از کنار آقای رییسی رد میشدم. اون زمان تولیت آستان قدس بودن. خیلی عادی بین مردم راه میرفتن و عادی بود دیدنشون. حتی بهشت ثامن هم یادمه رفتیم برای زیارت قبر یکی از شهدا که اتفاقی ایشون هم پایین بودن. خاکی و بی ریا..
Telegram
•| شرحِــ🇵🇸ــعـشـق |•
.
همسایههاتون و دریابید!
همیشه زود دیر میشه..
#دردنوشت
.
همسایههاتون و دریابید!
همیشه زود دیر میشه..
#دردنوشت
.
بهنامخدایحُسِیْن
وسلامخدابهمنتقمِخونِ
حُسِیْنعلیهالسلام..
وسلامخدابهمنتقمِخونِ
حُسِیْنعلیهالسلام..
ولی آدمای معتقدی که بخاطر پیج و موقعیت و هر دلیلی تو فضای مجازی، واکنشی به حادثه نشون ندادن یادمون میمونه!
•| شرحِــ🇵🇸ــعـشـق |•
موقعیت مهدی – •| شَـرحِــــ ـــعِــشــق |•
صدای (حاجآقا! هارداسان؟!) تو گوشم میپیچه و بعدش این ترک پلی میشه..
بهنامخدایحُسِیْن
وسلامخدابهمنتقمِخونِ
حُسِیْنعلیهالسلام..
وسلامخدابهمنتقمِخونِ
حُسِیْنعلیهالسلام..
.
شب و روز برایش معنی نداشت.
برایش خواب معنا نداشت.
با کلمه استراحت بیگانه بود
حاضر بود پول بدهد و
زمان بخرد و باز کار کند
از دستش شاکی میشدم و
میگفتم احمد چقدر خودت را خسته میکنی
کمی بخواب استراحت کن
جواب میداد ما یه عمری
زحمت کشیدیم که حکومت اسلامی بشه،
حالا بگیریم بخوابیم؟!
بعداً اونقدر بخوابم که دندههام خاک بشه..
- عقربههای جامانده (زندگینامه داستانی شهید احمد فرگاه)
سمانه خاکبازان
#کتابچه
#شرحعشق
.
شب و روز برایش معنی نداشت.
برایش خواب معنا نداشت.
با کلمه استراحت بیگانه بود
حاضر بود پول بدهد و
زمان بخرد و باز کار کند
از دستش شاکی میشدم و
میگفتم احمد چقدر خودت را خسته میکنی
کمی بخواب استراحت کن
جواب میداد ما یه عمری
زحمت کشیدیم که حکومت اسلامی بشه،
حالا بگیریم بخوابیم؟!
بعداً اونقدر بخوابم که دندههام خاک بشه..
- عقربههای جامانده (زندگینامه داستانی شهید احمد فرگاه)
سمانه خاکبازان
#کتابچه
#شرحعشق
.
•| شرحِــ🇵🇸ــعـشـق |•
. شب و روز برایش معنی نداشت. برایش خواب معنا نداشت. با کلمه استراحت بیگانه بود حاضر بود پول بدهد و زمان بخرد و باز کار کند از دستش شاکی میشدم و میگفتم احمد چقدر خودت را خسته میکنی کمی بخواب استراحت کن جواب میداد ما یه عمری زحمت کشیدیم که حکومت اسلامی…
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
•| شرحِــ🇵🇸ــعـشـق |•
. شب و روز برایش معنی نداشت. برایش خواب معنا نداشت. با کلمه استراحت بیگانه بود حاضر بود پول بدهد و زمان بخرد و باز کار کند از دستش شاکی میشدم و میگفتم احمد چقدر خودت را خسته میکنی کمی بخواب استراحت کن جواب میداد ما یه عمری زحمت کشیدیم که حکومت اسلامی…
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کتاب هدیه حاجخانوم بود. وقتی رفته بودیم منزلشون، خودشون و همسر شهیدشون رو به قدر یه عکس شهید که سر در کوچه ست میشناختم. غافل از اینکه منیرهخانومِ قصه، رویاهای ما رو زندگی کرده بود.
وقتی یکی از همراهامون پرسیدن حاجخانوم تنهایین؟ فوری گفتن نه! خدا هست، شهید هست. تنها نیستم.
تعریف کردن که وقتی پدربزرگم تو بستر افتادن بقیه سختشون بود کاراشون و انجام بدن! من پیشقدم شدم و به خدا گفتم من به عزیزم خدمت میکنم و پرستاریشون و میکنم در عوض بهترین همسر رو میخوام تا اینکه خدا احمدآقا رو سر راهم آورد.