°
تو با کدام زبان صدایم میزنی
سکوت تو را لمس میکنم
به من که نگاه میکنی
به لکنت میافتم
زبان عشق سکوت میخواهد
زبان عشق واژهای ندارد
غربت ندارد..
#نزار_قبانی
تو با کدام زبان صدایم میزنی
سکوت تو را لمس میکنم
به من که نگاه میکنی
به لکنت میافتم
زبان عشق سکوت میخواهد
زبان عشق واژهای ندارد
غربت ندارد..
#نزار_قبانی
#عاشقانه هایم برای تو 😍
@eshghonalee
اگه دلتنگشی بیا اینجا👇😔
@dep_txt_music
#متنهای مفهومی و دلنوشته ها👍
@zehnmriiz
@eshghonalee
اگه دلتنگشی بیا اینجا👇😔
@dep_txt_music
#متنهای مفهومی و دلنوشته ها👍
@zehnmriiz
°
نفس هایت، ریخته در دامن صبح...
عطرِ چشم هایِ تو در هواست...
لبخند می زنی...
آسمان خیس از کلماتت...
لبانم را می بوسد...
یک جرعه عشق دامنگیر دلم...
تا هنگامه ی زیبایی ات...
و زمین رقص کنان ...
نامت را باران می گذارد...
عرفان_یزدانی
نفس هایت، ریخته در دامن صبح...
عطرِ چشم هایِ تو در هواست...
لبخند می زنی...
آسمان خیس از کلماتت...
لبانم را می بوسد...
یک جرعه عشق دامنگیر دلم...
تا هنگامه ی زیبایی ات...
و زمین رقص کنان ...
نامت را باران می گذارد...
عرفان_یزدانی
°
آنقدر دوستت دارم
که هر چه بخواهی همان را بخواهم
اگر بروی شادم
اگر بمانی شادتر
تو را شادتر می خواهم !
با من یا بی من
و این همان عشق است ...
عشق همین تفاوت است
همین تفاوت که به مویی بسته است
و چه بهتر که به موی تو بسته باشد!
خواستن تو تنها يک مرز دارد
و آن نخواستن توست!!
#پابلو_نرودا
آنقدر دوستت دارم
که هر چه بخواهی همان را بخواهم
اگر بروی شادم
اگر بمانی شادتر
تو را شادتر می خواهم !
با من یا بی من
و این همان عشق است ...
عشق همین تفاوت است
همین تفاوت که به مویی بسته است
و چه بهتر که به موی تو بسته باشد!
خواستن تو تنها يک مرز دارد
و آن نخواستن توست!!
#پابلو_نرودا
دوست داشتن بی حدم را
ابراز کردم به او
و بهانهی رفتن را
ندانستم
خودم دادم به دستش ...!
#حمیدرضا_عبداللهی❣
ابراز کردم به او
و بهانهی رفتن را
ندانستم
خودم دادم به دستش ...!
#حمیدرضا_عبداللهی❣
#عاشقانه هایم برای تو 😍
@eshghonalee
اگه دلتنگشی بیا اینجا👇😔
@dep_txt_music
#متنهای مفهومی و دلنوشته ها👍
@zehnmriiz
@eshghonalee
اگه دلتنگشی بیا اینجا👇😔
@dep_txt_music
#متنهای مفهومی و دلنوشته ها👍
@zehnmriiz
دیدی یه وقتایی دنبال متن قشنگ میگردی که استوری کنی :)))🤍 اینجا معدنشه ؛
@shernabbbb
@shernabbbb
°
نفس های تو،
می پیچد در هوای صبح!
آفتاب را به آغوش می کشد!
بامدادِ روشنِ چشم هایت،
در من طلوع می کند
و من خورشیدی، که
سپیده را از پیشانی ات،
با بوسه ای داغ بر می دارم ...
#عرفان_یزدانی
نفس های تو،
می پیچد در هوای صبح!
آفتاب را به آغوش می کشد!
بامدادِ روشنِ چشم هایت،
در من طلوع می کند
و من خورشیدی، که
سپیده را از پیشانی ات،
با بوسه ای داغ بر می دارم ...
#عرفان_یزدانی