Telegram Web Link
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نسخه الکترونیکی
*هفته نامه نسیم جنوب*
سال بیست و هفتم
شماره ۱۰۹۴

🌺🌺🌺🌺
*نسیم جنوب، دیرپاترین نشریه تاریخ بوشهر*

زبادِ جنوبی در آمد نسیم
دل رهروان رست زاندوه و بیم (نظامی)

تلفن تماس و ارسال مطلب از طریق واتساب:
۰۹۱۷۷۷۲۳۹۰۹

@Saeed_Maadani
نسیم جنوب ۱۰۹۴
823.7 KB
نسیم جنوب ۱۰۹۴نسخه الکترونیکی
*هفته نامه نسیم جنوب*
سال بیست و هفتم
شماره ۱۰۹۴

🌺🌺🌺🌺
*نسیم جنوب، دیرپاترین نشریه تاریخ بوشهر*

زبادِ جنوبی در آمد نسیم
دل رهروان رست زاندوه و بیم (نظامی)

تلفن تماس و ارسال مطلب از طریق واتساب:
۰۹۱۷۷۷۲۳۹۰۹

@Saeed_Maadani
Forwarded from بیا برویم بُخارا (بُخارا (بیا برویم‌ بُخارا))
آی مهرماه! هیجان های قشنگت پیدا نیست

مهرماه که می آید فقط تابستان نمی شکند تا آفتاب دور برود و گرما به نیمسال تبعید. مهرماه نوروز دیگری است اما زمانش فرق می کند. ماه چشیدن مزه خواب و جستجوی لباسی گرم در آغاز فصلی سرد. ماهِ کفش های تنگ، شلوارهای کوتاه، جوراب های سوراخ و موهای بلند.
مهرماه فصل گریه های هم قشنگ است با خاطراتی برای گفتن و شنیدن. می آید و تا بهار می ماند و با پایانی مهیج تر از آغاز می رود. مهرماه اتفاق نادری است که سالی یکبار می افتد با امواج ادامه دار پاییز که زندگی وارد دو بامانع می شود و هر مرحله مستلزم گذشتن از گردنه ای تا اینکه آنقدر زندگی در خانه و اداره و جاده و ماشین دشوار و دلگیر و تکراری و تکه تکه می شود که می گوییم یاد گریه های مهرماه به خیر با آن همه لذت بخشی و آرامش. چقدر سبکمان می کرد و خوابش چقدر سنگین بود.
هر نسلی مهرماه خودش را دارد. از چوب و فلک و ترکه و شیلنگ و سیلی تا رسیده به اکنون یعنی مالش روانی! آموزش هم از فهم و درک و دانش رسیده به تکرار تکرارها و نمره گرفتن منهای فهم و  مهارت. آن وقتها اگر فرد به اهداف تحصیلی و  شغلی نمی رسید حداقل تفاوت رفتارش با آدمی فاقد تجربه آموزشی تابلو بود. با پایان امتحان و کسب نمره دانسته های دانش آموز به پایان نمی رسید و همه آموخته هایش با چند علامت روی کاغذ جا نمی ماند. رفوضه هم رفوضه های قدیم که باید عمری بار سنگین این مفهوم را به دوش می کشیدند.
هرچه پیشرفت! کردیم حال و هوای مهرماه بیشتر به وزش پاییزی اش  محدود شد. دانایی و مهارت از سکه افتاد و مدرک گرایی جا را بر اهداف آموزشی دیگر تنگ کرد. همین است که مؤسسات کپی مدرک حرص و ولع جوش دادن معامله با متقاضیان کسب مدرک را دارند. آموزش و پرورش از کالایی نمادین و تغییر دهنده شخصیت و شکل دهنده به رفتار به دستگاه تولید مدرک تبدیل شده است. هرچند آرم شرکت های «صدور» مدرک فرق دارد ولی همه در عبارت مهم «فاقد هرگونه ارزش دیگر» مشترکند!
نمی دانیم روزگار برای نسل فردا چه خوابی دیده اما دو چیز کم دارند، یکی خیال پردازی و دیگری خاطره اندوزی. در مقابل اهداف متعالیی! چون تحصیلات عالی و شغل مهم و درآمد بالا، تاکید بر این دو بُعد به نظر پیش پا افتاده است. اما آدمها قبل از هرچیز باید همدم و همدرد خود باشند تا شرایط دشوار را تاب آورند و چاه تنهایی را پر کنند و از عهده مدیریت ملال برآیند. آموزش و پرورش به جای گسترش تخیل و تنوع بخشی به خاطره اندوزی به تکرار مفاهیم و عبارات ملال آور روی آورده است و در این مسابقه هر کسی «دانش» بیشتری دارد مُهر نخبه باهوشِ موفق بر کارنامه اش می کوبند. غافل از اینکه دانش سطحی ترین لایه دانایی است و چه بسا دانش یک دستگاه یا هارد ذخیره از همه اندوخته های عمرانه هر دانش آموز بی تحلیل فراتر می رود. آمیختن تخیل و خاطره و دانش و مهارت، به نسل فردا همزیستی مسالمت آمیز می آموزد و تمرینی برای تحمل سنگینی بارِ بودن و دیگرانِ متفاوت است.
دستاوردهای مهرماه به سرعت به سمت کپی های تقلبی می رود که اصلی ندارند. دانش آموزان در حال تبدیل شدن به رباتهای فشار دهنده دکمه و تکنولوژی های جایگزین انسان اند و این مسأله آموزش و پرورش را از محتوا خالی تر می کند. گویی مخاطب کتابها به جای انسان خلاق، ماشینی سرد و بی احساس است که می خواند، حفظ می کند و امتحان می دهد و از حافظه اش پاک می کند  تا برای دریافت حفظیات بعدی و  غلبه بر مانع دیگری به نام آزمون آماده شود.
از هر کجا جلوی این روند معیوب ادامه دار که ذهن و روان و جسم و جان و خیال و خاطره را درگیر می کند گرفته شود، دانسته های نسل فردا متنوع تر و رنگارنگ تر است و تا نقدی آسیب شناسانه در حوزه فرهنگ عمومی و رسمی انجام نگیرد این کپی های متقلبانه از دبستان تا دانشگاه تکثیر می شود. خصوصی و عمومی و دولتی و غیردولتی هم ندارد، همه از طریق شیوه های پیش پا افتاده آموزشی با محور‌یت حفظیات، آلوده  کمیت گرایی برای دریافت مدرک تا نیل به شغل مهم و درآمد بالا هستند. ما به جای تربیت دانش آموزان متفکر و کنترل  کننده تکنولوژی، ربات‌هایی تولید می کنیم که مقهور تکنولوژی اند و هر بیان احساس و تحلیل را با شکلکی نمایش می دهند.

https://www.tg-me.com/bokhara1974
🔺محمود حکیمی (۹ شهریور ۱۳۲۳ – ۳۰ شهریور ۱۴۰۳)🔺

نویسنده‌ای که در خاطره‌ی نوجوانی جاماند
(یادداشت)

سعید معدنی

دیروز ۳۰ شهریور خبر رسید که محمود حکیمی درگذشت. این خبر من و شاید بخشی از هم‌نسل‌های ما را به سالهای دور سال منتهی به انقلاب و اوایل دهه ۶۰ برد.....

ادامه‌ی یادداشت👇👇

#سعید_معدنی
#محمود_حکیمی
#حسن_رمضانی
#معلمی
#نوجوانی

@Saeed_Maadani
نویسنده‌ای که در خاطره‌ی نوجوانی جاماند

سعید معدنی

دیروز ۳۰ شهریور خبر رسید که محمود حکیمی درگذشت. این خبر من و شاید بخشی از هم‌نسل‌های ما را به سالهای دور سال منتهی به انقلاب و اوایل دهه ۶۰ برد.

ما نسلی بودیم که برخی از معلمان ما مارکسیست و یا برخی مذهبی روشنفکر بودند و فضای باز سالهای پیش و پس‌از انقلاب اجازه می‌داد که راحت تر و به‌دور از ترس از ساواک سر کلاس و یا در محوطه مدرسه با دانش آموزان علاقه‌مندبه مباحث سیاسی، اجتماعی و فرهنگی صحبت کنند.

اولین کسی که کتابی از محمود حکیمی به من معرفی کرد و گفت متناسب با سن شماست، آقای رمضانی دبیر زیست شناسی بود. او فارغ‌التحصیل دانشگاه مشهد، آدمی روشن با یک نگرش ظریف مذهبی بود. در آن زمان سعی می‌کرد همچون بازرگان و سحابی و دیگران استدلال و توجیحاتی علمی برای حقانیت دین داشته باشد. ایشان بود که کتابی مثل " خلقت انسان" یدالله سحابی را هم به ما معرفی کرد.کتابی که در صدد توجیه دینی خلقت آدم و تحلیل و تفسیر دینی از نظریه داروین بود. البته فهم کتاب در آن زمان کمی ثقیل بود.

بدین ترتیب پس از معرفی اولین کتاب محمود حکیمی چند کتاب دیگر در قالب قصه از ایشان خواندم. حکیمی در آن سالها سی و اندی سن داشت و شهرتی به هم زده بود و آثارش به ویژه آثار داستانی‌اش خوانندگان زیادی داشت. او سعی می کرد مفاهیم و ارزش های دینی را در قالب روایت و داستان معرفی کند. در آن زمان که بسیاری از کتاب های قصه دیگران- مثل ر. اعتمادی- مشحون از سکس و عاشقانه‌ها و روایت جنسی بود تا خواننده پیگیر داستان باشد، برعکس، آثار حکیمی کاملا بهداشتی و استرلیزه و مناسب برای نوجوانانی از خانواده‌های مذهبی و سنتی بود . آنجایی هم که شخصیت زن و مرد داستان باهم عاشقاته قدم می‌زدند و یا سخن و احساس عاشقانه پاک داشتتد، در میانه یا آخر داستان متوجه می‌شدی که یا زن و شوهرند یا باهم نامزد هستند!

در آن سالها چند کتاب معدود از ایشان خواندم. تقریبا با ورود به دانشگاه دیگر آثار ایشان را نخواندم. ولی همیشه در گوشه ذهن‌ام هرازگاهی زنده می‌شد، چرا که ایشان از جمله افرادی بود که بخشی از نسل ما را با کتاب و کتابخوانی آشنا کرد. او بعدها همچنان کار کرد و کتاب نوشت و آثار فراوانی چاپ کرد. اما طی دهه های پس از انقلاب ذائقه‌ی نسل ها هم عوض شد و کتاب هایی با آن سبک سیاق و تم مذهبی دیگر چندان استقبال نمی شد.

یک خاطره کوچک هم ته ذهن‌ام هست در سال ۶۵-۶۶ بود همکلاسی‌ دانشگاهی ام - که بعد ها روزنامه نگار شد - گفت که دوستانش به دیدار محمود حکیمی رفته‌اند اما ظاهرا برخوردش مثل کتاب‌هایش صمیمی نیست!

این یادداشت کوتاه فقط ادای دینی به محمود حکیمی که بخشی از خاطرات عاطفی دوره نوجوانی بود و همچنین ادای دینی بود به آقای رمضانی دبیر زیست شناسی که در دنیای قدیم از آن جمله معلمانی بودند که در کنار تدریس، نقش معلمی به معنای واقعی داشته و اندیشه دانش آموزان را هم هدایت می کردند و ذهن‌ها را کنجکاو و جستجوگر بار می آوردند. یاد و نام هر دو گرامی باد.

۳۱ شهریور ۱۴۰۳

#سعید_معدنی
#محمود_حکیمی
#حسن_رمضانی
#معلمی
#نوجوانی

@Saeed_Maadani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سال‌ها از درون تونل‌ها
هفت خوان را گذشت و نان آورد
اوکه نانش همیشه آجر بود
باز نان را به نرخ جان آورد
*
زیر کوهی که سنگ می‌بارید
کوره کوره دوباره آتش شد
در میان زغال‌ها می سوخت
قصه‌ی تلخ یک سیاوش شد
*
تا که نانش حلال‌تر باشد
در دل کوه‌ها خطر می‌کرد
با حقوقی که هی عقب افتاد
زندگی را همیشه سر می کرد
*
از فروش زغال‌ها اما
سهم او سفره‌های خالی بود
هیچکس هم به داد او نرسید
زندگی عین بی خیالی بود
*
کوه را عاشقانه می‌فهمید
کوه پژواک  لحظه‌هایش بود
کوه آواز خسته‌اش هر روز
کوه آئینه‌ی صدایش بود
***
زیر آوار، بی‌صدا جان داد
او که نانش همیشه آجر بود
او که وقتی به خانه بر می گشت
دلش از دست دیگران پر بود

شاعر: موسی عصمتی 


#فاجعه
#معدن
#طبس
#معدنچیان_طبس

@Saeed_Maadani
نام خانوادگی من "معدنی" است
(با یادی از کشته شدگان معدن طبس)

سعید معدنی

ما از نسل ساکنان روستایی در شهرستان ساوجبلاغ استان البرز به نام هیو( Heave) هستیم. از حدود دویست سال پیش مناطق کوهستانی اطراف روستا محل استخراج زغال‌سنگ بود. حتی در آن سالهای دور ردپایی از حضور کارفرمایان خارجی - احتمالا فرانسوی - هم در آنجا دیده می‌شود. مردم روستا یا کشاورزی می‌کردند و یا خوش‌نشین بودند و یا در کار سخت و ترسناک معدن بودند. یکی از آشنایان که قریب به ۸۰ سال سن دارد تعریف می‌کند در نوجوانی هر روز صبح وقتی برای کار وارد تونل معدن می‌شدیم شهادتین را می‌خواندیم. زیرا معدن آن زمان آنقدر ناامن بود که معلوم نبود غروب سالم به خانه برمی‌گردیم یا نه. آنهایی که بعداز عمری کار در معدن زنده می‌ماندند در آخر عمر از بیماری‌های گوناگون تنفسی رنج برده و یا به خاطر کار در نقاط نمناک دچار رماتیسم می شدند.

رونق کار این معادن در آن منطقه به دهه ۴۰ و قبل آن بر می‌گردد. جلال آل احمد هم در کتاب اورازان ( تک نگاری یکی از روستاهایی طالقان) به معادن هیو اشاره می‌کند. اما بعدها به دو دلیل این معادن از رونق افتادند. یکی ایجاد کارخانه‌های متعدد در آن منطقه در دهه ۱۳۴۰ و ۵۰ شمسی و رفتن کارگران معادن به این کارخانه‌ها بود که کارکردن در کارخانه‌ها در مقابل کار جانفرسای معدن نوعی زنگ تفریح بود و دیگری در دسترس قرار گرفتن سوخت‌های نو مثل نفت و گاز و برق در منازل که به تدریج از مصرف عمومی زغال کاسته شد و این کالا امروزه فقط در بخش صنعت کاربرد دارد. هنوز هم شاید چند معدن در آن منطقه فعال باشند.

وجه تسمیه نام خانوادگی معدنی ما به همین دلیل است و بخشی از مردم روستای هیو نام خانوادگی‌شان را از واژه‌ی معدن و مشتقات آن گرفته‌اند. ما معدنی هستیم برخی دیگر معدنی‌پور، معدندار، معدن‌کن، معدن زاده، معدنکار ، معدن نشین، معدن شکاف، معدنچی، معدن نژاد، و....

ما داستان‌های غم‌انگیز زیادی از فجایع معدن در قدیم شنیده‌ایم. بخصوص به دلیل ضعیف بودن تکنولوژی قبل از دهه سی و چهل، مرگ‌ها و جراحات بدنی به خاطر ریزش معادن زیاد بوده است. هرگاه خبر از مرگ کارکنان معادن در ایران و جهان - مثل فاجعه معدن طبس و کشته شدن مظلومانه کارگران- می‌آید ما یاد قدیمی‌ها و سختی های کار در معادن میفتیم که بزرگان ما تعریف می کردند.

آنطور که افراد مسن تعریف می کنند، در اوایل دهه چهل یک معدنچی در زیر آوار معدن مدفون می شود. هرچقدر تلاش می کنند نمی‌توانند جسد را بیرون بکشند‌. در آخر روحانی محل مجبور می شود در کنار همان کوه حاضر شود و نماز میت را بخوانند و با او خدا حافظی کنند.

کوههای اطراف روستای ما مخزن زغال سنگ بود. روال به این شکل بود که دو نفر و یا یک نفر به تنهایی با بررسی مختصر خاک و با حدس و گمان فکر می کرد شاید اینجا معدن زغال باشد. شروع می کرد به کندن اگر به رگه های امید به زغال می رسید چند نفری را خبر می کرد تا با هم زغال را استخراج و بهره برداری کنند تا زندگی شان رونقی بگیرد اما گاهی به آب برخورد می‌کردند و یا گاهی به گازهای خفه کننده می‌رسیدند و کار را رها می‌کردند. در اغلب اوقات معدن ریزش می‌کرد و ما حکایت های فراوانی از تهور و بی‌باکی و ایثار معدنچیان شنیده‌ایم که برای نجات همکاران خود چه خطرهایی را به جان خریده‌اند.

یکی از دوستان صمیمی‌ام تعریف می‌کرد یکبار در کودکی با پدرش به دامنه کوه که سه - چهار کیلومتری از روستا دور بود می‌روند. پدر حدس می‌زند آنجا زغال باشد. با همان ابزار آلات ساده بیل و کلنگ شروع به کندن کوه می‌کند، اما بعد از چند روز کار، بخشی از ورودی معدن ریزش می کند و پدر در پشت انبوه سنگ و خاک محبوس می‌ شود. دوست من که کودک ۱۱-۱۲ ساله و تنها در بیرون معدن ایستاده بود می‌گفت "من به سختی گریه می کردم و می‌خواستم به طرف روستا بروم و کمک بیاورم اما راه دور بود. از معدن دور می شدم اما دلم شور می‌زد دوباره به دهانه معدن بر می‌گشتم و صدای ضعیف پدر را می شنیدم". در یکی از این رفت و برگشتن ها بود که می بیند پدرش جای دیگری را کنده و خود را نجات داده است.

از این حکایت های تلخ و غم‌انگیز فراوان نقل میکردند و نقل می‌کنند که حتی گاهی بر اثر تکرار عادی شده‌اند. البته امروزه بندرت کسی از اهالی را می‌شناسم که در کار معدن باشد و اکثرا به کارهای دیگری مشغولند. کار معدن کار دست و پنجه نرم کردن هر روزه و هر لحظه با مرگ است. برخی بر این باور بودند که معدنچی که در دل معدن می ‌میرد مسقیم به بهشت می رود زیرا در این جهان رنج‌های خود را کشیده است.کارگری در معدن کار در جهنم است که هر روز تکرار می‌شود. بگذریم که که به آنها ظلم فراوان می شود و حقوق و مواجب شان نسبت به سختی و ریسک کارشان بسیار ناچیز است.

دوم مهرماه ۱۴۰۳

#سعید_معدنی
#معدنچی
#زغال‌سنگ
#مرگ
#رنج
#فقر

@Saeed_Maadani
هفت اقلیم (سعید معدنی) pinned «نام خانوادگی من "معدنی" است (با یادی از کشته شدگان معدن طبس) سعید معدنی ما از نسل ساکنان روستایی در شهرستان ساوجبلاغ استان البرز به نام هیو( Heave) هستیم. از حدود دویست سال پیش مناطق کوهستانی اطراف روستا محل استخراج زغال‌سنگ بود. حتی در آن سالهای دور ردپایی…»
Forwarded from Ashkan
*فراخوان ویژه تهیه پک لوازم تحریر و کفش خانواده های دارای دانش آموز معلول یکی از محروم ترین نقاط کشور*

(اوضاع معیشتی و مالی این خانواده ها نگران کننده ست و در فقر مطلق به سر می‌برند، چند خانواده هم دارای دو دانش آموز معلول هستند که نیاز بیشتری به حمایت دارند)
همه همت کنیم در حد وسع سبب شادی این دانش آموزان شویم.

برآورد پک لوازم تحریر و کفش یک میلیون تومان است.


شماره کارت نزد بانک کشاورزی به نام موسسه پایکار آدلان تاراز:

*۶۰۳۷۷۰۷۰۰۰۳۷۴۶۴۹*

*شبا:ir۹۷۰۱۶۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۹۹۹۵۱۸۳۸۹*

*شماره حساب*

*۹ ' ۹۹۵۱۸۳۸ ' ۹*

شماره تماس جهت دریافت اطلاعات بیشتر و ارسال فیش واریزی:۰۹۹۳۹۴۳۳۹۵۰

آدرس:خوزستان-شهرستان اندیکا-قلعه خواجه-روبروی اداره شیلات


*انتشار این فراخوان لطف بزرگی ست به این دانش آموزان کم توان*
Forwarded from سخنرانی‌ها
✍️ ویلیام لیون فِلپس

🖊 بگذارید میزبان بزرگان و نبوغ های همه اعصار باشیم

@sokhanranihaa
عادت خواندن یکی از بزرگترین منابع بشریت است؛ و ما از خواندن کتاب‌هایی که به خودمان تعلق دارند بسیار بیشتر از آنهایی که قرض گرفته‌ایم لذت می‌بریم. کتاب قرضی همچون مهمانی در خانه است؛ باید با دقت و ملاحظه خاصی با آن رفتار کرد. باید مراقب بود که آسیبی نبیند؛ نباید تحت سقف شما رنج ببیند. نمی‌توانید آن را بی‌احتیاط رها کنید، نمی‌توانید روی آن علامت بگذارید، نمی‌توانید صفحه‌ها را تا کنید، نمی‌توانید آن را به طریقی خودمانی استفاده کنید. و روزی، هرچند که این به ندرت انجام می‌شود، باید واقعاً آن را بازگردانید.

اما کتاب‌های خودتان به شما تعلق دارند؛ با آنها با آن نزدیکی عاطفی که رسمیت را محو می‌سازد، رفتار می‌کنید. کتاب‌ها برای استفاده‌اند، نه برای نمایش؛ نباید کتابی داشته باشید که از علامت‌گذاری روی آن یا گذاشتنش روی میز، باز باز و روی زمین‌افتاده بترسید. دلیل خوبی برای علامت‌گذاری بخش‌های مورد علاقه در کتاب‌ها وجود دارد: این عمل به شما کمک می‌کند تا گفته‌های مهم را راحت‌تر به یاد بیاورید، به‌سرعت به آنها رجوع کنید، و در سال‌های بعد، مثل بازدید از جنگلی است که روزی در آن راهی باز کرده‌اید. لذت مرور دوباره آن زمین قدیمی و به یاد آوردن هم منظره فکری و هم خود گذشته‌تان را خواهید داشت.

همه باید از جوانی شروع به جمع‌آوری کتابخانه شخصی کنند؛ غریزه مالکیت خصوصی که در انسان‌ها بنیادی است، اینجا می‌تواند با همه مزایا و بدون هیچ زیانی پرورش یابد. باید قفسه‌های کتاب خود را داشته باشید که نباید در، شیشه یا قفل داشته باشند؛ آنها باید آزاد و در دسترس دست و چشم باشند. بهترین تزئین دیوار کتاب‌هاست؛ آنها از نظر رنگ و ظاهر بسیار متنوع‌تر از هر کاغذدیواری هستند، طراحی جذاب‌تری دارند و مزیت اصلیشان این است که هر یک شخصیت جداگانه‌ای دارند؛ طوری که اگر در اتاقی در نور آتش تنها بنشینید، در میان دوستان صمیمی احاطه شده‌اید. آگاهی از اینکه آنها در دید مستقیم شما هستند هم محرک است و هم مفرح. لازم نیست همه‌شان را بخوانید. بیشتر زندگی درونی من در اتاقی می‌گذرد که شش هزار کتاب دارد؛ و پاسخ آماده‌ای برای پرسش همیشگی بازدیدکنندگان دارم: «آیا همه این کتاب‌ها را خوانده‌ای؟» «برخی از آنها را دو بار». این پاسخ هم درست است و هم غیرمنتظره.

دلبستگی من به خواندن هرگز مرا به انزوا نکشانده است. چطور ممکن است؟ کتاب‌ها از مردم‌اند، به دست مردم نوشته شده‌اند و برای مردم‌اند. ادبیات بخش جاودانه تاریخ است؛ بهترین و پایدارترین بخش شخصیت انسان. اما دوستانِ کتابی یک مزیت نسبت به دوستان زنده دارند؛ شما می‌توانید هر زمان که بخواهید از همراهی اشرافی‌ترین محافل جهان لذت ببرید. بزرگان درگذشته فراتر از دسترس فیزیکی ما هستند، و بزرگان زنده نیز معمولاً تقریباً به همان اندازه غیرقابل‌دسترسی‌اند؛ و به‌عنوانِ دوستان و آشنایان شخصی، نمی‌توانیم همیشه آنها را ببینیم. شاید در خواب باشند، یا در سفر. اما در کتابخانه شخصی، در هر لحظه می‌توانید با سقراط، شکسپیر، کارلایل، دوما، دیکنز، شاو، بری یا گالسورثی گفتگو کنید. و بی‌تردید در این کتاب‌ها، این افراد را در بهترین حالتشان می‌بینید. آنها برای شما نوشته‌اند. آنها تمام تلاش خود را کرده‌اند تا شما را مخاطب خود قراردهند و تأثیری مطلوب بگذارند. شما برای آنها همچون تماشاچی برای بازیگر ضروری هستید؛ اما به‌جای اینکه آنها را نقاب‌دار ببینید، به عمیق‌ترین دل آنها می‌نگرید.

شما وقتی دو یا سه هزار کتاب در خانه دارید درواقع دو یا سه هزار مهمان عالیقدر دارید و چه افتخاری بزرگ تر و شریف تر از این که میزبان تولستوی روسی باشید یا سیسروی رومی و هومر یونانی.در حضور مولانای عارف و شمس زانوی ادب بزنید و یا در خدمت امرسون آمریکایی و گوته آلمانی.شما یک جهان را در خانه خود گردآورده اید آیا فخری فراتر ازاین سراغ دارید؟

ویلیام لیون فِلپس/نویسنده و پداگوگ بزرگ آمریکا
(بخشی از کتاب خطابه های بزرگ جهان/در دست ترجمه قربان عباسی )



.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @
🆑 #کانال‌سخنرانی‌ها
🌹
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ «جامعه شناسی علم شناخت واقعیت اجتماعی است»

🌎اتحادیه جامعه شناسان ایرانی در تلگرام (اِجادَت)، فهرست زیر را در شاخه‌های گوناگون علوم اجتماعی تدارک دیده‌است. با انتشار آن در کانال‌های مختلف، به ترویج بینش جامعه‌شناختی یاری رسانیم.

          پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۷/۰۵

🌱🌼🍃

سعید معدنی
🔰هفت اقلیم
🆔@Saeed_Maadani

احمد فعال
🔰تحلیل های نظری در جامعه شناسی و سیاست
🆔@bayane_azadi

عادل سجودی
🔰جستاری در جامعه شناسی
🆔@GILsociologist

فریبا نظری
🔰جامعه‌شناسی گروه‌های اجتماعی
🆔@Sociologyofsocialgroups

اصغر ایزدی جیران
🔰آکادمی مردم‌نگاری
🆔@academy_mardomneghari

علی نوری
🔰خانواده ایرانی و مسائل اجتماعی
🆔@iranian_familyy

مسعود زمانی مقدم
🔰روش‌شناسی کیفی
🆔@qualitative_methodology

محمد زینالی اناری
🔰جامعه شناسی زندگی روزمره
🆔@thing

کاوه فرهادی
🔰انسان‌شناسی یاریگری، توسعه پایدار و زیست‌بوم‌داری
🆔@kaveh_farhadi

ح.ا. تنهایی
🔰جامعه‌شناسی تفسیری‌پرگمتیستی، نظری و درمانی
🆔@hatanhai

مصلح فتاح پور
🔰تحلیل آسیب های اجتماعی
🆔@Analysisisocialproblems

مینا شیروانی ناغانی
🔰جامعه‌شناسی اقتصادی و توسعه
🆔@Sociology_Development_economic
بی‌تا مدنی
🔰مطالعات فمینیستی با رویکرد تفسیری پرگمتیستی
🆔 @sociology_of_sport

مسعود زمانی مقدم
🔰نوشته‌ها، مقالات و دوره‌های آموزشی
🆔@masoudzamanimoghadam

حسین پرويز اجلالی
🔰جامعه شناس ایرانی
🆔@iransociologista

محمدحسن علایی
🔰آکادمی وفاق؛ رویکردهای جامعه‌شناختی
🆔@sociologicalperspectives


سودابه حیدری
🔰رادیولوگ؛ پادکستِ اجتماعی، علمی و فلسفی
🆔@Radio_Log

آرش احدی مطلق
🔰جامعه شناسی و اخلاق
🆔@Sociology_of_Ethics

🌱🌼🍃

🔻Click here to join us:

🆔@madanibita
🆔@dr_shirinvalipouri
🆔@Mohamadzeinaliun
Forwarded from BBCPersian
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔻در ژاپن، مردی که حدود نیم قرن در انتظار اعدام بود، تبرئه شد. ایوئو هاکامادا، ۸۸ ساله، به اتهام قتل در سال ۱۹۶۸ به اعدام محکوم شده بود، اما حالا دادگاهی دیگر حکم داده که دادستانی، مدارک را علیه او جعل کرده بوده و او بی‌گناه است. وکلا و خواهر آقای هاکامادا با اشاره به ده‌ها سال حبس او گفته‌اند که در حقش خیلی جفا شده و از دادستانی خواسته‌اند که به حکم تبرئۀ اعتراض نکند. این پرونده، بار دیگر بحث اشکالات نظام قضایی ژاپن را پیش کشیده. نازنین صمصامی گزارش می‌دهد.

https://bbc.in/3Xz5Hry
@BBCPersian
هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و هفتم، شماره ۱۰۹۵

@Saeed_Maadani
نسیم جنوب ۱۰۹۵
911.1 KB
نسخه الکترونیکی
*هفته نامه نسیم جنوب*
سال بیست و هفتم
شماره ۱۰۹۵

🌺🌺🌺🌺
*نسیم جنوب، دیرپاترین نشریه تاریخ بوشهر*

زبادِ جنوبی در آمد نسیم
دل رهروان رست زاندوه و بیم (نظامی)

تلفن تماس و ارسال مطلب از طریق واتساب:
۰۹۱۷۷۷۲۳۹۰۹

@Saeed_Maadani
سد راه خدا؛
آرمان‌گرایی احساسی در جنگ و ندیدن واقعیت‌ها

سعید معدنی


در هفته اول و روزهای نخست جنگ برخی از شخصیت‌ها و سران مملکتی کشورهای خارجی خواهان وساطت و میانجیگری بین ایران و عراق شدند و می‌خواستند تا آتش جنگ گسترش پیدا نکرده آن را خاموش کنند. مثلا ضیاء‌الحق رئیس جمهور پاکستان در پنجمین روز جنگ به ایران آمد. اما مسئولین ما هر گونه پیشنهاد آتش بس را نپذیرفتند و رد کردند. البته شاید در آن روز‌ها و  شرایط که بخشی از خاک ایران دست دشمن بود برخی موضع‌گیری‌ها درست بود.
اما برخی از مسئولان کشور سرمست از پیروزی انقلاب‌اسلامی، سودای "صدور انقلاب" به سایر کشورها را داشتند، لذا جنگ و حمله صدام را فرصتی مناسب و لطف الهی برای این امر می‌دانستند. در نتیجه اولین و بهترین کشور برای صدور انقلاب‌، به نظرشان عراق بود، چرا که اکثریت مردم آنجا شیعه بودند، ایرانیان ساکن عراق در چند مرحله از این کشور اخراج شده بودند و از همه‌ مهمتر دولت عراق ماهها قبل از انقلاب اسلامی خواهان خروج رهبر انقلاب آیت الله خمینی از این کشور - در زمان تبعید - شده بود که ابتدا به کویت رفتند و در نهایت به فرانسه نقل مکان کرد.

از سوی دیگر عراق فکر کرده بود که با وجود شورش‌های داخلی و اعدام سران ارتش و تضعیف بدنه‌ی آن، ایران ضعیف تر شده، لذا فرصت را مناسب دید که به ایران حمله کند و عقده حقارت دیرینه خود در زمان پهلوی را گشوده و بخشی از مناطق جنوبی ما را ضمیمه خاک خود کند.
به‌هرروی عراق به ایران حمله کرد و جنگ شکل گرفت. چند روز پس از شروع جنگ، در روز ۴ مهر ماه ۱۳۵۹ گزارش دو موضع گیری در ایران نشانگر نگاه مسئولان ما به این پدیده است که آینده هشت ساله را رقم زد. در ذیل به شکل مستقیم بخشی از مصاحبه ابوالحسن بنی‌صدر و محمدعلی رجایی، به ترتیب رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر (وقت) را مرور می‌کنیم:     
 
" جنگ تحميلی است و ميانجيگری معنی ندارد"

دكتر ابوالحسن بنی‌صدر رئيس جمهوری ديروز در پايان ديدار دو روزه خود از قسمت‌هاي مختلف نوار مرزی و جبهه‌های جنگ ايران و عراق، در يك مصاحبه مطبوعاتی و راديو تلويزيونی شركت كرد و به سئوالات خبرنگاران پاسخ گفت.

رئيس جمهوری در مورد پيشنهاد ميانجيگری كورت والدهايم و ياسر عرفات و گروهی دیگر از شخصيت‌های جهان در درگيری عراق و ايران اظهار داشت: مطلب اينست كه ما به عراق حمله نكرديم و اين عراق است كه بما حمله كرده است و در حقيقت اين جنگي است كه بما تحميل شده در نتيجه ميانجی چه معنی دارد؟"

و اما موضع رجایی نخست‌وزیر، ایدئولوژیک و آرمانگرایانه‌ بود وی در همان روزهای نخست جنگ می‌گوید: "تا برداشتن سد راه خدا در عراق پيش خواهيم رفت"

در گزارشی آمده؛ صبح امروز محمدعلی رجائی نخست‌وزير در يك مصاحبه مطبوعاتی و راديو تلويزيونی شركت كرد و نقطه نظرات دولت جمهوری اسلامي ايران را در رابطه با جنگ اخير ايران و عراق شرح داد.

ايشان در پاسخ به سئوال يكي از خبرنگاران كه نظر ايشان را راجع به قبول يا عدم قبول ميانجيگری‌های مطرح شده توسط دولت‌های مختلف و سازمان‌ آزاديبخش فلسطين جويا شده بود، پاسخ گفت: ما براي رفع اين اختلاف هيچگونه ميانجيگری را نمي‌پذيريم. ما از انقلاب خويش دفاع می‌كنيم و عراق را نيز دشمن انقلابمان ميدانيم. تنها شهادت است كه ما را از صحنه نبرد خارج خواهد كرد. سپس در پاسخ خود به سوال يكي ديگر از خبرنگاران كه پرسيده بود آيا ايران جنگ را داخل خاك عراق دنبال خواهد كرد يا نه؟ نخست‌وزير جواب داد: من بايد توضيح بدهم كه جنگ بين ايران و عراق جنگ بين دو كشور نيست بلكه جنگ بين دو عقيده است. جنگ بين اسلام و كفر است. به نظر ما تا جائيكه اين سد راه خدا (رژيم مزدور بعث) در عراق وجود دارد ما پيش خواهيم رفت"(منبع: روزنامه اطلاعات)

با نگاه اجمالی به این دو تفکر صرف‌ نظر از نگاه و عدم پذیرش میانجیگری از سوی هر دو نفر، این تفکر و دکترین شبیه محمدعلی رجایی بود که از سوی ایران در طول جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق ادامه پیدا کرد و در نتیجه طولانی‌ترین جنگ قرن بیستم را رقم زد. در حالی که نه صدام حذف شد و نه در خطوط مرزی دوکشور تغییری ایجاد شد. آمیختن جنگ بین کشورها به ایدئولوژی و آرمان‌ها باعث می‌شود واقعیت‌ ها و ضعف و قوت ها دیده نشود.

جنگ با صدها هزار شهید و جانباز تمام شد. اما صدام حسین (سد راه خدا) سقوط نکرد. تا اینکه بعد از ۱۵ سال آمریکا - در دوره‌ی ریاست حمهوری جورج بوش - به عراق حمله کرد و صدام سرنگون و دستگیر شد. وی در یک دادگاه محاکمه و به اعدام محکوم شد و به دار مجازات آویخته شد.

مهر ماه ۱۴۰۳

#سعید_معدنی
#بنی‌صدر
#رجایی
#صدام
#جنگ

@Saeed_Maadani
2024/09/29 13:28:38
Back to Top
HTML Embed Code: