🌼🌿🌼🌿🌼
شاید خیلی قبلتر از
آشناییمان دوستت داشتم
وگرنه عشق اتفاقی نیست
یهو با یک نگاه بیوفتد..
#امیر_خسرو_ابراهیمیان
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
شاید خیلی قبلتر از
آشناییمان دوستت داشتم
وگرنه عشق اتفاقی نیست
یهو با یک نگاه بیوفتد..
#امیر_خسرو_ابراهیمیان
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
🌼🌿🌼🌿🌼
یک نفر هست که لب وا بکند می میرم
خنده ی معجزه آسا بکند می میرم
در کنارش بخدا حس عجیبی دارم
بوسه موکول به فردا بکند می میرم
جان من بسته به هر موی سیاهش شده است
تاری از زلف، هویدا بکند می میرم
دلخوشم از همه عالم به نگاهش اما
اگر این مسئله حاشا بکند میمیرم
مثل آن شعله که از بارش باران مرده
صورتم را اگر او ، ها بکند می میرم
رفتنش آخر دنیاست خودش میداند
با کسی غیر خودم تا بکند میمیرم
دوست دارم همه ی عمر کنارم باشد
"كفش رفتن اگر او پا بكند ميميرم"
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
یک نفر هست که لب وا بکند می میرم
خنده ی معجزه آسا بکند می میرم
در کنارش بخدا حس عجیبی دارم
بوسه موکول به فردا بکند می میرم
جان من بسته به هر موی سیاهش شده است
تاری از زلف، هویدا بکند می میرم
دلخوشم از همه عالم به نگاهش اما
اگر این مسئله حاشا بکند میمیرم
مثل آن شعله که از بارش باران مرده
صورتم را اگر او ، ها بکند می میرم
رفتنش آخر دنیاست خودش میداند
با کسی غیر خودم تا بکند میمیرم
دوست دارم همه ی عمر کنارم باشد
"كفش رفتن اگر او پا بكند ميميرم"
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
🌼🌿🌼🌿🌼
تا بفهمم چیست صدبار از خودم پرسیدمش
عشق آسان بود، اما من نمیفهمیدمش
دست او در دست من بود و دلش با این و آن
باز اگر یک جو پشیمان بود، میبخشیدمش
از تب غیرت ندیدم آتشی جانسوزتر
در کنارم بود و من با دیگران میدیدمش
هیچ عشقی از خیانت نیست ایمن، این بلا
تا نیامد بر سرم افسانه مینامیدمش
با دلم گفتم ببوسش تا فراموشش کنی
گفت اگر میخواستم آن روز میبوسیدمش
#فاضل_نظری
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
تا بفهمم چیست صدبار از خودم پرسیدمش
عشق آسان بود، اما من نمیفهمیدمش
دست او در دست من بود و دلش با این و آن
باز اگر یک جو پشیمان بود، میبخشیدمش
از تب غیرت ندیدم آتشی جانسوزتر
در کنارم بود و من با دیگران میدیدمش
هیچ عشقی از خیانت نیست ایمن، این بلا
تا نیامد بر سرم افسانه مینامیدمش
با دلم گفتم ببوسش تا فراموشش کنی
گفت اگر میخواستم آن روز میبوسیدمش
#فاضل_نظری
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
🌼🌿🌼🌿🌼
زندگی بی روی دلبر جز سرابی بیش نیست
حسرتی یا آرزویی یا که خوابی بیش نیست
آن همه عشقی که از فرهاد و شیرین بود کو؟
هرچه بوده داستانی در کتابی بیش نیست
سرد و گرم روزگار و آنهمه بود و نبود
جز قلم فرسودن و نقش بر آبی بیش نیست
راه را گم کرده و او را نمیجوییم، آه...
سهم ما از حس و حالش اضطرابی بیش نیست
کرده ایم او را به دل پنهان از این و آن چرا؟
سهم ما از ساحل هستی حبابی بیش نیست
میکشم بار غمش را سالها بر دوش خود
حاصل این بار سنگین جز عذابی بیش نیست
عاقبت در خاک پنهان میشود اسرار دل
عشق او چون آرزوی بی حسابی بیش نیست
چاره ی تنها شدنهایم در این دیوانگی
حسرتی یا آرزویی یا که خوابی بیش نیست
از غم عشقش دل "نوری" رها هرگز نشد
سهم من از عشق او جز شعر نابی بیش نیست
#آرمین_نوری
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
زندگی بی روی دلبر جز سرابی بیش نیست
حسرتی یا آرزویی یا که خوابی بیش نیست
آن همه عشقی که از فرهاد و شیرین بود کو؟
هرچه بوده داستانی در کتابی بیش نیست
سرد و گرم روزگار و آنهمه بود و نبود
جز قلم فرسودن و نقش بر آبی بیش نیست
راه را گم کرده و او را نمیجوییم، آه...
سهم ما از حس و حالش اضطرابی بیش نیست
کرده ایم او را به دل پنهان از این و آن چرا؟
سهم ما از ساحل هستی حبابی بیش نیست
میکشم بار غمش را سالها بر دوش خود
حاصل این بار سنگین جز عذابی بیش نیست
عاقبت در خاک پنهان میشود اسرار دل
عشق او چون آرزوی بی حسابی بیش نیست
چاره ی تنها شدنهایم در این دیوانگی
حسرتی یا آرزویی یا که خوابی بیش نیست
از غم عشقش دل "نوری" رها هرگز نشد
سهم من از عشق او جز شعر نابی بیش نیست
#آرمین_نوری
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
Forwarded from شعر زمستان
🌼🪴🌼🪴🌼
دل میبرد از خَلق نگاهی که تو داری
حُسن است همه صورتِ ماهی که تو داری
روز از تو گرفتست سپیدی و پس از آن
شب زاده شد از چشمِ سیاهی که تو داری
ابروی کمان ؛ تیرِ نگه ؛ لشگرِ گیسو
لرزید دل از خیلِ سپاهی که تو داری
#م_شیرانیطلوع
#شعر #شعر_عاشقانه
@Anti_pan_ir
🌼🪴🌼🪴🌼
دل میبرد از خَلق نگاهی که تو داری
حُسن است همه صورتِ ماهی که تو داری
روز از تو گرفتست سپیدی و پس از آن
شب زاده شد از چشمِ سیاهی که تو داری
ابروی کمان ؛ تیرِ نگه ؛ لشگرِ گیسو
لرزید دل از خیلِ سپاهی که تو داری
#م_شیرانیطلوع
#شعر #شعر_عاشقانه
@Anti_pan_ir
🌼🪴🌼🪴🌼
🌼🌿🌼🌿🌼
هرگز از زلف کجت بیپیچ و تابی نیستم
صید این دامم از آن بیاضطرابی نیستم
گرچه هستم در بهشت وصل ای حوری نژاد
چون قرینم با رقیبان بیعذابی نیستم
محتشم كاشانى
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
هرگز از زلف کجت بیپیچ و تابی نیستم
صید این دامم از آن بیاضطرابی نیستم
گرچه هستم در بهشت وصل ای حوری نژاد
چون قرینم با رقیبان بیعذابی نیستم
محتشم كاشانى
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
🌼🌿🌼🌿🌼
حیا از من نکن بانو، رها کن گیسوانت را
فدا گردم دو چشمان و دو ابروی کمانت را
خجالت میکشند از تو شقایقهای گلدانم
چو زیباتر ز بستانی، نکن غنچه لبانت را
چه فخری میفروشی با نگاهت، باوقار من
خریدارم من آن نازِ خوشِ دامن کشانت را
از افلاک آمدند پیشم، به دنبال مَلَک بودند
از اوصاف تو میگفتند، ندادم من نشانت را
همه غم های در قلبم به شادی میشود تبدیل
همان دم که ببینم خندههای توأمانت را
هلاکت میشوم وقتی جوابم میدهی "جانم؟"
همین که بشنوم صوت خوش و شیرین زبانت را
ندیدم از تو زیباتر، شنیدی غیر از این کذب است
حسودانت مگر کورند؟ رها کن منکرانت را
فقط رویای من این است، که سهمم از همه عالم
تو باشی و بگیرم من، دو دست مهربانت را
#محمد_گرجی_دوز
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
حیا از من نکن بانو، رها کن گیسوانت را
فدا گردم دو چشمان و دو ابروی کمانت را
خجالت میکشند از تو شقایقهای گلدانم
چو زیباتر ز بستانی، نکن غنچه لبانت را
چه فخری میفروشی با نگاهت، باوقار من
خریدارم من آن نازِ خوشِ دامن کشانت را
از افلاک آمدند پیشم، به دنبال مَلَک بودند
از اوصاف تو میگفتند، ندادم من نشانت را
همه غم های در قلبم به شادی میشود تبدیل
همان دم که ببینم خندههای توأمانت را
هلاکت میشوم وقتی جوابم میدهی "جانم؟"
همین که بشنوم صوت خوش و شیرین زبانت را
ندیدم از تو زیباتر، شنیدی غیر از این کذب است
حسودانت مگر کورند؟ رها کن منکرانت را
فقط رویای من این است، که سهمم از همه عالم
تو باشی و بگیرم من، دو دست مهربانت را
#محمد_گرجی_دوز
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
🌼🌿🌼🌿🌼
امان از دوریِ چشمت، امان از انتظارِ تو
به فکرم نیستی اما دلم شد بیقرارِ تو
کجای شهر پیدا میشود مردی که همپایم
خزان را پر کند در من، به امّید بهارِ تو
شکستم قامت آیینه را تا ننگرم خود را
ندیدن دارد این عاشق که شد بی اعتبارِ تو
بیابان تا بیابان کولهباری از جنون با من
خیالی مردهام با دردهایِ ماندگارِ تو
غزلهای مرا هر جا که میخوانند، میدانند
دلی بینِ غزلها میتپد امّیدوارِ تو
سرت بر شانهی هر کس که باشد خوش به احوالش
که من میفهمم آن حالی که او دارد کنارِ تو
#سعید_خاکسار
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
امان از دوریِ چشمت، امان از انتظارِ تو
به فکرم نیستی اما دلم شد بیقرارِ تو
کجای شهر پیدا میشود مردی که همپایم
خزان را پر کند در من، به امّید بهارِ تو
شکستم قامت آیینه را تا ننگرم خود را
ندیدن دارد این عاشق که شد بی اعتبارِ تو
بیابان تا بیابان کولهباری از جنون با من
خیالی مردهام با دردهایِ ماندگارِ تو
غزلهای مرا هر جا که میخوانند، میدانند
دلی بینِ غزلها میتپد امّیدوارِ تو
سرت بر شانهی هر کس که باشد خوش به احوالش
که من میفهمم آن حالی که او دارد کنارِ تو
#سعید_خاکسار
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
🌼🌿🌼🌿🌼
بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش
زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش...
دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو می رسم اینک به سلامت نگران باش
خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش
اي درج محبت به همان مهر و نشان باش...
حافظ که هوس میکندش جام جهان بین
گو درنظر آصف جمشید مکان باش
“حافظ”
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش
زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش...
دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو می رسم اینک به سلامت نگران باش
خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش
اي درج محبت به همان مهر و نشان باش...
حافظ که هوس میکندش جام جهان بین
گو درنظر آصف جمشید مکان باش
“حافظ”
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
#داستان_کوتاه
شانزده سالم بود که پول توجيبي و کادوي تولد و عيدي هاي دو سالم را جمع کردم گيتار برقي بخرم. بابا اجازه نداد. خيلي که اصرار کردم، قبول کرد. گيتار و يک آمپلي فاير کوچک خريدم.
همه ي تهران را گشتم تا معلم گيتار زن پيدا کنم. پيدا نشد. بابا اجازه نداد پيش معلم مرد بروم. خودم تمرين مي کردم. فايده نداشت. سيم هاي گيتار خيلي سفت بود. دستم را درد مي آورد. نمي توانستم کوک اش کنم. صدايش بلند بود و خانواده را اذيت مي کرد. نااميد شدم.
دو سال گذشت. گيتار کنار اتاق ماند و خاک خورد. برايش که مشتري پيدا شد، به اصرار مامان و بابا فروختم اش. مامان گفت پول گيتار را دست بند طلا بخر و نگه دار برايت بماند.
دست بند را هنوز دارم. حتی بعد ازدواج که براي خريد خانه، همه ي طلاهايم را فروختم، نگه اش داشتم. هميشه هم دستم است.
گاهي دختر دو سال و نيمه ام ،سرش را روي دستم مي گذارد و لبخند مي زند. مي گويد: "مامان، چرا از دستت صداي آهنگ مي آد؟
#ضحی_کاظمی
@sherjanan
شانزده سالم بود که پول توجيبي و کادوي تولد و عيدي هاي دو سالم را جمع کردم گيتار برقي بخرم. بابا اجازه نداد. خيلي که اصرار کردم، قبول کرد. گيتار و يک آمپلي فاير کوچک خريدم.
همه ي تهران را گشتم تا معلم گيتار زن پيدا کنم. پيدا نشد. بابا اجازه نداد پيش معلم مرد بروم. خودم تمرين مي کردم. فايده نداشت. سيم هاي گيتار خيلي سفت بود. دستم را درد مي آورد. نمي توانستم کوک اش کنم. صدايش بلند بود و خانواده را اذيت مي کرد. نااميد شدم.
دو سال گذشت. گيتار کنار اتاق ماند و خاک خورد. برايش که مشتري پيدا شد، به اصرار مامان و بابا فروختم اش. مامان گفت پول گيتار را دست بند طلا بخر و نگه دار برايت بماند.
دست بند را هنوز دارم. حتی بعد ازدواج که براي خريد خانه، همه ي طلاهايم را فروختم، نگه اش داشتم. هميشه هم دستم است.
گاهي دختر دو سال و نيمه ام ،سرش را روي دستم مي گذارد و لبخند مي زند. مي گويد: "مامان، چرا از دستت صداي آهنگ مي آد؟
#ضحی_کاظمی
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
من آمده ام فاتح دنیای تو باشم
تا گام نخستین به بلندای تو باشم
تو قله ی برفی و نفس گیر تر از مرگ
می خواهم از این دامنه هم پای تو باشم
با من؛ که تو آغوش اگر واکنی امروز
مصلوب شوم بر تو؛ مسیحای تو باشم
با شاعر در بند جنون تو گرفتار
می سوزم و می سازم اگر جای تو باشم
خورشیدَمی و عادت هر روزه ام این است؛
یک پنجره مبهوت تماشای تو باشم
"مهدی فرجی"
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
من آمده ام فاتح دنیای تو باشم
تا گام نخستین به بلندای تو باشم
تو قله ی برفی و نفس گیر تر از مرگ
می خواهم از این دامنه هم پای تو باشم
با من؛ که تو آغوش اگر واکنی امروز
مصلوب شوم بر تو؛ مسیحای تو باشم
با شاعر در بند جنون تو گرفتار
می سوزم و می سازم اگر جای تو باشم
خورشیدَمی و عادت هر روزه ام این است؛
یک پنجره مبهوت تماشای تو باشم
"مهدی فرجی"
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
آشفتـه دلان را، هـوسِ خـواب نباشد
شوری که به دریاست به مرداب نباشد
هرگز مُـژه بـر هم ننهد، عـاشقِ صادق
آن را که به دل عشق بُوَد خواب نباشد
در پیشِ قَدت کیست که از پا ننشیند
یـا زلـفِ تـو را بینـد و بی تـاب نباشد
چشمانِ تـو در آینهٔ اشک چه زیباست
نرگس شود افسرده ، چو در آب نباشد
گفتم شبِ مهتـاب بیـا، نازکُنان گفت:
آنجا کـه منـم حاجـتِ مهتـاب نباشد
مهدی_سهیلی
@sherjanan
شوری که به دریاست به مرداب نباشد
هرگز مُـژه بـر هم ننهد، عـاشقِ صادق
آن را که به دل عشق بُوَد خواب نباشد
در پیشِ قَدت کیست که از پا ننشیند
یـا زلـفِ تـو را بینـد و بی تـاب نباشد
چشمانِ تـو در آینهٔ اشک چه زیباست
نرگس شود افسرده ، چو در آب نباشد
گفتم شبِ مهتـاب بیـا، نازکُنان گفت:
آنجا کـه منـم حاجـتِ مهتـاب نباشد
مهدی_سهیلی
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
حل می شود شکوهِ غزل در صدای تو
ای هرچه هست و نیست در عالم فدای تو
هر شب به روز آمدنت فکر می کنم
هر صبح بی قرارترینم برای تو
بیدار می شویم از این خوابِ هولناک
یک صبح جمعه با نَفَسِ آشنای تو
آدینه ای که می رسی و پهن می شود
چون فرش ، آسمانِ دلم زیر پای تو
یک روز گرم و روشن و سرشار می شویم
در خلسه ای که می وزد از چشم های تو
روزی که با شروع کلام تو ـ مثل قند
حل می شود شکوهِ غزل در صدای تو
#پانته_آ_صفایی
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼
حل می شود شکوهِ غزل در صدای تو
ای هرچه هست و نیست در عالم فدای تو
هر شب به روز آمدنت فکر می کنم
هر صبح بی قرارترینم برای تو
بیدار می شویم از این خوابِ هولناک
یک صبح جمعه با نَفَسِ آشنای تو
آدینه ای که می رسی و پهن می شود
چون فرش ، آسمانِ دلم زیر پای تو
یک روز گرم و روشن و سرشار می شویم
در خلسه ای که می وزد از چشم های تو
روزی که با شروع کلام تو ـ مثل قند
حل می شود شکوهِ غزل در صدای تو
#پانته_آ_صفایی
@sherjanan
🌼🌿🌼🌿🌼