This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#جوهر_سیاه
جوهرسیاه مثل باقی قصه های خانم شهدوست معمایی مافیایی و عاشقانه هست.
خَدیو هُژَبری جواهرسازی هست که نازان برای عمل به وصیت پدربزرگش که تراش سنگهای قیمتی و فرستادن اونها به مکه هست با خدیو روبرو میشه.
خدیوی که از زخم گذشته کینه ای عمیق داره و زندگی سختی رو پشت سر گذشته و اطرافیان و خانواده اش اون رو "جنِ کافر" خطاب میکنند.
خدیو هژبری نوه ی سردارخان بزرگ طایفه ای تو کرمانشاه هست.
خدیو خلافکار نیست اما به دانیار قاچاقچی و مافیای اسلحه دینی داره و باهاش مراوده میکنه. مردی که شکنجه کردن و عذاب دادن و از اون یاد گرفته و به فرشته عذاب و شکنجه گر معروفه اما قاتل نیست و روشهای وحشتناکی برای مجازات داره!
خدیو طی اتفاقاتی که تو گذشته افتاده به شدت از جنس زن فراری هست و هیچ رغبتی به اونها نداره! اما خب نازان جایگاه ویژه ای براش پیدا میکنه که برای محافظ از او هرکاری انجام میده!
نازان دختری احساسی و آرام که نقاش هست و با چهره ی ناز و دلفریبی که داره دل و هوش از خدیو میبره. دختر محکم و مستقلی هست.
شخصیت نازان رو نویسنده منطقی و عاقل و پر از ناز و غمزه نوشته.
ناگفته نماند بعضی قسمت های رمان مشابه رمان گناهکار هست.❌
رمان قلمش روونه. اضافه گویی نداره. آنچنان معمای خاصی نداره و مافیایی هست.
کسانی که قصه های خانم شهدوست و خوندن دیگه به نوع داستان نویسی ایشون واقفن.
در کل خوندن رمان و به دوستداران قلم خانم شهدوست و کسانی که پسر غیرتی و خشن و خلاصه همه چی تموم دوست دارن توصیه میکنم.
#نقد_ناشناس
جوهرسیاه مثل باقی قصه های خانم شهدوست معمایی مافیایی و عاشقانه هست.
خَدیو هُژَبری جواهرسازی هست که نازان برای عمل به وصیت پدربزرگش که تراش سنگهای قیمتی و فرستادن اونها به مکه هست با خدیو روبرو میشه.
خدیوی که از زخم گذشته کینه ای عمیق داره و زندگی سختی رو پشت سر گذشته و اطرافیان و خانواده اش اون رو "جنِ کافر" خطاب میکنند.
خدیو هژبری نوه ی سردارخان بزرگ طایفه ای تو کرمانشاه هست.
خدیو خلافکار نیست اما به دانیار قاچاقچی و مافیای اسلحه دینی داره و باهاش مراوده میکنه. مردی که شکنجه کردن و عذاب دادن و از اون یاد گرفته و به فرشته عذاب و شکنجه گر معروفه اما قاتل نیست و روشهای وحشتناکی برای مجازات داره!
خدیو طی اتفاقاتی که تو گذشته افتاده به شدت از جنس زن فراری هست و هیچ رغبتی به اونها نداره! اما خب نازان جایگاه ویژه ای براش پیدا میکنه که برای محافظ از او هرکاری انجام میده!
نازان دختری احساسی و آرام که نقاش هست و با چهره ی ناز و دلفریبی که داره دل و هوش از خدیو میبره. دختر محکم و مستقلی هست.
شخصیت نازان رو نویسنده منطقی و عاقل و پر از ناز و غمزه نوشته.
ناگفته نماند بعضی قسمت های رمان مشابه رمان گناهکار هست.❌
رمان قلمش روونه. اضافه گویی نداره. آنچنان معمای خاصی نداره و مافیایی هست.
کسانی که قصه های خانم شهدوست و خوندن دیگه به نوع داستان نویسی ایشون واقفن.
در کل خوندن رمان و به دوستداران قلم خانم شهدوست و کسانی که پسر غیرتی و خشن و خلاصه همه چی تموم دوست دارن توصیه میکنم.
#نقد_ناشناس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اینجوری که سعدی دلجویی میکرده
هیچ بنیبشری نمیتونسته دلجویی کنه:
«اِی سَـروِ خـوش بـالایِ مـن اِی دلبـرِ رعنـایِ مـن
لعـلِ لبـت حلـوایِ مـن، از مـن چــرا رنجیـدهای؟»
شبتون بخیر 🌙
اینجوری که سعدی دلجویی میکرده
هیچ بنیبشری نمیتونسته دلجویی کنه:
«اِی سَـروِ خـوش بـالایِ مـن اِی دلبـرِ رعنـایِ مـن
لعـلِ لبـت حلـوایِ مـن، از مـن چــرا رنجیـدهای؟»
شبتون بخیر 🌙
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⛔️رمان: #رقصنده_با_تاریکی
⛔️نویسنده: #آنیتا_سالاریان
⛔️#خلاصه:
رقصنده در تاریکی در مورد شراره است شراره امانی.
دختری بسیار باهوش،مستقل،کمی تپل، بااعتماد به نفس، دانشجو و علاقمند به مهمونی.
شراره با راحیل زندگی میکنه در واقع خونه دانشجویی دارند.
داستان با رفتن شراره به تولد فرنوش و لو رفتن بزرگترین راز زندگیش پیش دوستپسر فرنوش (کیارش شمس) شروع میشه.
کیارش یه شخص محبوب،مودب،ورزشکار و ثروتمنده که شغل اولش امپراطوری اطلاعات (دلال اطلاعات) که کسی ازش خبر نداره و یه شرکت کامپیوتری داره که همه با این شغل میشناسنش.
فرنوش به دلایلی شرارهُ مجبور میکنه گوشی کیارشُ هک کنه با هک کردن گوشی کیارش شراره و فرنوش و راحیل پی به ماجرایی میبرن که سرآغاز ماجراهاست ...
⛔️نظر:اول از همه بگم که من واقعا از خوندنش لذت بردم.
رمان نثری روان و دلپذیر داشت و مشتاق میشدی ادامه بدی پس میشه گفت از تعلیق خوبی برخوردار بود .
به نظرم نقطه قوت رمان برای من شخصیتپردازیش بود.
البته موضوع رمان هم برام جذاب بود
به قول کیارش حرفا وزن دارند😉
من عاشق شراره شدم دختری که بااعتماد به نفس بود و خودش همونطور که بود دوستداشت یه دختر تپل که به تواناییهاش اعتماد داشت.
یا کیارش شخصیت همهچیز تمومی نبود یه آدمی خاکستری بود.
در کل رمان به دور از کلیشهای بود مردی که عاشق زیبایی و اندام یک زن نمیشه بلکه تواناییها و قابلیتهاشُ میبینه و همینطور دختری که عاشق تیپ و قیافه و هیکل سیکسپکدار مرد نمیشه بلکه اونُ با تمام نقاط مثبت و منفی زندگیش میپذیره.
عاشقانههای دلچسبی داشت اما کم ولی همونی هم داشت انقدر جذاب بود که کمیتش به چشم نمیومد.
دیالوگها هم دلنشین بود.
ژانر داستان معمایی و جاسوسی بود که هیجان زیادی داشت.
من این رمانُ برای کسایی که ژانر معمایی میپسندن پیشنهاد میدم.
#نقد
⛔️نویسنده: #آنیتا_سالاریان
⛔️#خلاصه:
رقصنده در تاریکی در مورد شراره است شراره امانی.
دختری بسیار باهوش،مستقل،کمی تپل، بااعتماد به نفس، دانشجو و علاقمند به مهمونی.
شراره با راحیل زندگی میکنه در واقع خونه دانشجویی دارند.
داستان با رفتن شراره به تولد فرنوش و لو رفتن بزرگترین راز زندگیش پیش دوستپسر فرنوش (کیارش شمس) شروع میشه.
کیارش یه شخص محبوب،مودب،ورزشکار و ثروتمنده که شغل اولش امپراطوری اطلاعات (دلال اطلاعات) که کسی ازش خبر نداره و یه شرکت کامپیوتری داره که همه با این شغل میشناسنش.
فرنوش به دلایلی شرارهُ مجبور میکنه گوشی کیارشُ هک کنه با هک کردن گوشی کیارش شراره و فرنوش و راحیل پی به ماجرایی میبرن که سرآغاز ماجراهاست ...
⛔️نظر:اول از همه بگم که من واقعا از خوندنش لذت بردم.
رمان نثری روان و دلپذیر داشت و مشتاق میشدی ادامه بدی پس میشه گفت از تعلیق خوبی برخوردار بود .
به نظرم نقطه قوت رمان برای من شخصیتپردازیش بود.
البته موضوع رمان هم برام جذاب بود
به قول کیارش حرفا وزن دارند😉
من عاشق شراره شدم دختری که بااعتماد به نفس بود و خودش همونطور که بود دوستداشت یه دختر تپل که به تواناییهاش اعتماد داشت.
یا کیارش شخصیت همهچیز تمومی نبود یه آدمی خاکستری بود.
در کل رمان به دور از کلیشهای بود مردی که عاشق زیبایی و اندام یک زن نمیشه بلکه تواناییها و قابلیتهاشُ میبینه و همینطور دختری که عاشق تیپ و قیافه و هیکل سیکسپکدار مرد نمیشه بلکه اونُ با تمام نقاط مثبت و منفی زندگیش میپذیره.
عاشقانههای دلچسبی داشت اما کم ولی همونی هم داشت انقدر جذاب بود که کمیتش به چشم نمیومد.
دیالوگها هم دلنشین بود.
ژانر داستان معمایی و جاسوسی بود که هیجان زیادی داشت.
من این رمانُ برای کسایی که ژانر معمایی میپسندن پیشنهاد میدم.
#نقد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Roman_Khone_Ch. باران بهاری.pdf
2.4 MB
♥️🎁#سوپرایزفوقویژه🎁♥️
#پرطرفدار💥🍂
ســــ💗ـــوپـــــرایـ🎊ـــز
رمان: #باران_بهاری
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #معمایی
نویسنده #بهار
.
خلاصه:
دختری سختی کشیده و تنها..دختری که سعی می کنه با اینکه خودش تکیه گاه نداره اما برای تنها کسایی که براش موندن یه تکیه گاه محکم و امن باشه و از هیچ کاری براشون دریغ نمی کنه...
دختری شکننده،اسیب پذیر،محکم و با اراده ای قوی که سعی می کنه کسی شکنندگی و اسیب پذیر بودنش رو نبینه...
محکم و با اراده قدم برمی داره برای هرچه بهتر شدن زندگی عزیزانش...
با تمام قوی بودنش،بازم یه دختره و از جنس احساس..
بازم نیاز داره که سر رو شونه ی کسی بذاره و حمایت بشه...
دخترى که فک مى کنه ديگه احساس نداره اما ..
★باران بهاری ★
🥳🥳🥳🥳🥳🎁🎁🎁🎁🎁🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊
↰ #جدید
⋆ #پرطرفدار
⊱ #فوق_سوپرایز ⊰
https://www.tg-me.com/Roman_Khone_Ch
#پرطرفدار💥🍂
ســــ💗ـــوپـــــرایـ🎊ـــز
رمان: #باران_بهاری
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #معمایی
نویسنده #بهار
.
خلاصه:
دختری سختی کشیده و تنها..دختری که سعی می کنه با اینکه خودش تکیه گاه نداره اما برای تنها کسایی که براش موندن یه تکیه گاه محکم و امن باشه و از هیچ کاری براشون دریغ نمی کنه...
دختری شکننده،اسیب پذیر،محکم و با اراده ای قوی که سعی می کنه کسی شکنندگی و اسیب پذیر بودنش رو نبینه...
محکم و با اراده قدم برمی داره برای هرچه بهتر شدن زندگی عزیزانش...
با تمام قوی بودنش،بازم یه دختره و از جنس احساس..
بازم نیاز داره که سر رو شونه ی کسی بذاره و حمایت بشه...
دخترى که فک مى کنه ديگه احساس نداره اما ..
★باران بهاری ★
🥳🥳🥳🥳🥳🎁🎁🎁🎁🎁🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊
↰ #جدید
⋆ #پرطرفدار
⊱ #فوق_سوپرایز ⊰
https://www.tg-me.com/Roman_Khone_Ch
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Roman_Khone_Ch. من لعنت خدا هستم.pdf
6 MB
#من_لعنت_خدا_هستم📚⬆️
✍🏼نویسنده: حدیث.ح
تعداد صفحات: 509
خلاصه:
روایت زندگی دختری به نام شیرین که روزی به عنوان خدمتکار خانه زاد در عمارت خانزاده های هخا زندگی میکرد و حال در هجده سالگی عنوان دیگری دارد,شیرین دیبا,دختر سرهنگ فریدون دیبا.
ژانر: #عاشقانه #انتقامی
#درخواستی ✅️
https://www.tg-me.com/Roman_Khone_Ch
✍🏼نویسنده: حدیث.ح
تعداد صفحات: 509
خلاصه:
روایت زندگی دختری به نام شیرین که روزی به عنوان خدمتکار خانه زاد در عمارت خانزاده های هخا زندگی میکرد و حال در هجده سالگی عنوان دیگری دارد,شیرین دیبا,دختر سرهنگ فریدون دیبا.
ژانر: #عاشقانه #انتقامی
#درخواستی ✅️
https://www.tg-me.com/Roman_Khone_Ch
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برشی از قصه:
قبل از اینکه فریاد بزنم دستی روی دهانم قرار گرفت. اما با دیدن چشمهای خاکی رنگ و پر از برق مقابلم از نزدیک، نهتنها تپش قلبم کم نشد، بلکه بیشتر هم شد.
- سلام!
و دستش را از روی دهانم برداشت:
- من رو این مدلی سکته دادی که بگی سلام؟ اصلا شما چرا انقدر به من دست میزنی؟
و تکانی به خودم دادم که چند قدم فاصله گرفت و اجازه داد تا نفس حبس شدهام آزاد شود.
- ببخشید ولی خب از اون موقع که رسیدی نتونستیم به هم سلام کنیم. سلامم که از واجباته، منم که میدونی چه قدر رو واجبات حساسم؟
و من به دستش که با وجود فاصله هنوز بند مچم بود، نگاه کردم:
- آره کاملا میزان حساسیتت مشخصه.
و دستم را عقب کشیدم.
- تلخ شدی.
و من خودم را بیشتر به دیوار پشت سرم فشار دادم. فضای اطرافمان زیادی گرم و ملتهب بود. بدون شک گونههای بیشعورم بدون اجازهی من گل انداخته بودند.
- داری معذبم میکنی!
- پس چقدر بد که وقتی معذب میشی، خوشگلتری.
پشتم را روی دیوار سر دادم و دست چپم را از پشت روی دستگیره گذاشتم که دوباره گفت:
- داری اذیتم میکنی!
- من ؟!
- آره تو.
و با قدم دیگری که برداشت...
https://www.tg-me.com/+g-KvRzSdwYIwODJk
قبل از اینکه فریاد بزنم دستی روی دهانم قرار گرفت. اما با دیدن چشمهای خاکی رنگ و پر از برق مقابلم از نزدیک، نهتنها تپش قلبم کم نشد، بلکه بیشتر هم شد.
- سلام!
و دستش را از روی دهانم برداشت:
- من رو این مدلی سکته دادی که بگی سلام؟ اصلا شما چرا انقدر به من دست میزنی؟
و تکانی به خودم دادم که چند قدم فاصله گرفت و اجازه داد تا نفس حبس شدهام آزاد شود.
- ببخشید ولی خب از اون موقع که رسیدی نتونستیم به هم سلام کنیم. سلامم که از واجباته، منم که میدونی چه قدر رو واجبات حساسم؟
و من به دستش که با وجود فاصله هنوز بند مچم بود، نگاه کردم:
- آره کاملا میزان حساسیتت مشخصه.
و دستم را عقب کشیدم.
- تلخ شدی.
و من خودم را بیشتر به دیوار پشت سرم فشار دادم. فضای اطرافمان زیادی گرم و ملتهب بود. بدون شک گونههای بیشعورم بدون اجازهی من گل انداخته بودند.
- داری معذبم میکنی!
- پس چقدر بد که وقتی معذب میشی، خوشگلتری.
پشتم را روی دیوار سر دادم و دست چپم را از پشت روی دستگیره گذاشتم که دوباره گفت:
- داری اذیتم میکنی!
- من ؟!
- آره تو.
و با قدم دیگری که برداشت...
https://www.tg-me.com/+g-KvRzSdwYIwODJk