Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Roman_Khone_Ch. هستی من.pdf
2.7 MB
♥️🎁#سوپرایزفوق‌ویژه‌🎁♥️

#پرطرفدار💥🍂


ســــ💗ـــوپـــــرایـ🎊ـــز

رمان
#هستی_من

نویسنده
#رضوان_جوزانی

ژانر
#عاشقانه #معمایی

خلاصه
خونسرد و بی خیال فارغ از هیاهوي سالن خانه پدرش روي مبل راحتی لم داده بود یک پایش را
روي پاي دیگرش انداخته بود و سرش را به پشتی مبل تکیه داده بود حواسش به همه مهمان ها بود
اما ظاهرا از دیدرس همه پنهان بود و کسی توجهی به او نداشت جز معدود مهمان هایی که رد می
شدند و با او احوالپرسی می کردند چشمان سیاه و کشیده اش همه جا را می پائید. شهلا و لادن را
می دید که دور عمه شهین حلقه زده اند و مشغول گفتگو با عمه و شوهرشان هستند . هومن برادش
را دید که با هر اشاره پدر به سویی می دوید و با مهمان ها خوش و بش می کرد و از پذیرایی انها
فرو گذاري نمی کرد و هدیه ، خواهرش که به کمک مادر شتافته بود و هر از گاهی سفارشاتش را
به هستی یادآوري می نمود (( هستی جان تو رو خدا یک امشب رو از فکر و خیال بیا بیرون))



★هستی من★
🥳🥳🥳🥳🥳🎁🎁🎁🎁🎁🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊






#جدید
⋆‌ 
#پرطرفدار
#فوق_سوپرایز
https://www.tg-me.com/Roman_Khone_Ch
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Roman_Khone_Ch_اجبار_اختیاری_اختیار_اجباری.pdf
4.6 MB
🌸رمان: #اجبار_اختیاری_اختیار_اجباری

🌸نویسنده: #الناز_Poaro_812

🌸ژانر: #عاشقانه #ازدواج_اجباری #انتقامی

🌸خلاصه:
“زندگی اربابی همش درد داره ! همش ناراحتیه ! کاش یه آدم ساده بودم…کاش اختیارم دست خودم بود،نه اجبار…من به این زندگی پردرد محکومم! از زندگی پر آرامش محرومم…! من مجبورم اختیار کنم کسی را برای خودم و اختیار دارم مجبور کنم خودم رو به زندگی با او…

#درخواستی✅️
https://www.tg-me.com/Roman_Khone_Ch
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نقد
#قلب_تزار

راجع به دختری به نام غوغا است که تو روستای کوچیکی تو شمال زندگی میکنه
و اونجا معلمه و دوستی به نام تی تی داره
که پدر و مادر تی تی هم با اینا هستن
غوغا خانواده اش طردش کردن به خاطر یه اتفاقی که تو ۱۴ سالگی غوغا اتفاق افتاده
تو اون دوران به خاطر دوستی با یه پسر و رفتن‌ باهاش تو پارتی و مست کردن غوغا و فیلم رقصش با سیاوش باعث شد که خانواده متعصبی غوغا اونو طرد کنن و اون برای طنعه ها و بی اعتنایی های خانواده اش به روستا پناه ببره

مردی که همسرش فوت شده با پسر کوچیکش یونا که ۸ سال داره و مادری مریض
به خاطر مادرش برمیگرده به روستا اسمش این مرد ارکاس مردی جدی کمی سرد اما در ادامه این رمان متوجه میشید که چقدر حامی هستش مدیر شرکت و کلی ویلا بنامش تو روستا داره با برگشتنش و برخورد ارکا با غوغا
که کاملا جدی و سرد و سوظن داره به غوغاو فک می‌کنه غوغا یه دختر فضوله
ولی وقتی این روند ادامه پیدا می‌کنه و اینا بیشتر باهم برخورد دارن تا جایی که عاشق هم میشن و ‌اون ارکا سرد و جدی تبدیل به حامی میشه برای غوغا و هردو به خاطر عشقشون می جنگن و چقدر پدر و مادر غوغا این وسط چقدر مخالفت میکنن و سنگ اندازی میکنن و عشقشون واقعا ستودنیه

عماد مردی که شب عروسی عشقش رهاش می‌کنه و با پسر دیگه فرار میکنه و عماد با حالت مرگ میوفته و غوغا و ارکا به دادش میرسن و بماند که چقدر دعوا شد
عماد مدتی که حالش بهترشده به پیشنهاد غوغا به روستا میاد و اونجا با تی تی برخورد میکنه عماد اولش از تی تی خوشش نمیاد و تو سوگواری عشق خودشه(پردیس)

تی تی دختری که به خاطر عاشق شدنش نشون شدنش توسط محمد مهدی و پس زدنش تاوان بزرگی داده و سرکوفت هایی که خانواده بهش زدن و مردم روستایی که افکار قدیمیشون که حتما دختره عیب و ایرادی داشته که پسش دادن وووو

شخصیت های اصلی بیشتر غوغا و ارکا
شخصیت فرعی تی تی و عماد
بیشتر رمان حول محور این چهار شخصیت و خانواده هاشون پیش می‌رفت

سیاوش کسی که باعث شده بود غوغا ابروش بره و زجر بکشه بعد از سالها برگشته بود تا با غوغا صحبت کنه که اینجا ارکا و غوغا بیشتر باهم صمیمی میشن و
با عکسهایی که سیاوش که آدم اجیر کرده بود برای پدر غوغا بفرستن باعث شد غوغا دوباره تو تنش قرار بگیره و تا جایی که حین قوی شدن حس بین اینا پدر و مادر غوغا میان سراغ غوغا برش می‌گردانند تهران که اینجا جنگ عشق اینا شروع میشه
و واقعا میجگند تا به هم برسن اینجا ارکا برای غوغا واقعا میجنگه تا به هم برسن

این رمان عالیه خوندنش خالی از لطف نیس
من‌که لذت بردم امیدوارم شما هم لذت ببرید
زیاد توصیف نکردم تا اگر کسی خواست بخونه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Pause
www.tg-me.com/NoteChnll
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برشی از رمان:
لامپ روی تراس روشن بود و عطر اقاقیا حیاط را برداشته بود؛ باید فرار می‌کردم. باید حداقل یک نیم‌قدم به عقب برمی‌داشتم ولی دلش را نداشتم، دل ادامه‌ی این موش و گربه بازی را نداشتم و چشم‌های او داشت نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد...


https://www.tg-me.com/+g-KvRzSdwYIwODJk

خلاصه‌ی رمان:
قصه‌مون، قصه‌ی یه عشق قدیمیه.
یه عشق دو پهلو که تا میای روش حساب باز کنی و فکر کنی یه چیزهایی این وسط هست... همه‌چیز برات پوچ میشه. از اون‌طرف تا میای یه خط قرمز دورش بکشی و بذاریش کنار... دوباره جوونه می‌زنه.
اگر می‌خوای بدونی ته این اومدن و رفتن به کجا می‌رسه... به قصه‌مون یه سر بزن.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Yani Nemiay
Arshiyas
2024/09/29 07:31:06
Back to Top
HTML Embed Code: