Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Roman_Khone_Ch. شهرزاد بی شهرزاد.pdf
7 MB
📚رمان : #شهر_بی_شهرزاد👆

✍️نویسنده : #پرستو_اسحقی

💫ژانر : #عاشقانه #بزرگسال #صحنه_دار #اروتیک

📄خلاصه :
یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم و...

https://www.tg-me.com/Roman_Khone_Ch
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⛔️رمان: #طومار
⛔️نویسنده:
#زهرا_ارجمندنیا

⛔️دختر کتابفروش و آقای کفاش... همسایه ی دیوار به دیوار هم می شن
دختراین داستان  ته تغاری و عزیزکرده ی یه خانواده ی بزرگ...
از قضا کتابفروشیش، میفته توی همسایگی آزادخانی که درسته خان به اسمش می بندن، ولی ۳۰ سال بیش تر نداره
آزاد خانی که توی کار کیف و کفش چرمه و برخلاف دخترمون توی یه خانواده از هم پاشیده زندگی میکنه
پسر و دختری که کلی اختلاف عقیده دارن
دخترمون عاشق کتاب و درس  در حالی که پسرمون از کتاب متنفره 🥲و....
و حالا این همسایگیه ؟؟
باعث میشه آزاد خان پاش به کتابفروشی باز بشه و دخترمون یکم از دنیای قصه ها و عشقای توی رمانا بیاد بیرون و به حد تعادل برسه

دختر داستان یه دختر عاشق کتاب و داستان هاست فعال و پرانرژیه
البته یکمم بلاخیزه به قول آقای آزاد😂
شغلش کتابداریه
و یکی از نکات به شدت جالب داستان اینه که توی رمان اطلاعاتی در مورد شخصیتای مهم این رشته گفته شده 😍

آزاد خان هم که رک و منطقیه روی پای خودش وایساده و سختی کشیده
یه آدم بازاری که از همون روز اول میخواد به دخترمون رسم بازاری بودن و یاد بده

⛔️نکته¹ :اگه طالب رمانایی هستین که شخصیت پسر داستان پولداره و لباس مارک و.... نخونید چون اینطور نیست و آزاد یه کفش فروش که کارگاه کفش هم داره و توی این تحریما خیلی سختی میکشه 🥲😔

⛔️نکته² : با اینکه زهرا سعی کرده بود توی این رمانش اون حجم از فانتزی نویسی رو کم کنه ولی بازم به نظرم یه چیزایی از دستش خارج شده بود
داستان اوایلش یه معمای ریزی داره که اصن معما نیست😂

⛔️نکته³ : به شخصه دختر داستان برام قابل درک بود
اون عشقش به کتاب و کتابخونه و کتاب فروشی
اون علاقه‌اش به داستای عاشقانه و همینطور اون مرزی که بین عاشقانه‌ی داستان ها و زندگیش گم کرده بود 🤗خیلی جالب و درست بیان شده بود


و اینکه یه عزیز جون هم داشت که دیگه نگم براتون 😂
فک نکنید مادربزرگشه ها مامانشه به زبون نوه ها به مامانش میگه عزیز
آخه دخترمون زنگوله پا تابوته
و ۲تا خواهرزاده و یه برادر زادش ازش بزرگترن🥲😂


⛔️مشکلات 🤝🏻
¹ تو رمان چندبار شاهد عوض شدن اسم شخصیتا(از شخصیت های فرعی) بودیم 🥲😑

² اواخر فایل رمان دوباره تکرار شده بود یه جاییش

و در آخر توی رمان یه چیزی که به چشم میومد اون مقایسه‌ی رفتارای شخصیت های رمان ها توسط سپیدار با رفتار آراز بود
و به نکاتی خوبی هم اشاره کرده بود
ولی خب همین مقایسه باعث شده بود من خواننده ناخودآگاه رفتار آزاد و مقایسه کنم و ببینم آزاد هم باز یه جاهایی آخرش شخصیت رمانه😂🤝🏻
نمیدونم این حسی بود که از یه سری دیالوگ ها و رفتارای آزاد گرفتم🥲😔


خلاصه که رمان خوبی بود
و ارزش خوندن داشت

#نقد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⛔️رمان: #عقیق

⛔️نویسنده :
#مدیا_خجسته

⛔️داستان تو سه دوره گذشته دور،گذشته نزدیک و حاله روایت میشه،📚

⛔️فلش بکا زیاده ولی خسته کننده نیست ، داستان از زبان همه شخصیتا گفته میشه، یعنی حس و حال تموم کاراکترا از زبون خودشونه که دیگه نمیخواد فکر کنی این ادم الان تو چه فکریه و چی میخواد!🤔🤔

⛔️گذشته دو تا خواهر دوقلو فروغ و عقیق و آقای دکتر همایون خان ... که به سرنوشت دختر یکی از این قل ها و پسر همایون گره خورده،

⛔️داستان پر از رمز و رازه و پنهان کاری که روی آینده ی بچه ها خیلی تاثیر گذاشته و...

⛔️پایان خوش💃🕺

⛔️کاراکترای رمان:

فروغ: یه دختر شر و شیطون که از زندگیش راضی نیست👰‍♀

عقیق: تو دار و آروم و عشق درس و کتاب ،که سرش تو کار خودشه 💇‍♀

همایون: یه دکتر که خواستگار فروغه و البته نامزدش میشه و میخواد بره فرنگ تخصص بگیره👨‍💼

نگار : یه دختر که با توجه به اتفاقی که تو گذشته براش افتاده، بی اعتماده نسبت به مردا شاید بشه گفت از هموش بدش میاد👩‍🎨

نگین : ۱۶ سالشه یکم بی احساس و نامهربونه ولی عاقله👩‍🎤

باراد: یه آدم که طراحی خونده و تو کارش زیادی موفقه ،پولداره و آر وی خیلی ها ، یه زمان نامزد نگار بوده 🤵‍♂

دیگه بقیه رو هم ( الیزا ، سیامک ، مرسده ، احسان و...) ولش کن ...

⛔️صفحاتش زیاده، ۵ هزار و خورده ای ولی با توجه به فونت درشت و صفحات کوچیکش، خیلی طولانی نیست ،
بخونیدش و خوندنش خالی از لطف نیست،
قلم نویسنده خوبه و با توجه به این که سه تا داستان تو دل خودش جا داده، تو رو تو مسیر با خودش میبره ...!🏃‍♀🏃‍♂

#نقد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⛔️رمان : #تخت_طاووس

⛔️نویسنده:
#عاطفه_منجزی

⛔️ژانر:
#عاشقانه_معمایی

⛔️خلاصه:
با تخریب خانه کلنگی قدیمی خانه کهنه ساخت مجاورش هم فرو میریزد این حادثه آغاز تقابل بین لیا و همسایه مرموز و جذابش می‌شود.


⛔️شخصیت های اصلی:

⛔️لیا:
یه دختر حساس و پر از انرژی مثبت، یه بالرین، احساساتی(تو یه نگاه عاشق صمصام شد😑😂)، گاهی غیر منطقی، به نظرم لیا بعضی جاها ادعاهای زیادی داشت ولی عمل نداشت، یه دختر مستقل بود ،سعی می کرد به ترس هاش غلبه کنه.

⛔️صَمصام:
یه پسر قوی و محکم،مغرور و از خودراضی😑،اخمو، مستقل،حامی، متین و جنتلمن،یه اسنوکر باز حرفه ای،مرموز و باهوش.

⛔️شخصیتای فرعی داستان:

⛔️رژین: دوست صمیمی لیا، شخصیت منطقی و عاقلی داشت،همیشه و در همه حال حواسش به لیا بود.من شخصیت رژین رو بیشتر از لیا دوست داشتم چون منطقی تر عمل میکرد و با احساسش جلو نمیرفت😁

⛔️آرمان: دوست صمیمی صَمصام و وکیل همزمان صمصام و لیا، منطقی و جنتلمن، باهوش،به لیا و صمصام خیلی کمک کرد.

⛔️زاویه دید: از زبان لیا


⛔️نوع قلم: قلم قوی بود و فضاسازی خوبی داشت. از دیالوگای لیا خیلی خوشم نیومد،میتونست قوی تر باشه.


⛔️داستان از اونجایی شروع میشه که صمصام پاکزاد تصمیم میگیره ملکی بهش به ارث رسیده رو  بکوبه و از اول بسازه و طی خراب کردن ملک خودش باعث آوار شدن خونه ای که لیا و مادرش سالهاست اونجا زندگی میکنند میشه.این اتفاق باعث آشنایی آنها با خانواده پاکزاد یعنی صمصام پاکزاد میشه.با پیدا شدن استخون های یک انسان در ملک پاکزاد و سارنگ(لیا اینا) باعث فعال شدن نفرین جعبه ی پاندورا میشه و زندگی لیا و صمصام رو دستخوش اتفاقاتی میکنه.....
لیا و صمصام میوفتن دنبال حل این معما یا همون جعبه ی پاندورا .....
لیای احساساتی از همون نگاه اول دل به صمصام میده و باید دید آیا عشق لیا قلب صمصام رو میتونه تکون بده یااااا شایدم قلب صمصام قبلا تکون خورده بوده😁....


⛔️رمان عاشقانه ی غلیظی ندارد.مثلث عشقی ندارد. شخصیت لیا میتونست قوی تر باشه،مثلا کاش بهتر و قوی تر مو رو از ماست میکشید بیرون😁.معمای جمع و جوری داشت رمان،منظورم اینه که معما با پیدا شدن استخون ها تو ملک لیا و صمصام اینا شروع شد و ادامه یافت و تموم شد.ارزش یه بار خوندن رو داشت.



⛔️-فقط دوستم داری؟!... کمه لیا....

+عاشقتم!

-کمه... خیلی کمه!

+طلبكارتم!

-باش تا اموراتت بگذره!... بیشتر چی داری؟!

+می میرم واسه ت

-نمیر، زنده بمون همین قدر شاداب و خوش روحیه و بدون كينه....


💞پایان
#خوش

#نقد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⛔️رمان: #هفت_روز_غمگین_و_هفت_روز_شاد

⛔️ژانر :
#عاشقانه_اجتماعی_رئال

⛔️ نثر رمان بسیار روانه ، جملات زیبا و تامل برانگیزی در رمان گفته شد ( اغلب در جلد اول ) که دلنشین بود و مخاطب رو به تفکر در عمق اون جملات سوق میداد ، قلم رمان متوسط رو به بالا محسوب میشد 📝
راوی شخصیت اصلی دختر ، دارای فلش بک

⛔️ شخصیت دختر : رستا ( خیانت دیده و بهش ظلم شده ، بعد از ۲ سال جدایی تازه خودش رو پیدا میکنه ، عاشق رنگه )
شخصیت پسر : ناصر ( در عین شوخ طبعی و بانمک بودن منطقیه )

⛔️بنظرم شخصیت پردازی رمان متوسط بود در عین اینکه به شخصیت های اصلی ( رستا و ناصر ) قشنگ و بُلد پرداختن اما توصیفات شخصیتی دیگر اشخاص رمان کم و ناچیز بود ، نوع نگارش که حالت خاطره گویی داشت قشنگ بود و نویسنده به خوبی توازن تعریف زمان حال و گذشته‌ رو مدیریت کرده بود ، رمان فضاسازی خاصی نداشت ولی حس آمیزیش قابل درک بود ، خانم لامعی به زیبایی به سوژه ی داستان و بحران های خانمی که زندگی مشترک ناموفق داشته پرداختن ، هر کسی تو زندگیش به دو تا برادر خوب و حامی مثل راستین و رامین نیاز داره تا با دید باز و به دور از هر نوع تعصب افراطی به پیشرفت زندگی خواهرش کمک کنه

▫️با توجه به اینکه نوع نگارش رمان حالت خاطره گویی داشت و راوی فقط شخصیت دختر بود با این حال دلم میخواست به شخصیت های شادی ، محبوبه ، اشکان و آوا بیشتر میپرداختن و نتیجه ی کارهاشون معلوم میشد 🚨

▫️ این ۲ جلدی به نظرم ارزش خوندن رو داره و توصیش میکنم ( جلد اولش رو بیشتر دوست داشتم )🎈

این رمان فاقد صحنه های باز ( در حد بوسست ) و الفاظ رکیکه

▫️خلاصه :
❤️ جلد اول :
داستان زندگی رستاست که ۱ هفته مانده به اولین سالگرد ازدواجش با اشکان متوجه خیانت همسرش میشه خیانتی که تا دوسال بعد از جدایی هم آثار مخربش بر زندگی رستا سایه انداخته اما همه چیز با برگشت برادر رستا و آشناییش با ناصر تغییر می‌کنه
❤️ جلد دوم :
رستا و ناصر در یک گلفروشی با هم شریک هستن که این شراکت به عشق و ازدواج ختم می‌شود اما اینجا پایان راه نیست و آثار مخرب روانی زندگی گذشته ی رستا بر زندگی جدیدش سایه می افکند.
#نقد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رمان : #ماهت_میشم

⛔️ شخصیت دختر داستان : پدر مادرشو از دست داده ، تا وقتی اونا بودن همه چی خوب بود، با رفتنشون یهو یه بمب بزرگ خورد وسط زندگیش‌، بابابزرگش دوسش نداره ، به زور نشون کرده پسر عموش شده ، می‌خواد حق انتخاب داشته باشه زندگی کنه دوست داشته باشنش اما نمیشه ، پنج ساله زندانی پسر عموشه، تو زندگیش نبود عشق حس میشه عشقی بدون زور و اجبار ، عشقی که مال خودش باشه ...💔


⛔️شخصیت پسر داستان : شوخ ، بعضی اوقات عصبانی ، فوق العاده حامی ، به خاطر رفاقت هرکاری میکنه ، چیزی رو که بخواد به هیچ وجه از دست نمیده ، زندگیش ریخته بهم ، گله اشو از دست داده ، خواهرش و به عنوان برده بردن ، کسی که دوسش داشت شده نامزد رفیقش ، بهش تهمت تجاوز زدن ، میخوان تاج و تخت و ازش بگیرن میتونه به موقع سرپا شه؟؟ 🖤


⛔️دختری که اسیر دست گرگینه ها میشه
یاسمن دختری که کل خانوادش توسط پسرعموی خشن و بی رحمش قتل عام شده. پسرعمویی که همه فکر میکنن جنون داره. کارن از بچگی یاسمن‌و دوست داره و وقتی متوجه بی میلی اون نسبت به خودش میشه اونو مثل برده تو خونه‌اش چند سال زندانی میکنه حتی شده قلاده دور گردنش ببنده این کارو میکنه. تا روزی که دشمن درجه یکش که یک آدم مغرور و کله خره، تصادفا یاسمن رو میبینه و ازش خوشش میاد. به خاطر کینه ای که از کارن داره، یه روز تو راه دانشگاه یاسمن‌و میدزده و مجبورش میکنه که... رقابت سخت بین دو گرگینه آلفای وحشی که چیزی جز وحشی‌گری بلد نیستن.


▫️قلم رمان قوی 🌺

▫️ از زبون شخصیت های {یاسمن_آرشام_کارن}

▫️رمان خیلی قشنگی بود خیلی اونقدر قابل باور نوشته بود که فکر نمیکردی رمان تخیلی باشه 😃

▫️حس و حال رمان خیلی قابل لمس بود هم باهاش میخندی هم گریه میکنی هم استرس میکشی 🤪

▫️ اول از همه بگم من عاشق شخصیت کارن بودم خیلی دوستش داشتم برام قابل احترام بود🙃 شاید فکر کنین کارن بد و فقط به فکر خودشه واینا درسته ولی هرکی یه جوری از عشقش مواظبت میکنه یه جوری بلده عشقشو واسه خودش نگه داره ، کارن بدشانس بود خیلی بدشناس😩 ، دو تاقسمت فوق العاده هست که کارن سر میرسه و یاسمن رو نجات میده من عاشق اون لحظه هام🥺 به نظر منم " هیچ کس اندازه کارن یاسمن رو دوست نداشت " فقط بره کوچولو گفتناش😍

▫️بریم سراغ پسرمون آرشام چقد گله این پسره اخه همه چیش خاصه هم گرگش هم خودش هم ماشینش هم رفیقش😂 چیز نرمالی تو این آدم نمیتونی پیدا کنی من طرز عاشق بودنش رو خیلی دوست داشتم 🥰 عروسک صدا زدن های آرشام دل میبره😅✌🏻

▫️یاسمن قصه که یه دختر فوق العاده بود به موقعش میجنگید به موقع اش تسلیم میشد خیلی شخصیت قشنگی داشت من دوسش داشتم 😎

▫️امیر حسین قصه که یه رفیق معرکه اس برا همتون از این رفیق ها آرزو میکنم که وقتی جواب تلفن ندین بیاد در خونتون رو بشکونه 😂❤️تو شیرین ترین و تلخ ترین لحظه ها کنار هم بودن این خیلی ارزش داشت🫂

▫️دلم خواست از شخصیت مهیار هم بگم با اینکه خیلی پر رنگ نبود اما بعضی جاها که ازیاسمن طرفداری میکرد خیلی شیرین بود😍


▫️ من این رمان رو دوست داشتم ژانر عاشقانه و تخیلی رمان فوق العاده بود خانم یاسمن فرح زاد هم تو تخیلی نویسی هم ژانر های دیگه استعداد فوق العاده ای دارن 😉😇


▫️چندتا از نوشته های قشنگی که تورمان هست و من دوسش دارم
آرشام : « اگه ماهم نشه الهی که ماهت بمیره »

کارن : «زنده بمون وبدون هیچوقت برات آرزوی خوشبختی با کسی که تورو ازم گرفت نمیکنم »

#نقد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Roman_Khone_Ch. کجابرم که نباشی.pdf
2.6 MB
📚نام‌ رمان: #کجا_برم_که_نباشی👆

نویسنده:nina-323

💫 ژانر: #عاشقانه #معمایی #پلیسی

📄خلاصه:
داستان دختري كه براي فرار از عشق سابقش به قصد ادامه تحصيل راهي شهر غريبي ميشه و قصد داره زندگي جديدي رو شروع كنه و با همسر آينده اش آشنا ميشه اما بعد از مدتي ميفهمه كه سايه نامزد سابقش دست از سر زندگيش برنميداره و قصد نابودي زندگيش رو داره تا جايي كه حتي ماجرا به قتل عمد ميرسه

https://www.tg-me.com/Roman_Khone_Ch
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Khodkare Meshki
Milad Kiani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Khodkoshi
www.tg-me.com/NoteChnll
2024/09/29 09:27:33
Back to Top
HTML Embed Code: