Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
به نظر من
قشنگ ترین نوع خداحافظی اینه که بهش بگی:
"چقدر تو عزیز و با مهر بودی.سفرم با تو کوتاه بود من اما بزرگ شدم، اعتماد به نفس گرفتم و معنی معرفت رو فهمیدم.‌.کاش که خدا در عوض تمام اشک های من بخاطر نبودنت، به تو دریایی از مال و کمال و یه زندگی پر از لبخند و شادی بده..درسته هم مسیر نبودیم، اما ممنونم که تا این. لحظه به من کمک کردی که یاد بگیرم و بزرگ شم..‌"
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همه چی ازونجا شروع شد که به آدمها فکر کردیم. نه که فکر کردن به آدمها به خودی خود بد باشه، توی این زمونه ای که خدا فقط یک گوشه نشسته و نظاره گره و حیوونا هم سرشون به کار خودشون، ما آدمها هم اگه به هم فکر نکنیم، پس دیگه کی میتونه نجاتمون بده! فکر کردن به آدمها اونجایی بد میشه که مونده ها رو فایل میکنیم و میذاریم توی غیرقابل دسترس ترین کشوی مغزمون، بعد به رفته ها فکر میکنیم. حالا یا ازین دنیا، یا از دست! به کسایی که کنارمون نموندن، یا به جبر و یا به اختیار. به کسایی که لهمون کردن، ناخواسته یا خواسته. به کسایی که نادیدمون گرفتن، عصبانیمون کردن، حرصمون دادن، آزارمون دادن و یه وقتی حتی هُلمون دادن توی دره!

ما؟ ما شکنجه گرای خوبی هستیم، بی شلاق! بی طناب! بی وسیله! روحمونو نشوندیم روی صندلی و جای همه ی رفتنای آدما اونو زدیم. جای همه اشتباهای آدما اونو زدیم. جای همه ی آزار دادنِ آدما اونو زدیم و بعد بالاسرش ایستادیم تا بی حال شه.. خسته شه.. لِه شه.. بعد؟ بعد پیروزمندانه دستامونو زدیم به کمر و این لِه شدنو هم انداختیم گردن همون آدما! بیاید باهم صادق باشیم. توی دنیا جنگ هست. ظلم هست. نفرت هست. دروغ هست. بدبختی هست. اما ما با خودمون؟ خیلی بی رحمیم! ما باخودمون خیلی خیلی بی رحمیم!

#نازنین_هاتفی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
https://www.instagram.com/reel/C973pJtt70S/?igsh=MXNwemRmeXluM201NQ==


حمایت کنید
کلی داستان های کوتاه و رمان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نقد
#اسمارتیز


داستان قشنگیه من خیلیی دوستش دارم
این رمان در مورد دختری که بخاطر سفته هایی که برای پدرش امضا کرده باید بره کار کنه و بدهی رو بده برای همین دنبال کار میگرده یه آگهی میبینه و زنگ میزنه میره تو یه خونه ای که باید از سه تا بچه وروجک و شیطون که خونه رو رو سرشون خراب میکنن از بس شیطونن نگه داری کنه قبول میکنه یه هفته که بچه ها رو نگه میداره پدر بچه ها پیداش میشه پدر (اریا)بچه ها فوتبالیست معروفیه و تو استقلال بازی میکنه
به خاطر آسیب دیدگی برمیگرده تو راه که دختره (دنیز) که میره داروخونه چیزی بگیره تو خیابون باهاش برخورد میکنه پدر بچه ها(آریا) دختره رو میبینه چون ته چهره اش شبیه همسر سابقشه میخواد دختره. رو زیر بگیره این وسط یه کل کلی بینشون پیش میاد و خلاصه اینا میرن خونه تو اونجا دختره (دنیز) که مشغول نگه داری از بچه هاست پدر بچه ها(آریا) پیداش میشه اینجا باز میزنن تو سر و کله هم دیگه پدر بچه (آریا) همسر سابقش(ستاره) به دلیل خیانتی که کرده آریا اینو ولش کرده و از خونه اش بدون هیچ لوازمی پرتش کرده بیرون خلاصه میگذره و میگذره تا بالاخره دختره (دنیز) دلشو به آریا میبازه و ابرازش هم نمیکنه حالا اینا میرن سفر تو اونجا به خاطر این که باید اتاق بگیرن باهم نمیتونن چون اینا به هم محرم نیستن آریا دنیز رو صیغه میکنه همون میشه آغازش و دختره برای این که عاشق آریا شده چون ناجی اش شده بوده بدهی اش پرداخت کرده بوده و دنیز رو از دست یه مردی که همسن پدرش بوده خواسته بهش تجاوز کنه نجات داده بوده مدتی بعد خودشو تقدیم آریا میکنه و این بازم ادامه داره تا دنیز باردار میشه و سایه نحس همسر سابق (ستاره) آریا دست از سر اینا برنمیداره و باعث میشه بچه دنیز بمیره تو صحنه ای که اینا همو دیدن ستاره تو ماشین آریا که دنیز اومده بود بگه حامله اس ماشین که به شدت رد میشه دنیز میخوره به شیشه ماشین و آریا دنیز میبره بیمارستان و اونجا مشخص میشه دنیز حامله بوده و بچه اش از دست میده دنیز بعد از به هوش اومدنش نسبت به آریا سرد میشه و آریا هی میخواد جبران کنه اما دیره میرن خونه دنیز مثل مرده های متحرک میشه آریا باهاش بحث میکنه سعی میکنه جبران کنه دنیز خودشو میخواد بکشه که آریا نمیزاره اش اونجاس که آریا میفهمه چقدر دنیز رو دوست داره بعد از اون دنیز وقتی آریا خونه نیست از خونه میره چون نمیتونه آریا رو ببخشه میره پیش دوستاش چون دنیز قبلا دانشجو نقاشی بوده میره پیش همکلاسی های گذشته اش ۲۸ روز آریا رو تنها میزاره آریا بدون دنیز نمیتونه از پس بچه ها بربیاد و در به در دنبال دنیز میگرده آخر سر تو شمال پیداش میکنه که کناره یه پسره اس و دنیز وقتی صدای بچه ها رو میشنوه طاقت نمیاره و میره پیششون موقع برگشت آریا دنیز میبره تو ماشین خودش که باهم صحبت کنن کع آریا دنیز میبره کلبه اش بماند که چقدر میزنن تو سرو کله هم و چقدر التماسش میکنه ببخشه اش دنیز تو کلبه تب میکنه مریض میشه همچنان کل کل رو دارن تا بالاخره خبر می‌رسه که پدر دنیز پیدا شده و برمیگردن مشخص میشه پدر دنیز بدهی رو پرداخت کرده بوده ... آریا از دنیز جلوی خانواده دنیز خواستگاریش میکنه و همه چی خوب پیش میره ...
در کل رمان عالی
صفحاتش 1491
پایانش خوش
دختر داستان شخصیتش بسیار قوی
پسر داستان اشتباهاتی داشت ولی واقعا عاشق بود همسر سابق آریا به شدت آدم بی مسئولیتی بود و دنبال پس گرفتن زندگیش که موفق نشد
در کل پیشنهاد میدم بخونیدش
قلمش هم عالی بود به زبون محاوره ای بود
من که لذت بردم ازش
😍✅️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام عزیزم میشه با خوندن رمانم ازم حمایت کنی تا بتونم پیشرفت کنم ممنون با اومدنت به چنلم دلم رو گرم می کنی ❤️🙃
اگر لطف کنی و بهم بپیوندی واقع کمک خیلی بزرگی بهم میکنی 😇

https://www.tg-me.com/+jiEWCB6uM1hhOTE0

بخون اگر خوشت اومد بهم انرژی بده



#حمایتی ✅️
https://www.tg-me.com/Roman_Khone_Ch
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
2024/09/29 21:30:14
Back to Top
HTML Embed Code: