جز حقیقت، هر آنچه میگوئیم
هایهوئی و بازی و هوسیست
چه توان کرد! اندرین دریا
دستوپا میزنیم تا نفسیست
پروین اعتصامی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
هایهوئی و بازی و هوسیست
چه توان کرد! اندرین دریا
دستوپا میزنیم تا نفسیست
پروین اعتصامی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
آسمان
و هر چه آبیِ دیگر
اگر چشمان تو نیست
رنگ هدر رفته است
بر بوم روزهای حرام شده
چه رنگها که هدر رفتند
و تو نشدند.
عباس صفاری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
و هر چه آبیِ دیگر
اگر چشمان تو نیست
رنگ هدر رفته است
بر بوم روزهای حرام شده
چه رنگها که هدر رفتند
و تو نشدند.
عباس صفاری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
ما به همراهِ آب و باد و خاک و آتش
به این سیاره تبعید شدهایم
و اینجا
زیباترین جا
برای تنهاییست...
شهرام شیدایی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
به این سیاره تبعید شدهایم
و اینجا
زیباترین جا
برای تنهاییست...
شهرام شیدایی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
میخواهمت چنانکه شب خسته خواب را
میجویمت چنانکه لب تشنه آب را
محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیدهدمان آفتاب را
قیصر امینپور
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
میجویمت چنانکه لب تشنه آب را
محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیدهدمان آفتاب را
قیصر امینپور
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
سهم من
گردش حزنآلودی در باغ خاطرههاست
و در اندوه صدایی جان دادن
که به من میگوید:
«دستهایت را دوست میدارم»
فروغ فرخزاد
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
گردش حزنآلودی در باغ خاطرههاست
و در اندوه صدایی جان دادن
که به من میگوید:
«دستهایت را دوست میدارم»
فروغ فرخزاد
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
دستهای ما
شاخهها کشیده در پناه هم
لانهی پرندهای است
دستهای ما
در مسیر بازوان بیقرار ما
جویبار زندهای است
دستهای ما پیمبران خامشند
آیههای مهرشان به کف
بر بلور جانشان
داغ و بوسه آشکار
دستهای ما، رهروان سرخوشند
دست ما به عشق ما گواست
دستهای ما کلید قلبهای ماست.
سیاوش کسرایی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
شاخهها کشیده در پناه هم
لانهی پرندهای است
دستهای ما
در مسیر بازوان بیقرار ما
جویبار زندهای است
دستهای ما پیمبران خامشند
آیههای مهرشان به کف
بر بلور جانشان
داغ و بوسه آشکار
دستهای ما، رهروان سرخوشند
دست ما به عشق ما گواست
دستهای ما کلید قلبهای ماست.
سیاوش کسرایی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
من از جسدی مغروق سرگردانترم
اگر راست میگویی
دریا را برای من بیاور
و لذتِ پوسیدگی را به من ببخش.
فروغ فرخزاد
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
اگر راست میگویی
دریا را برای من بیاور
و لذتِ پوسیدگی را به من ببخش.
فروغ فرخزاد
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
و كلامِ تو در جان من نشست
و من آن را
حرف
به حرف
باز گفتم.
كلماتی كه عطر دهان تو را داشت.
احمد شاملو
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
و من آن را
حرف
به حرف
باز گفتم.
كلماتی كه عطر دهان تو را داشت.
احمد شاملو
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
تو در کرانهی عالم
درون خویش به یغما فتادهای
کزین هزار هزاران
یکی نگفت که بر شانهات چه میگذرد.
محمد مختاری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
درون خویش به یغما فتادهای
کزین هزار هزاران
یکی نگفت که بر شانهات چه میگذرد.
محمد مختاری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
دنيا كوچكتر از آن است
كه گمشدهای را در آن يافته باشی
هيچكس اينجا گم نمیشود
آدمها به همان خونسردی كه آمدهاند
چمدانشان را میبندند
و ناپديد میشوند
يكی در مه
يكی در غبار
يكی در باران
يكی در باد
و بیرحمترينشان در برف
آنچه به جا میماند، ردپايی است
و خاطرهای كه هَرازگاه پس میزند مثل نسيم سحر
پردههای اتاقت را.
عباس صفاری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
كه گمشدهای را در آن يافته باشی
هيچكس اينجا گم نمیشود
آدمها به همان خونسردی كه آمدهاند
چمدانشان را میبندند
و ناپديد میشوند
يكی در مه
يكی در غبار
يكی در باران
يكی در باد
و بیرحمترينشان در برف
آنچه به جا میماند، ردپايی است
و خاطرهای كه هَرازگاه پس میزند مثل نسيم سحر
پردههای اتاقت را.
عباس صفاری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
و آنچه که روزش میخوانیم
شکل دیگر تاریکی است
که از بستر برخاسته
در پیراهن خوابش راه میرود
شمس لنگرودی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
شکل دیگر تاریکی است
که از بستر برخاسته
در پیراهن خوابش راه میرود
شمس لنگرودی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
غروب است
با آن که میترسم
با آنکه سخت مضطربم،
باز با تو تا آخر دنیا خواهم آمد.
سید علی صالحی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
با آن که میترسم
با آنکه سخت مضطربم،
باز با تو تا آخر دنیا خواهم آمد.
سید علی صالحی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
تند پارو بزن
درد میآید و میرود
اما
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است
تند پارو بزن
تا عمر به پایان نرسیده است...
احمدرضا احمدی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
درد میآید و میرود
اما
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است
تند پارو بزن
تا عمر به پایان نرسیده است...
احمدرضا احمدی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
فدای تو دو چشم من،
که چشمهای تو را خواب دیدهاند.
ببینمت.
تو کجایی که چهرهات باغیست،
که از هزار پنجره نور میوزد هر صبح.
رضا براهنی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
که چشمهای تو را خواب دیدهاند.
ببینمت.
تو کجایی که چهرهات باغیست،
که از هزار پنجره نور میوزد هر صبح.
رضا براهنی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
قوی نیستم، اگر شعری مینویسم
باد قوی نیست،
اگر لباسهای روی بند را تکان میدهد.
غروب ساعت غمگینی است
نمیتواند حتی گلدانی را بیندازد
و غم کمی جابهجا شود.
در خانه نشستهام
زانوهایم را در آغوش گرفتهام
تا تنهاییام کمتر شود
تنهاییام
کمد پر از لباس
اتاقی که درش قفل نمیشود
تنهاییام حلزونی است
که خانهاش را با سنگ کُشتهاند.
الهام اسلامی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
باد قوی نیست،
اگر لباسهای روی بند را تکان میدهد.
غروب ساعت غمگینی است
نمیتواند حتی گلدانی را بیندازد
و غم کمی جابهجا شود.
در خانه نشستهام
زانوهایم را در آغوش گرفتهام
تا تنهاییام کمتر شود
تنهاییام
کمد پر از لباس
اتاقی که درش قفل نمیشود
تنهاییام حلزونی است
که خانهاش را با سنگ کُشتهاند.
الهام اسلامی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem