Telegram Web Link
دوستت دارم مال کیست؟!
آن‌که می‌گوید،
یا آن‌که می‌شنود؟!


#حسن_آذری


■ شعرخوانی
@Reading_poem
حرف که می‌زنی انگار
سوسنی در صدایت راه می‌رود
حرف بزن
می‌خواهم صدایت را بشنوم
تو باغبان صدایت بودی
و خنده‌ات
دسته‌ی کبوتران سفیدی
که به یک باره پرواز می‌کنند

تو را دوست دارم
چون صدای اذان در سپیده‌دم
چون راهی که به خواب منتهی می‌شود
تو را دوست دارم
چون آخرین بسته‌ی سیگار در تبعید.


#غلامرضا_بروسان


■ شعرخوانی
@Reading_poem
دلبسته‌‌ی اشیا یا مردم نشوید.
اشیا می‌شکنند
و مردم ناپدید می‌شوند.


#بورخس


■ شعرخوانی
@Reading_poem
از اوج قله‌های مه‌آلود دوردست
پرواز کن به دشت غم‌انگیزِ عمر من
آن‌جا ببر مرا که شرابم نمی‌برد!


#فریدون_مشیری


■ شعرخوانی
@Reading_poem
اندوهگین نیستم
من اندوهِ جهانم
و در سینه‌ام
سرزمینی می‌گرید.


#غادة_السمان


■ شعرخوانی
@Reading_poem
نامش
‏پس از سال‌ها
‏به یاد آمد
‏بنفشه‌های
‏همه‌ی غروب‌های
‏کودکان
‏به شعرها
‏رسیدند
‏شتابان
‏صورتش به یاد آمد.


#احمدرضا_احمدی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
به هر آسمانِ زلالی مشکوک است
گنجشکی
که سر
به شیشه‌ی پنجره
کوفته بود.


#یاور_مهدی‌پور


■ شعرخوانی
@Reading_poem
اکنون؛ ای سرگردان
در کدام ساعت از شبیم؟


#هوشنگ_چالنگی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
من به درون خویش سقوط می‌کنم
بی آنکه
به ته برسم.


#اکتاویو_پاز


■ شعرخوانی
@Reading_poem
به تو گفتم: گنجشکِ کوچکِ من باش
تا در بهارِ تو من درختی پُر شکوفه شوم
و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد
من به خوبی‌ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی‌ها نگاه کردم
چرا که تو خوبی و این همه‌ی اقرارهاست
بزرگ‌ترین اقرارهاست
من به اقرارهایم نگاه کردم
سالِ بد رفت و من زنده شدم
تو لبخند زدی و من برخاستم.


#احمد_شاملو


■ شعرخوانی
@Reading_poem
دوستت دارم
و عشق تو از نامم می‌تراود؛
مثل شیره تک‌درختی مجروح،
در حیاط زیارتگاهی.


#شمس_لنگرودی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
‏تمام حرف
بر سر حرفی‌ است
که از گفتن آن عاجزیم.


#یدالله_رویایی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
هر اتاقی مرکز جهان است
آنگاه که دو تن هم آغوش می‌شوند.


#اکتاویو_پاز


■ شعرخوانی
@Reading_poem
بعد از تو در سایه‌‌ی هیچ‌ درختی‌ نخواهم‌ ماند
در ابهام‌ِ سبز جنگل‌ و در سرخی‌ گل‌ سرخ‌
کنار رودی‌ از خطوط‌ِ لوقا
چیزی‌ در من‌ تمام‌ خواهد شد
و تشویش‌ افتادن‌ چشمی‌ با مخمل
یا دریاچه‌ها با من‌ خواهد ماند
کیست‌ در بالکن‌ که‌ با تلخی‌ می‌گرید؟
و باران‌ هم‌ بند نمی‌آید
هر روز این‌ لحظه‌ را دارم‌
که‌ از پوستم‌ تو دور می‌شوی‌.


#بیژن_نجدی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
خانه‌ها هر یک به شیوۀ خاص خود می‌میرند، با همان گونه‌گونی که نسل‌های مردمان فرو می‌افتند، برخی با غرشی مصیبت‌بار، بعضی به‌آرامی، و در شهر ارواح به زندگی پس از مرگ ادامه می‌دهند، حال آنکه خانه‌های دیگر ــ‌و چنین بود مرگ ویکهام پلیس‌ــ روحشان پیش از هلاک جسم، به‌نرمی از آن بیرون می‌لغزد. طی بهار پوسیده بود و دختران را بیش از آنکه خود بدانند از هم دور کرده بود، و باعث شده بود که هر یک به اقلیمی ناآشنا پناه برد. تا ماه سپتامبر جسدی بود، عاری از عاطفه، و خالی از هالۀ خاطرات سی سال شادمانی. از زیر سر در آسمانه‌ای شکل آن اثاثیه رد شد، و تابلو نقاشی، و کتاب، تا آنکه دل و رودۀ آخرین اتاق بیرون کشیده شد و آخرین وانت سرپوشیده غرش‌کنان دور شد. یکی دو هفتۀ دیگر سر پا ایستاد، گشاده‌چشم، گویی از خلأ درون خود حیران بود. آنگاه فرو افتاد. کارگران آمدند و آن را شکافتند و باز به تل خاکستری‌رنگ بدل کردند. با عضلاتشان و خُلق خوش آغشته به آبجوشان، برای خانه‌ای که همیشه انسانی مانده بود و فرهنگ را تنها هدف ندانسته بود، آنان بدترین مقاطعه‌کاران نبودند.

□ هواردز اِند| ادوارد مورگان فاستر | ترجمهٔ احمد میرعلایی | نشرنو، چاپ سوم ۱۴۰۳، قطع رقعی، جلد سخت، بیست و هشت +۴۱۰ صفحه.
@nashrenow

خرید:
https://B2n.ir/q92347
عالم چنین فراخ
چه دلتنگ مانده‌ایم.


#رضی‌_الدین_آرتیمانی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
کانال نامه‌ها
به نامه‌های بزرگان ادبیات و هنر ایران و جهان می‌پردازد

@Name_ha
@Name_ha
@Name_ha
من
انبوهی از این بعدازظهرهای جمعه را
به یاد دارم که در غروب آنها
در خیابان
از تنهایی گریستم
ما نه آواره بودیم، نه غریب
اما
این بعدازظهرهای جمعه پایان و تمامی نداشت
می‌گفتند از کودکی به ما
که زمان باز نمی‌گردد
اما نمی‌دانم چرا
این بعدازظهرهای جمعه باز می‌گشتند.

 
#احمدرضا_احمدی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
خاطره‌ای در درونم است
چون سنگی سپید درون چاهی
سر ستیز با آن ندارم، توانش را نیز
برایم شادی است و اندوه...

در چشمانم خیره شود اگر کسی
آن را خواهد دید.
غمگین‌تر از آنی خواهد شد
که داستانی اندوه‌زا شنیده است.

می‌دانم خدایان انسان را
بدل به شیئی می‌کنند‌، بی‌آن‌که روح را از او برگیرند.
تو نیز بدل به سنگی شده‌ای در درون من
تا اندوه را جاودانه سازی.



#آنا_آخماتووا


■ شعرخوانی
@Reading_poem
2024/11/15 16:25:07
Back to Top
HTML Embed Code: