Telegram Web Link
ما سرانجام توانستیم
پاییز را از تقویم جدا کنیم
اما‌ طعم لبان تو
بر همه‌ی لیوان‌ها و بشقاب‌ها
حک شده بود...


احمدرضا احمدی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
آه در باغ بی‌درختی ما
 این تبر را به جای گل که نشاند؟
 چه تبر؟ اژدهایی از دوزخ
 که به هر سو دوید و ریشه دواند.


هوشنگ ابتهاج


■ شعرخوانی
@Reading_poem
مرگ عيب‌جويی می‌کند
با اين همه عاشق باش
وقتی می‌ميری.


عزيز نسين


■ شعرخوانی
@Reading_poem
دوستت دارم
و عشقِ تو از نامم می‌تراود
مثل شیره‌ی تک درختی مجروح
در حیاط زیارتگاهی.


شمس لنگرودی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
تو از کدام زمان آمدی
که چشم‌هایت در این کرانه بیگانه‌ست؟


محمد مختاری


■ شعرخوانی
@Reading_poem
تو باغبان صدایت بودی
و خنده‌ات دسته‌ی کبوتران سفیدی
که به یک‌باره پرواز می‌کنند.


غلامرضا بروسان


■ شعرخوانی
@Reading_poem
ای اندوه،
آیا زانوانت
از زانو زدن بر سینه‌هامان
به‌ درد نیامد؟


امین معلوف


■ شعرخوانی
@Reading_poem
شعر
در روزگارِ دشواری
گلی‌ست بر مزاری.


محمود درویش


■ شعرخوانی
@Reading_poem
اینجا
خاورمیانه است
سرزمین صلح‌های موقت
بین جنگ‌های پیاپی...


حافظ موسوی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
خواستند
از عشق
آغوش و بوسه را حذف کنند،
عشق
از آغوش و بوسه
حذف شد.


افشین یداللهی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
قوم از شراب مست و ز منظور بی‌نصیب
من مست از او چنان که نخواهم شراب را


سعدی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
مردم،
گروه ساقط مردم
دلمرده و تکیده و مبهوت
در زیر بار شوم جسدهاشان
از غربتی به غربت دیگر می‌رفتند...


فروغ فرخزاد


■ شعرخوانی
@Reading_poem
‏روحم دیگر بار بیدار شد
و دیگر بار نزدم آمدی،
درست مانند خیالی گریزنده
درست مانند چکیده‌ای از زیباییِ ناب.


الکساندر پوشکین


■ شعرخوانی
@Reading_poem
برفِ اندوه
می‌بارد
تو می‌روی که باز نگردی
تا برفِ اندوه
جای پای تو را
سفید کند.


بیژن جلالی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
می‌خواهم آنقدر شعر بگویم
که اگر فردا مُردم
نتوانی انکارم کنی
می‌خواهم شعرم
چون شایعه‌ای در شهر بپیچد
و زنان
هر بار چیزی به آن اضافه کنند.


الهام اسلامی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
به آتش
به گلوله‌ای که در سرت نشست
به سرخ‌رودی‌ که از موهایت گذشت
به فرو ریختنِ کلمه از کناره‌ی شقیقه‌ات
به خشمت‌ که مادرِ سوگوارِ معصومیت‌ است؛
که سوگوارانِ زخم‌خورده از آتش و گلوله
از اندوه اگر بگذرند وُ از زخم نمیرند
خود، آتش‌اند و گلوله.


سید محمد مرکبیان


■ شعرخوانی
@Reading_poem
که‌ای؟
چه‌ای؟

خونِ عفیفِ پرنده‌
روان در عروقِ گناه

یا رعشه‌ای تاخته
بر اعصابِ عشق

چون طراواتی که مسیرِ بابونه‌ها را می‌داند
تنها می‌گذری
و من در برابرت این‌سان درمانده‌ام

دشتی یا رود
بارانی یا نور

که می‌گستری و می‌باری
بر شانهٔ کوه
و بر بالِ پروانه

اگر می‌خواهم بشناسمت
در جستجوی هستیِ خویشم
نه به اکتشافِ تو

در جستجوی سنگی‌ام
که به دریایش افکندی


#مصطفی_طلوعی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
"دلم گرفته برایت" زبان ساده‌ی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلم گرفته برایت!


#حسین_منزوی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
2024/09/27 20:16:21
Back to Top
HTML Embed Code: