من
پارهپارههای تو را جمع خواهم کرد
و خود در تو خواهم خفت
و تو در من خواهی رویید
تو
در خونِ من
سبز خواهی شد.
| شیرکو بیکس |
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
پارهپارههای تو را جمع خواهم کرد
و خود در تو خواهم خفت
و تو در من خواهی رویید
تو
در خونِ من
سبز خواهی شد.
| شیرکو بیکس |
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
بیراهه رفته بودم
آن شب
دستم را گرفته بود و می کشید
زین بعد همه عمرم را
بیراهه خواهم رفت
حسین پناهی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
آن شب
دستم را گرفته بود و می کشید
زین بعد همه عمرم را
بیراهه خواهم رفت
حسین پناهی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
در سرزمین ما
پرندگان همه خیساند
در سرزمینی که عشق کاغذی است
انتظار معجزه را بعید میدانم…
#خسرو_گلسرخی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
پرندگان همه خیساند
در سرزمینی که عشق کاغذی است
انتظار معجزه را بعید میدانم…
#خسرو_گلسرخی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
و خندهات دستهی کبوتران سفیدی که به یکباره پرواز میکنند.
#غلامرضا_بروسان
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
#غلامرضا_بروسان
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار،
نازِ انگشتای بارونِ تو باغم میکنه
میونِ جنگلا تاقم میکنه.
احمد شاملو
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار،
نازِ انگشتای بارونِ تو باغم میکنه
میونِ جنگلا تاقم میکنه.
احمد شاملو
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
درخت که می شوم
تو پائیزی
کشتی که می شوم
تو بی نهایت طوفانها
تفنگت را بردار
و راحت حرفت را بزن
گروس عبدالملکیان
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
تو پائیزی
کشتی که می شوم
تو بی نهایت طوفانها
تفنگت را بردار
و راحت حرفت را بزن
گروس عبدالملکیان
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
خاک میخواند مرا هر دم به خویش
میرسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند
فروغ فرخزاد
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
میرسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند
فروغ فرخزاد
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
اگرچه گفتهاند
دهان تو را دوباره خواهیم بست
اما نگرانِ سکوتِ من نباش،
چشمهای دلواپسِ من
باز با تو سخن خواهند گفت..
سید علی صالحی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
دهان تو را دوباره خواهیم بست
اما نگرانِ سکوتِ من نباش،
چشمهای دلواپسِ من
باز با تو سخن خواهند گفت..
سید علی صالحی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
شعرخوانی
Photo
انسان نابغه به دو شیوه عمل میکند: یا مانند ناپلئون و مولیر، همین که آرمان خود را تشخیص داد، تا پایان در راه آن گام برمیدارد، یا آنکه با شکیبایی خود را مینمایاند و انتظار میکشد تا دیگران به جستجویش برآیند. گرانسون جوانی از زمرۀ مردان بااستعدادی بود که از خویش بیخبرند و بهسادگی اسیر نومیدی میشوند. روح او پیوسته در گشتوگذار بود، و بیش از آنکه در دنیای عمل زندگی کند، در جهان اندیشه میزیست. شاید، به چشم کسانی که همواره نبوغ را همراه با جوش و خروش پرشور فرانسوی میبینند، او انسانی ناقص مینمود؛ ولی در جهان اندیشه، نیرومند بود و بایستی به یاری شور و هیجانهایی که از دیدۀ عوام پنهان است، به تصمیمگیریهای ناگهانی دست مییافت که به همهچیز پایان میبخشد و موجب میشود تا ابلهان دربارهاش بگویند: «او دیوانه است». تحقیری که جامعه نثار فقر میکند، آتاناز را زجر میداد: گرمای عذابآور تنهایی خفقانآوری آن کمان را، هر بار که آمادۀ کشیدن میشد، سست میکرد و روح او از این بازی نفرتانگیز و بیحاصل خسته میشد. آتاناز مردی بود که میتوانست در میان شایستهترین بزرگان فرانسه جای گیرد، ولی این عقاب اسیر در قفس و محروم از خورد و خوراک، پس از آنکه با چشمی تیز در آسمان و کوهساران آلپ که نبوغ بر فراز آن در پرواز است، سیر کرده بود، از گرسنگی به حال مرگ نزدیک میشد. هرچند کارهایش در کتابخانۀ شهر توجه کسی را جلب نمیکرد، ولی او اندیشههای خود را بر کسب افتخار، در عمق وجود خویش پنهان میداشت، از آن رو که ممکن بود برایش زیانمند باشند. ولی بیشتر از آن، راز قلب خویش را هر چه عمیقتر پنهان میکرد، راز عشقی که گودی گونهها و زردی رخسارش از آن بود.
□ پیردختر | اونوره دو بالزاک | ترجمۀ محمدجعفر پوینده | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۷۰ صفحه
https://nashrenow.com/product/پیر-دختر/
□ پیردختر | اونوره دو بالزاک | ترجمۀ محمدجعفر پوینده | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۷۰ صفحه
https://nashrenow.com/product/پیر-دختر/
نشرنو - فرهنگی نو
پیردختر - اونوره دو بالزاک - محمدجعفر پوینده - نشرنو
پیردختر | شاهکاری دیگر از مجموعۀ عظیم «کمدی انسانی»، شاخۀ «زندگی شهرستانی»، که به قول ویکتور هوگو جای آن داشت نویسنده تاریخ انسانی مینامیدش نه کمدی انسانی...
«- مرا از پس ِ خود مىکش تا بدویم،
که تو را
بر اثر بوى خوش ِ جانات
تا خانه به دنبال خواهم آمد.»
#احمدشاملو
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
که تو را
بر اثر بوى خوش ِ جانات
تا خانه به دنبال خواهم آمد.»
#احمدشاملو
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
شاید که قطرهای چکد از خورشید
فانوس راه پرت شبی گردد
مهتاب خیس روی زمین ماسد
شعری شکفته روی لبی گردد
شاید که باد عطر تن او را
از لای در به بستر من ریزد
از روی برگهای گل زنبق
آوازهای گم شده برخیزد
شاید شبی کنار درخت کاج
آوای گام او شکند شب را
ریزد به روی دامن شب بوسه
ساید چو روی سنگ لبم، لب را
تف بر من و سکوت من و شعرم
تف بر تو باد و زندگی و شاید
تف بر کسی که چشم به ره ماند
تف بر کسی که سوی کسی آید
شاید که عشق هدیه ابلیس است
اندوه اگر سزای وفا باشد
شاید اگر شکوفه نومیدیست
شاید که مرگ هستی ما باشد
امشب صدای باد نمیآید
شاید که مرگ پیش زمان خفتهست
راز گناهکاری آنان را
شیطان به بندگان خدا گفتهست
نفرین به سر بلندی و پستی باد
نفرین به عشق باد و به هستی باد
نفرین به هوشیاری و مستی باد
نفرین به مرگ باد و به هستی باد
#نصرت_رحمانی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
فانوس راه پرت شبی گردد
مهتاب خیس روی زمین ماسد
شعری شکفته روی لبی گردد
شاید که باد عطر تن او را
از لای در به بستر من ریزد
از روی برگهای گل زنبق
آوازهای گم شده برخیزد
شاید شبی کنار درخت کاج
آوای گام او شکند شب را
ریزد به روی دامن شب بوسه
ساید چو روی سنگ لبم، لب را
تف بر من و سکوت من و شعرم
تف بر تو باد و زندگی و شاید
تف بر کسی که چشم به ره ماند
تف بر کسی که سوی کسی آید
شاید که عشق هدیه ابلیس است
اندوه اگر سزای وفا باشد
شاید اگر شکوفه نومیدیست
شاید که مرگ هستی ما باشد
امشب صدای باد نمیآید
شاید که مرگ پیش زمان خفتهست
راز گناهکاری آنان را
شیطان به بندگان خدا گفتهست
نفرین به سر بلندی و پستی باد
نفرین به عشق باد و به هستی باد
نفرین به هوشیاری و مستی باد
نفرین به مرگ باد و به هستی باد
#نصرت_رحمانی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
دوست داشتن
درختیست که در یک لحظه پرندهها خالیاش میکنند
ملیح جودت آندای
گیلگمش در پی جاودانگی، ترجمهی شهرام شیدایی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
درختیست که در یک لحظه پرندهها خالیاش میکنند
ملیح جودت آندای
گیلگمش در پی جاودانگی، ترجمهی شهرام شیدایی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
چرا نگاه نکردم؟
تمام لحظههای سعادت میدانستند
که دستهای تو ویران خواهد شد
و من نگاه نکردم
فروغ فرخزاد
تکهای از شعرِ ایمان بیاوریم...
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
تمام لحظههای سعادت میدانستند
که دستهای تو ویران خواهد شد
و من نگاه نکردم
فروغ فرخزاد
تکهای از شعرِ ایمان بیاوریم...
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
تنها رسالت من در جهان
دوست داشتنِ توست
ببخش
اگر
به جنگ و گرسنگی و ترس
فکر کردهام.
محسن بیدوازی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
دوست داشتنِ توست
ببخش
اگر
به جنگ و گرسنگی و ترس
فکر کردهام.
محسن بیدوازی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
گناه ما این است که نیمشب
با صدای جُستن کبریت
چراغها را بیدار کردهایم
علیرضا طالبی پور
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
با صدای جُستن کبریت
چراغها را بیدار کردهایم
علیرضا طالبی پور
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
گذشته بدون تردید مکانی خشن بود، پس منطقی است که مردم در رؤیای روزی بودند که اوضاع بهتر بشود.
□ آرمانشهر واقعبینها | روتخر برخمان | ترجمۀ مزدا موحد | چاپ سوم ۱۴۰۲، نشرنو | قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۶۹صفحه.
https://nashrenow.com/product/آرمانشهر-واقعبینها/
@nashrenow
□ آرمانشهر واقعبینها | روتخر برخمان | ترجمۀ مزدا موحد | چاپ سوم ۱۴۰۲، نشرنو | قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۶۹صفحه.
https://nashrenow.com/product/آرمانشهر-واقعبینها/
@nashrenow
من خسته نیستم
دیریست خستگیام
تعویض گشته است به در هم شکستگی.
من خسته نیستم
در هم شکستهام
این خود امید بزرگی نیست؟
نصرت رحمانی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
دیریست خستگیام
تعویض گشته است به در هم شکستگی.
من خسته نیستم
در هم شکستهام
این خود امید بزرگی نیست؟
نصرت رحمانی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem