.
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم
محمدرضا شفیعی کدکنی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم
محمدرضا شفیعی کدکنی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
سیمین بهبهانی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
سیمین بهبهانی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
در نهضتِ عظیمِ دو بازویش
من گریهام گرفته که آخر
آخر چرا پرنده به دنیا نیامدم؟
رضا براهنی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
من گریهام گرفته که آخر
آخر چرا پرنده به دنیا نیامدم؟
رضا براهنی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
از آن رو كه دوستت می دارم،
می توانی بروی،
از آن رو كه دوستت می دارم،
می بخشم بر تو ناراستی را،
از آن رو كه دوستت می دارم،
تو، رهايی...!
مارگوت بيكل
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
می توانی بروی،
از آن رو كه دوستت می دارم،
می بخشم بر تو ناراستی را،
از آن رو كه دوستت می دارم،
تو، رهايی...!
مارگوت بيكل
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
ای خندهٔ نیلوفری
در گریهام میآوری
بر گریه میخندی و من
در گریه میخندانمت ...
هوشنگ ابتهاج
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
ای خندهٔ نیلوفری
در گریهام میآوری
بر گریه میخندی و من
در گریه میخندانمت ...
هوشنگ ابتهاج
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
مرا ز یادِ تو بُرد و تو را ز دیدهی من
زمانه بیشتر از این،ستمْ چه خواهد کرد؟
صائب تبریزی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
زمانه بیشتر از این،ستمْ چه خواهد کرد؟
صائب تبریزی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
آه، خندههای بیدلیل
گریههای بیدلیل
خیرگیها، خیرگیها، خیرگی!
خیرگیها و سکوت
خیرگی و افق سرخ غروب!
حسین پناهی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
آه، خندههای بیدلیل
گریههای بیدلیل
خیرگیها، خیرگیها، خیرگی!
خیرگیها و سکوت
خیرگی و افق سرخ غروب!
حسین پناهی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
این دستهای تو
پاسخ روز را خواهد داد
اگر گم شوند
همیشه در سایههای تابستان میمانم
احمدرضا احمدی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
این دستهای تو
پاسخ روز را خواهد داد
اگر گم شوند
همیشه در سایههای تابستان میمانم
احمدرضا احمدی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
آه، خندههای بیدلیل
گریههای بیدلیل
خیرگیها، خیرگیها، خیرگی!
خیرگیها و سکوت
خیرگی و افق سرخ غروب!
حسین پناهی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
آه، خندههای بیدلیل
گریههای بیدلیل
خیرگیها، خیرگیها، خیرگی!
خیرگیها و سکوت
خیرگی و افق سرخ غروب!
حسین پناهی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
میگویند درد
انسانها را به یکدیگر نزدیک میکند
کدام یک از ما شادیم
که اینقدر از هم دور ماندهایم؟
اغوز آتای
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
انسانها را به یکدیگر نزدیک میکند
کدام یک از ما شادیم
که اینقدر از هم دور ماندهایم؟
اغوز آتای
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
میگویند درد
انسانها را به یکدیگر نزدیک میکند
کدام یک از ما شادیم
که اینقدر از هم دور ماندهایم؟
اغوز آتای
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
انسانها را به یکدیگر نزدیک میکند
کدام یک از ما شادیم
که اینقدر از هم دور ماندهایم؟
اغوز آتای
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
زآن پیش که بر سرت شبیخون آرند
فرمای که تا بادهی گلگون آرند
تو زَر نِهای ای غافل نادان که تو را
در خاک نهند و باز بیرون آرند
خیام
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
زآن پیش که بر سرت شبیخون آرند
فرمای که تا بادهی گلگون آرند
تو زَر نِهای ای غافل نادان که تو را
در خاک نهند و باز بیرون آرند
خیام
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
بیخود شدهام لیکن بیخودتر از این خواهم
با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم
من تاج نمیخواهم من تخت نمیخواهم
در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم
آن یار نکوی من بگرفت گلوی من
گفتا که چه می خواهی گفتم که همین خواهم
با باد صبا خواهم تا دم بزنم لیکن
چون من دم خود دارم همراز مهین خواهم
در حلقه میقاتم ایمن شده ز آفاتم
مومم ز پی ختمت زان نقش نگین خواهم
ماهی دگر است ای جان اندر دل مه پنهان
زین علم یقینستم آن عین یقین خواهم
مولوی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم
من تاج نمیخواهم من تخت نمیخواهم
در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم
آن یار نکوی من بگرفت گلوی من
گفتا که چه می خواهی گفتم که همین خواهم
با باد صبا خواهم تا دم بزنم لیکن
چون من دم خود دارم همراز مهین خواهم
در حلقه میقاتم ایمن شده ز آفاتم
مومم ز پی ختمت زان نقش نگین خواهم
ماهی دگر است ای جان اندر دل مه پنهان
زین علم یقینستم آن عین یقین خواهم
مولوی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
خیال تیغ تو با ما حدیث تشنه و آب است
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
حافظ
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
خیال تیغ تو با ما حدیث تشنه و آب است
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
حافظ
■ شعرخوانی
● @Reading_poem