مائیم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
خیام
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
خیام
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
رقصم گرفتهبود
مثل درختکی در باد
آنجا کسی نبود
غیر از من و خیال و تنهایی
رقصم گرفتهبود
پیرانه سر، دیوانهوار
تنها،
تنها رقصیدم.
ابراهیم منصفی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
مثل درختکی در باد
آنجا کسی نبود
غیر از من و خیال و تنهایی
رقصم گرفتهبود
پیرانه سر، دیوانهوار
تنها،
تنها رقصیدم.
ابراهیم منصفی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
هوای عشق رسیده است تا حوالی من
اگر دوباره ببارد به خشک سالی من
مگرکه خواب و خیالی بنوشدم ورنه
که آب می خورد از کاسه ی سفالی من؟
همیشه منظرم از دور دیدنی تر بود
خود اعتراف کنم بوریاست قالی من
مرا مثال به چیزی که نیستم زده اند
خوشا به من؟نه! خوشا بر من مثالی من
به هوش باش که در خویشتن گم ات نکند
هزار کوچه ی این شهرک خیالی من
اگرچه بودو نبودم یکی ست، باز مباد
تو را عذاب دهد گاه جای خالی من
هوای بی تو پریدن نداشتم، آری
بهانه بود همیشه شکسته بالی من
تو هم سکوت مرا پاسخی نخواهی داشت
چه بی جواب سؤالی ست بی سؤالی من
محمدعلی_بهمنی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
اگر دوباره ببارد به خشک سالی من
مگرکه خواب و خیالی بنوشدم ورنه
که آب می خورد از کاسه ی سفالی من؟
همیشه منظرم از دور دیدنی تر بود
خود اعتراف کنم بوریاست قالی من
مرا مثال به چیزی که نیستم زده اند
خوشا به من؟نه! خوشا بر من مثالی من
به هوش باش که در خویشتن گم ات نکند
هزار کوچه ی این شهرک خیالی من
اگرچه بودو نبودم یکی ست، باز مباد
تو را عذاب دهد گاه جای خالی من
هوای بی تو پریدن نداشتم، آری
بهانه بود همیشه شکسته بالی من
تو هم سکوت مرا پاسخی نخواهی داشت
چه بی جواب سؤالی ست بی سؤالی من
محمدعلی_بهمنی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
_
آهوی زخمی
همچنان میدود
ولی در چشمهای درشت
و سیاه او
زمان به اخر رسیده است.
"بیژن جلالی"
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
آهوی زخمی
همچنان میدود
ولی در چشمهای درشت
و سیاه او
زمان به اخر رسیده است.
"بیژن جلالی"
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
هرچند ز کار خود خبر دار نیم
بیهوده تماشاگر گلزار نیم
بر حاشیهی کتاب چون نقطهی شک
بیکار نیم اگر چه در کار نیم
امروز در این شهر چو من یاری نی
آورده به بازار و خریداری نی
آنکس که خریدار بدو رایم نی
وانکس که بدو رای خریدارم نی
ابوسعیدابوالخیر
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
بیهوده تماشاگر گلزار نیم
بر حاشیهی کتاب چون نقطهی شک
بیکار نیم اگر چه در کار نیم
امروز در این شهر چو من یاری نی
آورده به بازار و خریداری نی
آنکس که خریدار بدو رایم نی
وانکس که بدو رای خریدارم نی
ابوسعیدابوالخیر
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
بی قرارت چو شدم رفتی و یارم نشدی
شادی خاطر اندوه گزارم نشدی
تا ز دامان شبم صبح قیامت ندمید
با که گویم که چراغ شب تارم نشدی
صدف خالی افتاده به ساحل بودم
چون گهر زینت آغوش و کنارم نشدی
بوته ی خار کویرم همه تن دست نیاز
برق سوزان شو اگر ابر بهارم نشدی
از جنون بایدم امروز گشایش طلبید
که تو ای عقل به جز مشکل کارم نشدی
شفیعی کدکنی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
شادی خاطر اندوه گزارم نشدی
تا ز دامان شبم صبح قیامت ندمید
با که گویم که چراغ شب تارم نشدی
صدف خالی افتاده به ساحل بودم
چون گهر زینت آغوش و کنارم نشدی
بوته ی خار کویرم همه تن دست نیاز
برق سوزان شو اگر ابر بهارم نشدی
از جنون بایدم امروز گشایش طلبید
که تو ای عقل به جز مشکل کارم نشدی
شفیعی کدکنی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
چنان به موی توآشفتهام
به بـــــــوی تـــــــو مست
که نیستم خبر از هرچه
در دو عـــــــــالم هست..
سعدی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
به بـــــــوی تـــــــو مست
که نیستم خبر از هرچه
در دو عـــــــــالم هست..
سعدی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانهی من آمدی
برای من ای مهربان
چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچهی خوشبخت بنگرم
فروغ_فرخزاد
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانهی من آمدی
برای من ای مهربان
چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچهی خوشبخت بنگرم
فروغ_فرخزاد
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
گاه میاندیشم
خبر مرگ مرا با تو چه کس میگوید؟
آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی میشنوی
روی تو را
کاشکی میدیدم
شانه بالازدنت را -بیقید -
و تکان دادن دستت که - مهم نیست زیاد -
و تکان دادن سر را که
«عجیب! عاقبت مُرد؟ افسوس!»
کاشکی میدیدم
با خود میگویم
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد!؟
.
.
حمید مصدق
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
خبر مرگ مرا با تو چه کس میگوید؟
آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی میشنوی
روی تو را
کاشکی میدیدم
شانه بالازدنت را -بیقید -
و تکان دادن دستت که - مهم نیست زیاد -
و تکان دادن سر را که
«عجیب! عاقبت مُرد؟ افسوس!»
کاشکی میدیدم
با خود میگویم
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد!؟
.
.
حمید مصدق
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
گفت برمیگردم،
و رفت،
و همهی پلهای پشتِ سرش را
ویران کرد.
همه میدانستند دیگر بازنمیگردد،
اما بازگشت
بی هیچ پلی در راه،
او مسیر مخفی بادها را میدانست...
| سیدعلی صالحی |
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
گفت برمیگردم،
و رفت،
و همهی پلهای پشتِ سرش را
ویران کرد.
همه میدانستند دیگر بازنمیگردد،
اما بازگشت
بی هیچ پلی در راه،
او مسیر مخفی بادها را میدانست...
| سیدعلی صالحی |
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد اين جهان باشد
براي من مگري و مگو دريغ دريغ
به دوغ ديو درافتي دريغ آن باشد
جنازه ام چو ببيني مگو فراق فراق
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاري مگو وداع وداع
که گور پرده جمعيت جنان باشد
فروشدن چو بديدي برآمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد
مولانا
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
گمان مبر که مرا درد اين جهان باشد
براي من مگري و مگو دريغ دريغ
به دوغ ديو درافتي دريغ آن باشد
جنازه ام چو ببيني مگو فراق فراق
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاري مگو وداع وداع
که گور پرده جمعيت جنان باشد
فروشدن چو بديدي برآمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد
مولانا
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
به تو سلام میکنم
کنارِ تو مینشینم
و در خلوت تو
شهر بزرگ من بنا میشود...
احمد شاملو
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
کنارِ تو مینشینم
و در خلوت تو
شهر بزرگ من بنا میشود...
احمد شاملو
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
جز من اگرت عاشق شيداست، بگو
ور ميل دلت به جانب ماست، بگو
ور هيچ مرا در دل تو، جاست، بگو
گر هست، بگو، نيست، بگو راست بگو
مولوي
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
ور ميل دلت به جانب ماست، بگو
ور هيچ مرا در دل تو، جاست، بگو
گر هست، بگو، نيست، بگو راست بگو
مولوي
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
تو رفتی
شهر در تو سوخت
باغ در تو سوخت
اما دو دست جوانت
بشارت فردا،
هر سال سبز میشود
و با شاخههای زمزمهگر در تمام خاک
گل میدهد
گلی به سرخی خون
خسروگلسرخی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
تو رفتی
شهر در تو سوخت
باغ در تو سوخت
اما دو دست جوانت
بشارت فردا،
هر سال سبز میشود
و با شاخههای زمزمهگر در تمام خاک
گل میدهد
گلی به سرخی خون
خسروگلسرخی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
Forwarded from علی یزدان دوست
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
[زبان مادری]
دوم اسفند،
روزی برای گرامی داشتنِ زبان مادریست.
به بهانهی آن ترانهای زیبا
از ایرج عندلیبی را ببینید و لذت ببرید.
یادِ این آوازهخوانِ خوشصدا تا همیشه خوش.
@a_yazdandoost
دوم اسفند،
روزی برای گرامی داشتنِ زبان مادریست.
به بهانهی آن ترانهای زیبا
از ایرج عندلیبی را ببینید و لذت ببرید.
یادِ این آوازهخوانِ خوشصدا تا همیشه خوش.
@a_yazdandoost
گر تو آزاد نباشی،همه دنیا قفس است.!
هر كجا هست،زمین تا به ثریا قفس است!
تا كه نادان به جهان حكمروايي دارد!
همهجا در نظرِ مردم دانا قفس است..!
فریدون مشیری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
هر كجا هست،زمین تا به ثریا قفس است!
تا كه نادان به جهان حكمروايي دارد!
همهجا در نظرِ مردم دانا قفس است..!
فریدون مشیری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
ای مادرِ ما،
ایـــــــران
جـــــــان زخمی تو در کـــــــدام روز هفته
التیام خـــــــواهد پذیرفت؟
چشمان مـــــــا
به راه عافیت تـــــــو سفیـــــــد شد
ای مـــــــا، نثـــــــار عافیت تـــــــو..
محمود دولت آبادی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
ایـــــــران
جـــــــان زخمی تو در کـــــــدام روز هفته
التیام خـــــــواهد پذیرفت؟
چشمان مـــــــا
به راه عافیت تـــــــو سفیـــــــد شد
ای مـــــــا، نثـــــــار عافیت تـــــــو..
محمود دولت آبادی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
و تو،
بلندتر از تمام درختان جنگل
در من روییدی.
و اكنون من توام
من یك درختم،
بلندتر از تمام درختان دنیا.
رضابراهنی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
و تو،
بلندتر از تمام درختان جنگل
در من روییدی.
و اكنون من توام
من یك درختم،
بلندتر از تمام درختان دنیا.
رضابراهنی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
نیستیم
به دنیا میآییم
عکس یک نفره میگیریم
بزرگ میشویم
عکس دو نفره میگیریم
پیر میشویم
عکس یک نفره میگیریم
و بعد
دوباره باز
نیستیم.
حسین_پناهی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
نیستیم
به دنیا میآییم
عکس یک نفره میگیریم
بزرگ میشویم
عکس دو نفره میگیریم
پیر میشویم
عکس یک نفره میگیریم
و بعد
دوباره باز
نیستیم.
حسین_پناهی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem