Telegram Web Link
▫️ادامه 👇

👌از سوی دیگر در روایات ما گناه کبیره ای معرفی شده است به عنوان " التعرب بعد الهجره " و مقصود از این گناه آن است که انسان از دار الاسلام و دار الایمان هجرت کند و به دیاری برود که نتواند احکام اسلام را بیاموزد و عمل کند :

📚گناهان کبیره ج 2 ص 30 _ وسائل الشیعه ج 15 ص 99 باب 36

امام رضا علیه السلام فرمود :

"  خداوند تعرّب بعد از هجرت را حرام فرمود؛ چون باعث برگشتن از دين و دست شستن از يارى پيامبران و حجّتها [ى خدا] عليهم السلام و نيز تباهى و از بين بردن حقّ هر صاحب حقّى مى‏شود، چون با باديه نشينان همنشين مى‏شود و همچنين اگر كسى دين را كاملًا شناخت، براى او جايز نيست در ميان مردمان نادان و بى‏خبر [از دين و معارف آن‏] سكونت كند؛ چون بيم آن مى‏رود كه دست از علم بردارد و با نادانان در آيد و در جهل غوطه‏ور شود. " "  حَرَّمَ الله التَّعَرُّبَ بَعد الهِجرَةِ للرُّجوعِ عَنِ الدِّينِ وتَركِ المُوازَرَةِ للأنبياءِ والحُجَجِ عليهم السلام، وما في ذلِكَ مِن الفَسادِ وإبطالِ حَقِّ كُلِّ ذي حَقٍّ لِعِلَّةِ سُكنَى البَدوِ؛ ولذلكَ لَو عَرَفَ الرّجُلُ الدِّينَ كامِلًا لَم يَجُزْ لَهُ مُساكَنَةُ أهلِ الجَهلِ، والخَوفِ علَيهِ؛ لأنّهُ لا يُؤمَنُ أن يَقَعَ مِنهُ تَركُ العِلمِ، والدُّخولُ مَع أهلِ الجَهلِ والتَّمادِي في ذلك‏ "

📚من لا یحضره الفقیه ج 3 ص 566

ورزشکارانی که شایان مصلح از هجرت آنان یاد کرده است , کسانی هستند که برای اقامه فرائض الهی و تکالیف دینی هجرت نکردند و به سوی دیار کفر رهسپار نشدند جز به خاطر انگیزه های مادی و عمل نکردن به تکالیف دینی و عملکرد آنان مصداق " التعرب بعد الهجره " است که اساسا خودش گناه کبیره است .


#شیعه_پاسخ

@Rahnamye_Behesht
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 موشن گرافیک| آیا امام حسن علیه السلام مِطْلاق بوده است ?


جریانهای معاند همواره شبهه می کنند که مطابق روایات شیعه , امام حسن علیه السلام همسران زیادی می گرفت و آنان را طلاق می داد تا جایی که امیر مومنان بر منبر رفتند و از مردم خواستند که دخترانشان را به همسری امام حسن در نیاورند , زیرا امام حسن فردی پر طلاق و مِطلاق است !!!!



👌پاسخ را در کلیپ فوق ببینید .

@Rahnamye_Behesht
آیا جهان واقعیت دارد یا خواب و خیال است ?

🤔#پرسش :

فکر اینکه آیا هرچیزی که ما درک میکنم واقعیه و وجود داره یاخیر ( کلافه ام کرده ) . مثلا الان من دارم صحبت میکنم این حرف زدنه واقعیه یانه توهمه . یا اینکه من دارم یک کاری انجام میدم این واقعیه یانه . موزیک رو میشنوم. فکرم میگه این شنیدن موزیک درسته یانه.. میتونم به حواس خودم اعتماد کنم یانه؟ فکر اینکه من یه دریا میبینم درسته این دیدن یانه . فکر اینکه من الان مینویسم درسته یا نه . فکر اینکه دست میزنم به جایی درسته یانه. اینکه به این چیزا فکر میکنم درسته یانه . فکر کردنم واقعیه یا نه . من حس میکنم ولی از قطعی بودن و درست بودنشون نگرانی دارم ❗️❗️❗️


💠#پاسخ💠

گروهی به نام سفسطه گرایان و سوفسطائیان , اساسا وجود حقیقت را انکار می کنند و معتقدند هیچ چیز در جهان وجود ندارد .

👌ابن سینا در پاسخ این افراد پاسخی می دهد که خلاصه آن چنین است :

" از آنان می پرسیم که همین انکار خویش را درست می دانید یا نادرست . روشن است که در هر دو صورت به یک حقیقت بیرونی اعتراف کرده اند و انکار مطلق خود راشکسته اند . اما اگر بگویند در همین اعتقاد خودمان هم شک داریم باز می پرسیم آیا به همین شک داشتن خودتان باور دارید ? اگر شک داشتن خود را بپذیرند که در آن صورت به یک واقعیت اعتراف کرده اند ( و دیگر نمی توانند منکر واقعیت داشتن اشیاء شوند ) و اگر بگویند که حتی همین شک را هم نمی دانیم و اساسا ما هیچ چیز نمی فهمیم در این صورت دیگر بحث کردن با آنان بی فایده است .

این گروه یا از روی لجاجت چنین سخنانی را بر زبان جاری می کنند که با بحث و گفتگو نمی توان راه به جایی برد یا حقیقتا به بیماری سفسطه دچار شده اند که در آن صورت باید به طور عملی به درمان آنان پرداخت .

👈برای نمونه با وارد کردن درد به آنان می توان نشان داد که آنان بین درد و بی دردی فرق می گذارند یا به آنان امر کرد که وارد آتش شوند تا فرق بین آتش و غیر آتش را متوجه شوند و به تفاوت واقعیت آنها پی برد 👉

" «يسألون: هل أنكم تعلمون أنّ إنكاركم حقّ أو باطل، أو تشكّون. فإن حكموا بعلمهم بشي‏ء من هذه الأمور، فقد اعترفوا بحقيّة اعتقادٍ ما، سواء أكان ذلك الاعتقاد اعتقاد الحقيّة في قولهم بإنكار القول الحق، أو اعتقاد البطلان، أو الشك فيه. فسقط إنكارهم الحق مطلقاً وإن قالوا: إنّا شككنا، فيقال لهم: هل تعلمون أنّكم شككتم أو أنّكم أنكرتم، وهل تعلمون من الأقاويل شيئاً معيناً؟ فإن اعترفوا بأنّهم شاكون أو منكرون، وأنّهم يعلمون شيئاً معيناً من الأشياء، فقد اعترفوا بعلمٍ ما وحقٍّ ما. وإن قالوا: إنّا لا نفهم شيئاً أبداً، وننكر الأشياء جميعاً حتّى إنكارنا لها أيضاً، ولعلّ هذا ما يتلفظ به لسانهم معاندين؛ فسقط الاحتجاج معهم، ولا يُرجى منهم الاسترشاد، فليس علاجهم إلّاأن يكلفوا بدخول النار، إذ النار واللانار واحد؛ ويضربوا، فإنّ الألم واللاألم واحد»

📚إلهيات الشفاء: 11، ط طهران.

استدلال فوق در کلام برخی دیگر هم مورد توجه قرار گرفته و می نویسند :

"  فقط انسان بيمار در صدد انكار جهان خارج برمى‌آيد يا در آن شك مى‌كند و اگر از بشرى چنين سخنى شنيده شود، يا اعصاب بيمارى يا از روى اغراض خاصى از چنين افكارى جانبدارى مى‌نمايد و نيز يادآور مى‌شويم كه اگر در جامعه‌اى چنين افراد بيمارى پيدا شوند، هرگز نمى‌توان آنان را با دليل و برهان قانع ساخت؛ زيرا هرچه به آنان گفته شود، واقعيتى خواهد بود كه آنان منكر آن هستند، بلكه راه اصلاح آنان همان است كه بوعلى آن را در كتاب  شفا پيشنهاد كرده است. شايد وجدان مرده آنان از اين طريق زنده گردند و از بيمارى مهلك انكار و شك در وجود حقايق بهبود يابند. "

📚شناخت در فلسفه اسلامی , سبحانی , ص 32


▫️ادامه 👇
▫️ادامه 👇

برخی دیگر می نویسند :


" هر كس در هر چيزى شك كند، نمى‌تواند در وجود خودش و در وجود شكش، و نيز وجود قواى ادراكى مانند نيروى بينايى، و شنوايى و وجود صورتهاى ذهنى، و حالات روانى خودش شك كند، و اگر كسى حتى در چنين امورى هم اظهار شك نمايد، يا بيمارى است كه بايد معالجه شود، يا به دروغ و براى اغراض سوئى چنين اظهارى مى‌كند، كه بايد تاديب و تنبيه شود. همچنين كسى كه به بحث و گفتگو مى‌پردازد، يا كتاب مى‌نويسد نمى‌تواند در وجود طرف بحث، و يا در وجود كاغذ و قلمى كه مى‌نويسد شك كند ....

حال اگر كسى ادعا كند كه، هيچ شناخت يقينى امكان ندارد، از وى سؤال مى‌شود كه آيا اين مطلب را مى‌دانى، يا درباره آن شك دارى اگر بگويد مى‌دانم، پس دست كم به يك شناخت يقينى اعتراف كرده، و بدين ترتيب ادعاى خود را نقض كرده است، و اگر بگويد نمى‌دانم معنايش اين است، كه احتمال مى‌دهم معرفت يقينى ممكن باشد، پس از سوى ديگر سخن خود را ابطال نموده است.

اما اگر كسى بگويد، من درباره امكان علم و شناخت جزمى شك دارم، از وى سؤال مى‌شود كه آيا مى‌دانى كه شك دارى يا نه، اگر پاسخ دهد مى‌دانم كه شك دارم، پس نه تنها امكان بلكه وقوع علم را هم پذيرفته است، اما اگر بگويد در شك خودم هم شك دارم، اين همان سخنى است كه يا به علت مرض، و يا از روى غرض گفته مى‌شود، و بايد به آن پاسخ عملى داد.... "

📚آموزش فلسفه اسلامی , مرحوم مصباح , ج 1 ص 145

و برخی دیگر می نویسند :

" آيا جهانى در خارج از ذهن ما وجود دارد؟

در مورد مسأله اوّل (يعنى وجود جهانى بيرون ذهن و انديشه ما) فلاسفه به دو گروه تقسيم شده‏اند:

1- «واقع گرايان» (رئاليست‏ها)
2- «پندارگرايان» (ايده آليست‏ها)

گروه دوّم در واقع شاخه‏اى از سوفسطاييان هستند كه همه حقايق را منكرند، بلكه بعضى معتقدند سوفسطاييان همان پندار گرايانند كه اصل وجود خويشتن و ذهن را قبل دارند، و بقيه را خواب و خيال مى‏دانند، وگرنه چگونه ممكن است انسان عاقلى همه چيز حتى وجود خود را نيز انكار كند، مگر اين‏كه گرفتار بيمارى روانى باشد!

به هر حال براى پى‏بردن به وجود خارجى اشيا بهترين راه اين است كه اين امر را موكول به وجدان كنيم، وجدان عمومى مردم جهان و تمامى عقلا و خردمندان، و حتى وجدان خود ايده آليست‏ها كه همه چيز را منكرند شاهد اين مدعاست.

زيرا همه انسان‏ها هنگامى كه تشنه مى‏شوند به سراغ آب مى‏روند، يعنى عملًا وجود تشنگى، وجود آب، و تأثير آب در رفع تشنگى را همه، حتى كودكان و حتى حيوانات قبول دارند، سوفسطاييان نيز در عمل با ديگران هيچ تفاوتى ندارند. و يا هنگامى كه انسان مى‏خواهد از خيابان پر رفت و آمدى عبور كند نخست در كنار خيابان مى‏ايستد، به طرف چپ و راست نگاه مى‏كند، وسايل نقليه يكى پس از ديگرى مى‏آيند و مى‏گذرند، خيابان كمى خلوت و آماده عبور مى‏شود، و او با احتياط از خيابان مى‏گذرد، مبادا تصادفى پيش آيد و او را مجروح و گرفتار كند.

اين طرز عمل در ميان واقع گرايان و پندارگرايان يكسان است، يعنى همه آنها عملًا وجود خارجى خيابان، اتومبيل‏ها، خطرات ناشى از تصادف و بسيارى از
مسائل ديگر را در اين رابطه پذيرفته‏اند. و با دقت و احتياط مراقب آن هستند.

يا اين‏كه وقتى انسان بيمار مى‏شود و آثار مختلف بيمارى را در خود مى‏بيند، به طبيب مراجعه مى‏كند، طبيب دستور آزمايش مى‏دهد. و بعد از انجام آزمايش‏ها، دستورات دارويى و غذايى مى‏نويسد، و دقيقاً همه را زمان‏بندى و اندازه‏گيرى مى‏كند، و بيمار نيز براى به دست آوردن سلامت از دست رفته، خود را موظّف به رعايت همه اين دستورات مى‏بيند.

در تمام اين امور «رئاليست‏ها» و «ايده آليست‏ها» يكسانند، يعنى همگى از طريق درك وجدانى، نسبت به بيمارى خود واكنش نشان مى‏دهند، و ده‏ها واقعيت عينى را از آثار بيمارى گرفته، تا وجود طبّ و طبيب، و آزمايش‏ها، و مواد دارويى و غذايى را، پذيرا مى‏شوند.
به همين دليل مى‏گوييم: «ايده آليست‏ها در عمل رئاليست هستند»! و پندارگرايان به هنگامى كه وارد صحنه زندگى مى‏شوند تمام سخنان خود را فراموش كرده، و خويش را با واقعيت‏هاى عينى روبه‏رو مى‏بينند، و موافق آن عكس العمل نشان مى‏دهند.

قرآن مجيد نيز در آيات خود به وضوح بر اين معنا صحه نهاده، و سرتاسر آيات قرآن از واقعيت‏هاى عينى خارجى، آسمان و زمين، انسان‏ها و فرشتگان، جهان طبيعت و ماوراى طبيعت دنيا و آخرت خبر مى‏دهد.

و به قدرى اين مطلب از ديدگاه قرآن آشكار و روشن است كه نياز بيشترى به بحث درباره آن نمى‏بينيم ... "

📚پیام قرآن , مکارم شیرازی , ج 1 ص 55



#شیعه_پاسخ

@Rahnamye_Behesht
a5پاسخ_به_چند_پرسش_در_مورد_اربعین_اصلی.pdf
1.9 MB
📖کتاب الکترونیک :

" پاسخ به چند پرسش در مورد اربعین و زیارت قبر امام حسین علیه السلام "

نویسنده : احمد پودینه ئی ( مدیریت مجموعه شیعه پاسخ )


@Rahnamye_Behesht
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 موشن گرافیک| دلیل و فلسفه توسل به اولیاء الهی !!!

برخی می گویند مگر خداوند از رگ گردن به انسان نزدیکتر نیست و صدای انسان را نمی شنود ? پس دیگری چه نیازی به توسل و قرار دادن واسطه بین خود و خداوند است ?

👌پاسخ را در کلیپ فوق ببینید .

@Rahnamye_Behesht
آیا جریان عزیر نبی و اصحاب کهف منافاتی با درک و شعور مردگان در عالم برزخ دارد ?

🤔#پرسش :

در بحث اینکه ما شیعیان معتقدیم که مردگان میشنوند و می بینند کسی شبهه کرده که اگر حرف شما درست است چرا حضرت عزیر و اصحاب کهف وقتی بیدار شدند نمی دانستند چند سال است که در این مکانند؟ ❗️❗️


💠پاسخ : 💠

آیات قرآن تصریح دارند که انسان پس از مرگ دنیوی در عالم دیگری به نام عالم برزخ به حیات خود ادامه می دهد و در آن عالم یا مشمول نعمت است یا گرفتار عذاب , چنانچه که خداوند در این رابطه فرمود :

" (آنها هم چنان به راه غلط خود ادامه مى‏دهند) تا زمانى كه مرگ يكى از آنان فرا رسد مى‏گويد: پروردگار من! مرا باز گردانيد!- شايد در آنچه ترك كردم (و كوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم (به او مى‏گويند) چنين نيست، اين سخنى است كه او به زبان مى‏گويد (و اگر باز گردد برنامه‏اش همچون سابق است) 👈 و پشت سر آنها برزخى است تا روزى كه برانگيخته مى‏شوند. "👉 " ...مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُون‏ " ( سوره مومنون آیه 99 _ 100 )

یا در مورد حیات شهداء در عالم برزخ می فرماید :

" (اى پيامبر) هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شده‏اند مردگانند، بلكه آنها زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند - آنها بخاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است خوشحالند و بخاطر كسانى كه (مجاهدانى كه) بعد از آنها به آنان ملحق نشدند (نيز) خوشوقتند (زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مى‏بينند و مى‏دانند) كه نه ترسى بر آنها است و نه غمى خواهند داشت - و (نيز) از نعمت خدا و فضل او (نسبت به خودشان خوشحال و مسرور مى‏شوند و (مى‏بينند كه) خداوند پاداش مؤمنان را ضايع نمى‏كند (نه پاداش شهيدان و نه پاداش مجاهدانى كه شهيد نشدند). " ( سوره آل عمران آیه 169 _ 170 _ 171 )

یا در مورد آل فرعون و آل نوح تصریح می کند که بلافاصله پس از مرگ وارد آتش شدند که با توجه به عدم برپایی قیامت روشن می شود که منظور از آتش , آتش برزخ است .

" عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى‏شوند و روزى كه قيامت برپا مى‏شود دستور مى‏دهد آل‏فرعون را در سخت‏ترين عذاب‏ها وارد كنيد " ( مومن 46 _ 47 )


روشن است كه اين آتشى كه در آيه به آن اشاره شده كه آل‏فرعون صبح و شام بر آن عرضه مى‏شوند , آتش برزخى است، چرا كه در پايان آيه مجازات آنها در قيامت به طور جداگانه آمده است .

و فرمود :

" (آرى سرانجام) همگى به خاطر گناهانشان غرق شدند و در آتش دوزخ وارد شدند و جز خدا ياورانى براى خود نيافتند! " ( نوح 25 )


یا در مورد مومن سوره یس تصریح می کند که بلافاصله پس از مرگ وارد بهشت شد که چون هنوز قیامت بر پا نشده است , روشن می شود که مقصود بهشت برزخی است :

"(سرانجام او را شهيد كردند و) به او گفته شد وارد بهشت شو گفت: اى كاش قوم من مى‏دانستند- كه پروردگارم مرا آمرزيده و از گرامى داشتگان قرار داده است. " ( سوره یس آیات 26 _ 27 )

در دو نمایه ذیل بیشتر در مورد حیات برزخی و ارتباط مردگان با اهالی دنیا با استناد به روایات شیعه و سنی بحث کرده ایم :

https://www.tg-me.com/Rahnamye_Behesht/11449
https://www.tg-me.com/Rahnamye_Behesht/9482


حال پرسش اینجاست که اگر انسان پس از مرگ دارای حیات و زندگی و درک و شعور است , چگونه در مورد اصحاب کهف یا عزیر نبی می خوانیم که آنها از حیات برزخی چندین ساله خود خبر نداشتند و گمان می کردند که تنها زمان اندکی بر آنان گذشته نه سالهای طولانی ?


در مورد اصحاب کهف گفتنی است که آنان نمرده بودند , بلکه به خواب عمیقی فرو رفته بودند و پس از بیدار شدن گمان می کردند که خوابشان زمان کمی بوده است , بنابراین جریان اصحاب کهف ارتباطی با مرگ و حیات عالم برزخ ندارد :   " همين گونه ما آنها را (از خواب) برانگيختيم تا از يكديگر سؤال كنند، يكى از آنها گفت چه مدت خوابيديد؟ آنها گفتند يك روز يا بخشى از يك روز " " وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَساءَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْم‏ " ( سوره کهف آیه 19 )

▫️خداوند با صراحت بیان می کند که اصحاب کهف در خواب بودند : " ما (پرده خواب را) بر گوششان زديم و سالها در خواب فرو رفتند. " " فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدا " ( کهف 11 ) _ " (اگر به آنها نگاه مى‏كردى) مى‏پنداشتى بيدارند، در حالى كه در خواب فرو رفته بودند " " وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُود " ( کهف 18 )


▫️ادامه 👇
▫️ادامه 👇

در مورد عزیر نبی نیز می خوانیم :

"(در اين هنگام،) خدا او را يكصد سال ميراند، سپس زنده كرد، و به او گفت:" چه قدر درنگ كردى؟" گفت:" يك روز، يا بخشى از يك روز." فرمود:" نه، بلكه يكصد سال درنگ كردى‏ " " فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ " ( بقره 259 )


بر اساس آیه فوق , عزیر نبی 100 سال بود که خداوند او را میرانده بود اما این مدت را یک روز یا نصف روز قلمداد کرد .

👌برای فهم تعبیر فوق باید توجه داشت که بر اساس برخی استدلالها , خداوند تصریح می کند که حتی در عالم برزخ , برزخیان با این که سالهای سال را در برزخ گذرانده اند , اما این زمان طولانی را کم می شمارند .

خداوند می فرماید :

" همان روز كه شما را (از قبرهايتان) فرا مى‏خواند، شما هم اجابت مى‏كنيد در حالى كه حمد او مى‏گوئيد و تصور مى‏كنيد تنها مدت كوتاهى درنگ كرديد. " " يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِيلا " ( اسراء 52 )

مرحوم طبرسی می نویسد :

" برخى از مفسران قرآن كريم، معتقدند كه: اين آيه، خطاب به مؤمنين است، زيرا آنها هستند كه خدا را با ستايش، اجابت و در برابر احسانش، او را حمد مى‏كنند و مدت توقف خود را در عالم برزخ كوتاه مى‏شمارند، زيرا در قبرهاى خود با خوشى گذرانيده و عذابى نديده‏اند. بديهى است كه روزهاى شادى و نشاط، كوتاه هستند. ""

"من المفسرين من يذهب إلى أن هذه الآية خطاب للمؤمنين لأنهم الذين يستجيبون الله بحمده و يحمدونه على إحسانه إليهم و يستقلون مدة لبثهم في البرزخ لكونهم في قبورهم منعمين غير معذبين و أيام السرور و الرخاء قصار. "

📚مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏6، ص: 649


همینطور گناهکاران هم مدت زمان حضور در برزخ را کم می شمارند , زیرا می دانند که پس از برزخ عذاب سختتری در آخرت در انتظارشان است , چنانچه که برخی می نویسند :

" هنگامى كه وعده مجازات دردناكى داده شود انسان ميل دارد چرخ زمان متوقف گردد، و گاه روزها و ماه‏ها به قدرى در نظرش به سرعت مى‏گذرد كه گويى لحظه‏ها و دقايقى بيشتر نبوده است، و چنين است سرنوشت مجرمان در قيامت! درست است كه در عالم برزخ نيز از عذاب الهى بى‏نصيب نيستند اما عذاب برزخى كجا، و عذاب عالم قيامت كجا؟! "

📚پيام قرآن، ج‏5، ص: 362

در این رابطه خداوند فرمود :

" و روزى كه قيامت بر پا شود گنهكاران سوگند ياد مى‏كنند كه جز ساعتى  درنگ نكردند! اينچنين آنها از درك حقيقت محروم مى‏شدند! - كسانى كه علم و ايمان به آنها داده شده مى‏گويند: شما به فرمان خدا تا روز قيامت  درنگ كرديد، و اكنون روز رستاخيز است ولى شما نمى‏دانستيد " " وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَيْرَ ساعَةٍ كَذلِكَ كانُوا يُؤْفَكُونَ  وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتابِ اللَّهِ إِلى‏ يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا يَوْمُ الْبَعْثِ وَ لكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏ " ( روم 55 _ 56 )

سیوطی عالم بزرگ اهلسنت نقل می کند که منظور از آیه فوق برزخ است که گناهکاران مدت حضور خود در برزخ را کم می شمارند :

" أخرج ابن أبى حاتم عن الربيع بن أنس رضى الله عنه في قوله لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتابِ الله إِلى‏ يَوْمِ الْبَعْثِ قال لبثوا في علم الله في البرزخ إلى يوم القيامة لا يعلم متى علم وقت الساعة الا الله "

📚الدر المنثور في تفسير المأثور، ج‏5، ص: 158


بنابر آنچه گفتیم نتیجه می گیریم که :

👈اگر عزیر نبی مدت حضور خود در برزخ را کم شمرد از این جهت است که در برزخ بهشتی غرق خوشی و شادی بوده است و روزهای لذت بخش و شاد نیز در نظر انسان خیلی زود می گذرد و کوتاه است . 👉


▫️ادامه 👇
▫️ادامه 👇

👌در مورد جریان عزیر نبی , برخی از محققین پاسخ دیگری می دهند و معتقدند که عدم درک عزیر نبی از عالم برزخ یک استثناء است و نمی توان با استناد به آن جریان در مورد همه برزخیان حکم صادر کرد و در این رابطه می نویسند :

"  سرگذشت عزير نيز از مورد بحث ما خارج است. سرگذشت عزير و نسيان و بى‌توجهى او در مرگ موقت، گواه بر نسيان در مرگهاى ممتد كه به روز رستاخيز متصل مى‌گردد، نمى‌شود، زيرا ممكن است شيوه برزخ با اين نوع مرگ مختلف باشد.

نكته اختلاف نيز روشن است زيرا هدف از ميراندن «عزير» جز قدرت‌نمايى و نشان دادن نمونه معاد، چيز ديگرى نبود هدف اين بود كه او نمونه كوچكى از احياى مردگان را مشاهده كند و ببيند كه چگونه خود او پس از يك مرگ صد ساله باز زنده گرديد، و الاغ او نيز حيات مجدد پيدا كرد، ولى غذا و نوشيدنى او دگرگون نگرديد. آغاز سرگذشت و ذيل آن بر اين هدف گواهى روشنى مى‌دهند. در آغاز آيه درباره عزير چنين مى‌خوانيم: (بقره/ 259) «گفت: چگونه خداوند اين مردگان را زنده مى‌كند؟ پس خدا او را صد سال ميراند». در اين صورت از احياى او پس از مرگ كه نمونه معاد است چنين مى‌فرمايد: «... وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنّٰاسِ‌...» . (بقره/ 259) «تو را نشانه‌اى براى مردم قرار مى‌دهيم».


اتفاقاً يكى از هدفهاى سرگذشت اصحاب كهف نيز همين بود كه امكان معاد را از اين طريق، نمايان و آشكار سازد، زيرا اين نوع خواب‌هاى عميق همتاى مرگ است و بيدار كردن اين گونه افراد آن هم پس از يك خواب سيصد ساله كمتر از احياى مردگان نيست ولذا پس از شرح سرگذشت آنان مى‌فرمايد: «وَ كَذٰلِكَ أَعْثَرْنٰا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللّٰهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السّٰاعَةَ لاٰ رَيْبَ فِيهٰا...» . (كهف/ 21) «اين گونه ديگران را از وضع آنان آگاه ساختيم، تا بدانند كه وعده خداوند حق است و در روز رستاخيز شك و ترديدى نيست».


بنابراين، چون هدف از اين ميراندن و خواب كردن فقط نماياندن حقيقت معاد و نشان دادن نمونه كوچك آن بود جهت ندارد كه در اين مدت از وضع خود آگاه گردند، بلكه اگر هم در بى‌خبرى به سر ببرند، باز هدف تأمين مى‌گردد.

▫️در حالى كه حيات برزخى دربارۀ افراد، از يك نظر، يك نوع تصفيه و پالايش است. افراد پس از گذراندن اين دوره، از يك رشته آلودگى‌هاى پاك و پيراسته مى‌شوند و چنين تصفيه‌اى هرگز بدون توجه، امكان پذير نيست.

▫️و از نظر ديگر، حيات برزخى، نخستين مرحله براى چيدن ميوه عمل است كه نهال آن در جهان ماده به دست افراد نيكوكار و يا بدكار غرس مى‌گردد و حياتى كه هدف از آن تصفيه و پالايش و يا چيدن ميوۀ اعمال و ديدن برخى از پاداشها و كيفرها است نمى‌تواند با غفلت و بى‌توجهى همراه باشد.

گواه بر اين كه حيات برزخى آغاز شكوفايى ميوه‌هاى اعمال است همان سخنان مجرمان در لحظه قبض روح مى‌باشد. آنان در اين لحظه با ديدگان خود، عذابها و شكنجه‌هاى برزخى را مى‌بينند و آنچنان ناراحت مى‌شوند كه درخواست مى‌كنند كه مجدداً به دنيا بازگشت كنند و اگر مرگ آنان با غفلت و فرو رفتگى در بى‌توجهى توأم بود، درخواست بازگشت بى‌جهت مى‌شد. اينك به مفاد آيات زير توجه بفرماييد: «حَتّٰى إِذٰا جٰاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قٰالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صٰالِحاً فِيمٰا تَرَكْتُ‌...» . (مؤمنون/ 99) «هنگامى كه مرگ يكى از آنان فرا مى‌رسد، مى‌گويد: پروردگارا! مرا برگردانيد شايد در آنچه گذاشته‌ام كار نيك انجام دهم». آيه حاكى است كه با رسيدن مرگ، پرده‌ها از برابر ديدگان اين گروه كنار مى‌رود و سرنوشت خود را كه خود سازندۀ آن بودند، مشاهده مى‌كنند.

«... وَ لَوْ تَرىٰ إِذِ الظّٰالِمُونَ فِي غَمَرٰاتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلاٰئِكَةُ بٰاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذٰابَ الْهُونِ بِمٰا كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّٰهِ غَيْرَ الْحَقِّ‌...» . (انعام/ 93) «اگر ظالمان را در گرداب مرگ مى‌ديدى، در حالى كه فرشتگان دستهاى خود را گشوده‌اند و (مى‌گويند) جانهاى خود را خارج سازيد، امروز با عذاب خوار كننده‌اى كيفر مى‌بينيد، به خاطر اينكه دربارۀ خدا سخن غير حق گفتيد».


با توجه به اين آيات و آيات ديگرى كه در اين زمينه وارد شده است مانند عرضه و نشان دادن آل فرعون صبح‌گاه و عصرگاه بر آتش. براى كسى جاى شك و ترديد باقى نمى‌ماند كه حيات برزخى همراه با پاداش و كيفر است و در چنين حيات كه همراه با جزا است، غفلت و بى‌توجهى مفهومى نخواهد داشت. در حالى كه در جريان عزير و اصحاب كهف، جز نماياندن نحوه معاد و تحكيم عقيدۀ عزير و ديگران بر امكان معاد، هدف ديگرى نبود در اين صورت غفلت از زندگى در اين مرحلۀ كوتاه، با ثبوت ادراك و شعور در حيات برزخى منافى نخواهد بود."



📚اصالت روح از نظر قرآن , آیت الله سبحانی , ص 59



#شیعه_پاسخ

@Rahnamye_Behesht
کشتن اسیر و مجروح در حین نبرد با دشمن ?

🤔#پرسش :

این واقعیت داره که در اسلام  وقتی مرکز فرماندهی دشمن هنوز از بین نرفته باشه میشه مجروح و اسیر جنگی رو کشت ؟    
                                                                                                                         برای مثال این روایت :عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الطَّائِفَتَيْنِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ إِحْدَاهُمَا بَاغِيَةٌ وَ الْأُخْرَى عَادِلَةٌ فَهَزَمَتِ الْعَادِلَةُ الْبَاغِيَةَ فَقَالَ لَيْسَ لِأَهْلِ الْعَدْلِ أَنْ يَتْبَعُوا مُدْبِراً وَ لَا يَقْتُلُوا أَسِيراً وَ لَا يُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ وَ هَذَا إِذَا لَمْ يَبْقَ مِنْ أَهْلِ الْبَغْيِ أَحَدٌ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ فِئَةٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهَا فَإِذَا كَانَ لَهُمْ فِئَةٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهَا فَإِنَّ أَسِيرَهُمْ يُقْتَلُ وَ مُدْبِرَهُمْ يُتْبَعُ وَ جَرِيحَهُمْ يُجْهَزُ. ( الکافی-کتاب جهاد-باب 10- روایات 2 و 5 )


💠پاسخ :💠

در کتاب فرهنگ فقه چنین می خوانیم :

" كافر اسير شده، يا زن و مرد نابالغ است و يا مرد بالغ. مرد بالغ نيز يا در حال جنگ اسير مى‏شود يا پس از خاموش شدن شعله جنگ. زن يا مرد غير بالغ، به بردگى گرفته مى‏شود و كشتن او جايز نيست. مرد بالغ اگر در حال نبرد اسير شود، در صورتى كه نبرد خاتمه نيافته باشد كشته مى‏شود ... چنانچه مرد بالغ پس از خاتمه جنگ اسير شود، بنا بر آنچه به مشهور، بلكه اجماع فقها نسبت داده شده، كشته نمى‏شود، بلكه امام يا نايب او بين آزاد كردن وى- در قبال دريافت مالى يا بدون آن- و به بردگى گرفتن او، مخيّر است‏ ...

اسيران باغى: مسلمانانى كه عليه پيشواى عادل شورش كرده و در جريان جنگ با سپاه اسلام به اسارت درآمده‏اند، چنانچه رهبر مطاعى داشته باشند كه آنان را دوباره سازماندهى كرده، به جنگ با مسلمانان بسيج نمايد، كشتن آنان جايز است و در غير اين صورت، جايز نيست , همچنين اسير كردن زنان‏ و فرزندان باغيان و به بردگى گرفتن زنان آنان جايز نيست."

📚فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت عليهم السلام، ج‏1، ص: 492

بنابراین در حین نبرد و در جایی که در محاصره نیروهای دشمن هستیم , نمی توان اسیر گرفت , چنانچه که خداوند در این رابطه فرمود :

" هيچ پيامبرى حق ندارد اسيرانى (از دشمن) بگيرد تا كاملا بر آنها پيروز گردد (و جاى پاى خود را در زمين محكم كند) شما متاع ناپايدار دنيا را مى‏خواهيد (و مايليد اسيران بيشترى بگيريد و در برابر گرفتن مالى آزاد كنيد) ولى خداوند سراى ديگر را (براى شما) مى‏خواهد و خداوند قادر و حكيم است. " " ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى‏ حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيم‏ " ( انفال 67 )

در تفسیر نمونه می خوانیم :

" به هر حال آيه مورد بحث مسلمانان را توجه به يك نكته حساس جنگى مى‏دهد، و آن اينكه هيچگاه مسلمانان پيش از شكست كامل دشمن نبايد به فكر گرفتن اسير باشند، زيرا چنان كه از پاره‏اى از روايات استفاده مى‏شود، بعضى از مسلمانان تازه كار در ميدان" بدر" سعى داشتند دشمن را تا ممكن است اسير كنند، براى اينكه طبق معمول جنگهاى آن روز، پس از خاتمه جنگ، مبلغ قابل ملاحظه‏اى به نام" فديه" يا" فداء" مى‏گرفتند و اسيران را در مقابل آن آزاد مى‏كردند.


👈اين كار ممكن است بعضى از مواقع كار خوبى محسوب شود، ولى قبل از اطمينان كامل از شكست دشمن كار خطرناكى است، زيرا مشغول شدن به گرفتن اسيران و بستن دستهاى آنها و انتقال آنان به يك محل مناسب در بسيارى از اوقات جنگجويان را از اصل هدف جنگ باز مى‏دارد، و چه بسا به" دشمن زخم‏خورده" امكان مى‏دهد كه حملات خود را تشديد و جنگجويان را در هم بكوبند، همان گونه كه در حادثه جنگ احد توجه به جمع‏آورى غنائم گروهى از مسلمانان را به خود مشغول ساخت، و دشمن از فرصت استفاده كرد و ضربه نهايى خود را بر آنها وارد كرد! 👉

بنا بر اين گرفتن اسير تنها در صورتى مجاز است كه اطمينان كامل از پيروزى بر دشمن حاصل شود در غير اين صورت بايد با ضربات قاطع و كوبنده و پى در پى قدرت و نيروى دشمن مهاجم را از كار بياندازد. اما به محض حصول اطمينان از اين موضوع، هدف انسانى ايجاب مى‏كند كه دست از كشتن بردارند و به اسير كردن قناعت كنند. اين دو نكته مهم" نظامى" و" انسانى" در آيه فوق در عبارت كوتاهى بيان شده است. "

📚تفسیر نمونه ج 7 ص 244

▫️ادامه 👇
▫️ادامه 👇

در کتاب منشور جاوید هم در مورد حکم مذکور می خوانیم :


" مسلمان در جنگ بدر، سعى مى‌كردند به جاى نابود كردن دشمن، آنها را اسير بگيرند تا از اين طريق بر منافع مادى نبرد دست يابند زيرا اسير در صورت تمايل بستگان در برابر مبلغى به نام «فداء» آزاد مى‌شد.

👈 ولى اين يك رويه كار بود و رويه ديگر آن چيز ديگر بود و آن اينكه بيم آن مى‌رفت كه انديشه اسيرگيرى مسلمانان را از هدف اصلى و پيروزى بر دشمن باز دارد زيرا دست يابى بر اسير، وبستن دستهاى او، و انتقال او به پشت جبهه و گماشتن گروهى بر آنها سبب مى‌شد كه جنگ به نفع دشمن تغيير كند و دشمن زخم خورده با گرد آورى نيروهاى پراكندۀ خود، مجدداً بر مسلمانان بتازد، و آنها را سركوب واسيران خود را آزاد سازد وآنچه نبايد بشود، رخ بدهد. 👉

از اين جهت وحى الهى فرود آمد كه شايسته هيچ پيامبرى نيست كه پيش از آنكه موضع خود را تحكيم بخشد، و پيروزى كامل به دست آورد، اسير بگيرد شما مسلمانان كه علاقه به گرفتن اسير داريد هدف دنيوى را تعقيب مى‌كنيد و حال آنكه خدا براى شما خواهان سراى آخرت است ...

گاهى تأمين و رسيدن به هدف ايجاب مى‌كند مسلمانان از اسيرگيرى صرف نظر كنند وتا حصول هدف به خون دشمن احترام نگذارند، امّا پس از استقرار و تحكيم مواضع لازم است بر خون اسيران احترام گذارند ...

آيه ناظر به «اسيرگيرى» پيش از تحكيم مواضع است و يادآور مى‌شود كه بازدارى از اين اسير گيرى پيش از تحكيم مواضع سنّت ديرينه الهى در ميان تمام پيامبران پيشين مى‌باشد و اختصاص به پيامبر اسلام ندارد، ونكته آن همان است كه يادآور شديم كه 👈اشتغال به چنين امور چه بسا جنگ را به نفع دشمن تغيير مى‌دهد....همچنانكه در جنگ «اُحد» حادثه آفريد، و جنگ را به نفع دشمن تغيير داد زيرا در جنگ «اُحد» قبل از تحكيم مواضع با بروز شكست ابتدايى دشمن، مسلمانان به فكر گردآورى غنايم افتادند، ناگهان دشمن با يك حركت دورانى از پشت سر ظاهر شد و شمشير بر آنها كشيد وهفتاد نفر را كشت سپس از معركه بيرون رفت.👉

عاطفه انسانى در بارۀ همنوع خود هرچند فرد «محارب» باشد، ايجاب مى‌كند كه پس از استقرار و اطمينان كامل از شرّ دشمن، از كشتن او صرف نظر كند. در اين مورد اسيرگيرى به نفع اسلام و به سود خود اسير هم است زيرا سرانجام اسير يا مبادله مى‌شود و يا بدون قيد و شرط و يا در برابر مبلغى كه حكم غرامت جنگى را دارد، آزاد مى‌شود. خِرَدْ و شرع در اين مورد يك حكم بيش ندارد و وحى الهى آن را در آيه‌اى بيان كرده است چنانكه مى‌فرمايد: " «هنگامى كه با كافران (در ميدان نبرد) روبرو شديد ضربات كارى بر گردن آنها وارد كنيد، تا لحظه‌اى كه استقرار يافتيد وبر آنها پيروز شديد در اين هنگام از كشتن آنها صرف نظر كنيد، بلكه ببنديد و اسير گيريد سرانجام يا با منّت گذارى آنها را آزاد سازيد و يا با اخذ مبلغى به نام «فداء» آنها را رها كنيد». ( سوره محمد 4 )

هيچ حكمى در جهان عادلانه تر از اين نيست كه تا خوف دشمن وجود دارد بايد از او پرهيز كرد و نمى‌توان به آن اطمينان نمود، ولى پس از ارتفاع خوف يا بايد بدون قيد و شرط آزاد گردد و انجام يك چنين عمل در بارۀ اسير، خود مايۀ گرايش او به اسلام مى شود يا در برابر بهايى كه حكم غرامت جنگى دارد، بند اسارت از او برداشته شود تا به ميهن خود بازگردد. "

📚منشور جاوید , آیت الله سبحانی ج 6 ص 361

▫️ادامه 👇
▫️ادامه 👇

بر این اساس در مورد روایت مورد پرسش , برخی می نویسند :

"علّامه تسترى در شرح نهج‏البلاغه خود در اينجا سؤالى مطرح كرده و آن اينكه از بعضى روايات (مانند روايتى كه مرحوم كلينى در جلد پنجم كافى نقل كرده) استفاده مى‏شود كه امام عليه السلام چنين دستورى را در جنگ جمل داد و در جنگ صفين عكس آن را فرمود و اجازه داد فراريان و مجروحان را بكشند.

ولى در روايت ديگرى پاسخ اين سؤال آمده است؛ امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:

«لَيْسَ لِأَهْلِ الْعَدْلِ أَنْ يَتْبَعُوا مُدْبِراً وَ لَا يَقْتُلُوا أَسِيراً وَ لَا يُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ وَ هَذَا إِذَا لَمْ يَبْقَ مِنْ أَهْلِ الْبَغْيِ أَحَدٌ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ فِئَةٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهَا فَإِذَا كَانَ لَهُمْ فِئَةٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهَا فَإِنَّ أَسِيرَهُمْ يُقْتَلُ وَ مُدْبِرَهُمْ يُتْبَعُ وَ جَرِيحَهُمْ يُجْهَزُ عَلَيْهِ؛ طرفداران عدالت، حق ندارند فراريان را دنبال كنند و اسيرى را به قتل برسانند و مجروحى را بكشند و اين در صورتى است كه از لشكر دشمن كسى كه جنگ را ادامه دهد باقى نمانده باشد، اما اگر هنوز گروهى دارند جنگ را ادامه مى‏دهند (و از ناحيه آنها احساس خطر مى‏شود) اسيرانشان به قتل مى‏رسند و فراريان را دنبال مى‏كنند و مجروحان را مى‏كشند». ( الکافی ج 5 ص 33 )

👈کوتاه سخن اينكه رعايت آن اصول انسانى مربوط به جايى است كه لشكر دشمن متلاشى شده و احتمال بازگشت و حمله مجدد در كار نيست و مى‏دانيم كه در جنگ بصره لشكر دشمن به طور كامل متلاشى شد. 👉

📚پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏9، ص: 184


در روایتی آمده است که یحیی بن أکثم از امام هادی علیه السلام د مورد علت تفاوت سیره امیرمؤمنان علیه السّلام درباره اهل صفین و اهل جمل سؤال کرد، پس امام هادی علیه السّلام نوشت:

" اما درباره این سخنت که علی علیه السّلام اهل صفین را از پیش او و پشت سر به قتل رساند و درباره زخمیان آنان اجازه داد و در روز جمل فراری را دنبال نکرد و درباره زخمیان اجازه نداد و به هرکسی که سلاحش را انداخت و هرکسی که در خانه اش داخل شد، امان داد !

👈 اینکه اهل جمل امامشان کشته شد و برای آنها گروهی نبود که به سوی آنان بازگردند و مردم بدون جنگ، مخالفت و ستیز به خانه خود بازگشتند، درحالی که به خودداری از خود راضی بودند. پس حکم درباره آنان، برداشتن شمشیر از آنان و خودداری از آزار آنان بود، زیرا علیه او طلب یاری نکردند درحالی که اهل صفین به سوی گروه آماده و امامی برمی گشتند که برای آنان سلاح‌هایی از قبیل زره، نیزه و شمشیر برایشان جمع می‌کرد و عطایا به آنان بخشده می‌شود، و برای آنها غذا تدارک می‌بیند و از مریضشان عیادت می‌کند و شکسته شان را بند می‌زند و زخمی شان را مداوا می‌کند، پیاده شان را سوار می‌کند و عریانشان را می‌پوشاند و آنان را باز می‌گرداند، پس به جنگ و نبرد با آنان بازگشتند، 👉 لذا بین دو دسته در حکم مساوات برقرار نشد " "أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّ عَلِيّاً ع قَتَلَ أَهْلَ الصِّفِّينَ مُقْبِلِينَ وَ مُدْبِرِينَ وَ أَجَازَ عَلَى جَرِيحِهِمْ وَ إِنَّهُ يَوْمَ الْجَمَلِ لَمْ يَتْبَعْ مُوَلِّياً وَ لَمْ يُجِزْ عَلَى جَرِيحٍ وَ مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ آمَنَهُ وَ مَنْ دَخَلَ دَارَهُ آمَنَهُ فَإِنَّ أَهْلَ الْجَمَل‏ ... "

📚تحف العقول ص 480



#شیعه_پاسخ

@Rahnamye_Behesht
شبهات مجازی.pdf
2.3 MB
📖کتاب الکترونیک :

" پاسخی استدلالی به شبهات فقهی فضای مجازی " جلد اول

نویسنده : احمد پودینه ئی ( مدیریت مجموعه شیعه پاسخ )

در کتاب فوق به دهها شبهه مطرح شده توسط جریانهای معاند و ... در مورد احکام و قوانین اسلام پاسخ گفته شده است .


@Rahnamye_Behesht
تفاوت حکم برده و آزاد در اجرای مجازات قذف ?!!!

🤔#پرسش :

مذهبیون ادعا می کنند که اسلام بین آزاد و کنیز در شانیت انسانی فرقی نمیگذارد حال آنکه اگر کسی به آبروی کنیزی پاکدامن جسارت کند و او را قذف کند حد قذف بر او جاری نمی شود و صرفا تعزیر می‌شود. (همان گونه که وقتی زن زناکاری را که مشهور به فحشاست قذف کند حد قذف بر او جاری نمی‌شود و صرفا تعزیر می‌شود.) گو اینکه در اسلام آبروی کنیز پاکدامن با زن زناکار یکسان است ❗️❗️


💠پاسخ : 💠

در تفسیر نمونه می خوانیم :

"" قذف" (بر وزن حذف) در لغت به معنى پرتاب كردن به سوى يك نقطه دور دست است، ولى در اين گونه موارد- مانند كلمه رمى- كنايه از متهم ساختن كسى به يك اتهام ناموسى است، و به تعبير ديگر عبارت از فحش و دشنامى است كه به اين امور مربوط مى‏شود.

هر گاه قذف با لفظ صريح انجام گيرد، به هر زبان و به هر شكل بوده باشد حد آن همانگونه كه در بالا گفته شد هشتاد تازيانه است، و اگر صراحت نداشته باشد مشمول حكم" تعزير" است .

(منظور از تعزير گناهانى است كه حد معينى در شرع براى آن نيامده بلكه به اختيار حاكم گذارده شده كه با توجه به خصوصيات مجرم و كيفيت جرم و شرايط ديگر روى مقدار آن در محدوده خاصى تصميم مى‏گيرد)....


به هر حال هدف از اين حكم اسلامى :

▫️اولا حفظ آبرو و حيثيت انسانها است

▫️و ثانيا جلوگيرى از مفاسد فراوان اجتماعى و اخلاقى است كه از اين رهگذر دامان جامعه را مى‏گيرد .

❗️چرا كه اگر افراد فاسد آزاد باشند هر دشنام و هر نسبت ناروايى به هر كس بدهند و از مجازات مصون بمانند، حيثيت و نواميس مردم همواره در معرض خطر قرار مى‏گيرد و حتى سبب مى‏شود كه به خاطر اين تهمتهاى ناروا همسر نسبت به همسرش بد بين گردد، و پدر نسبت به مشروع بودن فرزند خود!

خلاصه، موجوديت خانواده به خطر مى‏افتد، و محيطى از سوء ظن و بدبينى بر جامعه حكم فرما مى‏شود، بازار شايعه‏سازان داغ، و همه پاكدامنان در اذهان لكه‏دار مى‏گردند. اينجا است كه بايد با قاطعيت رفتار كرد، همان قاطعيتى كه اسلام در برابر اين افراد بد زبان و آلوده دهن نشان داده است."

📚تفسیر نمونه ج 14 ص 375

چنانچه که اشاره شد :

" حد شرعی " در عبارات فقها به معنى مجازات مخصوصى است كه به خاطر ارتكاب بعضى از گناهان در مورد مكلّفين اجرا مى‏شود.

امّا «تعزير» در لغت به معنى «تأديب» ... و در اصطلاح شرعى و فقها به معنى مجازات يا اهانتى است كه اندازه معيّنى در شرع براى آن ذكر نشده و بسته به راى قاضى است كه با در نظر گرفتن‏  «ميزان جرم» و «مقدار تحمّل مجرم» درباره او اجرا مى‏شود.

بنابراين فرق «حدّ» و «تعزير» در يك جلمه است و آن اينكه حدّ مجازات معين و ثابتى است، ولى تعزير غالباً نامعيّن است، و اينكه مى‏گوييم «غالباً» به خاطر آن است كه در موارد معدودى تعزيرات معيّنى در روايات اسلامى وارد شده كه شرح آن در كتاب حدود گفته شده است ... "

📚پیام قرآن ج 10 ص 169


اگر فرد مسلمان و آزادی مورد قذف واقع شود , با شروطی که در کتابهای فقهی گفته شده است , بر قاذف و قذف کننده باید حد شرعی جاری کرد و هشتاد ضربه شلاق به او زد .

❗️اگر کسی مثلا برده مسلمانی را قذف کند از باب حد الهی تنبیه نمی شود , بلکه به حسب روایات از باب تعزیر مجازات می شود : " عَنْ أَبِي عَبْدِ الله ع قَالَ: مَنِ افْتَرَى عَلَى مَمْلُوكٍ عُزِّرَ لِحُرْمَةِ الْإِسْلَامِ. "

📚علل الشرایع ج 2 ص 538


▫️اما اگر فردی مشهور به زنا و فحشاء باشد , دیگر حرمت و احترامی ندارد و قذف کننده او نه از باب حد الهی مجازات می شود و نه از باب تعزیر , چنانچه که مرحوم امام خمینی فتوا می دهد :

" اما غير عفيف چنانچه متظاهر به زنا يا لواط باشد پس حرمتى ندارد و حدّ و تعزيرى بر قاذف او نمى‏باشد. "

📚تحرير الوسيلة(ترجمه فارسى)، ج‏2، ص: 505

مرحوم صاحب جواهر هم به نکته فوق تصریح می کند :

" أو متظاهرا بالزناء أو اللواط فإنه لا حرمة له، بل الظاهر عدم التعزير "

📚جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‏41، ص: 418


طبیعتا مستند عدم حرمت فرد مذکور روایاتی مانند این روایت امام باقر علیه السلام است که فرمود :

" سه نفرند كه احترام ندارند ... و كسى كه آشكارا معصيت مى‏كند. " ثَلاثَةٌ لَيْسَتْ لَهُمْ حُرْمَةٌ ...وَ الْفاسِقُ الْمُعْلِنُ الْفِسْقَ "

📚بحار الانوار ج 72 ص 253 _ قرب الاسناد ص 176


▫️بنابراین این ادعا که اسلام در حکم مذکور برده را با فرد فاسد و مشهور به فحشاء برابر دانسته , ادعای صحیحی نیست .


❗️ادامه 👇
▫️ادامه 👇


حال سوال اینجاست که چرا حد الهی شامل مورد قذف برده نمی شود , یعنی مجازات هشتاد ضربه شلاق که بالخصوص تعیین شده است بر قاذف برده جاری نمی شود و  قاذف برده تنها از باب تعزیر مجازات می شود , یعنی مجازاتی که به حسب حکم و صلاحدید حاکم صورت می گیرد و مقدار مشخصی ندارد ?


👌پاسخ این سوال در این نکته است که در زمانهای گذشته که بردگان بودند , با توجه به آنکه غالبا بردگان در محیط خوبی رشد نمی کردند لذا احتمال انحراف آنان زیاد بود , چنانچه که نویسنده تفسیر نمونه می نویسد :

" كنيزان مخصوصا در آن زمان در شرائط تربيتى نامطلوبى به بار مى‏آمدند و طبعا داراى كمبودهايى از نظر " اخلاقى" و " روانى" و " عاطفى" بوده‏اند "

📚تفسير نمونه، ج‏3، ص: 351

لذا به خاطر انحرافاتی که کنیزان و بردگان در آن زمان به آن گرفتار می شدند , حکم قذف چنانچه که در مورد افراد آزاد ترسیم و بیان شد , در مورد بردگان عملی نشد , زیرا شرایط و اوضاع نامساعد کنیزان و بردگان سبب ساز و زمینه ساز قذفشان از سوی دیگران بود و فرد قاذف تا حدودی خودش را در قذف برده معذور می دانست چون نشانه های قذف را در کنیزان می دید .

👌اما اسلام با وجود شرایط فوق هم اجازه قذف بردگان را نداد و از باب تعزیر و به صلاحدید حاکم شرع ,  فرد قاذف را مستحق تنبیه و شلاق دانست اگر چه به خاطر شرایط تربیتی نامناسب بردگان و این که رعایت عدالت در حق قاذف هم شود ( چرا که زمینه هایی بود که سبب قذف کردن از سوی قاذف شده بود , و ای بسا اگر آن وضعیت نامساعد کنیزان نبود فرد قاذف هیچگاه آنان را قذف نمی کرد و مورد تهمت قرار نمی داد ) ,  لذا برای آنکه عدالت در فرض مذکور هم رعایت شود , اجرای حد الهی قذف را در فرض مذکور برداشت اما فرد قاذف را باز از باب تعزیر مستحق مجازات دانست .

👈با این وجود در روایتی این مضمون آمده است که اگر فردی , برده و کنیزی را مورد قذف و تهمت قرار دهد در حالی که  هیچ کس از آن برده انحرافی ندیده است و برده معروف به پاکدامنی است , در این صورت تقریبا به مانند حد قذف یعنی هشتاد ضربه شلاق تنبیه می شود و در این فرض تفاوت خاصی بین برده و آزاد نیست  : 👉

"سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله ع يَقُولُ لَوْ أُتِيتُ بِرَجُلٍ قَذَفَ عَبْداً مُسْلِماً بِالزِّنَا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَيْراً لَضَرَبْتُهُ الْحَدَّ حَدَّ الْحُرِّ إِلَّا سَوْطاً. "

📚الکافی ج 7 ص 208



#شیعه_پاسخ

@Rahnamye_Behesht
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 موشن گرافیک| چند پرسش پیرامون اربعین حسینی !

▫️١_ چرا ما تنها برای امام حسین اربعین می گیریم و برای بقیه امامان چنین نمی کنیم ?

▫️٢_در روز اربعین چه اتفاقی افتاده است که این روز پر اهمیت و مقدس شده است ?

▫️٣_ چرا زائرین در ایام اربعین پیاده به زیارت قبر امام حسین می روند ?

▫️٤_ هزینه های زیارت اربعین از طریق نهادهای دولتی تامین می شود یا مردمی است ?

👌پاسخها را در کلیپ فوق ببینید .

@Rahnamye_Behesht
انقراض خوارج به دست امام مهدی علیه السلام !!!

🤔#پرسش :

شنیدم که جریان خوارج با ظهور فردی به نام اشمط بسته می شود ? شما در این رابطه اطلاعاتی می توانید ارائه دهید ?!!!!


💠#پاسخ : 💠

👌خوارج گروهى متعصّب و لجوج و نادان و قشرى بودند كه از درون جنگ صفين و داستان حكميت آشكار شدند.

آنها در آغاز مسأله حكميّت (عمرو عاص و ابو موسى اشعرى) را پذيرفته و امام عليه السّلام را مجبور به پذيرش آن كردند و هر اندازه كه امام عليه السّلام فرمود اينها همه خدعه و نيرنگ است و تا پيروزى بر دشمن و خاموش كردن آتش فتنه شاميان و پيروان معاويه راه چندانى باقى نمانده، گوش ندادند، ولى بعد كه نتيجه حكميت را ديدند از كار خود پشيمان شده و به اصطلاح توبه كردند، اما اين بار در طرف تفريط قرار گرفتند و گفتند: قبول حكميت كفر بود، چون حكم فقط از آن خدا است. ما از كفر خود توبه كرديم و بايد على بن ابى طالب عليه السّلام نيز توبه كند.

امام عليه السّلام به آنها فرمود: حكميّت كفر نيست. قرآن در دو مورد اشاره به مسأله حكميّت دارد: يكى در اختلافات خانوادگى ( سوره نساء آیه 35 ) و دوم، در مورد كفارات احرام ( مائده 95 ) ولى حكميّت به اين شكل كه شما عمل كرديد، سر تا پا اشتباه بود.

❗️به هر حال اين گروه نادان و فراموشكار كه در ميان آنان افراد بظاهر بسيار متعبّد و مقيّد به واجبات و مستحبات شرع نيز ديده مى‏شدند، از اسلام تنها به پوستى قناعت كرده و مغز آن را رها كرده بودند و در برابر امير مؤمنان على عليه السّلام در منطقه‏اى نزديك كوفه به نام حروراء و در كنار نهروان صف آرايى كردند. امام با حوصله و بردبارى بى‏حساب با آنها روبرو شد و به آنها اتمام حجّت كرد و بسيار اندرز داد.

نصايح امام مؤثّر واقع شد و اكثريت آنها توبه كردند و از لشكر خوارج جدا شدند و حدود چهار هزار نفر سرسختانه، ايستادگى كردند و در يك درگيرى محدود با لشكر امام اجساد همگى جز چند نفر، در كنار همان نهر بر روى زمين افتاد، همان گونه كه امام قبلا با صراحت پيش بينى كرده بود "

📚پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏2، ص: 377

خوارج :

▫️مرتكب گناه كبيره را (هر گناهى كه باشد) كافر و واجب القتل مى‏دانستند .

▫️در مسأله حكومت قائل به نوعى هرج و مرج و عدم نياز به تعيين حاكم بودند.

▫️قرائن نشان مى‏دهد كه در مسائل جنسى، شهوت پرست بودند و شايد به همين دليل، گرفتن نه زن عقدى را مجاز مى‏شمردند و مرتكب زناى محصنه را مستحق رجم نمى‏دانستند.

طبيعى است كه چنين گروه نادان و خودخواهى بسرعت به شاخه‏ها و گروههاى مختلفى تقسيم مى‏شوند. به همين جهت چيزى نگذشت كه هر يك از سران آنها داعيه‏اى عنوان كردند و به فرقه‏هاى زيادى تقسيم شدند، از جمله «ازارقه»، «نجدات»، «صفريّه»، «عجاردة» و «ثعالبه» و غير آن.

هم اكنون نيز افرادى كه افكارى همچون افكار خوارج دارند و اعمالشان يادآور اعمال آنان مى‏باشد در گوشه و كنار جوامع اسلامى پيدا مى‏شوند و مى‏توان بسيارى از وهّابيان را در اين دسته جاى داد، چرا كه آنها نيز به بعضى از ظواهر عبادات و مستحبّات، سخت پايبندند و گاه انجام كوچكترين مكروهات و يا مخالفت با مستحبّات را جايز نمى‏دانند، ولى در مقابل، غالب مسلمانان را اعم از شيعه و سنّى مشرك مى‏شمرند و خون بسيارى را مباح مى‏دانند و با اين كه از نظر تفكّر اسلامى و عقائد، سخت عقب مانده‏اند خود برتر بينى فوق العاده‏اى بر آنها حاكم است، نادانى خوارج و غرور و خود بزرگ بينى آنها و بى‏رحمى و قساوت در وجود آنان كاملا هويداست. آنها همچون خوارج خود را حقّ مطلق و ديگران را باطل مطلق مى‏پندارند يا آن كه بهره كمى از علوم اسلامى دارند."

📚پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏2، ص: 677

👌جهت آگاهی بیشتر از خوارج و فرق مختلف و عقاید آنها به دو کتاب ذیل از آیت الله سبحانی رجوع کنید :

📚الملل و النحل ج 5 ص 201 به بعد _ فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی ج 5 ص 181 به بعد


▫️ادامه 👇
▫️ادامه 👇

در مورد سر انجام خوارج نیز گفتنی است که امیر مومنان در نهج البلاغه خطبه 60 خبر از گسترش تفکر خوارج در آینده دادند .

هنگامى كه تقریبا همه افراد خوارج درجنگ نهروان از ميان رفتند، يكى از ياران امیر مومنان ع  از قلع اين مادّه فساد اظهار خوشحالى مى‏كند، امام عليه السّلام در پاسخش فرمود:

«كلّا! و اللّه! انّهم نطف فى أصلاب الرّجال و قرارات النّساء كلّما نجم منهم قرن قطع حتّى يكون آخرهم لصوصا سلّابين "

" نه، به خدا سوگند! آنها نطفه‏ هايى در صلب پدران و رحم مادران خواهند بود كه هر زمان شاخى از آنها سر بر مى‏آورد و آشكار مى‏شود و قطع مى‏گردد تا اين كه آخرشان دزدها و راهزنان خواهند بود "

در منابع اهلسنت نقلی از امیر مومنان علیه السلام در مورد انقراض تفکر خوارج آمده است .

▫️نقل می کنند امير مؤمنان عليه السّلام پس از شكست خوارج به هنگام گذشتن از كشتگان آنان فرمود: «آن‏كس شما را به كشتن داد كه شما را فريفت».

پرسيده شد: او كيست؟ فرمود: «شيطان و نفس‏هاى پليد» اصحاب گفتند: خداوند، ريشه آنان را تا پايان دنيا قطع كرد.

حضرت پاسخ داد:

«خير؛ سوگند به آن‏كه جانم در دست اوست، آنان در صلب‏هاى مردان و رحم زنان خواهند بود و پى‏ درپى خروج خواهند كرد تا آن‏كه به سركردگى شخصى به نام اشمط بين رودهاى دجله و فرات خروج كنند. در آن روزگار مردى از اهل بيت ما به جنگ او مى‏رود و او را به هلاكت مى‏رساند و از آن پس هيچ قيامى از خوارج تا روز قيامت نخواهد بود " . عن أمير المؤمنين إنه قال عند ما مرّ على قتلى الخوارج، و هم صرعى، فقال: «لقد صرعكم من غرّكم» قيل: و من غرّهم؟ قال: «الشيطان و أنفس السوء»، فقال أصحابه: قد قطع اللّه دابرهم إلى آخر الدهر، فقال «كلّا و الذي نفسي بيده؛ و إنّهم لفي أصلاب الرجال و أرحام النساء، لا تخرج خارجة إلّا خرجت بعدها مثلها حتى تخرج خارجة بين الفرات و دجلة مع رجل يقال له: الأشمط يخرج إليه رجل منّا أهل البيت، فيقتله، و لا تخرج بعدها خارجة إلى يوم القيامة ...».

📚مروج الذهب، ج 2، ص 407

👌مرحوم علامه کورانی زمان روایت فوق را زمان ظهور می داند و معتقد است که امام علی علیه السلام بشارت به انقراض خوارج به دست با کفایت امام مهدی علیه السلام داده است .

📚معجم احادیث الامام المهدی ج 3 ص 116



#شیعه_پاسخ

@Rahnamye_Behesht
رفتن پشه به مغز نمرود از راه بینی و امکان علمی این مساله ?!

🤔#پرسش :

این که گفته می شود که نمرود توسط پشه ای که از طریق بینی اش به مغزش رسید هلاک شد چقدر سندیت دارد ? با توجه به این که علم روز می گوید مسیر بینی راهی به سوی مغز ندارد ?


💠#پاسخ : 💠

👌علامه مجلسی در کتاب شریف حیاه القلوب در مورد کیفیت مرگ نمرود , پادشاه ظالم زمان حضرت ابراهیم علیه السلام روایاتی را نقل می کند و می نویسد :

" ( امام صادق علیه السلام ) در حكمت خلق پشه فرمود كه:

"حق تعالى آن را روزى بعضى از مرغان قرار داده است؛ و ذليل گردانيد به پشه، جبارى را كه تمرّد و تجبّر كرد بر خدا و انكار بر خداوندى او كرد، پس مسلط كرد بر او ضعيفترين خلقش را تا بنمايد به او قدرت و عظمت خود را، پس داخل بينى او شد تا به دماغش رسيد و او را كشت "

" فَأَمَّا الْبَعُوضُ وَ الْبَقُّ فَبَعْضُ سَبَبِهِ أَنَّهُ جَعَلَهُ أَرْزَاقَ الطَّيْرِ وَ أَهَانَ بِهَا جَبَّاراً تَمَرَّدَ عَلَى الله وَ تَجَبَّرَ وَ أَنْكَرَ رُبُوبِيَّتَهُ فَسَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِ أَضْعَفَ خَلْقِهِ لِيُرِيَهُ قُدْرَتَهُ وَ عَظَمَتَهُ وَ هِيَ الْبَعُوضُ فَدَخَلَتْ فِي مَنْخِرِهِ حَتَّى وَصَلَتْ إِلَى دِمَاغِهِ فَقَتَلَتْه‏ " ( الاحتجاج ج 2 ص 342 )

▫️و از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام به سند معتبر منقول است كه: " در روز چهارشنبه ابراهيم را در آتش انداختند، و در چهارشنبه مسلط كرد خدا بر نمرود پشه را "

" يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ سَلَّطَ الله عَلَى نُمْرُودَ الْبَقَّة " ( الخصال ج 2 ص 388 )

علامه مجلسی ادامه می دهد :

" از اين احاديث ظاهر مى‏شود كه قصه پشه و نمرود واقع است، امّا تفصيلش در اخبار معتبره به نظر نرسيده، و اكثر مورخان و بعضى از مفسران ذكر كرده‏اند كه:

"بعد از نجات حضرت ابراهيم از آتش، نمرود را دعوت به دين حق كرد، آن شقى گفت: من با خداى تو جنگ مى‏كنم. پس روزى را براى اين امر تعيين كردند و نمرود با لشكر بيكران بيرون آمد و صف كشيدند، و ابراهيم عليه السّلام تنها در برابر ايشان ايستاد تا آنكه حق تعالى پشه‏اى بى‏حد فرستاد تا هوا را تيره كردند و بر سر و روى لشكريان تاختند تا آنكه همگى روى به هزيمت گذاشتند و نمرود خجل و منفعل برگشت و باز ايمان نياورد، تا آنكه حق تعالى پشه ضعيفى را امر فرمود كه به دماغ آن ملعون بالا رفته مشغول شد به خوردن مغز سر او، تا آنكه به حدّى او را بى‏تاب كرد كه جمعى را موكّل كرده بود كه گرزهاى گران بر سر او مى‏زدند كه شايد از آن حالت تسكين يابد، و چهل سال بر اين حال ماند و ايمان نياورد تا به جهنم واصل شد "

📚حیاه القلوب ج 1 ص 345

مرحوم طبرسی در مجمع البیان نیز نقل می کند :

" در تفسير ابن عباس چنين آمده است: خداوند بر نمرود پشه‏اى را مسلط كرد روى لب نمرود نشست و گزيد نمرود خواست با دست پشه را دور كند پشه به بينى نمرود رفت و از آنجا به مغزش رسيد و چهل شب او را عذاب و آزار ميداد تا هلاك شد. "

📚ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن ج 3 ص 123

برخی از شارحین نهج البلاغه نیز در ذیل حکمت 419 نهج البلاغه که امیر مومنان از ضعف انسان و آزار انسان توسط یک پشه سخن به میان می آورد , نقل می کنند :

" در روايات آمده است: هنگامى كه خداوند پشه‏ها را بر نمرود و لشكرش مسلط ساخت تعداد فوق‏العاده زيادى اطراف لشكر او را احاطه كردند. نمرود از لشكرش جدا شد و در خانه‏اش وارد گشت و تمام درها را بست و پرده‏ها را فرو افكند و بر پشت خود خوابيد، فكر مى‏كرد كه چگونه از اين لشكر عظيم پشه‏ها رهايى يابد ناگهان پشه‏اى وارد بينى او شد و به‏سوى مغز او بالا رفت. چهل روز او را آزار مى‏داد به گونه‏اى كه براى پيدا كردن آرامش موقت، سر خود را بر زمين مى‏كوبيد و در اين حال بود تا به هلاكت رسيد. "

📚پيام امام امير المومنين عليه السلام، علامه مکارم شیرازی ج‏15، ص: 384 _ شرح نهج البلاغه علامه شوشترى، ج 11، ص 339


▫️ادامه 👇
❗️ادامه 👇

🔹 اشکال شد که از مجرای بینی به سوی مغز راهی نیست , پس چگونه پشه از راه بینی به مغز نمرود نفوذ کرده است !

👌در پاسخ گفتنی است :

▫️1 _ به فرض سخن فوق صحیح باشد و از طریق عادی راهی از مجرای بینی به سوی مغز نباشد , اما چه مانعی دارد که خداوند با قدرت تکوینی خود این راه را در مجرای بینی نمرود ایجاد کرده باشد , چنانچه که برای موسی ع و بنی اسرائیل در دل دریا راهی را ایجاد کرد تا بنی اسرائیل بتوانند از دست فرعون فرار کنند ?!!!


▫️2 _ ممکن است از طریق طبیعی نیز این راه قرار داده شده است اما علم هنوز به این راه نرسیده و این راه را کشف نکرده است .

👌 خود دانشمندان علوم طبیعی و تجربی معترفنند که بسیار از حقائق در عالم و در وجود انسان است که هنوز علم به آنها نرسیده است , در ذیل بیشتر توضیح داده ایم و اقوال دانشمندان را آورده ایم :

https://www.tg-me.com/Rahnamye_Behesht/15662


▫️3 _ اساسا علم امروز معتقد است که امکان رسیدن از مجرای بینی به سوی مغز است .

بارانی رامان یکی از محققان در این موضوع می گوید :

" سریع‌ترین و مستقیم‌ترین مسیر برای رسیدن به مغز، مجرای بینی است "

🌐https://B2n.ir/k93996


در خبر دیگری آمد :

" تحقیقات نشان داده است که گذرگاه داخل بینی می‌تواند مسیر مستقیمی به مغز باشد و به داروها اجازه می‌دهد این مانع را دور بزنند، اما به جای اسپری یا ژل بینی، دانشمندان در مطالعه جدید خود، یک وسیله نقلیه نسبتا منحصربه‌فرد را به این بزرگراه فرستادند؛ روبات‌های کوچکی که از سلول‌های بنیادی ساخته شده‌اند."

🌐https://B2n.ir/a61839


👌و در مورد  جراحی مغز از طریق مجرای بینی که پزشکان این عمل را انجام می دهند , می خوانیم :


" جراحی مغز از طریق بینی، جراحی است که با ورود به حفره بینی و رسیدن به کف هیپوفیز و سپس هیپوفیز انجام می‌شود. با این روش می‌توان جراحی را که به طور معمول با باز کردن جمجمه انجام می‌شود، بدون دست‌زدن به هیچ یک از این ساختارها انجام داد.

دو مزیت مهم در جراحی مغز از طریق بینی و به کمک میکرو ابزار و دوربین میکرو وجود دارد. با کمک این روش رسیدن به تومور در مدت‌زمان کوتاهی بدون باز کردن جمجمه و با کمترین برش ممکن است و مدت بستری بیمار در طول روند بهبودی بسیار کوتاه‌تر است "

🌐https://B2n.ir/w90316


#شیعه_پاسخ

@Rahnamye_Behesht
2024/11/16 11:24:17
Back to Top
HTML Embed Code: