Telegram Web Link
▫️ادامه 👇

به هر حال برخی از محققین در مورد عقیده به بداء و ریشه داشتن این عقیده در قرآن و روایات اهلسنت می نویسند :

" تقدير الهى دربارۀ انسان بر دو نوع است: 1. تقدير محتوم و قطعى، كه به‌هيچ‌وجه قابل تغيير نيست؛ 2. تقدير معلّق و مشروط، كه با فقدان برخى شرائط، دگرگون مى‌شود و تقدير ديگر جاى‌گزين آن مى‌گردد. با توجه به اصل مسلّم فوق، يادآور مى‌شويم كه اعتقاد به «بداء» يكى از عقايد اصيل اسلامى است كه همۀ فرق اسلامى اجمالا به آن اعتقاد دارند ....

حقيقت بداء بر دو اصل استوار است: الف - خداوند داراى قدرت و سلطۀ مطلقه بر هستى است و هر زمان خواست مى‌تواند تقديرى را جاى‌گزين تقدير ديگر سازد؛ درحالى‌كه به هر دو نوع تقدير، علم قبلى داشته، و هيچ‌گونه تغييرى نيز در علم وى راه نخواهد يافت. زيرا تقدير نخست چنان نيست كه قدرت خدا را محدود ساخته و توانايى دگرگون كردن آن را از او سلب كند. خداوند متعال برخلاف عقيدۀ يهود، كه مى‌گفتند: يَدُ اللّٰهِ مَغْلُولَةٌ‌ قدرت گسترده دارد و به تعبير قرآن دست او باز است: بَلْ يَدٰاهُ مَبْسُوطَتٰانِ‌. ( مائده 64 )

به ديگر سخن، خلاّقيت و آفرينش‌گرى و اعمال قدرت از جانب خداوند، استمرار داشته و به حكم كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ‌ وى از امر آفرينش فارغ نگشته و كار آفرينشگرى همچنين ادامه دارد.

امام صادق عليه السّلام در تفسير آيۀ قٰالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّٰهِ مَغْلُولَةٌ‌... مى‌فرمايد: يهود مى‌گويند خدا از امر آفرينش فارغ شده، كم و زياد (در رزق و عمر و غيره) راه ندارد. خداوند در تكذيب آنان چنين فرمود: غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِمٰا قٰالُوا بَلْ يَدٰاهُ مَبْسُوطَتٰانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشٰاءُ‌: دستشان بسته باد و به گفتار ناهنجار خود از رحمت خدا دور باشند! بلكه قدرت او گسترده است، هرگونه بخواهد انفاق مى‌كند. سپس مى‌افزايد: أ لم تسمع قول اللّه عزّ و جلّ يَمْحُوا اللّٰهُ مٰا يَشٰاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتٰابِ‌: آيا سخن خدا را نشنيده‌اى كه مى‌فرمايد: خدا آنچه را بخواهد محو كرده و يا ثابت مى‌دارد، و نزد خداست امّ الكتاب (لوح محفوظ). " ( رعد 39 )

نتيجه اينكه: عقيدۀ اسلامى براساس قدرت گسترده، سلطۀ مطلقه، و دوام و استمرار خلاّقيت خداوند استوار است، و خداوند مى‌تواند هر زمان بخواهد در مقدّرات انسان، از عمر و روزى و غيره، تحول ايجاد كرده و مقدّرى را جاى‌گزين مقدّر قبلى نمايد، و هر دو تقدير قبلا در امّ الكتاب به ثبت رسيده است.

 ب : اعمال قدرت و سلطه از سوى خداوند، و اقدام وى به جاى‌گزين كردن تقديرى جاى تقدير ديگر، بدون حكمت و مصلحت انجام نمى‌گيرد، و بخشى از قضيه، در گرو اعمال خود انسان است كه از طريق اختيار و برگزيدن و زندگى شايسته يا ناشايسته، زمينۀ دگرگونى سرنوشت خويش را فراهم سازد.

فرض كنيم انسانى، خداى ناكرده، حقوق والدين و بستگان خود را مراعات نمى‌كند. طبعا اين عمل ناشايست و در سرنوشت او تأثير ناخوشايندى خواهد داشت. حال اگر در نيمۀ زندگى از كردۀ خود نادم گشته و ازآن‌پس به وظايف خود در اين‌باره اهتمام ورزد، در اين صورت زمينۀ دگرگونى سرنوشت خود را فراهم كرده و مشمول آيۀ يَمْحُوا اللّٰهُ مٰا يَشٰاءُ وَ يُثْبِتُ‌ خواهد گشت. اين مطلب در عكس قضيه نيز حاكم است.

آيات و روايات دراين‌مورد بسيار است كه برخى را يادآور مى‌شويم:

1. إِنَّ اللّٰهَ لاٰ يُغَيِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰى يُغَيِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ (رعد/ 11): خدا وضع هيچ قومى را (از آسايش به سختى) دگرگون نمى‌سازد مگر اينكه آنان خود وضع خويش را دگرگون سازند.

2. وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرىٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَيْهِمْ بَرَكٰاتٍ مِنَ السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنٰاهُمْ بِمٰا كٰانُوا يَكْسِبُونَ (اعراف/ 96): اگر ساكنان آباديها ايمان آورده و پرهيزگار مى‌شدند ما بركات آسمانها و زمين را به روى آنان مى‌گشوديم، ولى (چه سود؟ كه) آنان دين خدا را تكذيب كردند و ما هم آنان را به كيفر اعمالشان عذاب كرديم.


▫️ادامه 👇
▫️ادامه 👇

سيوطى در تفسير خود آورده است كه: امير مؤمنان على عليه السّلام از پيامبر گرامی دربارۀ تفسير آيۀ يَمْحُوا اللّٰهُ مٰا يَشٰاءُ‌ سؤال كرد، پيامبر گرامی در پاسخ چنين فرمود:

"من ديدگان تو و امتم را با تفسير اين آيه روشن مى‌كنم. صدقه در راه خدا، نيكى به پدر و مادر، و انجام كارهاى نيك، بدبختى را به خوشبختى دگرگون ساخته، مايۀ افزايش عمر مى‌گردد و از مرگهاى بد جلوگيرى مى‌كند. "

📚الدر المنثور ج 3 ص 66

امام باقر عليه السّلام مى‌فرمايد: " صلۀ رحم، اعمال را پاكيزه و اموال را با بركت مى‌سازد. همچنين بلا را دفع، و حساب را آسان مى‌گرداند و اجل (معلّق) را عقب مى‌اندازد. "

📚الکافی ج 2 ص 470


❗️با توجه به اين دو اصل روشن مى‌شود كه اعتقاد به بداء يك عقيدۀ مسلّم اسلامى است كه، صرفنظر از تعبير و اصطلاح خاص بداء، تمامى مذاهب و فرق اسلامى به مفهوم آن اعتقاد دارند.

👈بخارى در صحيح خود نقل مى‌كند كه آن حضرت دربارۀ سه نفر كه مبتلا به بيمارى پيسى، گرى و نابينايى شده بودند، فرمود: «بدا لله عزّ و جلّ أن يبتليهم». آنگاه سرگذشت آنان را از آنجا تا پايان مشروحا بيان داشت و نشان داد كه چگونه خداوند براثر كفران نعمت دو نفر از آنان سلامتى اوليه را از ايشان گرفته و گرفتار امراض پيشينيانشان ساخت. "👉

📚صحیح بخاری ج 4 ص 172 ( به نقل از منشور عقاید امامیه ص 235 به بعد )


یا در نقل دیگر اهلسنت آمده است که عمر بن خطاب دعا می کرد که خداوند تقدیراتش را تغییر دهد و مثلا اگر خداوند تقدیر کرده او از شقاوتمندان باشد تقدیر عوض شود و او از سعادمتندان قرار داده شود و روشن است که بداء یعنی همین تغییر تقدیرات :

"عن عمر بن الخطّاب  إنّه قال- و هو يطوف بالبيت-: اللهم إن كنت كتبت عليّ شقاوة أو ذنباً فامحه، فإنّك تمحو ما تشاء و تثبت و عندك امّ الكتاب، فاجعله سعادة و مغفرة"

📚جامع البیان ج 13 ص 219

یا در نقل دیگر علمای اهلسنت آمده است که دعا کردن سبب تغییر تقدیرات می شود که این معنا همان معنای بداء است : " «أخرج الحاكم و صحّحه عن ابن عبّاس رضي الله عنهما قال: لا ينفع الحذر من القدر، ولكن الله يمحو بالدعاء ما يشاء من القدر "

📚المستدرک علی الصحیحین ج 2 ص 350


روایات اهلسنت در عقیده به بداء و تغییر تقدیرات بسیار زیاد است که جهت آگاهی به :

📚 تفسیر الدر المنثور نوشته عالم بزرگ اهلسنت یعنی سیوطی , ج 4 ص 65 ذیل آیه 39 سوره رعد رجوع کنید .

📚همینطور به کتاب استخراج المرام , آیت الله میلانی ج 1 ص 233 رجوع شود تا انبوده روایات اهلسنت در مورد عقیده به بداء را مشاهده کنید .






#شیعه_پاسخ

@Rahnamye_Behesht
پرسمان اعتقادی ( شیعه پاسخ )
Photo
مشروعیت نگاه به بدن زن در جلسه خواستگاری بر اساس فقه اهلسنت !!!

🤔#پرسش :


جواز نگاه به بدن نامحرم در فقه اهل بیت !!!

شیخ صدوق مینویسد:

أَبِي (رحمه الله) عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ الله عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْبَزَنْطِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) الرَّجُلُ يُرِيدُ أَنْ يَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةَ يَجُوزُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهَا قَالَ نَعَمْ وَ تَرْفُقُ لَهُ الثِّيَابَ لِأَنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَشْتَرِيَهَا بِأَغْلَى ثَمَنٍ ❗️❗️


💠#پاسخ💠

👌ما در ذیل در مورد جواز نگاه کردن انسان به زنی که قصد ازدواج با او را دارد در جلسه خواستگاری و فلسفه این حکم توضیحات کافی را داده ایم :


https://www.tg-me.com/Rahnamye_Behesht/6371
https://www.tg-me.com/Rahnamye_Behesht/9108


حکم مذکور در روایات و فتاوای بزرگان اهلسنت هم آمده است که متاسفانه وهابیون بیسواد فضای مجازی از این حکم و روایات اهلسنت بی اطلاع هستند و به شیعه در مورد حکم مذکور اعتراض می کنند .

در صحاح سته و غیر آن از پیامبر گرامی اسلام نقل شده است که فرمود :

" وقتی یکی از شما از زنی خواستگاری می کند , اگر امکانش بود می تواند به هر جا از بدن آن زن که انگیزه را برای ازدواج با او فراهم می کند نگاه کند " " قَالَ رَسُولُ الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: «إِذَا خَطَبَ أَحَدُكُمْ الْمَرْأَةَ، فَإِنْ اسْتَطَاعَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى مَا يَدْعُوهُ إِلَى نِكَاحِهَا فَلْيَفْعَلْ "

📚سنن ابی داود ج 1 ص 462 _ مسند احمد ج 3 ص 334 _ المستدرک علی الصحیحین ج 2 ص 165

باز نقل می کنند که پیامبر گرامی فرمود :

" به زنی که از او خواستگاری می کنی نگاه کن زیرا سبب مودت و محبت بین شما می شود " " فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى الله عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: «انْظُرْ إِلَيْهَا؛ فَإِنَّهُ أَحْرَى أَنْ يُؤْدَمَ بَيْنَكُمَا». "

📚سنن ترمذی ج 2 ص 275 _ فتح الباری ج 9 ص 156 _ نیل الاوطار ج 6 ص 239 _ عمده القاری ج 20 ص 119

در نقل دیگر آمده است که فردی بدون آنکه به بدن زنی که از او خواستگاری کرده بود نگاه نکرده بود , پیامبر به او امر فرمود که برود و قبل ازدواج به بدن آن زن نگاه کند : " . فَقَالَ لَهُ رَسُولُ الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ «أَنَظَرْتَ إِلَيْهَا؟» قَالَ: لَا. قَالَ «فَاذْهَبْ فَانْظُرْ إِلَيْهَا. "

📚صحیح مسلم ج 4 ص 142 _السنن الکبری بیهقی ج 7 ص 84

در نقل دیگر پیامبر گرامی فرمود :

" اگر خداوند در قلب انسان اراده خواستگاری از زنی را قرار داد , اشکالی ندارد که به بدن آن زن نگاه کند " " إذا قذف الله في قلب عبد نكاح امرأة فلا بأس ان يتأمل خلقها "

📚المعجم الاوسط طبرانی ج 3 ص 376 _ کنزالعمال ج 16 ص 298

علمای اهلسنت استدلال کرده اند که می توان به همه بدن زن مورد خواستگاری نگاه کرد ( به غیر از عورت ) زیرا این روایات مطلق نگاه کردن را اجازه داده است , لذا عمر بن خطاب ساق پای دختری که قصد ازدواج با او را داشت برهنه کرد تا به آن نگاه کند : " الأحاديث لم تعين مواضع النظر ، بل أطلقت لينظر إلى ما يحصل له المقصود بالنظر إليه  والدليل على ذلك ما رواه عبد الرزاق وسعيد بن منصور : أن عمر خطب ... فكشف عن ساقها "

📚فقه السنه , شیخ سید سابق , ج 2 ص 29



در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه که فتاوای مذاهب چهارگانه اهلسنت را در بر دارد , تصریح شده است که نگاه کردن به بدن زن مورد خواستگاری مستحب است : " كذا يندب أن ينظر إلى زوجة قبل العقد بشرط أن يعلم أنه يجاب في زواجها "

📚الفقه علی المذاهب الاربعه ج 4 ص 20


مفسر بزرگ اهلسنت یعنی قرطبی نیز می نویسد که جواز نگاه کردن به زن مورد خواستگاری , فتوای جمهور فقهای اهلسنت و مالک و شافعی و ... است به خاطر وجود احادیث صحیح در این موضوع  و شافعی و احمد گفته اند که این جواز ثابت است چه آن زن راضی باشد و خودش را برای نگاه کردن عرضه کند و چه راضی نباشد و انسان به صورت پنهانی به بدن او نگاه کند . قرطبی در ادامه از بزرگان اهلسنت نقل می کنند که آنها اجازه داده اند که به مواضع مختلف بدن زن (جز عورت ) نگاه شود "

"بهذا قال جمهور الفقهاء مالك و- الشافعي و- الكوفيون و- غيرهم واهل الظاهر. وقد كره ذلك قوم لا مبالاة بقولهم، للأحاديث الصحيحة ... قال الشافعي و- أحمد: بإذنها و- بغير إذنها إذا كانت مستترة. و- قال الأوزاعي: ينظر إليها و- يجتهد و- ينظر مواضع اللحم منها. قال داود: ينظر إلى سائر جسدها، تمسكا بظاهر اللفظ. و- أصول الشريعة ترد عليه في تحريم الاطلاع على العورة. "

📚الجامع لاحکام القرآن ج 14 ص 222



#شیعه_پاسخ

@Rahnamye_Behesht
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 موشن گرافیک| آیا قرآن تحریف شده است ?!!!

جریانهای معاند اسلام همواره در حال فضا سازی هستند تا اثبات کنند قرآن مسلمانان تحریف شده است , در کلیپ فوق ضمن اشاره به ادله مصونیت قرآن از تحریف در مورد روایاتی هم که به عنوان روایات تحریف قرآن مورد استناد قرار می گیرند, توضیحاتی داده ایم .

@Rahnamye_Behesht
⚫️شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت باد .

1⃣اثبات وجود تاریخی ایشان و پاسخ به شبهه پراکنی ها در این رابطه :

💠https://www.tg-me.com/Rahnamye_Behesht/7334
💠https://www.tg-me.com/Rahnamye_Behesht/12338

2⃣ميخواستم بدونم كه توسل به فرزندان امام حسين  كه معصوم نيستند مثل حضرت رقيه س و حضرت علي اصغر ع درسته؟  مگه اونها در چه مقامي بودند؟ اصلا مگه تو دستگاه خدا پارتي بازي هم هست كه  به واسطه خويشاوندي با امام معصوم ادم صاحب كرامات بشه ؟❗️

💠https://www.tg-me.com/Rahnamye_Behesht/9809



🤲یا رقیه یا وَجیهَةً عِنْدَالله اشْفَعی لَنا عِنْدَالله
پرسمان اعتقادی ( شیعه پاسخ )
Photo
پاسخی به شایان مصلح در مورد مهاجرت ورزشکاران !!!

🤔#پرسش :

شایان مصلح در کانال خود نوشت :

مجری تی وی میگه کشور هتل نیست که اتاقش بد بود عوضش کنی  . باشه

ولی خدا توی قرآن درباره مهاجرت آیه آورده و اتفاقا جایگاهت رو جهنم میدونه اگر اوضاعت بد(تعاریف خاص خودش)باشه و مهاجرت نکنی!

با آرزوی موفقیت برای ناهید کیانی و کیمیا علیزاده و تمام ورزشکاران ایرانی که مهاجرت کردن ❗️❗️


💠#پاسخ💠

متاسفانه شایان مصلح که گمان کرده با خواندن دو کتاب دینی کارشناس شده با بیان فوق نشان داد که از آیات و روایات و احکام اسلام هیچ فهمی ندارد , زیرا هجرتی که در قرآن به آن اشاره و تاکید شده , هجرت به سوی دار الایمان و دار الاسلام است .

👌یعنی اگر انسان در مکانی است که نمی تواند به تکالیف دینی اش عمل کند , موظف است به مکانی ایمانی و اسلامی هجرت کند تا بتواند آزادانه فرائض دینی اش را انجام دهد , لذا در تعبیر خداوند هجرت کردن  با تعبیر هجرت به سوی خدا و رسول آمده و می فرماید :

"و كسى كه در راه خدا هجرت كند نقاط امن فراوان و گسترده‏اى در زمين مى‏يابد، و كسى كه از خانه‏اش به عنوان مهاجرت به سوى خدا و پيامبر او بيرون رود سپس مرگش فرا رسد پاداش او بر خدا است و خداوند آمرزنده و مهربان است. " " وَ مَنْ يُهاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُراغَماً كَثِيراً وَ سَعَةً وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً " ( نساء 100 )

یا در آیه دیگر فرمود :

" اى بندگان من كه ايمان آورده‏ايد زمين من وسيع است تنها مرا بپرستيد (و تسليم در برابر فشارهاى دشمنان نشويد). " " يا عِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُون‏ " ( سوره عنکبوت آیه 56 )

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرمود :

" هرگاه در سرزمينى كه تو در آن به سر مى‏برى خداوند نافرمانى شد، از آنجا به جاى ديگر كوچ كن. " الإمامُ الصّادقُ عليه السلام- في قولِهِ تعالى‏: «يا عِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي " إذا عُصِيَ الله في أرضٍ أنتَ فيها فاخرُجْ مِنها إلى‏ غَيرِها. "

📚مجمع البیان ج 8 ص 455

در تفسیر نمونه در مورد آیه فوق می خوانیم :

" بديهى است اين يك قانون اختصاصى مربوط به مؤمنان مكه نيست، و شان نزول هرگز مفهوم وسيع و گسترده آيه را كه هماهنگ با ديگر آيات قرآن است محدود نمى‏كند، به اين ترتيب در هر عصر و زمان، و در هر محيط و مكان، آزادى بطور كامل از مسلمانان سلب شود و ماندن در آنجا نتيجه‏اى جز ذلت و زبونى و دور ماندن از برنامه‏هاى الهى نداشته باشد وظيفه مسلمانان مهاجرت است به مناطقى كه بتوانند آزادى مطلق يا آزادى نسبى را به دست آورند.

به تعبير ديگر: هدف آفرينش انسان بندگى خدا است، همان بندگى كه رمز آزادگى و سرفرازى و پيروزى انسان در همه جبهه‏ها است، و در جمله" فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ" به آن اشاره شده، و در آيه 56 سوره ذاريات وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ نيز آمده است.

هر گاه اين هدف اساسى و نهايى زير پا بماند راهى جز هجرت نيست، زمين خدا وسيع است، و بايد به نقطه ديگرى قدم نهاد، و هرگز در چنين مواردى اسير مفاهيمى همچون قبيله و قوم، وطن، و خانه و كاشانه نشد و تن به ذلت و اسارت در نداد كه احترام اين امور تا زمانى است كه هدف اصلى به مخاطره نيفتد. "

📚تفسير نمونه، ج‏ 16، ص: 327

بنابراین هجرتی که قرآن بر آن تاکید دارد , هجرت برای انجام فرائض و تکالیف دینی است , لذا در آیات متعددی هجرت با قید " فی سبیل الله " بیان شده است , یعنی هجرت باید در راه خداوند و برای عمل به تکالیف دینی باشد : 

📚سوره بقره آیه 218 _ سوره آل عمران آیه 195 _ سوره انفال آیه 72 _ 74 _ سوره توبه آیه 20 _ سوره نحل آیه 41 _ سوره حج آیه 58 _ سوره نور آیه 22

لذا پیامبر گرامی اسلام فرمود :

" هركس براى دين خود از سرزمينى به سرزمينى ديگر، ولو به اندازه يك وجب زمين باشد، بگريزد، سزاوار بهشت باشد و همدم ابراهيم و محمّد است. " "مَن فَرَّ بدِينِهِ مِن أرضٍ إلى‏ أرضٍ وإن كانَ شِبراً مِن الأرضِ، استَوجَبَ الجَنّةَ وكانَ رَفيقَ إبراهيمَ ومحمّدٍ."

📚بحار الانوار ج 19 ص 31


▫️ادامه 👇
▫️ادامه 👇

👌از سوی دیگر در روایات ما گناه کبیره ای معرفی شده است به عنوان " التعرب بعد الهجره " و مقصود از این گناه آن است که انسان از دار الاسلام و دار الایمان هجرت کند و به دیاری برود که نتواند احکام اسلام را بیاموزد و عمل کند :

📚گناهان کبیره ج 2 ص 30 _ وسائل الشیعه ج 15 ص 99 باب 36

امام رضا علیه السلام فرمود :

"  خداوند تعرّب بعد از هجرت را حرام فرمود؛ چون باعث برگشتن از دين و دست شستن از يارى پيامبران و حجّتها [ى خدا] عليهم السلام و نيز تباهى و از بين بردن حقّ هر صاحب حقّى مى‏شود، چون با باديه نشينان همنشين مى‏شود و همچنين اگر كسى دين را كاملًا شناخت، براى او جايز نيست در ميان مردمان نادان و بى‏خبر [از دين و معارف آن‏] سكونت كند؛ چون بيم آن مى‏رود كه دست از علم بردارد و با نادانان در آيد و در جهل غوطه‏ور شود. " "  حَرَّمَ الله التَّعَرُّبَ بَعد الهِجرَةِ للرُّجوعِ عَنِ الدِّينِ وتَركِ المُوازَرَةِ للأنبياءِ والحُجَجِ عليهم السلام، وما في ذلِكَ مِن الفَسادِ وإبطالِ حَقِّ كُلِّ ذي حَقٍّ لِعِلَّةِ سُكنَى البَدوِ؛ ولذلكَ لَو عَرَفَ الرّجُلُ الدِّينَ كامِلًا لَم يَجُزْ لَهُ مُساكَنَةُ أهلِ الجَهلِ، والخَوفِ علَيهِ؛ لأنّهُ لا يُؤمَنُ أن يَقَعَ مِنهُ تَركُ العِلمِ، والدُّخولُ مَع أهلِ الجَهلِ والتَّمادِي في ذلك‏ "

📚من لا یحضره الفقیه ج 3 ص 566

ورزشکارانی که شایان مصلح از هجرت آنان یاد کرده است , کسانی هستند که برای اقامه فرائض الهی و تکالیف دینی هجرت نکردند و به سوی دیار کفر رهسپار نشدند جز به خاطر انگیزه های مادی و عمل نکردن به تکالیف دینی و عملکرد آنان مصداق " التعرب بعد الهجره " است که اساسا خودش گناه کبیره است .


#شیعه_پاسخ

@Rahnamye_Behesht
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 موشن گرافیک| آیا امام حسن علیه السلام مِطْلاق بوده است ?


جریانهای معاند همواره شبهه می کنند که مطابق روایات شیعه , امام حسن علیه السلام همسران زیادی می گرفت و آنان را طلاق می داد تا جایی که امیر مومنان بر منبر رفتند و از مردم خواستند که دخترانشان را به همسری امام حسن در نیاورند , زیرا امام حسن فردی پر طلاق و مِطلاق است !!!!



👌پاسخ را در کلیپ فوق ببینید .

@Rahnamye_Behesht
آیا جهان واقعیت دارد یا خواب و خیال است ?

🤔#پرسش :

فکر اینکه آیا هرچیزی که ما درک میکنم واقعیه و وجود داره یاخیر ( کلافه ام کرده ) . مثلا الان من دارم صحبت میکنم این حرف زدنه واقعیه یانه توهمه . یا اینکه من دارم یک کاری انجام میدم این واقعیه یانه . موزیک رو میشنوم. فکرم میگه این شنیدن موزیک درسته یانه.. میتونم به حواس خودم اعتماد کنم یانه؟ فکر اینکه من یه دریا میبینم درسته این دیدن یانه . فکر اینکه من الان مینویسم درسته یا نه . فکر اینکه دست میزنم به جایی درسته یانه. اینکه به این چیزا فکر میکنم درسته یانه . فکر کردنم واقعیه یا نه . من حس میکنم ولی از قطعی بودن و درست بودنشون نگرانی دارم ❗️❗️❗️


💠#پاسخ💠

گروهی به نام سفسطه گرایان و سوفسطائیان , اساسا وجود حقیقت را انکار می کنند و معتقدند هیچ چیز در جهان وجود ندارد .

👌ابن سینا در پاسخ این افراد پاسخی می دهد که خلاصه آن چنین است :

" از آنان می پرسیم که همین انکار خویش را درست می دانید یا نادرست . روشن است که در هر دو صورت به یک حقیقت بیرونی اعتراف کرده اند و انکار مطلق خود راشکسته اند . اما اگر بگویند در همین اعتقاد خودمان هم شک داریم باز می پرسیم آیا به همین شک داشتن خودتان باور دارید ? اگر شک داشتن خود را بپذیرند که در آن صورت به یک واقعیت اعتراف کرده اند ( و دیگر نمی توانند منکر واقعیت داشتن اشیاء شوند ) و اگر بگویند که حتی همین شک را هم نمی دانیم و اساسا ما هیچ چیز نمی فهمیم در این صورت دیگر بحث کردن با آنان بی فایده است .

این گروه یا از روی لجاجت چنین سخنانی را بر زبان جاری می کنند که با بحث و گفتگو نمی توان راه به جایی برد یا حقیقتا به بیماری سفسطه دچار شده اند که در آن صورت باید به طور عملی به درمان آنان پرداخت .

👈برای نمونه با وارد کردن درد به آنان می توان نشان داد که آنان بین درد و بی دردی فرق می گذارند یا به آنان امر کرد که وارد آتش شوند تا فرق بین آتش و غیر آتش را متوجه شوند و به تفاوت واقعیت آنها پی برد 👉

" «يسألون: هل أنكم تعلمون أنّ إنكاركم حقّ أو باطل، أو تشكّون. فإن حكموا بعلمهم بشي‏ء من هذه الأمور، فقد اعترفوا بحقيّة اعتقادٍ ما، سواء أكان ذلك الاعتقاد اعتقاد الحقيّة في قولهم بإنكار القول الحق، أو اعتقاد البطلان، أو الشك فيه. فسقط إنكارهم الحق مطلقاً وإن قالوا: إنّا شككنا، فيقال لهم: هل تعلمون أنّكم شككتم أو أنّكم أنكرتم، وهل تعلمون من الأقاويل شيئاً معيناً؟ فإن اعترفوا بأنّهم شاكون أو منكرون، وأنّهم يعلمون شيئاً معيناً من الأشياء، فقد اعترفوا بعلمٍ ما وحقٍّ ما. وإن قالوا: إنّا لا نفهم شيئاً أبداً، وننكر الأشياء جميعاً حتّى إنكارنا لها أيضاً، ولعلّ هذا ما يتلفظ به لسانهم معاندين؛ فسقط الاحتجاج معهم، ولا يُرجى منهم الاسترشاد، فليس علاجهم إلّاأن يكلفوا بدخول النار، إذ النار واللانار واحد؛ ويضربوا، فإنّ الألم واللاألم واحد»

📚إلهيات الشفاء: 11، ط طهران.

استدلال فوق در کلام برخی دیگر هم مورد توجه قرار گرفته و می نویسند :

"  فقط انسان بيمار در صدد انكار جهان خارج برمى‌آيد يا در آن شك مى‌كند و اگر از بشرى چنين سخنى شنيده شود، يا اعصاب بيمارى يا از روى اغراض خاصى از چنين افكارى جانبدارى مى‌نمايد و نيز يادآور مى‌شويم كه اگر در جامعه‌اى چنين افراد بيمارى پيدا شوند، هرگز نمى‌توان آنان را با دليل و برهان قانع ساخت؛ زيرا هرچه به آنان گفته شود، واقعيتى خواهد بود كه آنان منكر آن هستند، بلكه راه اصلاح آنان همان است كه بوعلى آن را در كتاب  شفا پيشنهاد كرده است. شايد وجدان مرده آنان از اين طريق زنده گردند و از بيمارى مهلك انكار و شك در وجود حقايق بهبود يابند. "

📚شناخت در فلسفه اسلامی , سبحانی , ص 32


▫️ادامه 👇
▫️ادامه 👇

برخی دیگر می نویسند :


" هر كس در هر چيزى شك كند، نمى‌تواند در وجود خودش و در وجود شكش، و نيز وجود قواى ادراكى مانند نيروى بينايى، و شنوايى و وجود صورتهاى ذهنى، و حالات روانى خودش شك كند، و اگر كسى حتى در چنين امورى هم اظهار شك نمايد، يا بيمارى است كه بايد معالجه شود، يا به دروغ و براى اغراض سوئى چنين اظهارى مى‌كند، كه بايد تاديب و تنبيه شود. همچنين كسى كه به بحث و گفتگو مى‌پردازد، يا كتاب مى‌نويسد نمى‌تواند در وجود طرف بحث، و يا در وجود كاغذ و قلمى كه مى‌نويسد شك كند ....

حال اگر كسى ادعا كند كه، هيچ شناخت يقينى امكان ندارد، از وى سؤال مى‌شود كه آيا اين مطلب را مى‌دانى، يا درباره آن شك دارى اگر بگويد مى‌دانم، پس دست كم به يك شناخت يقينى اعتراف كرده، و بدين ترتيب ادعاى خود را نقض كرده است، و اگر بگويد نمى‌دانم معنايش اين است، كه احتمال مى‌دهم معرفت يقينى ممكن باشد، پس از سوى ديگر سخن خود را ابطال نموده است.

اما اگر كسى بگويد، من درباره امكان علم و شناخت جزمى شك دارم، از وى سؤال مى‌شود كه آيا مى‌دانى كه شك دارى يا نه، اگر پاسخ دهد مى‌دانم كه شك دارم، پس نه تنها امكان بلكه وقوع علم را هم پذيرفته است، اما اگر بگويد در شك خودم هم شك دارم، اين همان سخنى است كه يا به علت مرض، و يا از روى غرض گفته مى‌شود، و بايد به آن پاسخ عملى داد.... "

📚آموزش فلسفه اسلامی , مرحوم مصباح , ج 1 ص 145

و برخی دیگر می نویسند :

" آيا جهانى در خارج از ذهن ما وجود دارد؟

در مورد مسأله اوّل (يعنى وجود جهانى بيرون ذهن و انديشه ما) فلاسفه به دو گروه تقسيم شده‏اند:

1- «واقع گرايان» (رئاليست‏ها)
2- «پندارگرايان» (ايده آليست‏ها)

گروه دوّم در واقع شاخه‏اى از سوفسطاييان هستند كه همه حقايق را منكرند، بلكه بعضى معتقدند سوفسطاييان همان پندار گرايانند كه اصل وجود خويشتن و ذهن را قبل دارند، و بقيه را خواب و خيال مى‏دانند، وگرنه چگونه ممكن است انسان عاقلى همه چيز حتى وجود خود را نيز انكار كند، مگر اين‏كه گرفتار بيمارى روانى باشد!

به هر حال براى پى‏بردن به وجود خارجى اشيا بهترين راه اين است كه اين امر را موكول به وجدان كنيم، وجدان عمومى مردم جهان و تمامى عقلا و خردمندان، و حتى وجدان خود ايده آليست‏ها كه همه چيز را منكرند شاهد اين مدعاست.

زيرا همه انسان‏ها هنگامى كه تشنه مى‏شوند به سراغ آب مى‏روند، يعنى عملًا وجود تشنگى، وجود آب، و تأثير آب در رفع تشنگى را همه، حتى كودكان و حتى حيوانات قبول دارند، سوفسطاييان نيز در عمل با ديگران هيچ تفاوتى ندارند. و يا هنگامى كه انسان مى‏خواهد از خيابان پر رفت و آمدى عبور كند نخست در كنار خيابان مى‏ايستد، به طرف چپ و راست نگاه مى‏كند، وسايل نقليه يكى پس از ديگرى مى‏آيند و مى‏گذرند، خيابان كمى خلوت و آماده عبور مى‏شود، و او با احتياط از خيابان مى‏گذرد، مبادا تصادفى پيش آيد و او را مجروح و گرفتار كند.

اين طرز عمل در ميان واقع گرايان و پندارگرايان يكسان است، يعنى همه آنها عملًا وجود خارجى خيابان، اتومبيل‏ها، خطرات ناشى از تصادف و بسيارى از
مسائل ديگر را در اين رابطه پذيرفته‏اند. و با دقت و احتياط مراقب آن هستند.

يا اين‏كه وقتى انسان بيمار مى‏شود و آثار مختلف بيمارى را در خود مى‏بيند، به طبيب مراجعه مى‏كند، طبيب دستور آزمايش مى‏دهد. و بعد از انجام آزمايش‏ها، دستورات دارويى و غذايى مى‏نويسد، و دقيقاً همه را زمان‏بندى و اندازه‏گيرى مى‏كند، و بيمار نيز براى به دست آوردن سلامت از دست رفته، خود را موظّف به رعايت همه اين دستورات مى‏بيند.

در تمام اين امور «رئاليست‏ها» و «ايده آليست‏ها» يكسانند، يعنى همگى از طريق درك وجدانى، نسبت به بيمارى خود واكنش نشان مى‏دهند، و ده‏ها واقعيت عينى را از آثار بيمارى گرفته، تا وجود طبّ و طبيب، و آزمايش‏ها، و مواد دارويى و غذايى را، پذيرا مى‏شوند.
به همين دليل مى‏گوييم: «ايده آليست‏ها در عمل رئاليست هستند»! و پندارگرايان به هنگامى كه وارد صحنه زندگى مى‏شوند تمام سخنان خود را فراموش كرده، و خويش را با واقعيت‏هاى عينى روبه‏رو مى‏بينند، و موافق آن عكس العمل نشان مى‏دهند.

قرآن مجيد نيز در آيات خود به وضوح بر اين معنا صحه نهاده، و سرتاسر آيات قرآن از واقعيت‏هاى عينى خارجى، آسمان و زمين، انسان‏ها و فرشتگان، جهان طبيعت و ماوراى طبيعت دنيا و آخرت خبر مى‏دهد.

و به قدرى اين مطلب از ديدگاه قرآن آشكار و روشن است كه نياز بيشترى به بحث درباره آن نمى‏بينيم ... "

📚پیام قرآن , مکارم شیرازی , ج 1 ص 55



#شیعه_پاسخ

@Rahnamye_Behesht
a5پاسخ_به_چند_پرسش_در_مورد_اربعین_اصلی.pdf
1.9 MB
📖کتاب الکترونیک :

" پاسخ به چند پرسش در مورد اربعین و زیارت قبر امام حسین علیه السلام "

نویسنده : احمد پودینه ئی ( مدیریت مجموعه شیعه پاسخ )


@Rahnamye_Behesht
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 موشن گرافیک| دلیل و فلسفه توسل به اولیاء الهی !!!

برخی می گویند مگر خداوند از رگ گردن به انسان نزدیکتر نیست و صدای انسان را نمی شنود ? پس دیگری چه نیازی به توسل و قرار دادن واسطه بین خود و خداوند است ?

👌پاسخ را در کلیپ فوق ببینید .

@Rahnamye_Behesht
آیا جریان عزیر نبی و اصحاب کهف منافاتی با درک و شعور مردگان در عالم برزخ دارد ?

🤔#پرسش :

در بحث اینکه ما شیعیان معتقدیم که مردگان میشنوند و می بینند کسی شبهه کرده که اگر حرف شما درست است چرا حضرت عزیر و اصحاب کهف وقتی بیدار شدند نمی دانستند چند سال است که در این مکانند؟ ❗️❗️


💠پاسخ : 💠

آیات قرآن تصریح دارند که انسان پس از مرگ دنیوی در عالم دیگری به نام عالم برزخ به حیات خود ادامه می دهد و در آن عالم یا مشمول نعمت است یا گرفتار عذاب , چنانچه که خداوند در این رابطه فرمود :

" (آنها هم چنان به راه غلط خود ادامه مى‏دهند) تا زمانى كه مرگ يكى از آنان فرا رسد مى‏گويد: پروردگار من! مرا باز گردانيد!- شايد در آنچه ترك كردم (و كوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم (به او مى‏گويند) چنين نيست، اين سخنى است كه او به زبان مى‏گويد (و اگر باز گردد برنامه‏اش همچون سابق است) 👈 و پشت سر آنها برزخى است تا روزى كه برانگيخته مى‏شوند. "👉 " ...مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُون‏ " ( سوره مومنون آیه 99 _ 100 )

یا در مورد حیات شهداء در عالم برزخ می فرماید :

" (اى پيامبر) هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شده‏اند مردگانند، بلكه آنها زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند - آنها بخاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است خوشحالند و بخاطر كسانى كه (مجاهدانى كه) بعد از آنها به آنان ملحق نشدند (نيز) خوشوقتند (زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مى‏بينند و مى‏دانند) كه نه ترسى بر آنها است و نه غمى خواهند داشت - و (نيز) از نعمت خدا و فضل او (نسبت به خودشان خوشحال و مسرور مى‏شوند و (مى‏بينند كه) خداوند پاداش مؤمنان را ضايع نمى‏كند (نه پاداش شهيدان و نه پاداش مجاهدانى كه شهيد نشدند). " ( سوره آل عمران آیه 169 _ 170 _ 171 )

یا در مورد آل فرعون و آل نوح تصریح می کند که بلافاصله پس از مرگ وارد آتش شدند که با توجه به عدم برپایی قیامت روشن می شود که منظور از آتش , آتش برزخ است .

" عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى‏شوند و روزى كه قيامت برپا مى‏شود دستور مى‏دهد آل‏فرعون را در سخت‏ترين عذاب‏ها وارد كنيد " ( مومن 46 _ 47 )


روشن است كه اين آتشى كه در آيه به آن اشاره شده كه آل‏فرعون صبح و شام بر آن عرضه مى‏شوند , آتش برزخى است، چرا كه در پايان آيه مجازات آنها در قيامت به طور جداگانه آمده است .

و فرمود :

" (آرى سرانجام) همگى به خاطر گناهانشان غرق شدند و در آتش دوزخ وارد شدند و جز خدا ياورانى براى خود نيافتند! " ( نوح 25 )


یا در مورد مومن سوره یس تصریح می کند که بلافاصله پس از مرگ وارد بهشت شد که چون هنوز قیامت بر پا نشده است , روشن می شود که مقصود بهشت برزخی است :

"(سرانجام او را شهيد كردند و) به او گفته شد وارد بهشت شو گفت: اى كاش قوم من مى‏دانستند- كه پروردگارم مرا آمرزيده و از گرامى داشتگان قرار داده است. " ( سوره یس آیات 26 _ 27 )

در دو نمایه ذیل بیشتر در مورد حیات برزخی و ارتباط مردگان با اهالی دنیا با استناد به روایات شیعه و سنی بحث کرده ایم :

https://www.tg-me.com/Rahnamye_Behesht/11449
https://www.tg-me.com/Rahnamye_Behesht/9482


حال پرسش اینجاست که اگر انسان پس از مرگ دارای حیات و زندگی و درک و شعور است , چگونه در مورد اصحاب کهف یا عزیر نبی می خوانیم که آنها از حیات برزخی چندین ساله خود خبر نداشتند و گمان می کردند که تنها زمان اندکی بر آنان گذشته نه سالهای طولانی ?


در مورد اصحاب کهف گفتنی است که آنان نمرده بودند , بلکه به خواب عمیقی فرو رفته بودند و پس از بیدار شدن گمان می کردند که خوابشان زمان کمی بوده است , بنابراین جریان اصحاب کهف ارتباطی با مرگ و حیات عالم برزخ ندارد :   " همين گونه ما آنها را (از خواب) برانگيختيم تا از يكديگر سؤال كنند، يكى از آنها گفت چه مدت خوابيديد؟ آنها گفتند يك روز يا بخشى از يك روز " " وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَساءَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْم‏ " ( سوره کهف آیه 19 )

▫️خداوند با صراحت بیان می کند که اصحاب کهف در خواب بودند : " ما (پرده خواب را) بر گوششان زديم و سالها در خواب فرو رفتند. " " فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدا " ( کهف 11 ) _ " (اگر به آنها نگاه مى‏كردى) مى‏پنداشتى بيدارند، در حالى كه در خواب فرو رفته بودند " " وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُود " ( کهف 18 )


▫️ادامه 👇
▫️ادامه 👇

در مورد عزیر نبی نیز می خوانیم :

"(در اين هنگام،) خدا او را يكصد سال ميراند، سپس زنده كرد، و به او گفت:" چه قدر درنگ كردى؟" گفت:" يك روز، يا بخشى از يك روز." فرمود:" نه، بلكه يكصد سال درنگ كردى‏ " " فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ " ( بقره 259 )


بر اساس آیه فوق , عزیر نبی 100 سال بود که خداوند او را میرانده بود اما این مدت را یک روز یا نصف روز قلمداد کرد .

👌برای فهم تعبیر فوق باید توجه داشت که بر اساس برخی استدلالها , خداوند تصریح می کند که حتی در عالم برزخ , برزخیان با این که سالهای سال را در برزخ گذرانده اند , اما این زمان طولانی را کم می شمارند .

خداوند می فرماید :

" همان روز كه شما را (از قبرهايتان) فرا مى‏خواند، شما هم اجابت مى‏كنيد در حالى كه حمد او مى‏گوئيد و تصور مى‏كنيد تنها مدت كوتاهى درنگ كرديد. " " يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِيلا " ( اسراء 52 )

مرحوم طبرسی می نویسد :

" برخى از مفسران قرآن كريم، معتقدند كه: اين آيه، خطاب به مؤمنين است، زيرا آنها هستند كه خدا را با ستايش، اجابت و در برابر احسانش، او را حمد مى‏كنند و مدت توقف خود را در عالم برزخ كوتاه مى‏شمارند، زيرا در قبرهاى خود با خوشى گذرانيده و عذابى نديده‏اند. بديهى است كه روزهاى شادى و نشاط، كوتاه هستند. ""

"من المفسرين من يذهب إلى أن هذه الآية خطاب للمؤمنين لأنهم الذين يستجيبون الله بحمده و يحمدونه على إحسانه إليهم و يستقلون مدة لبثهم في البرزخ لكونهم في قبورهم منعمين غير معذبين و أيام السرور و الرخاء قصار. "

📚مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏6، ص: 649


همینطور گناهکاران هم مدت زمان حضور در برزخ را کم می شمارند , زیرا می دانند که پس از برزخ عذاب سختتری در آخرت در انتظارشان است , چنانچه که برخی می نویسند :

" هنگامى كه وعده مجازات دردناكى داده شود انسان ميل دارد چرخ زمان متوقف گردد، و گاه روزها و ماه‏ها به قدرى در نظرش به سرعت مى‏گذرد كه گويى لحظه‏ها و دقايقى بيشتر نبوده است، و چنين است سرنوشت مجرمان در قيامت! درست است كه در عالم برزخ نيز از عذاب الهى بى‏نصيب نيستند اما عذاب برزخى كجا، و عذاب عالم قيامت كجا؟! "

📚پيام قرآن، ج‏5، ص: 362

در این رابطه خداوند فرمود :

" و روزى كه قيامت بر پا شود گنهكاران سوگند ياد مى‏كنند كه جز ساعتى  درنگ نكردند! اينچنين آنها از درك حقيقت محروم مى‏شدند! - كسانى كه علم و ايمان به آنها داده شده مى‏گويند: شما به فرمان خدا تا روز قيامت  درنگ كرديد، و اكنون روز رستاخيز است ولى شما نمى‏دانستيد " " وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَيْرَ ساعَةٍ كَذلِكَ كانُوا يُؤْفَكُونَ  وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتابِ اللَّهِ إِلى‏ يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا يَوْمُ الْبَعْثِ وَ لكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏ " ( روم 55 _ 56 )

سیوطی عالم بزرگ اهلسنت نقل می کند که منظور از آیه فوق برزخ است که گناهکاران مدت حضور خود در برزخ را کم می شمارند :

" أخرج ابن أبى حاتم عن الربيع بن أنس رضى الله عنه في قوله لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتابِ الله إِلى‏ يَوْمِ الْبَعْثِ قال لبثوا في علم الله في البرزخ إلى يوم القيامة لا يعلم متى علم وقت الساعة الا الله "

📚الدر المنثور في تفسير المأثور، ج‏5، ص: 158


بنابر آنچه گفتیم نتیجه می گیریم که :

👈اگر عزیر نبی مدت حضور خود در برزخ را کم شمرد از این جهت است که در برزخ بهشتی غرق خوشی و شادی بوده است و روزهای لذت بخش و شاد نیز در نظر انسان خیلی زود می گذرد و کوتاه است . 👉


▫️ادامه 👇
▫️ادامه 👇

👌در مورد جریان عزیر نبی , برخی از محققین پاسخ دیگری می دهند و معتقدند که عدم درک عزیر نبی از عالم برزخ یک استثناء است و نمی توان با استناد به آن جریان در مورد همه برزخیان حکم صادر کرد و در این رابطه می نویسند :

"  سرگذشت عزير نيز از مورد بحث ما خارج است. سرگذشت عزير و نسيان و بى‌توجهى او در مرگ موقت، گواه بر نسيان در مرگهاى ممتد كه به روز رستاخيز متصل مى‌گردد، نمى‌شود، زيرا ممكن است شيوه برزخ با اين نوع مرگ مختلف باشد.

نكته اختلاف نيز روشن است زيرا هدف از ميراندن «عزير» جز قدرت‌نمايى و نشان دادن نمونه معاد، چيز ديگرى نبود هدف اين بود كه او نمونه كوچكى از احياى مردگان را مشاهده كند و ببيند كه چگونه خود او پس از يك مرگ صد ساله باز زنده گرديد، و الاغ او نيز حيات مجدد پيدا كرد، ولى غذا و نوشيدنى او دگرگون نگرديد. آغاز سرگذشت و ذيل آن بر اين هدف گواهى روشنى مى‌دهند. در آغاز آيه درباره عزير چنين مى‌خوانيم: (بقره/ 259) «گفت: چگونه خداوند اين مردگان را زنده مى‌كند؟ پس خدا او را صد سال ميراند». در اين صورت از احياى او پس از مرگ كه نمونه معاد است چنين مى‌فرمايد: «... وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنّٰاسِ‌...» . (بقره/ 259) «تو را نشانه‌اى براى مردم قرار مى‌دهيم».


اتفاقاً يكى از هدفهاى سرگذشت اصحاب كهف نيز همين بود كه امكان معاد را از اين طريق، نمايان و آشكار سازد، زيرا اين نوع خواب‌هاى عميق همتاى مرگ است و بيدار كردن اين گونه افراد آن هم پس از يك خواب سيصد ساله كمتر از احياى مردگان نيست ولذا پس از شرح سرگذشت آنان مى‌فرمايد: «وَ كَذٰلِكَ أَعْثَرْنٰا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللّٰهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السّٰاعَةَ لاٰ رَيْبَ فِيهٰا...» . (كهف/ 21) «اين گونه ديگران را از وضع آنان آگاه ساختيم، تا بدانند كه وعده خداوند حق است و در روز رستاخيز شك و ترديدى نيست».


بنابراين، چون هدف از اين ميراندن و خواب كردن فقط نماياندن حقيقت معاد و نشان دادن نمونه كوچك آن بود جهت ندارد كه در اين مدت از وضع خود آگاه گردند، بلكه اگر هم در بى‌خبرى به سر ببرند، باز هدف تأمين مى‌گردد.

▫️در حالى كه حيات برزخى دربارۀ افراد، از يك نظر، يك نوع تصفيه و پالايش است. افراد پس از گذراندن اين دوره، از يك رشته آلودگى‌هاى پاك و پيراسته مى‌شوند و چنين تصفيه‌اى هرگز بدون توجه، امكان پذير نيست.

▫️و از نظر ديگر، حيات برزخى، نخستين مرحله براى چيدن ميوه عمل است كه نهال آن در جهان ماده به دست افراد نيكوكار و يا بدكار غرس مى‌گردد و حياتى كه هدف از آن تصفيه و پالايش و يا چيدن ميوۀ اعمال و ديدن برخى از پاداشها و كيفرها است نمى‌تواند با غفلت و بى‌توجهى همراه باشد.

گواه بر اين كه حيات برزخى آغاز شكوفايى ميوه‌هاى اعمال است همان سخنان مجرمان در لحظه قبض روح مى‌باشد. آنان در اين لحظه با ديدگان خود، عذابها و شكنجه‌هاى برزخى را مى‌بينند و آنچنان ناراحت مى‌شوند كه درخواست مى‌كنند كه مجدداً به دنيا بازگشت كنند و اگر مرگ آنان با غفلت و فرو رفتگى در بى‌توجهى توأم بود، درخواست بازگشت بى‌جهت مى‌شد. اينك به مفاد آيات زير توجه بفرماييد: «حَتّٰى إِذٰا جٰاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قٰالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صٰالِحاً فِيمٰا تَرَكْتُ‌...» . (مؤمنون/ 99) «هنگامى كه مرگ يكى از آنان فرا مى‌رسد، مى‌گويد: پروردگارا! مرا برگردانيد شايد در آنچه گذاشته‌ام كار نيك انجام دهم». آيه حاكى است كه با رسيدن مرگ، پرده‌ها از برابر ديدگان اين گروه كنار مى‌رود و سرنوشت خود را كه خود سازندۀ آن بودند، مشاهده مى‌كنند.

«... وَ لَوْ تَرىٰ إِذِ الظّٰالِمُونَ فِي غَمَرٰاتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلاٰئِكَةُ بٰاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذٰابَ الْهُونِ بِمٰا كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّٰهِ غَيْرَ الْحَقِّ‌...» . (انعام/ 93) «اگر ظالمان را در گرداب مرگ مى‌ديدى، در حالى كه فرشتگان دستهاى خود را گشوده‌اند و (مى‌گويند) جانهاى خود را خارج سازيد، امروز با عذاب خوار كننده‌اى كيفر مى‌بينيد، به خاطر اينكه دربارۀ خدا سخن غير حق گفتيد».


با توجه به اين آيات و آيات ديگرى كه در اين زمينه وارد شده است مانند عرضه و نشان دادن آل فرعون صبح‌گاه و عصرگاه بر آتش. براى كسى جاى شك و ترديد باقى نمى‌ماند كه حيات برزخى همراه با پاداش و كيفر است و در چنين حيات كه همراه با جزا است، غفلت و بى‌توجهى مفهومى نخواهد داشت. در حالى كه در جريان عزير و اصحاب كهف، جز نماياندن نحوه معاد و تحكيم عقيدۀ عزير و ديگران بر امكان معاد، هدف ديگرى نبود در اين صورت غفلت از زندگى در اين مرحلۀ كوتاه، با ثبوت ادراك و شعور در حيات برزخى منافى نخواهد بود."



📚اصالت روح از نظر قرآن , آیت الله سبحانی , ص 59



#شیعه_پاسخ

@Rahnamye_Behesht
کشتن اسیر و مجروح در حین نبرد با دشمن ?

🤔#پرسش :

این واقعیت داره که در اسلام  وقتی مرکز فرماندهی دشمن هنوز از بین نرفته باشه میشه مجروح و اسیر جنگی رو کشت ؟    
                                                                                                                         برای مثال این روایت :عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الطَّائِفَتَيْنِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ إِحْدَاهُمَا بَاغِيَةٌ وَ الْأُخْرَى عَادِلَةٌ فَهَزَمَتِ الْعَادِلَةُ الْبَاغِيَةَ فَقَالَ لَيْسَ لِأَهْلِ الْعَدْلِ أَنْ يَتْبَعُوا مُدْبِراً وَ لَا يَقْتُلُوا أَسِيراً وَ لَا يُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ وَ هَذَا إِذَا لَمْ يَبْقَ مِنْ أَهْلِ الْبَغْيِ أَحَدٌ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ فِئَةٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهَا فَإِذَا كَانَ لَهُمْ فِئَةٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهَا فَإِنَّ أَسِيرَهُمْ يُقْتَلُ وَ مُدْبِرَهُمْ يُتْبَعُ وَ جَرِيحَهُمْ يُجْهَزُ. ( الکافی-کتاب جهاد-باب 10- روایات 2 و 5 )


💠پاسخ :💠

در کتاب فرهنگ فقه چنین می خوانیم :

" كافر اسير شده، يا زن و مرد نابالغ است و يا مرد بالغ. مرد بالغ نيز يا در حال جنگ اسير مى‏شود يا پس از خاموش شدن شعله جنگ. زن يا مرد غير بالغ، به بردگى گرفته مى‏شود و كشتن او جايز نيست. مرد بالغ اگر در حال نبرد اسير شود، در صورتى كه نبرد خاتمه نيافته باشد كشته مى‏شود ... چنانچه مرد بالغ پس از خاتمه جنگ اسير شود، بنا بر آنچه به مشهور، بلكه اجماع فقها نسبت داده شده، كشته نمى‏شود، بلكه امام يا نايب او بين آزاد كردن وى- در قبال دريافت مالى يا بدون آن- و به بردگى گرفتن او، مخيّر است‏ ...

اسيران باغى: مسلمانانى كه عليه پيشواى عادل شورش كرده و در جريان جنگ با سپاه اسلام به اسارت درآمده‏اند، چنانچه رهبر مطاعى داشته باشند كه آنان را دوباره سازماندهى كرده، به جنگ با مسلمانان بسيج نمايد، كشتن آنان جايز است و در غير اين صورت، جايز نيست , همچنين اسير كردن زنان‏ و فرزندان باغيان و به بردگى گرفتن زنان آنان جايز نيست."

📚فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت عليهم السلام، ج‏1، ص: 492

بنابراین در حین نبرد و در جایی که در محاصره نیروهای دشمن هستیم , نمی توان اسیر گرفت , چنانچه که خداوند در این رابطه فرمود :

" هيچ پيامبرى حق ندارد اسيرانى (از دشمن) بگيرد تا كاملا بر آنها پيروز گردد (و جاى پاى خود را در زمين محكم كند) شما متاع ناپايدار دنيا را مى‏خواهيد (و مايليد اسيران بيشترى بگيريد و در برابر گرفتن مالى آزاد كنيد) ولى خداوند سراى ديگر را (براى شما) مى‏خواهد و خداوند قادر و حكيم است. " " ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى‏ حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيم‏ " ( انفال 67 )

در تفسیر نمونه می خوانیم :

" به هر حال آيه مورد بحث مسلمانان را توجه به يك نكته حساس جنگى مى‏دهد، و آن اينكه هيچگاه مسلمانان پيش از شكست كامل دشمن نبايد به فكر گرفتن اسير باشند، زيرا چنان كه از پاره‏اى از روايات استفاده مى‏شود، بعضى از مسلمانان تازه كار در ميدان" بدر" سعى داشتند دشمن را تا ممكن است اسير كنند، براى اينكه طبق معمول جنگهاى آن روز، پس از خاتمه جنگ، مبلغ قابل ملاحظه‏اى به نام" فديه" يا" فداء" مى‏گرفتند و اسيران را در مقابل آن آزاد مى‏كردند.


👈اين كار ممكن است بعضى از مواقع كار خوبى محسوب شود، ولى قبل از اطمينان كامل از شكست دشمن كار خطرناكى است، زيرا مشغول شدن به گرفتن اسيران و بستن دستهاى آنها و انتقال آنان به يك محل مناسب در بسيارى از اوقات جنگجويان را از اصل هدف جنگ باز مى‏دارد، و چه بسا به" دشمن زخم‏خورده" امكان مى‏دهد كه حملات خود را تشديد و جنگجويان را در هم بكوبند، همان گونه كه در حادثه جنگ احد توجه به جمع‏آورى غنائم گروهى از مسلمانان را به خود مشغول ساخت، و دشمن از فرصت استفاده كرد و ضربه نهايى خود را بر آنها وارد كرد! 👉

بنا بر اين گرفتن اسير تنها در صورتى مجاز است كه اطمينان كامل از پيروزى بر دشمن حاصل شود در غير اين صورت بايد با ضربات قاطع و كوبنده و پى در پى قدرت و نيروى دشمن مهاجم را از كار بياندازد. اما به محض حصول اطمينان از اين موضوع، هدف انسانى ايجاب مى‏كند كه دست از كشتن بردارند و به اسير كردن قناعت كنند. اين دو نكته مهم" نظامى" و" انسانى" در آيه فوق در عبارت كوتاهى بيان شده است. "

📚تفسیر نمونه ج 7 ص 244

▫️ادامه 👇
▫️ادامه 👇

در کتاب منشور جاوید هم در مورد حکم مذکور می خوانیم :


" مسلمان در جنگ بدر، سعى مى‌كردند به جاى نابود كردن دشمن، آنها را اسير بگيرند تا از اين طريق بر منافع مادى نبرد دست يابند زيرا اسير در صورت تمايل بستگان در برابر مبلغى به نام «فداء» آزاد مى‌شد.

👈 ولى اين يك رويه كار بود و رويه ديگر آن چيز ديگر بود و آن اينكه بيم آن مى‌رفت كه انديشه اسيرگيرى مسلمانان را از هدف اصلى و پيروزى بر دشمن باز دارد زيرا دست يابى بر اسير، وبستن دستهاى او، و انتقال او به پشت جبهه و گماشتن گروهى بر آنها سبب مى‌شد كه جنگ به نفع دشمن تغيير كند و دشمن زخم خورده با گرد آورى نيروهاى پراكندۀ خود، مجدداً بر مسلمانان بتازد، و آنها را سركوب واسيران خود را آزاد سازد وآنچه نبايد بشود، رخ بدهد. 👉

از اين جهت وحى الهى فرود آمد كه شايسته هيچ پيامبرى نيست كه پيش از آنكه موضع خود را تحكيم بخشد، و پيروزى كامل به دست آورد، اسير بگيرد شما مسلمانان كه علاقه به گرفتن اسير داريد هدف دنيوى را تعقيب مى‌كنيد و حال آنكه خدا براى شما خواهان سراى آخرت است ...

گاهى تأمين و رسيدن به هدف ايجاب مى‌كند مسلمانان از اسيرگيرى صرف نظر كنند وتا حصول هدف به خون دشمن احترام نگذارند، امّا پس از استقرار و تحكيم مواضع لازم است بر خون اسيران احترام گذارند ...

آيه ناظر به «اسيرگيرى» پيش از تحكيم مواضع است و يادآور مى‌شود كه بازدارى از اين اسير گيرى پيش از تحكيم مواضع سنّت ديرينه الهى در ميان تمام پيامبران پيشين مى‌باشد و اختصاص به پيامبر اسلام ندارد، ونكته آن همان است كه يادآور شديم كه 👈اشتغال به چنين امور چه بسا جنگ را به نفع دشمن تغيير مى‌دهد....همچنانكه در جنگ «اُحد» حادثه آفريد، و جنگ را به نفع دشمن تغيير داد زيرا در جنگ «اُحد» قبل از تحكيم مواضع با بروز شكست ابتدايى دشمن، مسلمانان به فكر گردآورى غنايم افتادند، ناگهان دشمن با يك حركت دورانى از پشت سر ظاهر شد و شمشير بر آنها كشيد وهفتاد نفر را كشت سپس از معركه بيرون رفت.👉

عاطفه انسانى در بارۀ همنوع خود هرچند فرد «محارب» باشد، ايجاب مى‌كند كه پس از استقرار و اطمينان كامل از شرّ دشمن، از كشتن او صرف نظر كند. در اين مورد اسيرگيرى به نفع اسلام و به سود خود اسير هم است زيرا سرانجام اسير يا مبادله مى‌شود و يا بدون قيد و شرط و يا در برابر مبلغى كه حكم غرامت جنگى را دارد، آزاد مى‌شود. خِرَدْ و شرع در اين مورد يك حكم بيش ندارد و وحى الهى آن را در آيه‌اى بيان كرده است چنانكه مى‌فرمايد: " «هنگامى كه با كافران (در ميدان نبرد) روبرو شديد ضربات كارى بر گردن آنها وارد كنيد، تا لحظه‌اى كه استقرار يافتيد وبر آنها پيروز شديد در اين هنگام از كشتن آنها صرف نظر كنيد، بلكه ببنديد و اسير گيريد سرانجام يا با منّت گذارى آنها را آزاد سازيد و يا با اخذ مبلغى به نام «فداء» آنها را رها كنيد». ( سوره محمد 4 )

هيچ حكمى در جهان عادلانه تر از اين نيست كه تا خوف دشمن وجود دارد بايد از او پرهيز كرد و نمى‌توان به آن اطمينان نمود، ولى پس از ارتفاع خوف يا بايد بدون قيد و شرط آزاد گردد و انجام يك چنين عمل در بارۀ اسير، خود مايۀ گرايش او به اسلام مى شود يا در برابر بهايى كه حكم غرامت جنگى دارد، بند اسارت از او برداشته شود تا به ميهن خود بازگردد. "

📚منشور جاوید , آیت الله سبحانی ج 6 ص 361

▫️ادامه 👇
▫️ادامه 👇

بر این اساس در مورد روایت مورد پرسش , برخی می نویسند :

"علّامه تسترى در شرح نهج‏البلاغه خود در اينجا سؤالى مطرح كرده و آن اينكه از بعضى روايات (مانند روايتى كه مرحوم كلينى در جلد پنجم كافى نقل كرده) استفاده مى‏شود كه امام عليه السلام چنين دستورى را در جنگ جمل داد و در جنگ صفين عكس آن را فرمود و اجازه داد فراريان و مجروحان را بكشند.

ولى در روايت ديگرى پاسخ اين سؤال آمده است؛ امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:

«لَيْسَ لِأَهْلِ الْعَدْلِ أَنْ يَتْبَعُوا مُدْبِراً وَ لَا يَقْتُلُوا أَسِيراً وَ لَا يُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ وَ هَذَا إِذَا لَمْ يَبْقَ مِنْ أَهْلِ الْبَغْيِ أَحَدٌ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ فِئَةٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهَا فَإِذَا كَانَ لَهُمْ فِئَةٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهَا فَإِنَّ أَسِيرَهُمْ يُقْتَلُ وَ مُدْبِرَهُمْ يُتْبَعُ وَ جَرِيحَهُمْ يُجْهَزُ عَلَيْهِ؛ طرفداران عدالت، حق ندارند فراريان را دنبال كنند و اسيرى را به قتل برسانند و مجروحى را بكشند و اين در صورتى است كه از لشكر دشمن كسى كه جنگ را ادامه دهد باقى نمانده باشد، اما اگر هنوز گروهى دارند جنگ را ادامه مى‏دهند (و از ناحيه آنها احساس خطر مى‏شود) اسيرانشان به قتل مى‏رسند و فراريان را دنبال مى‏كنند و مجروحان را مى‏كشند». ( الکافی ج 5 ص 33 )

👈کوتاه سخن اينكه رعايت آن اصول انسانى مربوط به جايى است كه لشكر دشمن متلاشى شده و احتمال بازگشت و حمله مجدد در كار نيست و مى‏دانيم كه در جنگ بصره لشكر دشمن به طور كامل متلاشى شد. 👉

📚پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏9، ص: 184


در روایتی آمده است که یحیی بن أکثم از امام هادی علیه السلام د مورد علت تفاوت سیره امیرمؤمنان علیه السّلام درباره اهل صفین و اهل جمل سؤال کرد، پس امام هادی علیه السّلام نوشت:

" اما درباره این سخنت که علی علیه السّلام اهل صفین را از پیش او و پشت سر به قتل رساند و درباره زخمیان آنان اجازه داد و در روز جمل فراری را دنبال نکرد و درباره زخمیان اجازه نداد و به هرکسی که سلاحش را انداخت و هرکسی که در خانه اش داخل شد، امان داد !

👈 اینکه اهل جمل امامشان کشته شد و برای آنها گروهی نبود که به سوی آنان بازگردند و مردم بدون جنگ، مخالفت و ستیز به خانه خود بازگشتند، درحالی که به خودداری از خود راضی بودند. پس حکم درباره آنان، برداشتن شمشیر از آنان و خودداری از آزار آنان بود، زیرا علیه او طلب یاری نکردند درحالی که اهل صفین به سوی گروه آماده و امامی برمی گشتند که برای آنان سلاح‌هایی از قبیل زره، نیزه و شمشیر برایشان جمع می‌کرد و عطایا به آنان بخشده می‌شود، و برای آنها غذا تدارک می‌بیند و از مریضشان عیادت می‌کند و شکسته شان را بند می‌زند و زخمی شان را مداوا می‌کند، پیاده شان را سوار می‌کند و عریانشان را می‌پوشاند و آنان را باز می‌گرداند، پس به جنگ و نبرد با آنان بازگشتند، 👉 لذا بین دو دسته در حکم مساوات برقرار نشد " "أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّ عَلِيّاً ع قَتَلَ أَهْلَ الصِّفِّينَ مُقْبِلِينَ وَ مُدْبِرِينَ وَ أَجَازَ عَلَى جَرِيحِهِمْ وَ إِنَّهُ يَوْمَ الْجَمَلِ لَمْ يَتْبَعْ مُوَلِّياً وَ لَمْ يُجِزْ عَلَى جَرِيحٍ وَ مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ آمَنَهُ وَ مَنْ دَخَلَ دَارَهُ آمَنَهُ فَإِنَّ أَهْلَ الْجَمَل‏ ... "

📚تحف العقول ص 480



#شیعه_پاسخ

@Rahnamye_Behesht
2024/11/16 10:19:46
Back to Top
HTML Embed Code: