Telegram Web Link
چیزایی ک بهت یاد دادم وظیفه مامانت بود

@radio_caption
" حتی بعدها باور نکردم‌ که در آن ماجرا تاب آوردم. "

@radio_caption
ادای قوی‌ها رو در نیار بیچاره، برو زیر پتو بمیر.

@radio_caption
عزیزم گلدن تایمتو از دست دادی، الان دیگه نوتیفتو میبینم میگم ای بابا خفه شو دیگه.

@radio_caption
تغییر در ارکان زندگی‌م رو دارم حس می‌کنم. به طور پیش‌فرض وجودم همیشه با تغییر می‌جنگه و می‌ره تو لاک افسردگی و یأس و مثل مار توی خودش می‌پیچه؛ ماری که از روی بی‌پناهی نیش می‌زنه و زهرش خاطرات شیرین و آزاد گذشته‌ست. اما جنگ من، جنگیدن با جنگیه که وجودم در برابر تغییر راه می‌ندازه؛ جنگیدن با این مار، اما نه با خودش به قصد نابودی‌ش، بلکه جنگیدن با زهر شیرین‌ش. این مار با تمام نیش‌ها و دردها باید زنده بمونه چون در حال پوست انداختن و شروع یه دورهٔ جدیده.

@radio_caption
‏«اعتماد به نفس» ندارم چون به طور کلی به هیچی اعتماد ندارم دیگه. مسئله شخصی نیست. فقط هم با اعتماد مشکل دارم وگرنه گاهی اوقات حتی از نفسم خوشم هم میاد، ولی اعتماد؟ هرگز. قبلاً بهش اعتماد کردم و نتیجه‌ش چیزی جز مصیبت و یأس نبود. انسان عاقل از یه سوراخ دو بار نیش نمی‌خوره.

@radio_caption
متاسفم عزیزم؛ دیگه دلم برات تنگ نمیشه، بالاخره باختی.

@radio_caption
بی‌صبرانه منتظرم که این روزها بگذرن. دوست دارم زودتر هوا خنک بشه و با دوست‌هام برم عکاسی. دلم نشستن روی صندلی‌های ناراحت مقدم و ساندویچ کثیف خوردن رو می‌خواد. پیاده‌روی‌های طولانی، دورهمی‌های نیمه‌شب، نگاه کردن به صورت آدم‌ها وقتی با نور سیگار روشن می‌شه، حرف زدن از کتاب‌های جالب و این‌ها دیگه! دلتنگ همه‌ی این‌ها هستم.

@radio_caption
دلم تنگ شد. برای وقت‌هایی که بدون عذاب وجدان استراحت می‌کردم. زیاد کتاب می‌خوندم. زیاد فیلم و سریال می‌دیدم. ساز تمرین می‌کردم. زیاد بیرون میرفتم. از همه‌چیز تقریبا عکس می‌گرفتم. هیچ تصوری از آینده نداشتم. اون زمان‌ها زندگی برام ساده‌تر بود. انگار کنجکاوی و شوق زندگی‌ کردن هم بیشتر بود. دوست ندارم برگردم ولی مشتاقم بدونم چی بود اون زمان که اینطوری بوده.

@radio_caption
“اگر انسان‌های التیام‌یافته گذشته‌ای دارن؛ پس انسان‌های ناخوش هم باید آینده‌ای پیش رو داشته باشن.”

@radio_caption
بعضی وقتا آدمی که قبلا برات با ارزش بوده جوری از چشمت میفته که حرف زدن هم باهاش فایده ای نداره، آدم دلش می‌خواد همینجوری که داره چرت و پرت می‌گه بندازه‌ش تو یه پلاستیک سیاه و شبم بذاره اونو دم در.

@radio_caption
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترند شدن این موزیک پایا اصلا نشون دهنده این نیست که اکس های سمی داشتیم و فکر میکردن کل شهر دنبالشونن 😂🖐🏼
- چطوری تاکسیک
مامان ببخشید من خیلی غمگین‌تر از اونی‌ام که تو فکر می‌کنی.

@radio_caption
نمیدونم چطور بگم ولی من پذیرفتم دیگه قرار نیست عاشق بشم. ممکنه یه روز دوباره وارد رابطه بشم و طرف رو دوست داشته باشم ولی عشق؟ نه.

@radio_caption
2024/11/05 18:40:20
Back to Top
HTML Embed Code: