نمیدونم چجوری توضیح بدم ولی زندگیم اینجوریه که انگار کابوس میبینم، از خواب میپرم و مستقیما وارد کابوس بعدی میشم.
@radio_caption
@radio_caption
میدانم میتوانی تنها غم هایت را به دوش بکشی، تنها قدم بزنی، تنها قهوه بخوری، یا تنها کتاب بخوانی و نیاز نباشد کسی با عشق به حرکت لب هایت نگاه کند.
اصلا من هم همینطور.
اما عزیز من بیا برای ادامهی زندگی تنها هیچکاری نکنیم! هر چه خوبوبد در انتظارمان هست را باهم شریک شویم. که عشق لابهلای همین شریک شدن ها پنهان شده.
@radio_caption
اصلا من هم همینطور.
اما عزیز من بیا برای ادامهی زندگی تنها هیچکاری نکنیم! هر چه خوبوبد در انتظارمان هست را باهم شریک شویم. که عشق لابهلای همین شریک شدن ها پنهان شده.
@radio_caption
بدترین حالتی که ممکنه برای یه آدم پیش بیاد اینه که همزمان هم احساسی باشه و هم منطقی، یعنی قلبش داره مچاله میشه ها، ولی مجبوره منطقی تصمیم بگیره، بعدش باید روزها و ماهها و حتی سالها بشینه به قلبش توضیح بده که اگه اون کارو نمیکردم بیشتر مچاله میشدی.اما مگه قلب حالیشه؟ وقتی دیگه صلحی نباشه بین عقل و قلبت، انگار لای منگنه ای، چون نه مغزت قلب داره، و نه قلبت مغز.
@radio_caption
@radio_caption
نوشته بود اگر سوگ آدم خیلی عزیزی رو تجربه نکردید، شما با هر کیفیتی تو بهترین روزهای زندگیتون به سر میبرید.
من با همه وجودم اینو درک کردم. بدبختانه.
@radio_caption
من با همه وجودم اینو درک کردم. بدبختانه.
@radio_caption
هوای این چند وقت اخیر تهران رو میبینید؟ این خلاصهی زندگی من بوده، غیر قابل پیش بینی و متغیر.
@radio_caption
@radio_caption
به فرزندان خود زود سین كردن، بوی خوب دادن،
دُنگ خود را دادن و خوش اخلاق بودن رو بياموزيد.
@radio_caption
دُنگ خود را دادن و خوش اخلاق بودن رو بياموزيد.
@radio_caption
بله از تو ناراحت میشوم، چون دوستت دارم و انتظار کارهای ناشایست را از تو ندارم، وگرنه ما را چهکار با غریبهها؟
@radio_caption
@radio_caption
آخر شب مجبوریم نامههای عاشقانهمون به آدمها رو توی آتیش بندازیم، مدام با خودمون تکرار کنیم "بالاخره یهروزی آدم درست رو پیدا میکنم" چون جریان زندگی نمیذاره تمام عشق و علاقهات رو صرف یهنفر بکنی و اگر خودت جلوی این جریان رو بگیری، مثل یه غده سرطانی میشه؛ اونقدر خودت رو فدای دوست داشتن آدم اشتباهی میکنی که به رنج و غمی تبدیل میشی که توی کالبد انسان گیر افتاده. چون حقیقت تلخ همینجاست که آدمها برای تو صبر نمیکنن، تغییر نمیکنن یا حتی از خاطراتت محو نمیشن. درنهایت عشق، به یه عذاب تبدیل میشه. عذابی که تو رو اسیر کرده ولی نه اون شکلی که توی کتابها خوندی و توی فیلمها دیدی؛ مثل بیماری وخیمی میشه که هرروز تو رو پیرتر و شکستهتر میکنه. رسیدن به یه آدم مثل یه هزارتویی بدون راه خروج میشه، زندانی دلتنگی میشی و زندگی از تو عبور میکنه ولی تو هنوز روی همون صندلی نشستی. دقیقا همونجایی که بهت گفت دیگه تو رو دوست نداره.
@radio_caption
@radio_caption
یسری حرفا رو هم نمیشه فهموند، نمیشه گفت، با حرکات بدن مشخص نمیشه، اصلا شنیده نمیشه، واقعیت اینه که بیان نشدنشون بهتره، اما بازهم درهرصورت ما میخوایم فردی باشه که اغوشش شنونده همه نا گفتنی های ما باشه.
@radio_caption
@radio_caption
تو تمام توجه و عشقت را برای درمان زخم های روحم گذاشتی و این مقدس ترین کاری است که میتوان در حق معشوق کرد.
@radio_caption
@radio_caption