#معرفی_کتاب📚
کتاب از ذهنت بیرون بیا و زندگی کن نوشته ی استیون سی هیز و ترجمه ی مهدی اسکندری و علی صاحبی است که نشر دانژه آن را منتشر کرده است.این کتاب به شما کمک میکند قدم به قدم با ذهن آگاهی و پذیرش بتوانید بر افسردگی غلبه کنید ،درد هیجانی را تغییر دهید و از افکار منفی و خود قضاوتگری رهایی پیدا کنید و به موضوع های مهم زندگی و زیستن بر اساس ارزش ها تعهد داشته باشید .
#از_ذهنت_بیرون_بیا_و_زندگی_کن
#استیون_سی_هیز
🎙||@Radioensha
کتاب از ذهنت بیرون بیا و زندگی کن نوشته ی استیون سی هیز و ترجمه ی مهدی اسکندری و علی صاحبی است که نشر دانژه آن را منتشر کرده است.این کتاب به شما کمک میکند قدم به قدم با ذهن آگاهی و پذیرش بتوانید بر افسردگی غلبه کنید ،درد هیجانی را تغییر دهید و از افکار منفی و خود قضاوتگری رهایی پیدا کنید و به موضوع های مهم زندگی و زیستن بر اساس ارزش ها تعهد داشته باشید .
#از_ذهنت_بیرون_بیا_و_زندگی_کن
#استیون_سی_هیز
🎙||@Radioensha
#برشی_از_کتاب📚
آشکار میکند .فرد چه بجنگد و چه نظاره گر باشد، در ظاهر داستان تغییری ایجاد نمیشود اما ماهیت حقیقی داستان بطور چشمگیری تفاوت میکند .جنگیدن برای زندگی شباهتی با زندگی کردن ندارد.
از قضا پژوهش ما نشان می دهد که وقتی ماهیت مسئله ای تغییر می کند ظاهر آن نیر ممکن است تغییر کند .زمانی که جنگجویان میدان را خالی می کنند و صحنه ی جنگ را به حال خود می گذارند ممکن است موجب فروکش کردن آن شوند .شعار قدیمی دهه ی ۱۹۶۰ این بود:چه اتفاقی می افتاد اگر آنها جنگی به راه می انداختند و کسی برای جنگیدن نمی آمد .
#از_ذهنت_بیرون_بیا_و_زندگی_کن
#استیون_سی_هیز
🎙||@Radioensha
آشکار میکند .فرد چه بجنگد و چه نظاره گر باشد، در ظاهر داستان تغییری ایجاد نمیشود اما ماهیت حقیقی داستان بطور چشمگیری تفاوت میکند .جنگیدن برای زندگی شباهتی با زندگی کردن ندارد.
از قضا پژوهش ما نشان می دهد که وقتی ماهیت مسئله ای تغییر می کند ظاهر آن نیر ممکن است تغییر کند .زمانی که جنگجویان میدان را خالی می کنند و صحنه ی جنگ را به حال خود می گذارند ممکن است موجب فروکش کردن آن شوند .شعار قدیمی دهه ی ۱۹۶۰ این بود:چه اتفاقی می افتاد اگر آنها جنگی به راه می انداختند و کسی برای جنگیدن نمی آمد .
#از_ذهنت_بیرون_بیا_و_زندگی_کن
#استیون_سی_هیز
🎙||@Radioensha
#نقد_متون🔍
متن ارسالی برای نقد: 📋👇
متن پیام: پیرزن چند وقتی بود ک دلش تاب ماندن نداشت در خانه ای ک غرق در سکوت بود..
در خانه ای که هر گوشه اش غمی بردل چنگ می زد
در خانه ای صدای خنده بچه هایش و نجواهای مادرانه اش به غارت رفته بود..
تن رنجورش را بلند کرد. و از خانه ای که دیگر شباهتی با خانه نداشت رفت!
پاهای سرما زده اش را در کفش های
پاره اش پوشاند و لنگ لنگان به سوی مقصدی نامعلوم قدم بر می داشت
نگاهش را در اطراف چرخاند زندگی را در هیچ جا نیافت.. این سرزمین و مردمانش سالها بود با زندگی بیگانه بودند انها فقط جنگیدن را یاد گرفته بودند چه با دشمن چه با خود!
دل پیرزن عجیب گرفته بود..
مانند شبی که همسرش را بدرقه کرد تا اسیر دست کسانی شود که کشتن هنرشان بود..
مانند شبی که اژیر هواپیمای دشمن در گوش هایش پیچید و دردانه پسرش را بدست تقدیر سپرد
بی صدا با قدم های خمیده اش رفت تا به بیابانی رسید که از تیر تفنگ و خون پوشانده شده بود و سربازانی تفنگ به دست ایستاده بودند
انجا جایی بود که نفس جگر گوشه اش بریدند و امید مادرش را دفن کردند..
رمق از پاهایش رفت و در کنار گودالی نشست.
نگاهش به خون های روی زمین بود تا تکه روزنامه ای را دید و بار دیگر قلبش به تپش افتاد
در دلش دعا می کرد خبر ازادی باشد.. خبر پیروزی باشد..
گوش هایش از شنیدن خبر مرگ و ویرانی خسته شده بود
خبر را که دید برای یک لحظه قلبش ایستاد...
پسرک نان رسان را گرفتند..!
امروز کسی با پای خود به استقبال مرگ میرود که جرمش گرفتن حق مردم از ظالمان است و. رساندن نان به فقرا
دیگر تنها امید مردم شهر هم رفت..
این سرزمین با ازادی هنوز فاصله داشت
🎙|| رادیو انشا موج اف ام ردیف نویسندگی :)
متن بالا رو نقد کنید و به لینک زیر بفرستید
https://www.tg-me.com/BChatBot?start=sc-35894-7ubf1KO
متن ارسالی برای نقد: 📋👇
متن پیام: پیرزن چند وقتی بود ک دلش تاب ماندن نداشت در خانه ای ک غرق در سکوت بود..
در خانه ای که هر گوشه اش غمی بردل چنگ می زد
در خانه ای صدای خنده بچه هایش و نجواهای مادرانه اش به غارت رفته بود..
تن رنجورش را بلند کرد. و از خانه ای که دیگر شباهتی با خانه نداشت رفت!
پاهای سرما زده اش را در کفش های
پاره اش پوشاند و لنگ لنگان به سوی مقصدی نامعلوم قدم بر می داشت
نگاهش را در اطراف چرخاند زندگی را در هیچ جا نیافت.. این سرزمین و مردمانش سالها بود با زندگی بیگانه بودند انها فقط جنگیدن را یاد گرفته بودند چه با دشمن چه با خود!
دل پیرزن عجیب گرفته بود..
مانند شبی که همسرش را بدرقه کرد تا اسیر دست کسانی شود که کشتن هنرشان بود..
مانند شبی که اژیر هواپیمای دشمن در گوش هایش پیچید و دردانه پسرش را بدست تقدیر سپرد
بی صدا با قدم های خمیده اش رفت تا به بیابانی رسید که از تیر تفنگ و خون پوشانده شده بود و سربازانی تفنگ به دست ایستاده بودند
انجا جایی بود که نفس جگر گوشه اش بریدند و امید مادرش را دفن کردند..
رمق از پاهایش رفت و در کنار گودالی نشست.
نگاهش به خون های روی زمین بود تا تکه روزنامه ای را دید و بار دیگر قلبش به تپش افتاد
در دلش دعا می کرد خبر ازادی باشد.. خبر پیروزی باشد..
گوش هایش از شنیدن خبر مرگ و ویرانی خسته شده بود
خبر را که دید برای یک لحظه قلبش ایستاد...
پسرک نان رسان را گرفتند..!
امروز کسی با پای خود به استقبال مرگ میرود که جرمش گرفتن حق مردم از ظالمان است و. رساندن نان به فقرا
دیگر تنها امید مردم شهر هم رفت..
این سرزمین با ازادی هنوز فاصله داشت
🎙|| رادیو انشا موج اف ام ردیف نویسندگی :)
متن بالا رو نقد کنید و به لینک زیر بفرستید
https://www.tg-me.com/BChatBot?start=sc-35894-7ubf1KO
#نکته_نویسندگی 🗒
🌀 هر چه خواننده با شخصیت اصلی بیشتر احساس یکی بودن بکند، طرح رمان برایش کشش بیشتری پیدا میکند. خواننده با یکی شدن با شخصیت اصلی احساس عجیبی میکند؛ احساس میکند اتفاقها دارد برای خود او رخ میدهد.
شاخصها یا ویژگیهای یک آدم واقعی چیست؟ برای پیدا کردن این ویژگیها به درون خودتان نگاه کنید. به احتمال قوی شما هم...
۱. سعی دارید در این دنیا موفق شوید
۲. گاهی کمی میترسید
۳. آدم کاملی نیستید...
🎙|| @radioensha
🌀 هر چه خواننده با شخصیت اصلی بیشتر احساس یکی بودن بکند، طرح رمان برایش کشش بیشتری پیدا میکند. خواننده با یکی شدن با شخصیت اصلی احساس عجیبی میکند؛ احساس میکند اتفاقها دارد برای خود او رخ میدهد.
شاخصها یا ویژگیهای یک آدم واقعی چیست؟ برای پیدا کردن این ویژگیها به درون خودتان نگاه کنید. به احتمال قوی شما هم...
۱. سعی دارید در این دنیا موفق شوید
۲. گاهی کمی میترسید
۳. آدم کاملی نیستید...
🎙|| @radioensha
4_6026308539033586667 (1).mp4
22.6 MB
🪁🖇•• #ویدیو:
- تاریخ داستان، جایگاه داستان، انواع داستان
- فریدون فرهودی🌱
- #فیلمنامه_نویسی
🎙||@Radioensha
- تاریخ داستان، جایگاه داستان، انواع داستان
- فریدون فرهودی🌱
- #فیلمنامه_نویسی
🎙||@Radioensha
#شعر_طوری💛
ترجیح میدم خودم باشم،
خودم باشم و دمغ باشم بهتره
تا اینکه کسی دیگه باشم و خوش باشم ..
#آلدوس_هاکسلی
🌸|| @Radioensha
ترجیح میدم خودم باشم،
خودم باشم و دمغ باشم بهتره
تا اینکه کسی دیگه باشم و خوش باشم ..
#آلدوس_هاکسلی
🌸|| @Radioensha
•• #دیالوگ ••
- هِرا، از آدمی که هستی خوشحال باش.
- از کجا معلوم آدمی که هستم، آدمِ خوبیه؟ هوم؟
🌸||@Radioensha
- هِرا، از آدمی که هستی خوشحال باش.
- از کجا معلوم آدمی که هستم، آدمِ خوبیه؟ هوم؟
🌸||@Radioensha
#شعر_طوری💛
باور كن محبوبم
هر كارى از دست من بر مىآيد
فقط كافیست كه دستانت
در دستان من باشد ..
#ازدمیرآصف
🌸|| @Radioensha
باور كن محبوبم
هر كارى از دست من بر مىآيد
فقط كافیست كه دستانت
در دستان من باشد ..
#ازدمیرآصف
🌸|| @Radioensha
#نکته_نویسندگی 🗒
بهترین طرح رمان طرحی است که نویسنده در آن بین خواننده و شخصیت همدلی ایجاد کند.
چهار راه ساده برای ایجاد همدلی وجود دارد. اما عاقلانه از آنها استفاده کنید. در استفاده از آنها زیادهروی نکنید، وگرنه خواننده ممکن است احساس کند شما او را دست انداختهاید.
- خطر
- فشار و سختی
- قربانی بودن
- آسیبپذیری
🎙|| @radioensha
بهترین طرح رمان طرحی است که نویسنده در آن بین خواننده و شخصیت همدلی ایجاد کند.
چهار راه ساده برای ایجاد همدلی وجود دارد. اما عاقلانه از آنها استفاده کنید. در استفاده از آنها زیادهروی نکنید، وگرنه خواننده ممکن است احساس کند شما او را دست انداختهاید.
- خطر
- فشار و سختی
- قربانی بودن
- آسیبپذیری
🎙|| @radioensha
#معرفی_کتاب📚
لنی، جوان آمریکایی بيستويك سالهای است که از ترس فراخوانده شدن براي خدمت در ارتش آمریکا در جنگ با ویتنام، کشورش آمریکا را ترک ميكند و به خانهی دوست روشنفکرش باگ مورن، در سويیس ميرود. به غیر از لنی جوانان دیگری هم به خانهي باگ آمدند که در داستان دربارهی آنها مختصر توضیحي داده شده است. آنها هم درست مانند لني از يك واقعیت در زندگي خود فرار ميكنند.
کتاب خداحافظ گاری کوپر دو راوی دارد. در بخشهایی از داستان راوی یکی از ساکنان خانهي باگ است. نکتهی جالب اين شخصيت، هویت پنهان آن است. او به غیر از لنی، تنها كسي كه در طول داستان دربارهی افراد دیگر خانه صحبت میکند. بخشهای دیگر داستان هم به شکل روایت سوم شخص و از زبان نویسنده تعریف میشوند. لنی به دنبال رهایی و آزادی است و بیشترین چیزی که در این جهان باعث آرامش و رهایی او میشود اسكي روی ارتفاعات آلپ است. او از هر وابستگی بیزار است و میخواهد تعلقی به هيچ چیز نداشته باشد، حتی به وطنش که حالا از آن فرار کرده است.
#خداحافظ_گاری_کوپر
#رومن_گاری
🎙||@Radioensha
لنی، جوان آمریکایی بيستويك سالهای است که از ترس فراخوانده شدن براي خدمت در ارتش آمریکا در جنگ با ویتنام، کشورش آمریکا را ترک ميكند و به خانهی دوست روشنفکرش باگ مورن، در سويیس ميرود. به غیر از لنی جوانان دیگری هم به خانهي باگ آمدند که در داستان دربارهی آنها مختصر توضیحي داده شده است. آنها هم درست مانند لني از يك واقعیت در زندگي خود فرار ميكنند.
کتاب خداحافظ گاری کوپر دو راوی دارد. در بخشهایی از داستان راوی یکی از ساکنان خانهي باگ است. نکتهی جالب اين شخصيت، هویت پنهان آن است. او به غیر از لنی، تنها كسي كه در طول داستان دربارهی افراد دیگر خانه صحبت میکند. بخشهای دیگر داستان هم به شکل روایت سوم شخص و از زبان نویسنده تعریف میشوند. لنی به دنبال رهایی و آزادی است و بیشترین چیزی که در این جهان باعث آرامش و رهایی او میشود اسكي روی ارتفاعات آلپ است. او از هر وابستگی بیزار است و میخواهد تعلقی به هيچ چیز نداشته باشد، حتی به وطنش که حالا از آن فرار کرده است.
#خداحافظ_گاری_کوپر
#رومن_گاری
🎙||@Radioensha
#برشی_از_کتاب📚
پدر و مادرش این خانهي کوهستانی را در ارتفاع دو هزاروسیصد متری برایش ساخته بودند، زیرا در این ارتفاع از تنگ نفس اثری نبود. اما باگ در این ارتفاع هم نفس راحت نمیکشید. روانپزشکش در «زوریخ» میگفت: «این از ایدهآلیسم او است» او حاضر نبود خود را بپذیرد. ضد طبیعت بود. اما یک ضد طبیعت نخبه. خلاصه بدشانسی از این بدتر چه میخواهید؟ این خانه خیلی گران تمام شده بود. سنگهایش را یکییکی با سورتمه تا نوک کوه بالا کشیده بودند. به یک قلعه جنگی میمانست که روی یک صخره برپا شده باشد. دهکده ولن (Wellen) هفتصد متر پایینتر از آن بود. ابیگ (Ebbig) از آنجا پیدا بود. آنجا ابرها را زیر پای خود میدیدی. دور و بر آن از هر جای دیگری، شاید به جز هیمالیا، برف بیشتر بود. همه چیز در این خانه زیبا بود و شکوهمند.
#خداحافظ_گاری_کوپر
#رومن_گاری
🎙||@Radioensha
پدر و مادرش این خانهي کوهستانی را در ارتفاع دو هزاروسیصد متری برایش ساخته بودند، زیرا در این ارتفاع از تنگ نفس اثری نبود. اما باگ در این ارتفاع هم نفس راحت نمیکشید. روانپزشکش در «زوریخ» میگفت: «این از ایدهآلیسم او است» او حاضر نبود خود را بپذیرد. ضد طبیعت بود. اما یک ضد طبیعت نخبه. خلاصه بدشانسی از این بدتر چه میخواهید؟ این خانه خیلی گران تمام شده بود. سنگهایش را یکییکی با سورتمه تا نوک کوه بالا کشیده بودند. به یک قلعه جنگی میمانست که روی یک صخره برپا شده باشد. دهکده ولن (Wellen) هفتصد متر پایینتر از آن بود. ابیگ (Ebbig) از آنجا پیدا بود. آنجا ابرها را زیر پای خود میدیدی. دور و بر آن از هر جای دیگری، شاید به جز هیمالیا، برف بیشتر بود. همه چیز در این خانه زیبا بود و شکوهمند.
#خداحافظ_گاری_کوپر
#رومن_گاری
🎙||@Radioensha
『رادیو انشا✒️』
#کارگاه_رمان_نویسی 📕🍓-- فوت و فن نويسندگی از زبان چند رماننويس مشهور! ~ديان دی؛ نويسندهٔ رمان «قطار مرگ به طرف بوستون» 💌•• چيزی را بنويسيد که خودتان دوست داريد بخوانيدش. بعد هم واقعگرا باشيد؛ نويسندگی تجارت راحت و پرسودی نيست. اولاً بايد به تنهايی انجامش…
#کارگاه_رمان_نویسی
🌧🦋~ فضاسازی حسی-تصویری.
📘🫐|× توصیف میتواند داستان را باورپذیر کند.
گاهی با توصیف خوب مکان و زمان داستان، نویسنده میتواند از جنبهی واقعیتنمایی نوشتهاش را قوت بیشتری ببخشد.
📙🔥|× وقتی اشیا و جزئیات مکان به خوبی تشریح میشود، خواننده احساس میکند آن فضا واقعی و آن حادثه خیالی، حادثهایست که حتما اتفاق افتاده است.
🌞•• اگر با توصیف مستقیم صحنهپردازی کنیم، به آن صحنهپردازی ایستا گویند.
چرا که چنانچه گفتیم جریان داستان، در توصیف مستقیم، متوقف میماند.
🌞•• ولی اگر با توصیف غیرمستقیم، صحنهپردازی کنیم، به آن صحنهپردازیرپویا گویند؛ زیرا با این شیوه، داستان جاری و پویا میماند و توقفی در آن احساس نمیشود.
#رمان_نویسی
#ایده
🎙||@Radioensha
🌧🦋~ فضاسازی حسی-تصویری.
📘🫐|× توصیف میتواند داستان را باورپذیر کند.
گاهی با توصیف خوب مکان و زمان داستان، نویسنده میتواند از جنبهی واقعیتنمایی نوشتهاش را قوت بیشتری ببخشد.
📙🔥|× وقتی اشیا و جزئیات مکان به خوبی تشریح میشود، خواننده احساس میکند آن فضا واقعی و آن حادثه خیالی، حادثهایست که حتما اتفاق افتاده است.
🌞•• اگر با توصیف مستقیم صحنهپردازی کنیم، به آن صحنهپردازی ایستا گویند.
چرا که چنانچه گفتیم جریان داستان، در توصیف مستقیم، متوقف میماند.
🌞•• ولی اگر با توصیف غیرمستقیم، صحنهپردازی کنیم، به آن صحنهپردازیرپویا گویند؛ زیرا با این شیوه، داستان جاری و پویا میماند و توقفی در آن احساس نمیشود.
#رمان_نویسی
#ایده
🎙||@Radioensha
Forwarded from مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
#نکته_نویسندگی 🗒
بهترین طرح رمان طرحی است که نویسنده در آن بین خواننده و شخصیت همدلی ایجاد کند.
چهار راه ساده برای ایجاد همدلی وجود دارد. اما عاقلانه از آنها استفاده کنید. در استفاده از آنها زیادهروی نکنید، وگرنه خواننده ممکن است احساس کند شما او را دست انداختهاید.
- خطر
- فشار و سختی
- قربانی بودن
- آسیبپذیری
🎙|| @radioensha
بهترین طرح رمان طرحی است که نویسنده در آن بین خواننده و شخصیت همدلی ایجاد کند.
چهار راه ساده برای ایجاد همدلی وجود دارد. اما عاقلانه از آنها استفاده کنید. در استفاده از آنها زیادهروی نکنید، وگرنه خواننده ممکن است احساس کند شما او را دست انداختهاید.
- خطر
- فشار و سختی
- قربانی بودن
- آسیبپذیری
🎙|| @radioensha
#شعر_طوری💛
حواسِ دائـم ما تا بـه سـمت و سوی تـو باشـد
به وقتِ حمد و عبـادت، چه رکعتی چـه نمازی
#شاهین_پورعلی_اکبر
🌸|| @Radioensha
حواسِ دائـم ما تا بـه سـمت و سوی تـو باشـد
به وقتِ حمد و عبـادت، چه رکعتی چـه نمازی
#شاهین_پورعلی_اکبر
🌸|| @Radioensha
『رادیو انشا✒️』
#کارگاه_شعر📝 📻| چگونه شاعر شویم؟ 💌| نوشتن شعر نوعی ماجراجویی است که به ما کمک میکند تا زبانی غنی داشته باشیم و با کلمات تصاویری شفاف نشان دهیم. سرودن شعر یکی از انواع نوشتن خلاقانه است حتی اگر تصمیم به انتشار آن نداشته باشید. بعضی میگویند شعر زمانی ساخته…
#کارگاه_شعر📝
✏️| چگونه شاعر شویم؟(۲)
📒| همیشه در حال نوشتن باشید و دست از قلم
برندارید. اشتباه اکثر افراد در این زمینه این است که فکر میکنند باید در انتظار الهام به سر ببرند تا شعری بنویسند، در حالیکه هر چه بیشتر تمرین کنید و همراه با خواندن شعر دیگران، خودتان هم بنویسید، هر چند بدون ساختار و نامناسب و بیمعنی اما در نهایت میتوانید از دل همین تمرینها به چیزی که میخواهید برسید.
🥉| به خودتان اجازه دهید که گاهی بد بنویسید اما از نوشتن دست نکشید. نمیگوییم تمام روز خود را پشت میز نشسته و صرف نوشتن کنید اما یک روال نوشتاری مشخص داشته و به آن پایبند باشید.مثلاً برای خودتان تعیین کنید که روزی دو جمله بنویسید و به هر طریقی این کار را انجام دهید. نوشتن روزانه مهارتهای شعری شما را بهبود بخشیده و تقویت میکند.بعضی افراد صبحها حال خوبی برای نوشتن دارند بعضی عصر و بعضی شب، مهم این است که زمان خودتان را پیدا کنید و ببینید چه چیزهایی به شما امکان سرودن یک شعر خوب میدهد. میگویند ویکتور هوگو به محض بیدار شدن از خواب، ایستاده به سمت میز میرفت و شروع به نوشتن رمان یا شعری میکرد.گاهی میتوانید از موضوعات خیلی ساده در زندگی و محیط اطراف خود، مثل روند شغلیتان، اسباببازی فرزندتان، گلدان گل روی میزتان و… ایده گرفته و خود آن را در ذهن بپرورانید.
- شاهین کلانتری
ادامه دارد...
🌸||@Radioensha
✏️| چگونه شاعر شویم؟(۲)
📒| همیشه در حال نوشتن باشید و دست از قلم
برندارید. اشتباه اکثر افراد در این زمینه این است که فکر میکنند باید در انتظار الهام به سر ببرند تا شعری بنویسند، در حالیکه هر چه بیشتر تمرین کنید و همراه با خواندن شعر دیگران، خودتان هم بنویسید، هر چند بدون ساختار و نامناسب و بیمعنی اما در نهایت میتوانید از دل همین تمرینها به چیزی که میخواهید برسید.
🥉| به خودتان اجازه دهید که گاهی بد بنویسید اما از نوشتن دست نکشید. نمیگوییم تمام روز خود را پشت میز نشسته و صرف نوشتن کنید اما یک روال نوشتاری مشخص داشته و به آن پایبند باشید.مثلاً برای خودتان تعیین کنید که روزی دو جمله بنویسید و به هر طریقی این کار را انجام دهید. نوشتن روزانه مهارتهای شعری شما را بهبود بخشیده و تقویت میکند.بعضی افراد صبحها حال خوبی برای نوشتن دارند بعضی عصر و بعضی شب، مهم این است که زمان خودتان را پیدا کنید و ببینید چه چیزهایی به شما امکان سرودن یک شعر خوب میدهد. میگویند ویکتور هوگو به محض بیدار شدن از خواب، ایستاده به سمت میز میرفت و شروع به نوشتن رمان یا شعری میکرد.گاهی میتوانید از موضوعات خیلی ساده در زندگی و محیط اطراف خود، مثل روند شغلیتان، اسباببازی فرزندتان، گلدان گل روی میزتان و… ایده گرفته و خود آن را در ذهن بپرورانید.
- شاهین کلانتری
ادامه دارد...
🌸||@Radioensha