#شعر_طوری💛
بین من و تو بانو! یک فاصله افتاده
من باشم و تنهایی، تو باشی و تن هایی
#مجتبی_کریم_پور
🌸|| @Radioensha
بین من و تو بانو! یک فاصله افتاده
من باشم و تنهایی، تو باشی و تن هایی
#مجتبی_کریم_پور
🌸|| @Radioensha
•• #دیالوگ ••
بچه بودن اصلا بد نیست. اینکه سر یکی مدام غر بزنی و اون هیچی نگه. یا مثلا جیغ های بنفش بکشی و اون بازم هیچی نگه!
- قطعا طرف مقابل هم داره فکر میکنه چطوری بچه رو بزنه که کلا خفه شه! مثلا با اردنگی! فکر خوبیه.
🌸||@Radioensha
بچه بودن اصلا بد نیست. اینکه سر یکی مدام غر بزنی و اون هیچی نگه. یا مثلا جیغ های بنفش بکشی و اون بازم هیچی نگه!
- قطعا طرف مقابل هم داره فکر میکنه چطوری بچه رو بزنه که کلا خفه شه! مثلا با اردنگی! فکر خوبیه.
🌸||@Radioensha
📚🤍× فهرستی از کنایه ها:
🔶دامنکشان: (با ناز و خرام) و غبار کالبد به هوا رفتن: (مردن و نابودشدن) در بیت:
دامنکشان که میرود امروز بر زمین
فردا غبار کالبدش بر هوا رود
🔶آب از سر گذشتن : کنایه ازاین که کار به منتهای درجه ی شدّت رسیدو از حد گذشت .
🔶آب از سر چشمه گل آلود است :کنایه از این که اصل و پایه کار خراب است .
🔶آب برآتش ریختن :کنایه از خاموش کردن فتنه و خشم .
🔶آب به غربال پیمانه کردن :کنایه از کار بیهوده کردن و رنج بی فایده بردن .
🔶آب از دیده راندن :کنایه از اشک ریختن .
🔶آب در چیزی کردن :کنایه از تقلّب و دغلی و نادرستی است .
🔶آب در هاون سودن : کنایه از عمل لغو و بیهوده کردن است .
🔶آب ریختن : آبرو ریختن .کسی را خفیف و بی اعتبار و بی عزّت گردانیدن .
🔶آب ها از آسیاب افتادن : کنایه از پایان یافتن کار و خاموش شدن سر و صداست در اطراف کاری .
🔶آسمان ریسمان بافتن : کنایه از سخن نامعقول و نامقبول است
🔶آش پختن :کنایه از این که برای گرفتاری و ایجاد زحمت کسی کار کنند .
🔶آفتاب سر دیوار : کنایه از زوال عمر .
🔶آفتابی شدن : صاف بودن هوا .کنایه از ظاهر شدن امری .
🔶آه در بساط نداشتن :کنایه از بی چیزی و مفلسی .
🔶ابرو بالا انداختن :کنایه از بی اعتنایی و کبر فروشی
🔶به باد دادن :از دست دادن و تلف کردن .
🔶به بار آمدن : به حاصل آمدن ، به نتیجه رسیدن .
🔶به جان آوردن : کنایه از آزار رسانیدن و کشتن .
🔶پنبه در گوش نهادن(پنبه در گوش کردن ) : کنایه از غفلت و بی خبری و سخن ناشنودن .
🔶پنبه شدن : نرم ، صاف و سفید شدن .کنایه از متفرّق و پریشان شدن
🔶پنبه کردن : کنایه از پریشان و پراکنده ساختن.
🔶پنجه درافکندن : کنایه از با کسی در افتادن ، پنجه در پنجه کسی در انداختن ، زور آزمایی کردن .
🔶جگر گوشه : کنایه از فرزند ، پاره ای از جگر .
🔶جوز بر گنبد انداختن : کنایه از کارهای عبث و بیهوده .
🔹نظامی:چو عاجز شدند اندران تاختن
وزان جوز بر گنبد انداختند .
-علوم و فنون ادبی
#نکته
🎙||@Radioensha
🔶دامنکشان: (با ناز و خرام) و غبار کالبد به هوا رفتن: (مردن و نابودشدن) در بیت:
دامنکشان که میرود امروز بر زمین
فردا غبار کالبدش بر هوا رود
🔶آب از سر گذشتن : کنایه ازاین که کار به منتهای درجه ی شدّت رسیدو از حد گذشت .
🔶آب از سر چشمه گل آلود است :کنایه از این که اصل و پایه کار خراب است .
🔶آب برآتش ریختن :کنایه از خاموش کردن فتنه و خشم .
🔶آب به غربال پیمانه کردن :کنایه از کار بیهوده کردن و رنج بی فایده بردن .
🔶آب از دیده راندن :کنایه از اشک ریختن .
🔶آب در چیزی کردن :کنایه از تقلّب و دغلی و نادرستی است .
🔶آب در هاون سودن : کنایه از عمل لغو و بیهوده کردن است .
🔶آب ریختن : آبرو ریختن .کسی را خفیف و بی اعتبار و بی عزّت گردانیدن .
🔶آب ها از آسیاب افتادن : کنایه از پایان یافتن کار و خاموش شدن سر و صداست در اطراف کاری .
🔶آسمان ریسمان بافتن : کنایه از سخن نامعقول و نامقبول است
🔶آش پختن :کنایه از این که برای گرفتاری و ایجاد زحمت کسی کار کنند .
🔶آفتاب سر دیوار : کنایه از زوال عمر .
🔶آفتابی شدن : صاف بودن هوا .کنایه از ظاهر شدن امری .
🔶آه در بساط نداشتن :کنایه از بی چیزی و مفلسی .
🔶ابرو بالا انداختن :کنایه از بی اعتنایی و کبر فروشی
🔶به باد دادن :از دست دادن و تلف کردن .
🔶به بار آمدن : به حاصل آمدن ، به نتیجه رسیدن .
🔶به جان آوردن : کنایه از آزار رسانیدن و کشتن .
🔶پنبه در گوش نهادن(پنبه در گوش کردن ) : کنایه از غفلت و بی خبری و سخن ناشنودن .
🔶پنبه شدن : نرم ، صاف و سفید شدن .کنایه از متفرّق و پریشان شدن
🔶پنبه کردن : کنایه از پریشان و پراکنده ساختن.
🔶پنجه درافکندن : کنایه از با کسی در افتادن ، پنجه در پنجه کسی در انداختن ، زور آزمایی کردن .
🔶جگر گوشه : کنایه از فرزند ، پاره ای از جگر .
🔶جوز بر گنبد انداختن : کنایه از کارهای عبث و بیهوده .
🔹نظامی:چو عاجز شدند اندران تاختن
وزان جوز بر گنبد انداختند .
-علوم و فنون ادبی
#نکته
🎙||@Radioensha
#کارگاه_فیلمنامه_نویسی🎥
شخصیت های خود را زنده کنید
شخصیت ها در رابطه و در تقابل با شخصیت های دیگر زندگی میکنند. زمانی که صرف پرورش داستان از طریق انگیزه های شخصیت اصلی شما میشود، کلید اصلی برای رسیدن به هر داستان بزرگی است. وقتی شخصیت های خود را شناختید، باید به آنها اجازه بدهید به زبان خود سخن بگویند.
🎙|| @Radioensha
شخصیت های خود را زنده کنید
شخصیت ها در رابطه و در تقابل با شخصیت های دیگر زندگی میکنند. زمانی که صرف پرورش داستان از طریق انگیزه های شخصیت اصلی شما میشود، کلید اصلی برای رسیدن به هر داستان بزرگی است. وقتی شخصیت های خود را شناختید، باید به آنها اجازه بدهید به زبان خود سخن بگویند.
🎙|| @Radioensha
#معرفی_کتاب 📚
عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست یا مواجهه با اندوه و فقدان در فرهنگی که اینها را برنمیتابد اثری ازمگان دیواین درباره مواجهه با اندوه و بحران فقدان است.
مگان دیواین، که خود، عشق و فقدان را عمیقاً تجربه کرده است، همدمی قوی و دلسوز است. او، که خودش عزیزی را از دست داده است، میداند که زندگی برای همیشه تغییر خواهد کرد و هیچ راهی هم برای کنارآمدن با آن نیست و زندگی در جریان است.
فقدان و سوگ دیدگاهمان را تغییر میدهد. دنیای ما برای همیشه تغییر کرده است و هیچ راهی نیست که بخواهیم به دنیای قبلمان برگردیم. یگانه وظیفهٔ درونیِ شما ایجاد نقشهای جدید و دقیق است. مگان هوشمندانه میگوید: «ما اینجا نیستیم که درد خود را برطرف کنیم، بلکه اینجاییم که بر آن مرهم بگذاریم.»
#عیبی_ندارد_اگر_حالت_خوش_نیست
#مگان_دیواین
🎙|| @radioensha
عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست یا مواجهه با اندوه و فقدان در فرهنگی که اینها را برنمیتابد اثری ازمگان دیواین درباره مواجهه با اندوه و بحران فقدان است.
مگان دیواین، که خود، عشق و فقدان را عمیقاً تجربه کرده است، همدمی قوی و دلسوز است. او، که خودش عزیزی را از دست داده است، میداند که زندگی برای همیشه تغییر خواهد کرد و هیچ راهی هم برای کنارآمدن با آن نیست و زندگی در جریان است.
فقدان و سوگ دیدگاهمان را تغییر میدهد. دنیای ما برای همیشه تغییر کرده است و هیچ راهی نیست که بخواهیم به دنیای قبلمان برگردیم. یگانه وظیفهٔ درونیِ شما ایجاد نقشهای جدید و دقیق است. مگان هوشمندانه میگوید: «ما اینجا نیستیم که درد خود را برطرف کنیم، بلکه اینجاییم که بر آن مرهم بگذاریم.»
#عیبی_ندارد_اگر_حالت_خوش_نیست
#مگان_دیواین
🎙|| @radioensha
#شعر_طوری💛
گویند که از فاصله هم "یـــاد" ثواب است
ای کـــاش سـلامی کنـــی ام محض ثوابی
#شاهین_پورعلی_اکبر
🌸|| @Radioensha
گویند که از فاصله هم "یـــاد" ثواب است
ای کـــاش سـلامی کنـــی ام محض ثوابی
#شاهین_پورعلی_اکبر
🌸|| @Radioensha
『رادیو انشا✒️』
#کارگاه_شعر📝 هرگاه علاقۀ بین معنای مجازی و معنای حقیقی واژه مشابهت باشد، مجاز را «اِستعاره» گویند. مانند لفظ «شیر» به معنی مرد شجاع و چنانچه علاقه غیر از مشابهت باشد آن را مجاز مُرسَل گویند. به عبارت دیگر، «آرایه استعاره، در حقیقت نوعی مجاز است، ولی شرط آن،…
#کارگاه_شعر📝
انواع استعاره
1- استعاره مصرّحه :بیان «مشبهٌ به» و اراده تمامی ارکان تشبیه است و نامیدن این استعاره به مصرحه (آشکار) به سبب آن است که از طریق مشبهٌ به، به آسانی می توان به وجه شبه و مشبه دست یافت
- مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدّش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
«حافظ»
سرو استعاره از قد محبوب/ مشبه: محبوب یا معشوق /
مشبهٌ به: سرو /وجه شبه: تناسب قد سرو است.
که ما درین بیت فقط مشبه به را میبینیم.
2-استعاره مکنیه :مشبهی است که به همراه یکی از اجزا یا ویژگیهای مشبهٌ به می آید.
- استعاره مکنیه ای که از اضافه شدن چیزی به مشبه به دست می آید را «اضافه استعاری» می گویند.
- استعاره مکنیه ای که که مشبهٌ به آن «انسان» می باشد را «تشخیص» یا «انسان انگاری» گویند.
کسی چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب / تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدندحافظ»
رخ اندیشه :استعاره مکنیه (تشخیص) به دلیل وجود ترکیب اضافی ،اضافه استعاری هم هست./ زلف سخن : استعاره مکنیه (تشخیص) مثل نمونه قبلی
در اصل اندیشه به انسانی تشبیه شده که طبیعتا رخ(صورت)دارد.
وسخن به انسانی که مو دارد.
#شعر_نویسی
🌸||@Radioensha
انواع استعاره
1- استعاره مصرّحه :بیان «مشبهٌ به» و اراده تمامی ارکان تشبیه است و نامیدن این استعاره به مصرحه (آشکار) به سبب آن است که از طریق مشبهٌ به، به آسانی می توان به وجه شبه و مشبه دست یافت
- مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدّش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
«حافظ»
سرو استعاره از قد محبوب/ مشبه: محبوب یا معشوق /
مشبهٌ به: سرو /وجه شبه: تناسب قد سرو است.
که ما درین بیت فقط مشبه به را میبینیم.
2-استعاره مکنیه :مشبهی است که به همراه یکی از اجزا یا ویژگیهای مشبهٌ به می آید.
- استعاره مکنیه ای که از اضافه شدن چیزی به مشبه به دست می آید را «اضافه استعاری» می گویند.
- استعاره مکنیه ای که که مشبهٌ به آن «انسان» می باشد را «تشخیص» یا «انسان انگاری» گویند.
کسی چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب / تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدندحافظ»
رخ اندیشه :استعاره مکنیه (تشخیص) به دلیل وجود ترکیب اضافی ،اضافه استعاری هم هست./ زلف سخن : استعاره مکنیه (تشخیص) مثل نمونه قبلی
در اصل اندیشه به انسانی تشبیه شده که طبیعتا رخ(صورت)دارد.
وسخن به انسانی که مو دارد.
#شعر_نویسی
🌸||@Radioensha
#برشی_از_کتاب 📚
شجاعبودن یعنی بیدارشدن از خواب در مواجهه با روزی که ترجیح میدهید از خواب بیدار نشوید.
#عیبی_ندارد_اگر_حالت_خوش_نیست
#مگان_دیواین
🎙|| @radioensha
شجاعبودن یعنی بیدارشدن از خواب در مواجهه با روزی که ترجیح میدهید از خواب بیدار نشوید.
#عیبی_ندارد_اگر_حالت_خوش_نیست
#مگان_دیواین
🎙|| @radioensha
#نقد_متون🔍
متن ارسالی برای نقد: 📋👇🏼
چشمانم گویی دوخته شده بود به تهِ این پیادهرو منحوس! جایی که شاخه های درختانش، عاشقانه یکدیگر را به آغوش کشیده بودند! نگاهم منتظر بود...! نگاهم، سالهاست که منتظر بود...
مرد می آمد. زن می آمد. دختر می آمد. پسر می آمد. عشاق ومعشوق می آمدند. بچه های دبیرستانی باصدای بلند خندههایشان می آمدند. پسر بچه های شیطان باتوپ پاره پارهشان می آمدند... او امانمیآمد!
رهگذرمن، نمی آمد!
دلیلِ انتظارِ من نمی آمد!
دلیلِ خندههای بلندم، نمی آمد!
تنهایی اما هرروز ازمقابلم میگذشت. گاهی کنارم مینشست؛ دستانم رامیگرفت؛ درآغوشم میکشید. موهای سفید شده ی شقیقهام رامی بوسید وبعد، میرفت! این روزها تنهاییام، تنهایم گذاشته بود!
زنی لنگان لنگان، چادرِ بلندش راجمع کرد؛ بدنش را به عصای توی دستش تکیه داد وشاخه رزِ سرخی که توی دستش بودرا بویید!
آمد.
کنارم نشست.
نفسِ عمیقی کشیدو دستش راروی زانوانِ دردناکش گذاشت.
_منتظری!
جمله اش پرسشی نبود؛ خبری بود...یک جور بازجوییِ دوستانه بود.
+ماییم وشب تار وغم یار ودگرهیچ...
صبرکم، بی تابی بسیار ودگرهیچ...
لبخندزد؛ لبخندش مثل چایی هایی بودکه میریختم؛ اما آنقدر غرق افکارم میشدم که یخ میکرد. بستنی میشد. نوشابه میشد. نه...
تلخ میشد!
_بر لوح مزارم بنویسید پس از مرگ
کای وای زمحرومی دیدار و دگر هیچ
در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری
گویم که غم یار و غم یار و دگر هیچ...
لب زدم؛
+دگر هیچ!
لب زد؛
_دگر هیچ!
پاکتِ سیگارم را ازکیفم بیرون کشیدم؛ فندکِ نقره ای، شعله کشان، محبوبم را به آتش کشید!
نگاهم کرد. آرام، غمگین، دلتنگ...
دستش را جلوآورد وسیگارم را از اسارت لبهایم نجات داد؛ پاکتم را برنداشت اما فندکم را چنگ زد. نگاهی به نرده های روبرویمان انداخت وباقدرتی که ازسنش بعید به نظر میآمد، هردورا پرت کرد.
لبخندبانمکی زد ودستانم را توی دستش فشرد:
_نمی دونم چرا جوونا از عشق ودردِ فراق فقط سیگار کشیدنش ویادگرفتن!
نیشخندی زدم ونگاهم را ازهم آغوشی درختان، به چشمان آبی اش که درخون می غلطید دوختم:
+شاید چون فکر میکنیم باکلاسه!
نفس عمیقش رابار دیگر آه مانند فوت کرد؛ عصایش را توی دستش گرفت وشاخه گل را کنارم، روی نیمکت رهاکرد:
_هرچندتا که سیگار بکشی؛ هرچندتا قهوه ی تلخ سفارش بدی وبزاری سرد شه؛ هرچند تا کوچه خیابون وتوی بارون پیاده گِز کنی وآخرِشب، به یادش، به سلامتیِ خاطراتش، پیک مشروب بدی بالا برنمیگرده! آدمِ رفته، چه بمیره چه فرار کنه، تموم شده! حالا تو هرروز پاشو پشت پنجره ی اتاقت بشین؛ گریه کن؛ بغض کن؛ ناله کن؛ اصلا سکوت کن!
اونی که رفت دیگه رفت؛ نزار تورو هم ببره!
یادمه یکی میگفت مهم نیست کی میره؛ هر کی بره اون یکیم باخودش میبره!
راست میگفت. الان اون خیلی وقته رفته... ولی تو اثری از من میبینی؟
اون وقتی که رفت، منم برد...
منم رفتم...
خیلی وقته که من، از خودم رفتم!
روی زانوانش ایستاد؛ عینکش را روی تیغه ی بینی اش سُرداد وعصازنان، رفت...!
ومن فکر کردم...
سالها...
شب را و روزرا...
وتاریکی وروشنایی را...
راست میگفت!
من رفته بودم! من، از خودم رفته بودم!
#زهرا_امیدی
🎙|| رادیو انشا موج اف ام ردیف نویسندگی:)
متن بالا رو نقد کنید و به لینک زیر بفرستید
https://www.tg-me.com/BChatBot?start=sc-35894-7ubf1KO
متن ارسالی برای نقد: 📋👇🏼
چشمانم گویی دوخته شده بود به تهِ این پیادهرو منحوس! جایی که شاخه های درختانش، عاشقانه یکدیگر را به آغوش کشیده بودند! نگاهم منتظر بود...! نگاهم، سالهاست که منتظر بود...
مرد می آمد. زن می آمد. دختر می آمد. پسر می آمد. عشاق ومعشوق می آمدند. بچه های دبیرستانی باصدای بلند خندههایشان می آمدند. پسر بچه های شیطان باتوپ پاره پارهشان می آمدند... او امانمیآمد!
رهگذرمن، نمی آمد!
دلیلِ انتظارِ من نمی آمد!
دلیلِ خندههای بلندم، نمی آمد!
تنهایی اما هرروز ازمقابلم میگذشت. گاهی کنارم مینشست؛ دستانم رامیگرفت؛ درآغوشم میکشید. موهای سفید شده ی شقیقهام رامی بوسید وبعد، میرفت! این روزها تنهاییام، تنهایم گذاشته بود!
زنی لنگان لنگان، چادرِ بلندش راجمع کرد؛ بدنش را به عصای توی دستش تکیه داد وشاخه رزِ سرخی که توی دستش بودرا بویید!
آمد.
کنارم نشست.
نفسِ عمیقی کشیدو دستش راروی زانوانِ دردناکش گذاشت.
_منتظری!
جمله اش پرسشی نبود؛ خبری بود...یک جور بازجوییِ دوستانه بود.
+ماییم وشب تار وغم یار ودگرهیچ...
صبرکم، بی تابی بسیار ودگرهیچ...
لبخندزد؛ لبخندش مثل چایی هایی بودکه میریختم؛ اما آنقدر غرق افکارم میشدم که یخ میکرد. بستنی میشد. نوشابه میشد. نه...
تلخ میشد!
_بر لوح مزارم بنویسید پس از مرگ
کای وای زمحرومی دیدار و دگر هیچ
در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری
گویم که غم یار و غم یار و دگر هیچ...
لب زدم؛
+دگر هیچ!
لب زد؛
_دگر هیچ!
پاکتِ سیگارم را ازکیفم بیرون کشیدم؛ فندکِ نقره ای، شعله کشان، محبوبم را به آتش کشید!
نگاهم کرد. آرام، غمگین، دلتنگ...
دستش را جلوآورد وسیگارم را از اسارت لبهایم نجات داد؛ پاکتم را برنداشت اما فندکم را چنگ زد. نگاهی به نرده های روبرویمان انداخت وباقدرتی که ازسنش بعید به نظر میآمد، هردورا پرت کرد.
لبخندبانمکی زد ودستانم را توی دستش فشرد:
_نمی دونم چرا جوونا از عشق ودردِ فراق فقط سیگار کشیدنش ویادگرفتن!
نیشخندی زدم ونگاهم را ازهم آغوشی درختان، به چشمان آبی اش که درخون می غلطید دوختم:
+شاید چون فکر میکنیم باکلاسه!
نفس عمیقش رابار دیگر آه مانند فوت کرد؛ عصایش را توی دستش گرفت وشاخه گل را کنارم، روی نیمکت رهاکرد:
_هرچندتا که سیگار بکشی؛ هرچندتا قهوه ی تلخ سفارش بدی وبزاری سرد شه؛ هرچند تا کوچه خیابون وتوی بارون پیاده گِز کنی وآخرِشب، به یادش، به سلامتیِ خاطراتش، پیک مشروب بدی بالا برنمیگرده! آدمِ رفته، چه بمیره چه فرار کنه، تموم شده! حالا تو هرروز پاشو پشت پنجره ی اتاقت بشین؛ گریه کن؛ بغض کن؛ ناله کن؛ اصلا سکوت کن!
اونی که رفت دیگه رفت؛ نزار تورو هم ببره!
یادمه یکی میگفت مهم نیست کی میره؛ هر کی بره اون یکیم باخودش میبره!
راست میگفت. الان اون خیلی وقته رفته... ولی تو اثری از من میبینی؟
اون وقتی که رفت، منم برد...
منم رفتم...
خیلی وقته که من، از خودم رفتم!
روی زانوانش ایستاد؛ عینکش را روی تیغه ی بینی اش سُرداد وعصازنان، رفت...!
ومن فکر کردم...
سالها...
شب را و روزرا...
وتاریکی وروشنایی را...
راست میگفت!
من رفته بودم! من، از خودم رفته بودم!
#زهرا_امیدی
🎙|| رادیو انشا موج اف ام ردیف نویسندگی:)
متن بالا رو نقد کنید و به لینک زیر بفرستید
https://www.tg-me.com/BChatBot?start=sc-35894-7ubf1KO
#کارگاه_رمان_نویسی
🌸|× نمونه هایی از شخصیت پردازی در ادبیات
نمونههای زیادی از شخصیتپردازی در ادبیات وجود دارد. گتسبی بزرگ، احتمالاً بهترین است. در این کتاب خاص، ایده اصلی حول موقعیت اجتماعی هر شخصیت میچرخد.
شخصیت اصلی کتاب، آقای گتسبی، به طرز محسوسی ثروتمند است؛ اما به قشر بالای جامعه تعلق ندارد. این بدان معناست که نمیتواند دیزی داشته باشد.
تام اساساً از نظر ثروت و طبیعت سوءاستفاده کنندهای که هر از گاهی به تصویر میکشد تعریف میشود، در حالی که دیزی توسط گتسبی به عنوان صدایی پر از پول توضیح داده می شود.
🌝|× تکنیک دیگر برای برجسته کردن ویژگیهای یک شخصیت، قرار دادن آنها در مناطق خاصی است که نماد موقعیت اجتماعی هستند.
در رمان، گتسبی در تخممرغ غربی زندگی میکند، که از مد روز کمتر از تخم مرغ شرقی، جایی که دیزی زندگی میکند، کمتر مد شده است.
این تفاوت به شکاف بین موقعیتهای اجتماعی جی و دیزی اشاره میکند. علاوه بر این، ممکن است متوجه شوید که تام، جردن و دیزی در تخممرغ غربی زندگی میکنند در حالی که گستبی و نیک در تخممرغ غربی زندگی میکنند که این امر بار دیگر تفاوت در زمینه مالی آنها را نشان میدهد. وقتی نیک از گتسبی در برابر بقیه مردم حمایت می کند، این تقسیم بندی در پایان رمان تقویت میشود.
🌷|× مشاغل در رمان برای برجسته ساختن ویژگیهای برخی از قهرمانان داستان بسیار با تدبیر استفاده شده است. مثال اصلی گتسبی است که با وجود ثروت زیاد، با حرفه خود شناخته میشود: بوت لوتینگ است.
او شغلی غیرقانونی داشت که ثروت زیادی برای او به همراه داشت، اما نتوانست او را به طبقه بالای جامعه نیویورک برساند.
در مقابل، نیک یک کار تمیز و عادلانه از یک "مرد پیوندی" دارد که شخصیت او را مشخص میکند. مرد فقیر ویلسون، که ماشین افراد ثروتمند را تعمیر میکند، با همسرش دوست میشود و سپس جوردون وجود دارد که به عنوان یک بازیکن گلف نادرست معرفی میشود.
🤼|× عملکرد ویژگی
شخصیت پردازی یک جزء اساسی در نوشتن ادبیات خوب است. داستانهای مدرن، به ویژه، از این وسیله ادبی بسیار استفاده کردهاند. درک نقش شخصیت پردازی در قصه گویی برای هر نویسندهای بسیار مهم است.
به طور خلاصه، این به ما کمک میکند تا رفتار هرشخصیت داستان را با درک فرایندهای فکری آنها درک کنیم.
🍀|× استفاده خوب از شخصیت پردازی همواره خوانندگان یا مخاطبان را به ارتباط بهتر با رویدادهای روی داده در داستان سوق میدهد. دیالوگها نقش بسیار مهمی در پرورش شخصیت دارند، زیرا به ما این فرصت را میدهند تا انگیزهها و اقدامات شخصیتها را عمیق تر بررسی کنیم.
منبع: literarydevices.net
#رمان_نویسی
#ایده
🎙||@Radioensha
🌸|× نمونه هایی از شخصیت پردازی در ادبیات
نمونههای زیادی از شخصیتپردازی در ادبیات وجود دارد. گتسبی بزرگ، احتمالاً بهترین است. در این کتاب خاص، ایده اصلی حول موقعیت اجتماعی هر شخصیت میچرخد.
شخصیت اصلی کتاب، آقای گتسبی، به طرز محسوسی ثروتمند است؛ اما به قشر بالای جامعه تعلق ندارد. این بدان معناست که نمیتواند دیزی داشته باشد.
تام اساساً از نظر ثروت و طبیعت سوءاستفاده کنندهای که هر از گاهی به تصویر میکشد تعریف میشود، در حالی که دیزی توسط گتسبی به عنوان صدایی پر از پول توضیح داده می شود.
🌝|× تکنیک دیگر برای برجسته کردن ویژگیهای یک شخصیت، قرار دادن آنها در مناطق خاصی است که نماد موقعیت اجتماعی هستند.
در رمان، گتسبی در تخممرغ غربی زندگی میکند، که از مد روز کمتر از تخم مرغ شرقی، جایی که دیزی زندگی میکند، کمتر مد شده است.
این تفاوت به شکاف بین موقعیتهای اجتماعی جی و دیزی اشاره میکند. علاوه بر این، ممکن است متوجه شوید که تام، جردن و دیزی در تخممرغ غربی زندگی میکنند در حالی که گستبی و نیک در تخممرغ غربی زندگی میکنند که این امر بار دیگر تفاوت در زمینه مالی آنها را نشان میدهد. وقتی نیک از گتسبی در برابر بقیه مردم حمایت می کند، این تقسیم بندی در پایان رمان تقویت میشود.
🌷|× مشاغل در رمان برای برجسته ساختن ویژگیهای برخی از قهرمانان داستان بسیار با تدبیر استفاده شده است. مثال اصلی گتسبی است که با وجود ثروت زیاد، با حرفه خود شناخته میشود: بوت لوتینگ است.
او شغلی غیرقانونی داشت که ثروت زیادی برای او به همراه داشت، اما نتوانست او را به طبقه بالای جامعه نیویورک برساند.
در مقابل، نیک یک کار تمیز و عادلانه از یک "مرد پیوندی" دارد که شخصیت او را مشخص میکند. مرد فقیر ویلسون، که ماشین افراد ثروتمند را تعمیر میکند، با همسرش دوست میشود و سپس جوردون وجود دارد که به عنوان یک بازیکن گلف نادرست معرفی میشود.
🤼|× عملکرد ویژگی
شخصیت پردازی یک جزء اساسی در نوشتن ادبیات خوب است. داستانهای مدرن، به ویژه، از این وسیله ادبی بسیار استفاده کردهاند. درک نقش شخصیت پردازی در قصه گویی برای هر نویسندهای بسیار مهم است.
به طور خلاصه، این به ما کمک میکند تا رفتار هرشخصیت داستان را با درک فرایندهای فکری آنها درک کنیم.
🍀|× استفاده خوب از شخصیت پردازی همواره خوانندگان یا مخاطبان را به ارتباط بهتر با رویدادهای روی داده در داستان سوق میدهد. دیالوگها نقش بسیار مهمی در پرورش شخصیت دارند، زیرا به ما این فرصت را میدهند تا انگیزهها و اقدامات شخصیتها را عمیق تر بررسی کنیم.
منبع: literarydevices.net
#رمان_نویسی
#ایده
🎙||@Radioensha
#نکته_نویسندگی
💁♀اگر شما در کاری تخصص و مهارت دارید،می توانید آن را به یک کتاب تبدیل کنید و تجارب ارزشمندتان را در اختیار دیگران هم قرار دهید...
🧏♀دقت کنید که :
نیاز نیست تحصیلات دانشگاهی👩🎓 یا مدرک تحصیلی📑 مربوط به آن کار را داشته باشید تا به عنوان متخصص در آن کار شناخته شوید...
اما یک سوال...
❓❓❓‼️❕❗️
چه زمان می توانیم ادعا کنیم در یک کار تخصص داریم؟
✅پاسخ:
اگر شما کاری را بهتر از دیگران انجام می دهید طوری که آنها مدام درباره ی روش انجام آن کار از شما سوال می پرسند،به این معنی است که شما در آن کار تخصص دارید؛بنابر این می توانید مهارت ها و دانسته های خود را با نوشتن کتاب در آن زمینه،با دیگران به اشتراک بگذارید.🌻🌻🌻
🎙|| @radioensha
💁♀اگر شما در کاری تخصص و مهارت دارید،می توانید آن را به یک کتاب تبدیل کنید و تجارب ارزشمندتان را در اختیار دیگران هم قرار دهید...
🧏♀دقت کنید که :
نیاز نیست تحصیلات دانشگاهی👩🎓 یا مدرک تحصیلی📑 مربوط به آن کار را داشته باشید تا به عنوان متخصص در آن کار شناخته شوید...
اما یک سوال...
❓❓❓‼️❕❗️
چه زمان می توانیم ادعا کنیم در یک کار تخصص داریم؟
✅پاسخ:
اگر شما کاری را بهتر از دیگران انجام می دهید طوری که آنها مدام درباره ی روش انجام آن کار از شما سوال می پرسند،به این معنی است که شما در آن کار تخصص دارید؛بنابر این می توانید مهارت ها و دانسته های خود را با نوشتن کتاب در آن زمینه،با دیگران به اشتراک بگذارید.🌻🌻🌻
🎙|| @radioensha
#کارگاه_فیلمنامه_نویسی🎥
شخصیت های خود را زنده کنید
شخصیت ها در رابطه و در تقابل با شخصیت های دیگر زندگی میکنند. زمانی که صرف پرورش داستان از طریق انگیزه های شخصیت اصلی شما میشود، کلید اصلی برای رسیدن به هر داستان بزرگی است. وقتی شخصیت های خود را شناختید، باید به آنها اجازه بدهید به زبان خود سخن بگویند.
🎙|| @Radioensha
شخصیت های خود را زنده کنید
شخصیت ها در رابطه و در تقابل با شخصیت های دیگر زندگی میکنند. زمانی که صرف پرورش داستان از طریق انگیزه های شخصیت اصلی شما میشود، کلید اصلی برای رسیدن به هر داستان بزرگی است. وقتی شخصیت های خود را شناختید، باید به آنها اجازه بدهید به زبان خود سخن بگویند.
🎙|| @Radioensha